دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل زدیم ولی نگرفت

رسانه ۷ –

ضرب المثل زدیم ولی نگرفت

شاه عباس دوم, ریشه تاریخی ضرب المثل

این عبارت مثلی هنگامی به کار می رود که شخص در انجام کاری کمال سعی و اهتمام را معمول دارد، تمام موانع را از پیش پای مقصود بردارد، با وجود این همه تلاش و فعالیت سرانجام با بن بستی مواجه شود که اجابت مسئول را دشوار کند.

در این مورد و نظایر آن اگر استعلام نتیجه شود عامل شکست خورده پاسخ می دهد:
زدیم ولی نگرفت.

اما ریشه تاریخی این ضرب المثل:
به طوری که در کتب تاریخی آمده است شاه عباس دوم که پادشاهی مهربان و غمخوار رعیت بود روزی هنگام زمستان که آبها یخ بسته بود حسب المعمول با تنی چند از خاصان و وزیرانش به بازار اصفهان رفت و پیری پاره دوز را که آثار فقیر و مسکنت توأم با پیری و کهولت از ناصیه اش هویدا بود مشاهده کرد که مشته ای در دست لرزان داشته ولی بر اثر شدت سرما و برودت هوا یارای کوبیدن مشته بر کفش و تکه های چرم را نداشته است.

شاه عباس را دل بر وی بسوخت و غفلتاً فکری بخاطرش رسیده پیرمرد را نزدیک خواند و گفت:«پیرمرد، مگر ۳ را به ۹ نزدی که به این روز افتادی؟»

پیر روشن ضمیر مرتجلاً جواب داد:«چرا، مرشد کامل (مرشد کامل یکی از القاب سلاطین صفوی بود). زدیم اما نگرفت زیرا سی نگذاشت.»

شاه عباس را از فراست و حاضر جوابی پیر پاره دوز خوش آمد و گفت:«هرگاه مرغی فرستم توانی پر او کندن؟» جواب داد:«به اقبال خداوندی از بیخ پر کنم.» شاه گفت:«بسیار خوب، ولی ارزان مفروش.»
چون چند قدمی دور شدند شاه عباس دوم یکی از وزیران ملتزم رکاب را مخاطب قرار داد و گفت:
«از سؤال و جواب من و آن پیر پاره دوز چه فهمیدی؟»
وزیر عرض کرد:«معمایی بود که به خطاب و جواب منتقل نشدم.»
شاه عباس با تغیر و خشونت گفت:«عجب احمق بی شعوری هستی که درک و تشخیص تو از یک پیرمرد عامی کمتر است. سه روز به تو مهلت می دهم که این معما را کشف کنی و به سمع ما برسانی اگر تا سه روز دیگر این نکته نیافتی هر آینه ترا از وزارت معزول کنم.»

بیچاره وزیر از حضور سلطان مرخص شد و به دنبال معما رفت ولی از هر کس استفسار کرد پاسخ صحیح و قانع کننده ای نشنید، مدت دو روز بدین منوال گذشت و فقط یک روز به ضرب الاجل باقی مانده بود که دوست و ناصح مشفقی از جریان قضیه مستحضر شده به وزیر گفت:«به جای آنکه از این و آن سؤال کنی به سراغ همان پیر پاره دوز برو و کشف معما را از او بخواه، زیرا گمان می کنم مقصود مرشد کامل از طرح این معمای پیچیده این بوده است که پیرمرد سالخورده از این رهگذر به نوایی برسد.
وزیر موصوف نظر و گمان دوست ناصح را صحیح و معقول تشخیص داده شتابان به خانه محقر پیر پاره دوز رفت و در دامنش آویخت. پیرمرد گفت:
«اگر افشای معما خالی از اشکال بود حرفی نداشتم ولی خود شاهد بودی که مرشدی کامل در پایان سخن به من نهیب زد و گفت«ارزان مفروش.» وزیر گفت:«اگر مقصود این است که ترا از مال دنیا راضی و خشنود کنم حرفی ندارم و در اختیار تو هستم.»

