پیامدهای ناگوار جنگ با ایران برای اقتصاد آمریکا وجهان

اقتصاد ایران: یک درگیری نظامی بین ایران و ایالات متحده آمریکا می‌تواند پیامدهای اقتصادی گسترده و عمیقی برای هر دو کشور و همچنین اقتصاد جهانی داشته باشد.

به گزارش خبرگزاری اقتصاد ایران، در حالی که پیش‌بینی دقیق تمامی اثرات غیرممکن است، می‌توان به برخی از حوزه‌های اصلی تأثیرگذار اشاره کرد. این سند به بررسی تفصیلی این حوزه‌ها با تأکید بر تأثیرات بر اقتصاد آمریکا می‌پردازد.

1. افزایش قیمت نفت و انرژی:
یکی از ملموس‌ترین و فوری‌ترین پیامدهای یک درگیری نظامی در منطقه خاورمیانه، افزایش چشمگیر و ناگهانی قیمت نفت و سایر منابع انرژی است.

تنگه هرمز و اهمیت آن: تنگه هرمز، یک آبراه باریک و استراتژیک در خلیج فارس، از اهمیت حیاتی برای تجارت جهانی نفت برخوردار است. بر اساس گزارش‌های اداره اطلاعات انرژی آمریکا (EIA)، حدود 20% از کل نفت مصرفی جهان و تقریباً یک سوم از گاز طبیعی مایع (LNG) جهان از طریق این تنگه عبور می‌کند. در صورت بروز جنگ، احتمال بسته شدن کامل یا ناامن شدن شدید این مسیر دریایی بسیار بالا است. این امر می‌تواند به دلایل زیر رخ دهد:

مین‌گذاری و حملات موشکی: نیروهای نظامی ایران قابلیت مین‌گذاری در تنگه یا انجام حملات موشکی به تانکرهای نفتکش و کشتی‌های تجاری را دارند.

ناامنی عمومی: حتی بدون بستن فیزیکی، افزایش ریسک‌های امنیتی و هزینه‌های بیمه کشتی‌رانی می‌تواند باعث کاهش شدید عبور و مرور شود.

تأثیر بر بازارهای جهانی نفت:

کاهش عرضه جهانی: بسته شدن تنگه هرمز یا کاهش شدید عبور و مرور از آن، به معنای کاهش ناگهانی عرضه روزانه میلیون‌ها بشکه نفت به بازارهای جهانی است. این کمبود عرضه، به خصوص اگر برای مدت طولانی ادامه یابد، هیچ جایگزین آسانی ندارد.

افزایش رقابت و سفته‌بازی: با کاهش عرضه، رقابت برای دستیابی به منابع موجود افزایش می‌یابد. سفته‌بازان در بازارهای آتی نفت نیز با پیش‌بینی قیمت‌های بالاتر، به خرید و نگهداری قراردادها روی می‌آورند که خود باعث افزایش بیشتر قیمت‌ها می‌شود.

سقف قیمت‌های تاریخی: در چنین سناریویی، قیمت هر بشکه نفت می‌تواند به سرعت از 100 دلار فراتر رفته و حتی به 150 یا 200 دلار در هر بشکه برسد، سطوحی که تاکنون به صورت پایدار تجربه نشده‌اند.

تأثیر بر اقتصاد آمریکا: افزایش قیمت نفت تأثیر دومینویی بر اقتصاد آمریکا دارد:

افزایش هزینه‌های سوخت برای مصرف‌کنندگان: قیمت بنزین در پمپ‌ها به شدت افزایش می‌یابد. این امر به معنای کاهش قدرت خرید خانواده‌ها است، زیرا بخش بیشتری از درآمد خود را صرف حمل و نقل می‌کنند. این پدیده به ویژه برای خانواده‌های کم‌درآمد و متوسط تأثیرگذارتر است.

افزایش هزینه‌های تولید و حمل و نقل:

صنایع وابسته به انرژی: صنایعی مانند حمل و نقل (شرکت‌های هواپیمایی، کامیون‌داری، کشتیرانی)، تولید (کارخانه‌ها نیازمند انرژی برای تولید) و کشاورزی (ماشین‌آلات کشاورزی، کودهای شیمیایی) به شدت به سوخت و انرژی وابسته هستند. افزایش هزینه‌های سوخت و انرژی باعث افزایش هزینه‌های عملیاتی این صنایع می‌شود.

افزایش قیمت کالاها و خدمات: این افزایش هزینه‌ها در نهایت به مصرف‌کننده منتقل می‌شود و منجر به افزایش قیمت نهایی کالاها و خدمات (تورم) می‌گردد.

رکود اقتصادی (Stagflation): ترکیبی از تورم بالا (ناشی از افزایش قیمت نفت) و کندی رشد اقتصادی (ناشی از کاهش قدرت خرید و افزایش هزینه‌ها برای کسب‌وکارها) می‌تواند منجر به پدیده‌ای به نام “رکود تورمی” شود. این بدترین سناریو برای سیاست‌گذاران اقتصادی است، زیرا ابزارهای مبارزه با تورم (افزایش نرخ بهره) می‌توانند رکود را تشدید کنند و ابزارهای مبارزه با رکود (کاهش نرخ بهره) می‌توانند تورم را بدتر کنند.

کاهش سودآوری شرکت‌ها: افزایش هزینه‌های انرژی می‌تواند سودآوری شرکت‌ها را کاهش دهد، منجر به کاهش سرمایه‌گذاری‌ها و در برخی موارد، تعدیل نیرو شود.

2. اختلال در زنجیره‌های تأمین جهانی:
جهان امروز به شدت به زنجیره‌های تأمین پیچیده و جهانی وابسته است. درگیری در خاورمیانه می‌تواند این شبکه‌ها را مختل کند.

مسیرهای کشتیرانی و بیمه:

خاورمیانه به عنوان مسیر حیاتی: منطقه خاورمیانه، به خصوص آبراه‌های اطراف شبه جزیره عربستان، مسیرهای حیاتی برای تجارت دریایی بین آسیا، اروپا و آفریقا هستند.

افزایش ریسک و هزینه‌های بیمه: شرکت‌های بیمه دریایی در صورت وقوع جنگ، نرخ بیمه برای کشتی‌هایی که از این مناطق عبور می‌کنند را به شدت افزایش خواهند داد. این افزایش می‌تواند تا حدی باشد که عبور و مرور برای بسیاری از شرکت‌ها غیرقابل توجیه اقتصادی شود.

تغییر مسیرها و تأخیر: کشتی‌ها ممکن است مجبور به استفاده از مسیرهای طولانی‌تر و گران‌تر شوند، مانند دور زدن قاره آفریقا (مسیر دماغه امید نیک) که به معنای افزایش زمان حمل و نقل، افزایش مصرف سوخت و هزینه‌های عملیاتی بالاتر است. این تأخیرها به نوبه خود باعث اختلال در برنامه‌ریزی تولید و توزیع می‌شوند.

کمبود کالا و افزایش قیمت‌ها:
تأثیر بر صنایع کلیدی: بسیاری از صنایع آمریکایی به واردات مواد خام، قطعات نیمه‌ساخته و کالاهای نهایی از آسیا و اروپا وابسته هستند. درگیری در مسیرهای اصلی کشتیرانی می‌تواند به کمبود کالاهای ضروری منجر شود.

صنایع با وابستگی بالا:

صنایع الکترونیک: قطعات الکترونیکی (مانند تراشه‌ها) که از شرق آسیا تأمین می‌شوند، به شدت تحت تأثیر قرار خواهند گرفت.

خودروسازی: این صنعت که قبلاً نیز با مشکلات زنجیره تأمین مواجه بود، با کمبود قطعات و مواد اولیه روبرو خواهد شد.

پوشاک و کالاهای مصرفی: این کالاها نیز عمدتاً از آسیا وارد می‌شوند و تأخیر در رسیدن آن‌ها به بازار، به معنای کمبود و افزایش قیمت است.

افزایش قیمت برای مصرف‌کنندگان: کاهش عرضه و افزایش هزینه‌های حمل و نقل و بیمه، به طور مستقیم به افزایش قیمت نهایی کالاها برای مصرف‌کنندگان در آمریکا منجر می‌شود. این امر به تشدید تورم در کشور کمک می‌کند.

کاهش موجودی و تعطیلی موقت خطوط تولید: در برخی موارد، کمبود قطعات می‌تواند منجر به کاهش تولید یا حتی تعطیلی موقت خطوط تولید در کارخانه‌های آمریکایی شود، که به نوبه خود بر اشتغال و رشد اقتصادی تأثیر منفی می‌گذارد.

3. افزایش هزینه‌های نظامی و بودجه دفاعی:
هرگونه درگیری نظامی گسترده، به ویژه جنگ، مستلزم هزینه‌های مالی بسیار عظیمی است که فشار مضاعفی بر بودجه فدرال آمریکا وارد می‌کند.

افزایش مخارج دولت:

هزینه‌های عملیات نظامی: این شامل استقرار نیروها، سوخت هواپیماها و کشتی‌ها، مهمات، نگهداری تجهیزات، تدارکات و عملیات لجستیکی می‌شود که روزانه میلیاردها دلار هزینه دارد.

خسارات تجهیزاتی و بازسازی: در صورت از دست دادن یا آسیب دیدن تجهیزات گران‌قیمت نظامی (مانند هواپیماها، ناوها، تانک‌ها)، هزینه‌های بازسازی یا جایگزینی آن‌ها سرسام‌آور خواهد بود.

مراقبت‌های بهداشتی و درمانی برای سربازان: هزینه‌های پزشکی و روان‌شناختی برای سربازانی که در جنگ مجروح می‌شوند یا دچار اختلالات روانی پس از سانحه (PTSD) می‌شوند، می‌تواند برای دهه‌ها ادامه یابد.

کمک‌های مالی به متحدان: آمریکا ممکن است مجبور شود کمک‌های مالی یا نظامی به متحدان منطقه‌ای خود ارائه دهد که این نیز به هزینه‌ها می‌افزاید.

کسری بودجه و بدهی ملی:

افزایش کسری بودجه: هزینه‌های جنگ معمولاً از محل استقراض تأمین مالی می‌شوند، زیرا دولت‌ها نمی‌توانند به سرعت مالیات‌ها را به میزان کافی برای پوشش هزینه‌های اضافی افزایش دهند. این امر منجر به افزایش چشمگیر کسری بودجه سالانه می‌شود.

افزایش بدهی ملی: کسری بودجه تجمعی به بدهی ملی آمریکا می‌افزاید که هم‌اکنون نیز در سطوح بی‌سابقه‌ای قرار دارد (بیش از 34 تریلیون دلار).

تأثیر بر نرخ بهره: افزایش استقراض دولت برای تأمین مالی جنگ می‌تواند منجر به افزایش رقابت برای سرمایه در بازارهای مالی شود و به نوبه خود نرخ بهره را برای دولت و بخش خصوصی افزایش دهد. این امر هزینه‌های بازپرداخت بدهی‌های دولت را بیشتر می‌کند و بر سرمایه‌گذاری‌های خصوصی تأثیر منفی می‌گذارد.

کاهش فضای مالی برای سرمایه‌گذاری‌های داخلی: منابع مالی که صرف جنگ می‌شوند، دیگر نمی‌توانند برای سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، آموزش، بهداشت یا تحقیقات و توسعه داخلی صرف شوند. این “هزینه فرصت” می‌تواند تأثیرات بلندمدت منفی بر پتانسیل رشد اقتصادی آمریکا داشته باشد.

نسل‌های آینده: بار مالی جنگ به نسل‌های آینده منتقل می‌شود، زیرا آن‌ها باید بدهی‌های انباشته شده را بازپرداخت کنند.

4. تأثیر بر بازارهای مالی:
بازارهای مالی به شدت به نااطمینانی‌های ژئوپلیتیکی واکنش نشان می‌دهند. جنگ می‌تواند باعث نوسانات شدید و فرار سرمایه شود.

فرار سرمایه به سمت دارایی‌های امن:

طلا: به عنوان یک دارایی سنتی امن در زمان بحران، تقاضا برای طلا به شدت افزایش می‌یابد که منجر به صعود چشمگیر قیمت آن می‌شود.

اوراق قرضه دولتی آمریکا: به دلیل اعتبار و ثبات نسبی اقتصاد آمریکا، اوراق قرضه خزانه‌داری آمریکا نیز به عنوان پناهگاه امن در نظر گرفته می‌شوند. تقاضا برای این اوراق افزایش می‌یابد که باعث کاهش بازده (نرخ بهره) آن‌ها می‌شود.

ارزهای امن: ارزهایی مانند ین ژاپن و فرانک سوئیس نیز ممکن است شاهد افزایش تقاضا باشند.

کاهش ارزش سهام: در مقابل، بازارهای سهام (وال استریت) به شدت تحت تأثیر اخبار جنگ قرار می‌گیرند. عدم اطمینان، کاهش سودآوری شرکت‌ها و ریسک‌های سیستمیک باعث کاهش اعتماد سرمایه‌گذاران و فروش سهام می‌شود. این امر می‌تواند منجر به سقوط شاخص‌های اصلی بازار سهام (مانند داوجونز، S&P 500 و نزدک) شود.

نوسانات بازار ارز و کاهش ارزش دلار:

اثر دوگانه بر دلار: در کوتاه‌مدت، ممکن است دلار به دلیل نقش آن به عنوان ذخیره ارزی جهانی و پناهگاه امن، شاهد افزایش تقاضا باشد. اما در میان‌مدت و بلندمدت، هزینه‌های سرسام‌آور جنگ، افزایش بدهی ملی و تورم می‌تواند به اعتماد به دلار آسیب رسانده و منجر به کاهش ارزش آن در برابر سایر ارزهای اصلی شود.

تأثیر بر تجارت خارجی: کاهش ارزش دلار می‌تواند صادرات آمریکا را ارزان‌تر و جذاب‌تر کند، اما واردات را گران‌تر می‌سازد، که به تورم داخلی می‌افزاید.

کاهش سرمایه‌گذاری خارجی مستقیم (FDI):

عدم اطمینان و ریسک: جنگ در خاورمیانه و پیامدهای آن (مانند رکود اقتصادی جهانی، تورم، بی‌ثباتی) باعث افزایش عدم اطمینان می‌شود. سرمایه‌گذاران خارجی کمتر تمایل به سرمایه‌گذاری در اقتصاد آمریکا خواهند داشت، زیرا ریسک‌های مربوط به بازده سرمایه‌گذاری آن‌ها افزایش می‌یابد.

تأثیر بر رشد اقتصادی: کاهش سرمایه‌گذاری خارجی به معنای کاهش تزریق سرمایه به اقتصاد، کندی رشد ظرفیت تولید و ایجاد اشتغال است.

5. تأثیر بر مصرف‌کنندگان و اعتماد عمومی:
اقتصاد آمریکا به شدت به هزینه‌کرد مصرف‌کنندگان وابسته است، که تقریباً 70% از تولید ناخالص داخلی (GDP) را تشکیل می‌دهد.

کاهش اعتماد مصرف‌کننده:

ترس و نااطمینانی:
 اخبار جنگ، افزایش قیمت‌ها، نااطمینانی شغلی و نگرانی‌های عمومی درباره آینده، به شدت بر روحیه و اعتماد مصرف‌کنندگان تأثیر می‌گذارد.

کاهش هزینه‌ها: با کاهش اعتماد، مصرف‌کنندگان تمایل کمتری به هزینه‌های غیرضروری (مانند سفر، تفریح، خرید کالاهای لوکس) خواهند داشت و ترجیح می‌دهند پس‌انداز کنند یا فقط هزینه‌های ضروری را انجام دهند. این کاهش هزینه‌ها مستقیماً به کاهش تقاضای کل در اقتصاد و کندی رشد منجر می‌شود.

تأثیر بر بخش خدمات: بخش خدمات که به شدت به هزینه‌کرد مصرف‌کننده وابسته است (مانند رستوران‌ها، هتل‌ها، خرده‌فروشی‌ها)، بیشترین آسیب را خواهد دید.

افزایش بیکاری:

تعدیل نیرو در صنایع آسیب‌دیده: صنایعی که به شدت تحت تأثیر افزایش هزینه‌های انرژی، اختلالات زنجیره تأمین و کاهش تقاضا قرار می‌گیرند (مانند حمل و نقل، تولید، خرده‌فروشی، گردشگری)، ممکن است مجبور به تعدیل نیرو برای کاهش هزینه‌های خود شوند.

کاهش استخدام‌های جدید: با کند شدن اقتصاد و افزایش عدم اطمینان، شرکت‌ها از استخدام نیروهای جدید خودداری می‌کنند یا استخدام‌ها را به تعویق می‌اندازند.

اثر دومینویی بیکاری: افزایش نرخ بیکاری به نوبه خود باعث کاهش بیشتر قدرت خرید و اعتماد مصرف‌کننده می‌شود و یک چرخه معیوب از رکود را ایجاد می‌کند.

