دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل قوش کریمخانی

رسانه ۷ –

ضرب المثل قوش کریمخانی

ضرب المثل های ایرانی, کریمخان زن

عبارت مثلی بالا که بیشتر در جنوب ایران و بین اهل ادب و تاریخ مصطلح است هنگامی مورد استفاده و استناد قرار میگیرد که دستگاهی زحمت و هزینه نگاهداریش زاید بر سود و فایده آن باشد ، و یا شخصی بیش از حد زحمت وافاضه اش توقع حقوق و دستمزد داشته باشد .

در این گونه موارد آن موسسه یا آن شخص را به قوش کریمخانی تشبیه و تمثیل می کنند و عطای فایده اش را به لقای توقع و مزاحمتش می بخشند .

اما ریشه تاریخی این ضرب المثل :
به طوری که در کتب تاریخی آمده است شاهان و رجال وبزرگان ایران غالبا عاشق شکار بوده اند و برای صید پرندگان وحیوانات وحشی به شکل جرگه یا انفرادی از طرق مختلفه استفاده میکرده اند که از آن جمله پرورش پرندگان شکاری بوده است .

این پرندگان شکاری عبارت بودند از قرقی ، قوش ، شاهین ، باز ، سنقر ، چرغ ، الاطوغان یا آق طوغان و حتی کلاغ که آنها را در بازخانه و یا به اصطلاح دیگر قوشخانه برای صید پرندگان و آهو و خرگوش و جز اینها تربیت می کرده اند .

در بازخانه سلاطین ایران گاهی تا هفتصد پرنده شکاری از هر قبیل نگهداری می شد که برای هر یک از این پرندگان مامور ومربی مخصوص گماشته بوده اند .

شاردن سیاح معروف فرانسوی در عصر صفویه راجع به بازخانه شاهی می نویسد :” در این موسسات دفتری وجود دارد که مخصوص ثبت و ضبط مرغانی است که به شاهنشاه تقدیم می دارند و یا اعلیحضرت اعطاء می فرمایند . در این دفاتر اسامی اشخاص و تاریخ و خصوصیات پرندگان شکاری درج می شود . صید با مرغان شکاری در ایران خرج سنگینی دارد چون طیور صیاد فقط از گوشت تغذیه می کنند و لاغیر، و برای بعضیشان ناگزیرند که در تمام مدت روز منحصرا مرغ خانگی بدهند .”

روزی برای کریمخان زند سر دودمان سلسله زندیه که مطلقا اهل این گونه تجملات پر خرج نبوده است قوشی به عنوان تحفه آورده بودند که بسیار قشنگ و زیبا بود .

کریمخان از بازیار پرسید :” خوراک این قوش چیست وچگونه باید از این حیوان پذیرایی کرد ؟” بازیار جواب داد :” این قوش شب و روزی دو وعده غذا می خورد و هر وعده باید گوشت یک مرغ بزرگ یا دو کبوتر به او داد. در فاصله دووعده غذا اگر مقداری از تنقلات نیز به اوداده شود در فربهی و سلامتی بی اثر نخوهد بود! محل سکونت این نوع قوشها باید قفس بالنسبه بزرگ و بسیار زیبا باشد و روزی یک بار او را شستشو دهند تا گرد و غباری که بر سرو رویش نشسته است زایل و زدوده گردد !”

کریمخان زند مجددا پرسید :” بگویید ببینم این حیوان زبان بسته در ازای این همه تیمارداری و پرستاری چه فایده ای دارد ؟” جواب دادند :” هرگاه وکیل الرعایا قصد شکار کند و تصادفا کبک یا کبوتری را از دور ببیند قوش را رها میکند و این حیوان احتمال دارد یکی ازآن پرندگان را صید کند و به حضور سلطان بیاورد . همچنین اگر آهویی ازجرگه شکار و تیررس سلطان فرار کند هنر قوش این است که خود را به آهو برساند ودر مقابل دیدگانش آن قدر پرپر می زند تا حضرت وکیل الرعایا به آهونزدیک شوند و آن را هدف قرار دهند !”

سرسلسله دودمان زندیه که تاکنون سراپا گوش بود و دیده از حیوان تقدیمی بر نمی داشت با تبسمی که حاکی از کمال صفا و وطن خواهی و رعایت اقتصاد و صرفه جویی در دستگاه سلطنت بود به آورندگان قوش گفت :” با این ترتیب به حساب شما من باید روزی چهار کبوتر ومقداری تنقلات برای تغذیه این حیوان تدارک کنم و یک نفر مربی نیز برای تیمار داشت و پرستاریش استخدام نمایم ؟”

حضار مجلس همگی به علامت تصدیق سر فرود آوردند .

کریمخان زند پکی به قلیان زد و به لهجه لری گفت :
” ولش کنید سی خوش بیره ، سی خوش بره .( یعنی رهایش کنید تا خودش بگیرد وخودش بخورد ) در دربار من ستون خرجی برای اینگونه تفریحات و تجملات بی فایده وجود ندارد .”
منبع:yekrooz.net

 

دسته‌ها
ضرب المثل

داستان ضرب المثل بل گرفتن

رسانه ۷ –

داستان ضرب المثل بل گرفتن

ریشه ضرب المثل, بازی الک دولک

این اصطلاح را هنگامی که چیزی به رایگان و یا با کوشش اندکی به دست آید و همچنین برای بهره بردن از فرصت های مناسب و مغتنم  به کار می برند.