پیر پاره دوز صد اشرفی گرفت و جواب داد:
«آنجا که مرشد کامل از من سؤال کرد:«مگر ۳ را بر ۹ نزدی که به این روز افتادی؟» مقصودش این بود که در سه ماه تابستان و فصل کشت و زرع چرا کار نکردی تا ۹ ماه دیگر آسوده خاطر باشی؟ یا به قول دیگر، چرا برگ سه ماه زمستان را از ۹ ماه پیشین پس انداز نکردی که به این روز افتادی؟

من هم در جواب سلطان عرض کردم:«زدیم اما نگرفت زیرا ۳۰ نگذاشت. یعنی ۹ ماه بهار و تابستان و پاییز را کار کردم اما ۳۰ که مراد از ۳۰ عدد دندان است نگذاشت پس انداز شود. در اینجا مراد از ۳۰ عدد دندان اصطلاحاً کثرت عائله است که هر کدام ۳۰ عدد دندان دارند و هر چه به دست می آورم برای اعاشه و ارتزاق آنان صرف می شود که در این صورت چیزی باقی نمی ماند تا پس انداز شود.»

وزیر را از فراست و تیزهوشی پیر پاره دوز بی نهایت خوش آمد و مبلغی دیگر در دامنش ریخته شتابان به خدمت مرشد کامل رفت و آنچه گذشت به حضورش معروض داشت. در هر صورت عبارت بالا از آن تاریخ به صورت ضرب المثل درآمده است.
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم

رسانه ۷ – ضرب المثل زر دادم و دردسر خریدم
داستان ضرب المثل, ریشه تاریخی ضرب المثل
ضرب المثل

هر کسی بدون مطالعه و مداقه کاری انجام دهد و از رهگذر آن عمل ناسنجیده متحمل زیان و ضرر، و بلکه مزاحمت و دردسر شود در پاسخ ملامتگو از مصراع مثلی بالا استفاده می کند تا موجب تنبه و عبرت دیگران گردد و نیندیشیده تصمیمی نگیرند.

جلال الدین محمداکبر شاه (۱۰۱۴-۹۶۳ هجری) از سلاطین گورکانیه هند است که سلسله مزبور بالغ بر سیصد سال (۱۲۶۴-۹۳۲ هجری( در هندوستان فرمانروایی کرده اند. اکبرشاه همان کسی است که برای ایجاد یک سلطنت ملی و رفع اختلافات فرق و ملل و نحل در سال ۹۷۵ هجری مذهب صلح کل را بنیاد نهاده آن را مذهب الهی نامگذاری کرد، و مقرر داشت که در هر شب جمعه علما و مشایخ اسلام از شیعه و سنی و کشیشان ژروئیت نصاری و احبار یهود و مؤبدان زردشتی و برهمنان هنود و حتی ملحدان و دهری مذهبان با کمال آزادی چهار ایوانی که برای نیت در قصر خود بنا کرده بود انجمن ساخته مباحثه و احتجاج نمایند و خود تحت عنوان ملکه اجتهاد و ظل الله به سخنان ایشان گوش فرا داده قضاوت می کرد.

اکبرشاه «در فهم و دانش و همت و بینش و رأی و تدبیر و عدل و داد بی نظیر بوده معاصر شاه عباس ماضی صفوی است و با یکدیگر مراوده ای تمام داشته اند.»
اکبرشاه طبع شعر داشت و گهگاه به فارسی شعر نیکو می سرود. گویند شبی فارغ از قیل و قال سلطنت و کشورداری، مجلس بزمی آراست و در شرب خمر و میگساری افراط کرد.

بامدادان به سر درد شدیدی مبتلا گردید و در پاسخ ندیمان و آشنایان که به عیادتش رفته بودند مرتجلاً گفت :

دوشینه زکوی می فروشان
پیمانه می به زر خریدم
اکنون ز خمار سر گرانم
زر دادم و دردسر خریدم

منبع:malekmehr.persianblog.ir

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل هرگز از کف دست مویی نمی روید

رسانه ۷ –

ضرب المثل هرگز از کف دست مویی نمی روید

پادشاه ایران, ریشه ضرب المثل

وقتی که کسی مورد تهدید قرار گیرد و بخواهد متقابلاً جواب دندان شکنی به تهدید کننده بدهد تا طرف مقابل، او را آدمی عاجز و زبون تصور نکند غالباً کف دستش را به او نشان می دهد و عبارت مثلی بالا را بر زبان می آورد.

در سال ۵۶ و ۵۷ قبل از میلاد مسیح ارد اشک سیزدهم به تخت سلطنت ایران نشست. ارد نخستین پادشاه ایران است که در زمان سلطنش دولت ایران مجبور گردید با امپراطوری مقتدر روم دست و پنجه دلیرانه نرم کند.

