انسان موجودی است که هر چه بیشتر از عمر وجودش میگذرد، پیچیدگیهایش بیشتر آشکار میشود و به شناخت این پیچیدگی ها مشتاقتر و تشنهتر میگردد.
همه ما به نوعی شناختی از انسان در باور خود داریم. برخی هر چه قدر هم در وجود انسان اندیشه میکنند، نمیتوانند او را بیشتر از جسم و ظاهرش تصور کنند (ماتریالیسم) برخی از روی شواهدی مانند خواب و مرگ و ارتباطهای بعد از آن و فکر و اندیشه و عواطف و برخی مسائل اینگونه، روح هم برای وی قائل میشوند؛ ولی باز هم بدلیل ناشناخته بودن روح، اصالت را به جسم انسان میدهند و او را صرفاً یک موجود زنده سخنگو میپندارند که علاوه بر داشتن حس و حرکت، عقل و اندیشه هم دارد.
خودشناسی
در این بین حقیقت انسان چیست و از چه راهی میتوان به آن دست یافت؟ یا اصلا چه نیازی به شناخت انسان وجود دارد!؟
پاسخ این است که شناخت هر چیز، اولین قدم برای رساندن آن چیز به مقصد و کمال نهایی است و اولین قدم برای شناخت هر چیز، بررسی آن است. بعد از بررسی آن چیز و پی بردن به وجود پدیدآورنده و سازنده آن، گام بعدی مراجعه به سازنده است. به سازنده می توان حضوری یا از طریق دفترچه راهنما و دیگر موارد، دست یافت. انسان سازنده حکیمی دارد؛ این مطلب از منش و بازتاب های انسان به خوبی برمیآید.
این سازنده حکیم بروشوری همراه انسان فرستاده است که بسیار خوب وی را توصیف کرده است. جالب است که مخاطب اصلی این بروشور، خودِ انسان است. قرآن کریم، با زبانی شیوا و همه آشنا، هم به معرفی سازنده پرداخته و هم به معرفی سازه و حتی محیط سازه. از همه مهمتر بهترین شیوه برای استفاده از سازه و محیطش و رابطهاش با سازنده را بیان کرده که هر انسانی را محتاج رجوع به آن می کند.پس در این مرحله، برای شناخت انسان به قرآن کریم مراجعه میکنیم. قرآن کریم انسان را دارای جسم و ظاهر میداند و بیان میکند که او را در خلقت اولیه از گل خشک و سیاه و بدبو، و در خلقتی دیگر او را از نطفه آفریده است؛ اما اصل وجود انسان را روح می داند و او را بر طبق باطن و نهاد و استعداد و انسانیت و عواطفش مخاطب قرار می دهد. برای مثال خداوند انسان را با صفاتی مانند ستم پیشه و ناسپاس، شتابزده و جدال کننده معرفی می کند.
تربیت مقوله ای است که انسان با توجه به شناخت چند ویژگی از خود، همّ و غمّ خود را بر آن می گذارد تا بهترین نتیجه برایش حاصل شود. ویژگی هایی مانند دو بعدی بودن، اثر پذیر بودن و کمال طلب بودن انسان
البته در قرآن، انسان از ابعاد مختلفی مورد توجه قرار گرفته؛ در آیاتی آفرینش انسان را تصویر کرده است. در آیاتی از صفات وی گفته است. در بعضی آیات به او امر و نهی شده و در بعضی آیات از کرامت وی سخنها گفته است.بخشی از آیات، مسخّر بودن جهان را برای انسان بیان میکند و بخشی از آیات، ناسپاسی او در نعمت و زاری او در شدّت را توصیف می کند. از مجموع این آیات روشن می شود که انسان در منظر قرآن، خود عالَمی است با امکانات بیشمار. اما چگونه است که خداوند این موجود شگفت انگیز، که خلقت اَحسنِ خود خداوند است را به صفاتی مانند ظلوم و عجول و غیره توصیف کرده است!؟
طبق بیان قرآن کریم، انسان دو وجه وجودی در باطن خود دارد؛ از یک سو با توجه به جنبه دنیوی اش، ضعیف آفریده شده و در نتیجه ستمگر، ناسپاس، عجول، تنگ چشم، مجادله کن، نادان، خود پسند، کم صبر، پر طمع و طاغى است، و از سوی دیگر با توجه به جنبه عالی وجودیاش که به خدا نسبت داده می شود (نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوح) و با توجه به ایمان و درک و تربیت و عقلش، موجودی پر ارزش است که خداوند او را شایسته تکریم و مقام خلیفه اللهی در روی زمین و مسجود فرشتگانِ درگاه باری تعالی قرار گرفتن می داند.
خودشناسی
البته باید به این نکته توجه نمود که انسان بصورت واحد و غیر قابل تجزیه است. او موجودی است که پیوندی حقیقی و واقعی با نظام آفرینش دارد که با قوا، استعدادها و نیازهای جسمی و روحی خود با خدا، محیط پیرامون و افراد دیگر ارتباط برقرار می کند. این ارتباط موجب می شود که انسان به صورتی موزون و دلانگیز به سوی رشد و بالندگی سوق داده شود. از دیدگاه قرآن انسان موجودی است که قدرت خودسازی و اثرگذاری در خود و دیگران را دارد، همچنانکه از دیگران نیز اثر میگیرد. این مطلب برای همه ما روشن و آشکار است. یعنی بر اساس ویژگی هایی که خداوند در نهاد انسان به ودیعه گذاشته، انسان قابل تعلیم و تربیتپذیر است.
تربیت مقوله ای است که انسان با توجه به شناخت چند ویژگی از خود، همّ و غمّ خود را بر آن می گذارد تا بهترین نتیجه برایش حاصل شود. ویژگی هایی مانند دو بعدی بودن، اثر پذیر بودن و کمال طلب بودن انسان.