دسته‌ها
اس ام اس محرم

پیامک و اس ام اس شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

من رقیــــه دختر شیرین زبان شــــــــاه دینم غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هر دو عالم در دعا، محتاج دست کوچک مــــن تا ابد حاجـــت روا گردنــــد از یک آمینم

 
رقیه تنها یک کودک خردسال نیست؛
رقیه تنها یک امامزاده نیست؛
رقیه تنها دختر دردانه حسین علیه السلام نیست؛
رقیه، رمزی از رازهای عاشوراست.
 
 
مرغ دلم خرابه شام آرزو کند تا با سه ساله دخترکى گفتگو کند
آن دخترى که قبله ارباب حاجت است حاجت رواست هر که بدین قبله رو کند
 
 
دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم!
 
 
باشد شبیه مادر خود نافذالکلام این شهر با صدای او، تسخیرمی شود
فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر می شود
 
 
غم سنگین‏ات و ناله‏ های شبانه‏ات، قدّ کمان شده‏ات و عمر کوتاهت، یادآور سوگ زهراست که در بهار به خزان نشست. روی نیلی شده‏ی تو هم رنگ یاس مدینه شده است.
 
تغییر طرح صورت من بی دلیل نیست
از بس شبــیه فاطمه بودم نظر شــدم
 
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه‏های شام مویه می‏کنم و وسعت رنجت را با کوه‏ها در میان می‏گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی‏تواند شست.
بر کتیبه‏ های سوخته می‏نویسمت و وجدان‏های بیدار جهان را به قضاوت می‏طلبم.
هم‏سن و سال‏هایت، سرگرم بازی بودند؛ اما تو انگار رسالتت بود که انسان را سربلند کنی…
 
با اینکه در خیال نمی گنجد این حدیث اما بزرگ بود قدمهای کوچکت
تو در شناسنامه ات مگر دست برده ای اصلا نمی خورد به سن و سال اندکت
 
هان ای دختر خورشید! تو خرابه‏نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده‏اند.
پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏گنجند. منقّش‏ترین و گسترده ترینِ ایشان را برگزین تا محملِ تو در عروجِ بزرگ و منوّرت باشند.
 
شد یقینم کز عطاى ذوالمنن از رقیه این عنایت شد به من
کس نگشت از درگه او نا امید لطف او همواره بر شیعه رسید
 
سلام بر رقیه!
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند.
 
مهر رقیه تو دل خسته و بی تاب منه گنبد ناب و کوچولوش قبله و محراب منه
ام ابیهای حسین دختر زیبای حسین یاس کبود شهر شام زینب صغرای حسین
 
وقتی میان خون و آتش، صدای گریه‏ات، دل سنگ را می‏لرزاند و پاهای تاول زده‏ات، سختی‏ها را گلایه می‏کرد، همه چشم‏ها کور بودند و دل‏ها سنگین‏تر از آن بود که بار سنگین دلت را سبک‏تر کند…
 
حالا رقیه فهمید بابا دو بخش دارد بخشی به روی نیزه، بخشی به خاک صحرا
 
تازیانه ‏ها، احترام تورا نگه نداشتند ، کوچه‏های شقی، انگشتان به خار خلیده‏ات را نادیده گرفتند ، دهان‏های تهمت، از چشم‏های معصومت شرم نکردند. دندان‏های تیز و گرسنه، روشنای گیسوانت را دریدند، مردان شقاوت، کودکی‏ات را رحم نکردند.
آری! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد.
 
بیت الاحزان مرا امشب صفا دادى پدر با وصال خویش قلبم را شفا دادى پدر
بر عزاداران خود امشب به ویران سرزدى اجر نیکویى به این صاحب عزا دادى پدر
دستش توان نداشت که سر را بغل کند دستی که وقت خواب علی گاهواره بود
در لابه لای تاول پاهای کوچکش هم جای خار هم اثر سنگ خاره بود
 
حالا گرسنگی به سراغم که آمده
آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت
آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود
در شام زخم های تو خورشیدمان گرفت
 
با گوشواره های خودشان ناز می کنند این دختران که سنگ به ویرانه می زنند
سنگین شده ست گوشم و بهتر که نشنوم حالا که روی قیمت تو چانه می زنند
حتماً عمو نبود که با گریه عمه گفت: دارند حرف تو در خانه می زنند
 
همه عمرش به خزان بود ولی با این حال اسمش این بود : نهالی که ثمر می آورد
دختر و این همه غم، آه ! سرم درد گرفت آن طرف یک نفر انگار که سر می آورد
قسمت این بود که او یک دفعه خاموش شود آخر او داشت سر از کار تو در می آورد
زن غساله، چه ها دید که با خود می گفت مادرت کاش به جای تو پسر می آورد
سلام بر غم‏های بی‏انتهایت یا رقیه!
اندوهت را می‏گذاری و می‏روی. می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
 
دانی گلاب مرقد این نازدانه چیست
از عاشقان کربلا اشک دیده است
معمور هست تا به ابد قبر آن عزیز
لیک قبر‌ یزید ‌‌را به‌جهان کس ندیده است
رقیه پیام آوری است برای تمام آنهایی که تاریخ را امروز در غزه تکرار می‌کنند و رقیه‌ها را بی آنکه بدانند به مسلخ عشق می‌برند، و چه خیال خامی؛ که رقیه‌ها همیشه بر تارک تاریخ بهترین راویان حماسه و خون‌اند…