دسته‌ها
شعر و ترانه

متن روضه امام موسی کاظم (ع) ویژه مداحان

نگاهم کن که محتاج نگاهم چرا چون من گرفتار گناهم

هر آنکس با ولای تو بمیرد خدای مهربان دستش بگیرد

متن روضه امام موسی کاظم (ع) ویژه مداحان

نتیجه تصویری برای شهادت امام موسی،متن روضه امام موسی کاظم

الا ای رحمت الله یگانه                        برایت قلبها گردیده خانه

توئی موسی بن جعفر ای گل نور         خوشا آنکس که گردد با تو محشور

توئی موسی بن جعفر ای نگارم           به الطاف تو امیدوارم

ترا با معرفت هر کس بخواند                  گره در کار او هرگز نماند

نگاهت عقده از دل می گشاید             نه تنها عقده ، دل را می رباید

نگاهم کن که محتاج نگاهم                                    چرا چون من گرفتار گناهم

هر آنکس با ولای تو بمیرد                                خدای مهربان دستش بگیرد

ترا از زندگانی سیر کردند                    ترا در کنج زندان پیر کردند

در زندان چو بر او باز می شد                بمیرم من کتک آغاز می شد

عاشقان موسی بن جعفر ، انشاء الله کاظمین عرض ادب کنیم ، دو نفر مرگ خودشان را از طلب کردند ، یکی مادرش فاطمه بود ، هی می گفت : خدا دیگر مرگ زهرا را برسان . یکی هم میوۀ دلش موسی بن جعفر ، آخر هر روز وقتی غروب می شد آنقدر سندی بن شاهک ، آقا را تازیانه و سیلی می زد دیگر روزهای آخر لحن مناجات امام تغییر کرد هی صدا می زد : خدا دیگر مرگ موسی بن جعفر را برسان . دعای امام مستجاب شد . اما آی دلهای آماده ، اما وقتی که بدنش را زندان غریبانه بیرون آوردند خواهرش نبود ببیند ، دخترش نبود ببیند ، کربلائی ها ، من بمیرم ، کربلا تو گودی قتلگاه زینب بدن بی سر برادر را دید ، سکینه بدن بی سر را دید ، بجای دلداری و تسلیت هم دختر را زدند ، کاری کردند که سکینه صدا می زند : بابا پاشو ببین عمه ام را دارند می زنند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دوست دارم تا به خاک دوست بگذارم سرم را                 جان به کف گیرم نبینم غیر روی دلبرم را

دوست دارم در سیه چال بلا تنهای تنها                       آنچنان گریم که از خون پر کنم چشم ترم را

عجیبه،حضرت موسی بن جعفر اولین زندانی که رفتند تو بصره بود،آقا وقتی وارد زندان شد،دستاش رو بلند کرد،گفت:خدارو صد هزار مرتبه شکر،من و یه جایی انداختی من و تو باشیم،خلوت کنیم با تو حرف بزنم،مگه غیر از اینه عاشق دنبال یه خلوت می گرده با معشوق خودش خلوت کنه،اما همین آقا توی این زندان آخریه،توی زندان سندی بن شاهک ملعون،دعا می کرد می گفت:خلصنی یا رب،زندان نبوده،سیاه چال بوده،آقا نه روز رو متوجه میشد نه شب رو متوجه میشد،نه نور خورشید رو میدید،ناله داری برا امام زمان بزنی ،ناله داری برا امام رضا بزنی یا نه؟

روزها روزه بود ولی موقع غروب             جز تازیانه غذای دگر نداشت

مقدمه چینی همه برا این یه جملهگفت:

