رسانه ۷ –شعر خنده دار زن ذلیل گشته اسباب غرور و دلخوشی یک زن لاغر سیاه و کشمشی با قدی چون نردبانی بر چنار کی توانم راه رفتن در کنار دستها چون بیل و ناخن دسته بیل در تنم خنجر کند چون سیخ و میل موی سر کم پشت و صورت پر ز مو ماه […]
رسانه ۷ –شعر خنده دار زن ذلیل
گشته اسباب غرور و دلخوشی
یک زن لاغر سیاه و کشمشی
با قدی چون نردبانی بر چنار
کی توانم راه رفتن در کنار
دستها چون بیل و ناخن دسته بیل
در تنم خنجر کند چون سیخ و میل
موی سر کم پشت و صورت پر ز مو
ماه پر لک گشته این سیمینه رو
چون ببینی خنده هایش پر کشی
یک به یک دندان زرد و سیم کشی
با دماغی تیز و باریک و بلند
چهره اش کرده فریبا و لوند
چشم و ابرو در هم و مخموره حال
ریز چون بادام خشک و زرد کال
کی زبان آید به کامش در سکوت
میزند مغزم دگر زنگی و سوت
مادری دارد چو رستم پهلوان
نعره اش لرزد تن شیر ژیان
هفته ای ده شب بیاید خواهرش
پر کند از مرغ و ماهی هیکلش
گشته ام پیر و زمین گیر و علیل
هست تیره روزگار زن زلیل
منبع:http://namakstan.ir