6. پیامدهای ژئوپلیتیکی بلندمدت:
جنگ تنها پیامدهای اقتصادی کوتاه‌مدت ندارد؛ بلکه می‌تواند توازن قدرت منطقه‌ای و جهانی را تغییر داده و پیامدهای بلندمدتی برای جایگاه اقتصادی و سیاسی آمریکا داشته باشد.

تغییر توازن قدرت:

کاهش نفوذ آمریکا: در صورت طولانی شدن و پرهزینه بودن جنگ، ممکن است نفوذ اقتصادی و سیاسی آمریکا در منطقه و جهان تضعیف شود، زیرا منابع آن صرف درگیری می‌شود.

قدرت‌های رقیب: این وضعیت می‌تواند فرصتی برای قدرت‌های رقیب (مانند چین و روسیه) فراهم کند تا نفوذ خود را در مناطق دیگر جهان افزایش دهند و جایگاه اقتصادی و دیپلماتیک آمریکا را به چالش بکشند.

بحران‌های منطقه‌ای بیشتر: جنگ در یک منطقه بی‌ثبات مانند خاورمیانه می‌تواند منجر به گسترش درگیری به کشورهای همسایه شود، که به نوبه خود مهاجرت‌های گسترده، بحران‌های انسانی و بی‌ثباتی منطقه‌ای بیشتری را به همراه خواهد داشت.

ریسک‌های منطقه‌ای و جهانی:

بحران پناهندگان: درگیری نظامی می‌تواند منجر به موج جدیدی از پناهندگان شود که بار مالی و انسانی آن بر دوش کشورهای میزبان و جامعه جهانی خواهد بود.

تروریسم و افراط‌گرایی: جنگ می‌تواند به بی‌ثباتی بیشتر و ظهور گروه‌های افراطی منجر شود، که خود تهدیدات امنیتی جدیدی را برای آمریکا و جهان ایجاد می‌کند.

اختلال در بازارهای انرژی پایدار: حتی پس از پایان جنگ، ممکن است بازارهای انرژی جهانی برای مدت‌ها بی‌ثبات بمانند، زیرا سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های نفتی و گازی در منطقه کاهش می‌یابد و ریسک‌های امنیتی بالا باقی می‌مانند.

کاهش همکاری‌های بین‌المللی: جنگ می‌تواند منجر به شکاف‌های عمیق‌تر در جامعه بین‌المللی شود و همکاری‌های ضروری برای مقابله با چالش‌های جهانی مانند تغییرات اقلیمی، همه‌گیری‌ها و امنیت سایبری را تضعیف کند. این امر می‌تواند به نوبه خود بر رشد اقتصادی جهانی و جایگاه آمریکا در آن تأثیر بگذارد.

به گزارش اکونیوز، جنگ نظامی بین ایران و آمریکا سناریویی با پیامدهای فاجعه‌بار برای اقتصاد آمریکا و اقتصاد جهانی است. افزایش سرسام‌آور قیمت انرژی، اختلال گسترده در زنجیره‌های تأمین، تحمیل هزینه‌های نظامی بی‌سابقه، نوسانات شدید در بازارهای مالی و کاهش عمیق اعتماد مصرف‌کننده، تنها بخشی از فهرست بلند پیامدهای مخرب خواهد بود. این وضعیت می‌تواند اقتصاد آمریکا را به رکودی عمیق فرو برده و بر بدهی ملی آن بیفزاید. فراتر از پیامدهای اقتصادی، چنین درگیری می‌تواند به بی‌ثباتی ژئوپلیتیکی گسترده‌تر، بحران‌های انسانی و تغییر در توازن قدرت جهانی منجر شود. پیشگیری از چنین درگیری نیازمند تلاش‌های دیپلماتیک گسترده، رویکردهای هوشمندانه و واقع‌بینانه برای کاهش تنش‌ها و یافتن راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز برای اختلافات است. حفظ صلح و ثبات در خاورمیانه، نه تنها از نظر انسانی، بلکه از دیدگاه منافع اقتصادی بلندمدت آمریکا و جهان نیز امری حیاتی است. این جنگ نه تنها به ضرر طرفین درگیری، بلکه به ضرر تمامی کشورهایی خواهد بود که به نحوی به اقتصاد جهانی متصل هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn
advanced-floating-content-close-btn