دوست دارم زندان بان زند سیلی به رویم            در نظر آرم رخ نیلی زهرا مادرم را

دوست دارم من که گرد خود پرستاری ندارم         این دم آخر ببینم اشک چشم دخترم را

اما خدا رو شکر،دخترش نبود،جون دادن بابارو ندید،خیلی سخته دختر جون دادن باباش رو ببینه ،اونم بدنی که پاره پاره باشه،الحمدلله بدن موسی بن جعفر سالم بود،الحمدلله،می خوام یه جمله روضه بخونم از امام رضا مدد بخواهید به شما صبر نده،راحت ناله بزنید و گریه کنید،آقای شما رو دارم میگم،مولاتون رو دارم میگم،کنار حرم پیغمبر،کنار خونه ی رسول الله،داره نماز میخونه،نانجیبا اومدن آقا رو هُل دادن،کشون کشون آقا رو از مسجد آوردن بیرون،آقا رو کرد طرف حرم پیغمبر،عرض کرد یا رسول الله،ببین با پسرت دارن چه میکنند،از مسجد آقا رو بیرون نیاورده،بچه شیعه ها دلتون بسوزه،از مسجد آقاتون رو بیرون نیآورده غل و زنجیر آوردن،دست و پای آقاتون رو غل و زنجیر کردن،سوار بر ناقه کردن،تا بصره آقا رو با همین وضیعت فرستادن،نمی دونم آقا وقتی غل و زنجیر به دست و پاش کردن،سوار بر ناقه کردنش دلش کجا رفت، شاید زیر لب همش می گفت:عمه جان زینب،عمه جان دلم میسوزه از کربلا تا شام،دست و پای شمارو بسته بودند،اونایی که ناله نزدن با امام زمان ناله بزنند،اما فرق امام موسی بن جعفر با حضرت زینب اینه،زینب هر وقت سر از ناقه بیرون می آورد،می دید سر داداش بالای نیزه است،آی حسین

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده                        چشم یعقوب زمان در ماتمش دریا شده

اختران اشک جاری ز آسمان دیده گر                چون نهان ماه رخش در هالۀ غم ها شده

بس که جانسوز است داغ آن امام عاشقان                                در عزایش غرق ماتم خانۀ دلها شده

ای طرفداران قرآن و شریعت بنگرید                      موسی جعفر شهید مکتب تقوا شده

او نه تنها تازیانه خورده از دست ستم          صورتش نیلی ز سیلی  چون رخ زهرا شده

نالۀ جانسوز معصومه ز دل بر خاسته                                    در مدینه دختری بی بابا شده

ابوالعتاهیه مدتها در مجلس هارون الرشید حاضر نمی شد ، اما روزی باشاره هارون ، جعفر برمکی او را به مجلس هارون آورد از ابوالعتاهیه خواستند اشعاری بخواند ، اشعاری خواند اول هارون را به نشاط آورد ، بعد ابوالعتاهیه اشعار دیگری خواند هارون را بشدت متأ ثرساخت . گفتند : ابو العتاهیه چی می خواهی ؟

گفت : هارون نه مال می خواهم ، نه مقام می خواهم ، من آزادی امام موسی بن جعفر را می خواهم که سالها گوشۀ زندان است هارون اجازه بده آقا را آزاد کنند ، بچه هایش در مدینه منتظرند ، برگۀ آزادی موسی بن جعفر را گرفت خیلی خوشحال است . الحمد الله دل پیغمبر و زهرا را شاد کردم . فردای آن روز ابوالعتاهیه به طرف زندان می رفت دید جنازه ای را چهار نفر می آوردند ، پرسید این جنازه ی کیست ؟ گفتند : جنازۀ موسی بن جعفر امام هفتم شیعیان است .

نمی دانم شنیدستی بدوران                                  که شاهی جان دهد در کنج زندان

فلک بودی دگر در ترکشت تیر ؟                          کی دیده شه بمیرد زیرزنجیر

نظاما آفرین بر اهل بغداد                                      تن شه را بروی جسر بنهاد

ولی جدش برهنه در بیابان                                  غلظ گفت بزیر سمِّ اسبان۱

کاری کردند که خواهرش زینب وقتی آمد گودی قتلگاه از روی تعجب صدا زد : آیا تو حسین منی ؟

منبع:mohsenjafari31.blog.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *