دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل از گردنم بیفتی انشاالله

عروس و مادرشوهر, ریشه تاریخی ضرب المثل،ضرب المثل از گردنم بیفتی انشاالله

این جمله، هم مثل است هم نفرین و قصه ای دارد
میگویند: پیرزنی بود سه پسر داشت و دو تا عروس، اما پسر کوچکش هنوز زن نگرفته بود. این دو تا عروس هر روز به نوبت مادر شوهرشان را کول میگرفتند و کارهای خانه را به این شکل انجام میدادند چون که میترسیدند اگر مادر شوهرشان را زمین بگذارند و مواظب حال او نباشند پیرزن نفرین میکند و شوهرهاشان عاق والدین میشوند.
برادرها هرچه به برادر کوچکشان میگفتند تو هم زن بگیر اقلاً کمی به زنهای ما کمک کند و کار آنها سبکتر شود قبول نمیکرد و زیر بار نمیرفت برای اینکه میدید انصاف نیست که زن او هم مثل زنهای دو برادرش به زحمت بیفتد یا نافرمانی بکند و باعث بشود که او عاق والدین بشود.
از قضا یک روز از کوچهای میگذشت دید دختر کثیفی با حال پریشان و موهای ژولیده در خرابه نشسته، پیش خودش فکر کرد، خوب است من این دختر را به زنی بگیرم از چند جهت ثواب است یکی اینکه این دختر را از پریشانی نجات میدهم چون که هرچه باشد به پشت گرفتن مادرم از این پریشانی براش سختتر نیست.
دیگر اینکه دو تا زن برادرهام راحت میشوند و کارشان سبکتر میشود و نوبت کول کردن مادرم یک روز عقب میافتد و هر سه روز یک روز نوبتشان میشود. خلاصه سراغ دختر را گرفت و آمد خانه، گفت: «بروید و فلان دختر را برای من عقد کنید». برادرهاش شاد و خوشحال رفتند و دختر را عقد کردند و آوردند خانه. زن برادرها هم از شوهرشان خوشحالتر که کمکی رسیده.
با آمدن نوعروس نوبت کول کردن مادر شوهر سه روز یک روز شد. این نوعروس دید کار مشکلی است که هم یک پیرزن را به دوش بگیرد و هم کارهای خانه را انجام دهد.
به فکر چاره افتاد. یک روز که پسرها برای کار به صحرا رفته بودند و پیرزن هم از خواب بیدار نشده بود جاریهاش را صدا زد و گفت: «اگر چیزی به من بدهید این پیرزن را از سر خودمان وا میکنم»
جاریها با التماس گفتند: «خواهر هرچی بخواهی به تو میدهیم، اگر کاری میتوانی بکنی معطل نشو» نوعروس گفت: «من از شما چیزی نمیخواهم فقط گردنبند و دستبند و گوشواره و انگشتر مادر شوهرمان را میخواهم» گفتند: «ما حاضریم آنها مال تو باشد».
گفت: «خیلی خب امروز نوبت من است که مادر شوهرمان را کول بگیرم. نان هم باید بپزم وقتی که پیرزن را کول گرفتم و مشغول نان پختن شدم یکی از شما بروید بیرون و برگردید و به من بگویید که نعش پدرت را پشت الاغ انداختهاند و دارند از صحرا میآورند، دیگر کارتان نباشد من ترتیب بقیه کار را میدهم»

 