در عهد سلطنت ارد سه تن از سرداران بزرگ روم به نامهای پومپه و ژولیوس سزار و مارکوس کراسوس زمامدار قلمرو وسیع امپراطوری روم گردیده اند. سزار در این وقت کشور گالیا یا گالیها یعنی کشور فرانسه امروز را فتح کرد و حکومت آن منطقه با فرماندهی قسمتی از سپاهیان روم را بر عهده داشت.

پومپه حکمرانی اسپانیا را با سمت سردار از مجلس سنا گرفت. کراسوس به حکمرانی سوریه و سرداری سپاهی که می باید به آن مملکت برود مامون گردید ولی سناتورها اجازه ندادند که در این سمت و ماموریت با دولت اشکانی پارت جنگ کند.
کراسوس که مردی خسیس و طماع بود پس از استقرار در سوریه به منظور فتح ایران و هند عازم خاور شد و بر روی شط فرات پلی ساخت و چند شهر بین النهرین را تصرف کرد.

آن گاه به علت فرارسیدن فصل زمستان به سوریه بازگشت تا در فصل بهار با آمادگی کامل به جنگ پادشاه اشکانی برود. چون موعد مقرر فرا رسید دستور داد سپاهیان را از قشلاقها جمع کنند و منتظر فرمان باشند.

در این وقت سفیرانی از طرف ارد اشک سیزدهم رسید و با کلماتی موجز و قاطع موضوع ماموریت خود را به کراسوس بیان کردند. پیام آنان قریب به این مضمون بود:

اگر این لشکر را رومیها فرستادند پادشاه ما با آن جنگ خواهد کردو به کسی امان نخواهد داد ولی اگر چنان که به ما گفته اند بر خلاف اراده و نیت دولت روم است و شما صرفاً برای منافع شخصی با اسلحه داخل مملکت پارتی ها شده شهرهای ما را تصرف کرده اید ارشک برای نشان دادن اعتدال خود حاضر است که به ضعف و پیری شما رحم کند و به سپاهیان رومی که در شهرهای ما هستند اجازه بدهد از خاک ما بیرون بروند، زیرا پادشاه ما این رومیها را زندانیان خود می داند نه ساخلوی شهرها.

کراسوس با تکبر و خود پسندی تمام جواب داد: « قصد و نیتم را در سلوکیه به شما اعلام خواهم کرد!» ویزیگس معمرترین سفیر ایرانی چون سخن نیشدار کراسوس را شنید پوزخندی زد و کف دستش را نشان کراسوس داده گفت: « کراسوس، اگر از کف دست من مویی روییده شود تو هم سلوکیه راخواهی دید »
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل همه راهها به رم ختم می شوند

رسانه ۷ –

ضرب المثل همه راهها به رم ختم می شوند

داستان ضرب المثل, انواع ضرب المثل

عبارت بالا را باید از امثله سائره در قاره اروپا دانست که در رابطه با افراد قادر و توانا در کلیه شئون و مسائل مهمه به کار می رود و در این گونه موارد مختلفه امتحان حل مشکلات داده باشد اصطلاحاً گفته می شود: به خود زحمت ندهید و مغز و فکرتان را خسته نکنید همه راهها به رم ختم می شوند. یعنی: فلانی را ببینید تا مشکلات شما را فیصله دهد.

بنابر یک ضرب المثل قدیمی همه راهها به رم ختم می شوند. راه تاریخ و راه بشر نیز به رم می انجامد. در آن زمان کشور به جایی اطلاق می شد که یک رود و چند کوه آن را احاطه کرده باشد. اعتلای رم از آن زمان آغاز شد که دیگر کوه و دریا ورود شاخص مرزهای یک کشور نبودند و حتی رشته کوههای آلپ در ایتالیا تا شمال ادامه داشت در برابر گسترش روزافزون رم، مرز به حساب نمی آمد.

نخست مرزهایش را تا آن حد توسعه داد که همه ایتالیا را در بر گرفت. آن گاه از رشته کوههای آلپ در گذشت و به بیشه های انبوه کشور گالیا و جنوب سیسیل رسید. از شمال تا راین، از غرب تا اسپانیا و از شرق تا بوزانتیوم. وقتی جاده ای به رودخانه ای بر می خورد رمیان بر آن رود پلی سنگی می زدند و جاده را ادامه می دادند. پیشروی وقتی قطع می شد که به دریا بر می خوردند.
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل آقا گرگ عیدت مبارک!

ضرب المثل آقا گرگ عیدت مبارک!

ریشه تاریخی ضرب المثل, باغ خربزه

هر وقت یک نفر از راه طمع کار خلافی می‌کند یا به مال کسی دست درازی می‌کند می‌گویند «آقا گرگ عیدت مبارک».

