رسانه ۷ – خاطرات ضایع شدن شنیدنی خنده دار
هفته پیش تو خونه دعوام شد با داداشم بعد اومدم تو خیابون
داشتم رد میشدم و از هیچی خبر نداشتم یهو یکی اومد خورد بهم
منم حال درستی نداشتم گفتم پدر…. مگه چشم نداری با کله رفتم تو صورتش .یارو پخش زمین شد. درجا چهار تا اومدن گفتم رفیقاشن الان چارتایی میزنن داغونم میکنن دیدم دارن میگن اقا دوربین مخفیه اقا اقا نزن نزن
دیدم اره صاحب مغازه ها و یه هیئتی بیکار جمع شده بودن به ملت میخندیدن با این حرکت من که دیگه هیچی. سریع تو افق محو شدم خیلی باحال ضایع شدم
چند روز دیگه منو دیدین تو تی وی ببینین خوب زدم یا نه
.
.
.
خاطره از ضایع شدن
.
.
.
.
با دو تا خاله هام خانوادگی رفته بودیم هتل. برا اینکه پز بدم به هم رفتیم یه هتل درست حسابی. بدبخت باباها خخخخ
یه روز صبح میرفتیم صبحونه ،دیدیم یکیه قیافش به خارجیا میخوره تو لابی نشسته ،مام رفتیم جلو گفتم: ها آر یو؟ اونم خندید و به انگلیسی ج داد .هیچی دیگه بعد گفتیم عمت چطوره؟ خواهرت چطوره؟ اونم میخندید مام میخندیدیم. دیگه شورشو دراوردیم رسیدیم به جاهایی که نباید میرسیدیم … یهو قاطی کرد پاشد رفت… ما هم رفتیم بعد اومدیم از رزوشن پرسیدیم این اقاهه کی بود ؟ گفت: داوره بین المللیه از آلمان اومده ولی ایرانی الاصله و ایرانی بلده
.
.
.
خاطرات مسافرت خنده دار
.
.
.
.
یه بار هم دسته جمعی با همین خاله ها رفتیم شهرستان ,با دختر خاله هام رفته بودم بیرون
موقع برگشت دیدم یه نفر با سمند افتاده بود دنبالشون
منم یه میله کلفت برداشتم زدم شیشه عقب رو کامل خووووورد کردم طرف هم در رفت
ما چقد احساس غرور کردیم کلی بهم حال داد . هیچی خلاصه با دختر خاله برگشتیم خونه مادر بزرگ دیدم اه همون ماشینه جلو در خونه پارک شده زدم چرخها رو پنچر کردم اینه بقل هم شکستم
رفتیم تو خونه دیدم یاخدااااااا همون یارو نشسته خونه مادر بزرگم داره میخنده بهم (فهمیدم آشناست …..)
بعد فهمیدم دایی مادرمه
جاتون خالی کلی ضااااایع شدم تازه این خوبش بود خبر نداشتن چه بلایی سر ماشینش اوردم
خلاصه رفته بود ماشینو دیده بود در آستانه جنگ خانوادگی بودیم بهش خسارتشو دادم دست از سرم برداشت
خلاصه حسابی ضایع شدم + ابروم رفت + کلی پول هم پیاده شدم
.
.
.
.
.
خاطرات خنده دار
.
.
.
.
.
یه بار یکی از دوستام (حمید) که باهاش حال نمیکردم و ازش زیاد خوشم نمیاد اس ام اس داد که بیا با هم بریم بیرون بچرخیم. محمد رو هم بگو بیاد (محمد رفیق فابریک من بود). منم در جا به محمد اس ام اس دادم که: محمد این حمید رو یه بهونه بیار بپیچونیمش. اصلا باهاش حال نمیکنم.دو ثانیه بعدش یه اس ام اس از حمید اومد “با من بودی؟” …. تازه فهمیدم چه گندی زدمو و اس رو اشتباهی دادم !!!
برا اینکه ضایع نشم گفتم :اره
گفت: آخه نوشتی حمید
منم گفتم: حواسم نبود با محمد حال نمیکنم. اونو ولش بیا دوتایی بریم بیرون
منبع:
http://www.joke4u.ir