عروسها وقتی قول و قرارشان را گذاشتند، پیرزن از خواب بیدار شد بعد از اینکه ناشتاییش را خورد گفت: «امروز نوبت هر که هست بیاید و کولم بگیرد». نوعروس فوری آمد و پیرزن را به کول گرفت و تنور را هم آتش کرده بود و داغ و آماده نان پختن بود. نوعروس همانطور که پیرزن به پشتش بود آمد نشست و مشغول نان پختن شد. طبق قراری که گذاشته بودند یکی از عروسها بیرون رفت و برگشت و با گریه و زاری گفت: «خواهر! لال بشم انشاءالله، نعش پدرت را روی الاغ انداختهاند و دارند از صحرا میآورند».
نوعروس از جاش بلند شد و همانطور که پیرزن پشتش بود خودش را از این دیوار به آن دیوار میزد و میگفت: «وای پدرم» هرچه پیرزن فریاد میکشید که «مرا بگذار زمین» میگفت: «نه! من نمیخواهم شوهرم عاق والدین بشه، هرچه باشه احترام تو واجبه!»
خلاصه پیرزن را آنقدر به این دیوار و آن دیوار زد که تمام بدنش خرد و خمیر شد و زبانش هم گرفت و از پشت عروس افتاد زمین. عروسها مادر شوهر را بردند و تو رختخواب خواباندند و مشغول کارشان شدند. پسران پیرزن وقت غروب از صحرا برگشتند و دیدند مادرشان پشت هیچکدام از عروسها نیست قضیه را پرسیدند.
عروسها گفتند: «بعدازظهر یک مرتبه زبانش بند آمد و نتوانست حرف بزند ما هم خواباندیمش تو رختخواب». پسرها به بالین مادرشان رفتند و دیدند نخیر دارد نفسهای آخرش را میکشد مثل اینکه منتظر آنها بوده که بیایند. گفتند: «مادر حرف بزن چطور شده؟» پیرزن که نمیتوانست حرف بزند سینهاش را نشان داد، یعنی خرد شده و اشاره میکرد به عروس کوچکتر یعنی او اینطورش کرده. عروس تازه گفت: «مادر شوهر مهربانم به من اشاره میکند که دوستش دارم میگوید: گردنبدنم را به او بدهید» بعد رو کرد به جاریها و گفت: «مگر اینطور نیست؟» گفتند: «چرا همینطور است. وقتی که زبان داشت به ما گفته بود». خلاصه پیرزن هر عضوش را نشان میداد و به نوعروس اشاره میکرد که او اینطورش کرده ـ نوعروس زرنگ آن را به نفع خودش تعبیر میکرد که: «میگوید انگشتر و دستبندها و چیزهای داخل جیبم را بدهید به عروس کوچکم» جاریها هم حرف او را تصدیق میکردند. به این ترتیب همه اشیاء زینتی و جواهرات پیرزن مال عروس کوچکش شد تا اینکه پیرزن جان داد و مرد و پسرها مشغول گریه شدند.
عروسها دیدند که اگر گریه نکنند ممکن است شوهرهاشان شک کنند. شروع به گریه و زاری کردند. مردم پیرزن را که بردند خاک کنند آنها اینطور نوحه سرایی میکردند:
عروس اولی ـ درین درین اوی (گورش را عمیق و عمیقتر بکنید ـ ای وای)
عروس دومی ـ اونان درین اوی (از عمیق هم عمیقتر بکنید ـ ای وای)
عروس سومی ـ بواوزی من بونداگورموشم گنه گلوراوی (این رویی که من از این پیرزن دیده ام بازهم برمیگردد ـ ای وای).
منبع:persiankolbe.ir

 

دسته‌ها
مشاوره خانواده

ویژگی های مادر شوهر نمونه

مادر شوهر,مشخصات مادر شوهر نمونه
ویژگی های مادر شوهر نمونهرسانه ۷ –هر زن و مردی درآغاز زندگی مشترک خواهان برقراری بهترین ارتباط با طرف مقابل خود و خانواده اوست، ولی متأسفانه این تلاش در بعضی موارد به سرانجام نمی‌رسد و مشکلاتی به‌وجود می‌آید که می‌تواند علاوه بر ایجاد دلخوری و ناراحتی خانواده‌ها، باعث به‌وجود آمدن مشکلات زیادی برای خود زوجین هم بشود.

برای رسیدن به چنین جایگاهی، بهترین کار این است که در ابتدای راه و آغاز زندگی مشترک، دید خوبی درباره خانواده طرف مقابل داشته باشیم و روش مناسبی برای برقراری رابطه صحیح با خانواده همسرمان انتخاب کنیم؛ همچنین نباید فراموش کنیم که این به نفع زندگی مشترک ماست و اگر همسرمان را دوست داریم باید خانواده او را هم دوست داشته باشیم و به آنها احترام بگذاریم.
در این زمینه دکتر سپیده شبان، متخصص در امور مشاوره ازدواج و خانواده راهکارهایی ارائه کرده که توجه به آنها می‌تواند بخشی از مشکلات را تا حدی حل کند.