روباهی همیشه در باغ خربزه می‌رفت و به باغبان خسارت می‌زد. روزی باغبان تله گذاشت و مقداری گوشت هم در آن تعبیه کرد. روباه چون گوشت را سر راه خود دید فهمید که به همراه آن تله‌ای هم هست. جرأت نکرد به گوشت نزدیک بشود، برگشت. در راه برخورد کرد به گرگ به او سلام کرد و پس از تعارفات معمولی گفت: «رفیق عزیز چرا پژمرده‌ای»؟ گرگ جواب داد: «دو روزه غذایی فراهم نکرده‌ام».
روباه گفت: «من در این جالیز غذای بسیار خوبی تهیه کرده‌ام اما از بخت بد از خوردن آن محرومم». گرگ پرسید: «چرا!» روباه گفت: «من امروز روزه‌ام نمی‌توانم روزه‌ام را باطل کنم». گرگ گفت: «پس به من نشون بده». روباه گرگ را در مقابل تله برد.
همین که گرگ گوشت را به دهن گرفت ریسمان تله حلقش را فشرد و دهنش باز ماند. روباه فوری پرید گوشت را از دهن گرگ گرفت و بلعید. گرگ با صدای خفه‌ای گفت: «تو که روزه بودی!» روباه جواب داد: «الان ماه را دیدم، افطار کردن بر من واجب شد».
گرگ گفت: «پس من کی ماه را ببینم؟» روباه جواب داد: «ساعتی که باغبان با بیلش پیش تو آمد تو ماه را خواهی دید!» در این اثنا باغبان با بیل آمد و مشغول کتک زدن گرگ شد.
روباه آواز داد: «آقا گرگ! عیدت مبارک».
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

داستان ضرب المثل یار غار

ضرب المثل یار غار, ریشه تاریخی ضرب المثل

رسانه ۷ –

داستان ضرب المثل یار غار

یار غار به کسی گویند که رفیق گرمابه و گلستان باشد، غم دوست او را متالم و شادیش او را مسرور و مبتهج کند. خلاصه آن چنان یار وفادار و ایثار گر باشد که عقلا و مبتفکران در مقام مقایسه با برادر دچار تامل گردند.

بعضیها عقیده داشتند که باید حضرت محمد (ص) را به زندان انداخت و بدین وسیله از فعالیتش در راه ترویج دین جدید جلوگیری کرد. برخی می گفتند باید او را نفی بلد و یا به اصطلاح امروزه تبعید کرد ولی اکثریت مخالفان به قتل و کشتن پیغمبر (ص) رای دادند منتها چون قتل او از طرف افراد یک قبیله خالی از اشکال نبود سرانجام قرار بر این گذاشته شد که هر قبیله یک یا چند جوان نیرومند و شمشیرزن از میان خود انتخاب کنند و این جوانان با شمشیر آخته یکباره بر محمد (ص) هجوم برده هر کدام ضربتی بر او بزنند و خونش را بریزند تا بدین طریق خون او در میان قبایل مختلف لوث شود و بنی عبد مناف نتوانند در مقام معارضه و انتقام برآیند.

رسول اکرم (ص) به حضرت علی بن ابی طالب (ع) دستور داد که در آن شب از فاطمه زهرا (ع) مراقبت کند و بردیمانی او را پوشیده در رختخوابش بخوابد و خود با ابوبکر در نیمه های شب مخفیانه از در کوچکی که پشت خانه ابوبکر بود بیرون رفتند و با دو شتر جماز که قبلا آماده شده بود راه جنوب را در پیش گرفتند و در غار ثور پنهان شدند.

یکی از مردان قریش همین که به در غار رسید دید که تارهای عنکبوتی مدخل غار را مسدود کرده و دو کبوتر نیز در دهانه غار نشسته اند که با دیدن وی پرواز کردند. چون این بدید عطف عنان کرد و به جوانان دیگر گفت:« راجع به این غار مطمئن باشید که سالهاست احدی به درونش پای نگذاشته است زیرا در ورودی غار را عنکبوتان قبل از تولد محمد (ص) تنیده اند! عقل سلیم حکم نمی کند کسی وارد غار شده باشد بدون آنکه تارهای عنکبوت را پاره ًکند.»

این بود ماجرای غار ثور که ابوبکر از آن تاریخ به بعد به یارغار موسوم گردید و مجازاً در رابطه با دوستان یکدل و وفادار مورد استشهاد و تمثیل قرار می گیرد.
منبع:tebyan.net