گام اول: شناخت هدف

اولین کاری که یک زوج در آغاز زندگی مشترک باید انجام دهند این است که نسبت به یکدیگر، زندگی زناشویی و خانواده طرف مقابل خود شناخت و آگاهی پیداکنند. یعنی ابتدا باید بدانند که هدفشان از ازدواج چیست، چرا ازدواج می‌کنند و قرار است بعد از این وارد چه دنیایی شوند. چه انتظاراتی از این ارتباط دارند و در این میان نقش خود، طرف مقابل و خانواده‌های هر دو طرف را تشخیص دهند. هنگامی که با چنین شناختی قدم در زندگی مشترک می‌گذاریم قطعا این شناخت می‌تواند ما را در تمام زمینه‌ها بیشتر کمک کند؛ مثلا اگر نسبت به همسر خود و خانواده او شناخت کافی داشته باشیم می‌توانیم با توجه به توانایی‌ها و روحیات و خلق‌و‌خوی آنها و قوانین حاکم بر خانواده‌شان رفتار کنیم . به این ترتیب برخوردهای آنها نیز با ما معقول‌تر و قابل‌قبول‌تر خواهد بود. یک زوج وقتی ازدواج می‌کنند و ازخانواده خود جدا می‌شوند مرزی دور آنها تشکیل می‌شود که مانند پوسته بیرونی تخم‌مرغ کاملا محتویات درونی خود را در بر‌می‌گیرد. انگار زن و شوهر داخل این فضا هستند واز دیگران جدا می‌شوند. بنابراین هر کدام از این شرایط جدید ویژگی‌هایی دارد؛یعنی زن و شوهری که با هم ازدواج می‌کنند و مرزی بین آنها و دیگران کشیده می‌شود لازم است کارهایی از جانب خود و خانواده‌هایشان انجام شود که به این مرز احترام گذاشته شود. متأسفانه در بعضی خانواده‌ها با توجه به وابستگی‌های شدیدی که خانواده‌ها به فرزندانشان دارند، هنگام ازدواجشان فکر می‌کنند فرزندشان از آنها دور شده یا در بعضی موارد شروع به مقایسه شرایط ازدواج خودشان با فرزندانشان می‌کنند و بدین‌ترتیب مشکلاتی به‌وجود می‌آید.

گام دوم: مشاوره کنید

برای جلوگیری از بروز هرگونه اشتباهی در رفتارهای زوجین و خانواده‌های آنها، بهترین کار و نخستین گام این است که ما قبل از تشکیل زندگی واقعا پختگی و رشد کافی را در خودمان به‌وجود بیاوریم و تشخیص دهیم که آمادگی لازم را برای آغاز نوع جدیدی از زندگی داریم یا خیر؛ چون ازدواج بنیان بسیاری از اتفاقات مهمی است که در کشور می‌افتد و آینده فرزندانمان در گرو تربیت صحیح در خانواده‌هایی موفق است. بنابراین بهتر است با توجه به راهکارهای زیادی که در تمام زمینه‌ها وجود دارد وقبل از آنکه مشکلی به‌وجود بیاید شناخت کافی برای مقابله با آنها داشته باشیم. این کار در دنیای امروزی با مشاوره و شرکت در کلاس‌های آمادگی قبل از ازدواج به خوبی امکان‌پذیر است. به‌خاطر داشته باشیم که برای آغاز زندگی مشترک باید سرمایه‌گذاری لازم انجام شود و زوجین وقت و انرژی زیادی برای شناخت یکدیگر و خانواده‌هایشان بگذارند.

گام سوم: احترام بگذارید

در آغاز زندگی مشترک دو طرف باید دید مثبتی نسبت به طرف مقابل و خانواده او داشته باشند و فراموش نکنند که احترام به خانواده همسر باعث موفقیت بیشتر و تحکیم زندگی زناشویی خود آنهاست. برای رسیدن به چنین دیدگاهی باید هرگونه فکر منفی را که از قبل در ذهنمان هست از بین ببریم و مرز بین دخالت و کمک از طرف والدین را تشخیص دهیم. والدین هم باید با توجه به اینکه فرزندانشان وارد ارتباط جدیدی شده‌اند، به آنها فرصتی برای تجربه کردن بیشتر بدهند. آنها می‌توانند در بسیاری موارد نظر بدهند ولی این موضوع که ما تا چه حد می‌توانیم آن را عملی کنیم، موضوعی دو طرفه است؛یعنی هم خود ما که وارد ارتباط جدیدی شده‌ایم باید خواهان آن باشیم و هم والدین باید نظرات خود را طوری مطرح کنند که جایگاه مشاوره و راهنمایی داشته باشد.

گام چهارم: مغزتان را عوض کنید

متأسفانه بسیاری از زوج‌ها گمان می‌کنند والدین همسرشان قصد دخالت در کارهای آنها را دارند البته این موضوع تا حد زیادی به فرهنگ حاکم بر خانواده‌ها بستگی دارد. یعنی بسیاری افراد چون از قبل ذهنیت مثبتی در این زمینه ندارند نمی‌توانند دید خوبی نسبت به هرگونه کمکی که والدین طرف مقابل به آنها می‌کنند داشته باشند و اغلب کمک‌های آنها را دخالت تلقی می‌کنند. بنابراین بهتر است بدون هیچ تفکری از قبل نسبت به خانواده همسر وارد زندگی مشترک شد و هرگونه خطاهای ذهنی یا شناختی را که در این خصوص وجود دارد از بین برد.

گام پنجم: کنار بیایید

بهتر است با توجه به سطح فرهنگ و شرایط خانواده‌های زوجین، ابتدا با سطح توقعات و انتظارات آنها آشنا شویم. بعضی خانواده‌ها انتظار دارند فرزندان و همسرانشان حتما عقاید آنها را بشنوند و شاید در بعضی موارد همین که نظراتشان شنیده شود برایشان کافی باشد ولی بعضی خانواده‌ها به شنیده شدن و توجه به عقایدشان بسنده نمی‌کنند؛یعنی حتما باید ببینند که فرزندشان مطابق نظر آنها رفتار می‌کند؛ در غیراین صورت ممکن است بخواهند مقایسه و سرزنش کنند. همین موضوع باعث می‌شود که ظرفیت طرفین به مرور کاهش پیدا می‌کند و با توجه به مشکلات دیگری هم که در زندگی وجود دارد، این موضوع تبدیل به بحرانی در زندگی آنها می‌شود. بنابراین علاوه بر اینکه والدین باید نظرشان را به‌گونه‌ای مطرح کنند که دخالت محسوب نشود، فرزندان هم باید به‌نظر آنها احترام بگذارند.

گام ششم: بشناسید و بشناسانید

برای اینکه زوج‌ها در آغاز زندگی مشترک بتوانند ارتباط خوبی با خانواده همسر خود برقرار کنند، ابتدا باید میزان آگاهی‌های خود را از خصوصیات و روحیات خانواده‌ها بالا ببرند و در واقع بیشتر با آنها آشنا شوند. همچنین باید بپذیرند که والدینشان چون تجربیات بیشتری دارند، دوست دارند آن را در اختیار فرزندانشان بگذارند ولی نیت بدی ندارند. هنگامی که فرزندان این موضوع را درک کنند می‌توانند شنونده‌های خوبی برای گوش سپردن به حرف‌های والدین خود باشند. این خیلی برای والدین ارزشمند است که حتی اگر مخالف نظرشان هستیم با حوصله و احترام سخنانشان را بشنویم و راجع به آنها فکر کنیم و به آنها بگوییم که حتما راهکار‌ها و تجربیات شما را مدنظر قرار می‌دهیم و به آنها احترام می‌گذاریم و بسیار سپاسگزاریم که برای ما وقت می‌گذارید. در واقع جوانان ابتدا باید با روحیه والدین همسر‌شان آشنا باشند، آنها را بپذیرند و به آنها احترام بگذارند اما هیچ‌گاه نباید طوری با آنها صحبت یا رفتار کنند که نشانگر بی‌اهمیتی به رفتار و عقاید‌شان باشد. بنابراین هم بایدبه والدین احترام بگذاریم، هم شنونده خوبی باشیم و هم از آشنا شدن با عقاید و تجربیاتشان استقبال کنیم.

گام هفتم: شرط نگذارید

هر زوجی مایلند بتوانند ارتباط بسیار خوبی با والدین همسر خود داشته باشند ولی گاهی نمی‌توانند موفق شوند. متأسفانه خیلی از مردم در جامعه ما دوست داشتن مشروط راتجربه کرده‌اند؛ یعنی عقیده دارند هر کس تا زمانی برای آنها دوست داشتنی است که خصوصیات و ویژگی‌های مورد علاقه آنها را داشته باشد یا کار خاصی انجام بدهد. این موضوع باعث می‌شود توقعات نابجایی از یکدیگر داشته باشیم؛ مثلا در ذهن خود تصویر خاصی از پدر و مادر همسر خود ساخته‌ایم. اما وقتی وارد زندگی می‌شویم آن افراد با طرح واره‌ها و چارچوب‌هایی که در ذهن ماست یکی نیستند. بنابراین نخستین چیزی که جوانان باید مدنظر قرار دهند پذیرش واقعیات است ولو آنگونه که ما می‌خواهیم نباشند. زوج‌ها باید بدانند اگر همسرشان را دوست دارند باید خانواده آنها را هم با همان ویژگی‌ها و فرهنگی که از قبل داشته‌اند بپذیرند ولی نمی‌توانند انتظار داشته باشند دیگران بنا به خواست آنها تغییر کنند. متقابلا خانواده‌ها نیز باید بپذیرند که عروس یا داماد آنها در خانواده‌هایی متفاوت با آنها رشد کرده‌اند. پذیرش این تفاوت‌ها کمک می‌کند تا بتوانیم بهتر یکدیگر را بپذیریم. گاهی افراد انتظار دارندهمسر یا خانواده او رفتاری کاملا مشابه‌خود آنها داشته باشندو با باورهای اشتباهی وارد زندگی زناشویی می‌شوند مثلا فکر می‌کنندهمسر خوب کسی است که همیشه در هر جایی و در تمام مهمانی‌ها کنار او باشد و کمتر به دیگران توجه داشته باشد یا خانواده طرف مقابل باید همانگونه که دلخواه او است رفتار کنند. ولی وقتی وارد زندگی می‌شوند با خلاف آن مواجه می‌شوندو همین موضوع باعث بروز مشکلاتی با همسر یا خانواده‌اش می‌شود. پذیرش تفاوت‌ها و دیدگاه‌های افراد خیلی مهم است و نباید انتظار داشته باشیم که دیگران دقیقا مانند ما فکر یا رفتار کنند. آگاه باشیم که چه انتظاراتی از آنها داریم و افراد را آنگونه که هستند بپذیریم البته والدین نیز می‌توانند انتظارات خود را از فرزندانشان تعدیل کنند. ولی با توجه به انعطاف‌پذیری بیشتر جوانان، بهتر است این تغییر و پذیرش ابتدا از طرف جوانان صورت پذیرد.

گام هشتم: باورهایتان را اصلاح کنید

گاهی افراد با پیش زمینه‌هایی وارد زندگی مشترک می‌شوند که می‌تواند بسیار مشکل‌زا باشد، مثلا با توجه به شنیده‌های اطرافیان دید خوبی نسبت به خانواده طرف مقابل ندارند و فرهنگ غلطی از دوران کودکی در ذهن آنها شکل می‌گیرد. نباید بگذاریم این شنیده‌ها و تجربه‌های دیگران، ذهنیت بدی برای آغاز زندگی مشترک به ما بدهد؛ مثلا اگر از کودکی شنیده‌ایم مادر یا پدر همسرمان نمی‌توانند با ما رفتار دوستانه‌ای داشته باشند و با این ذهنیت وارد زندگی شویم، ناخودآگاه نیز نمی‌توانیم ارتباط خوبی با آنها برقرار کنیم. اصلاح باورها و عقاید ما برای موفقیت در هر ارتباطی بسیار مهم است. برای شروع هر کار مهم یا آغاز هر ارتباطی باید اطلاعات کافی در آن زمینه داشته باشیم. ما معمولا حتی برای خرید یک لباس هم ساعت‌ها وقت می‌گذاریم و از دیگران سؤال می‌کنیم تا بتوانیم آنچه را واقعا می‌خواهیم بیابیم. ولی متأسفانه برای وارد شدن به یکی از مهم‌ترین مراحل زندگی، آگاهی‌های لازم را کسب نمی‌کنیم. فراموش نکنید به همان نسبت که بتوانیم اطلاعات کافی در زمینه‌ای داشته باشیم به همان نسبت نیز اعتماد به نفس بیشتری خواهیم داشت. هنگامی که با اعتماد به نفس وارد ارتباط می‌شویم، هم اضطراب کمتری داریم و هم ذهن بازتری برای پیدا کردن راهکارهای مختلف و حل مشکلات خواهیم داشت. ضمن اینکه دید بازتری خواهیم داشت و بیشتر توان پذیرش موقعیت‌های جدید را کسب خواهیم کرد. در ضمن باید با رها کردن باورهای غلط عامیانه، سعی کنیم خودمان با توجه به واقعیات موجود به نتیجه درستی برسیم.

منبع : niksalehi.com