بل گرفتن از اصطلاحات بازی الک دولک است که از بازی های سنتی بسیار دیرین و کهن ایران زمین است و اکنون نیز در روستاهایی که فضای باز و زمین های وسیع دارند بازی می شود. این بازی از دو چوب کوتاه و بلند و دو تکه سنگ که با فاصله ی ده تا دوازده سانتیمتر از یکدیگر روی زمین نهاده می شوند تشکیل می شود. چوب کوتاه را  الک و چوب بلند را دولک می نامند.

در آغاز بازی دو دسته که یکی را مهاجم و دیگری مدافع می نامند تشکیل می گردد که رو به روی یکدیگر قرار می گیرند. یکی از بازی کنان دسته ی مهاجم که بازی را آغاز می کند سر دولک  را زیر الک که روی دوسنگ قرار گرفته است می گذارد و آن را به هوا پرتاب می کند و با پایین آمدن آن با دولک هرچه محکم تر به آن می زند و به سوی دسته ی مدافع می فرستد.

اگر الک به زمین بیفتد یکی از مدافعان آن را برداشته و آن را به سوی دولک که پس از زدن ضربه روی دو سنگ نهاده می شود پرتاب می کند تا به آن بخورد. اگر الک به دولک بخورد آن  بازی کن دسته ی مهاجم که ضربه را زده است کشته شده است و باید از بازی بیرون رود. و اگر الک به دولک نخورد بازیکن پرتاب کننده خود کشته شده و باید از بازی بیرون رود. هنگامی که همه ی بازیکنان دسته ی مهاجم کشته بشوند جای دو دسته با  هم عوض می شود و مدافعان جای مهاجمان را می گیرند و بازی از نو آغاز می شود.

بهترین حالت برای بازی کنان دسته ی مدافع آن است که پیش از آن الکی که به سوی آن ها پرتاب شده است به زمین بخورد آن را در هوا بگیرند که اکر چون این شود همه ی بازی کنان دسته ی مهاجم به یک باره کشته شده و دو دسته بی درنگ جای خود را با یکدیگر عوض می کنند و بازی از نوع آغاز می شود. در هوا گرفتن الک را که بازی را یکسره به سود دسته ی مدافع پایان می دهد در این بازی بل گرفتن می نامند که از نظر اهمیت آن رفته رفته از محدوده ی این بازی بیرون آمده و در میان مردم معنی مجازی و استعاره ای یافته است.
منبع:aryaadib.blogfa.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل برج زهرمار

رسانه ۷ –

ضرب المثل برج زهرمار

خشم و غضب, ضرب المثل ایرانی

هر کس بر اثر حادثه ای حالت خشم و غضب فوق العاده به او دست دهد به قسمی که چهره پر چین و جبین پر آژنگ کند ؛ چنین کس را اصطلاحاً برج زهر مار می گویند . لکن در استعمال آن باید الفاظ تشبیه مانند چون و همچون و امثال آن بکار رود تا افاده معنی کند .
گر چه این عبارت ریشه نجومی دارد نه تاریخی ، ولی در هر حال باید ریشه آن به دست آید تا معلوم گردد علت تسمیه و نامگذاری آن چیست و چگونه یک اصطلاح نجومی به صورت ضرب المثل در آمده است .
همانطوری که در بالا عنوان گردید در این عبارت کلمه ” برج ” ناظر بر بروج سماوی است و ” زهر مار ” کمترین خویشاوندی و ارتباطی با زهر و سم مار و اژدها ندارد ؛ بلکه شکل و تصویر هیئت اجتماعیه چند ستاره و کوکب است که معمولاً همه اسامی صورت های متشکله ستارگان را بر این مبنی تسمیه و نامگذاری کرده اند .

«…. در اصطلاح علم هیئت و نجوم ، هر کوکبی که مدار منطقه البروج شمالاً یا جنوباً فاصله داشته باشد ، آن فاصله را از جانب اقرب عرض آن کوکب گویند و درجات عرض را از دایره عرض تعیین می کنند . چون شمس همیشه بر مدار منطقه البروج است آن را عرض نبود و این مدار را مدار شمس نیز گویند و به فرانسه زودیاک می نامند .
چون عرض عارض کوکبی شد اگر به سمت شمال ، منطقه البروج بود ، عرض شمالی است و اگر به سمت جنوبش بود عرض جنوبی است . چون کوکبی مثلاً ماه را که یکی از سیارات است ، عرض نجومی عارض می شود ، ناچار مدار او از مدار منطقه البروج به اصطلاح علمای هیئت مایل خواهد بود و با مدار منطقه البروج در دو نقطه تقاطع می کند و چون هر دو از مدارات عظیمه اند هر یک به دور نقطه تقاطع تنصیف می شوند و به نصف متساوی یعنی یک صد و هشتاد درجه که شش برج است تقسیم می گردند . آن دو نقطه یعنی محل تقاطع مدار مایل و منطقه البروج ثابت نیستند ، بلکه در بروج دوازده گانه دور می زنند . آن نقطه ای که کوکب از جنوب منطقه البروج به شمال آید آن را نقطه رأس گویند و آن نقطه ای که کوکب از شمال منطقه البروج به جنوب آن رود ذنب گویند .

این دو نقطه رأس و ذنب را ” جوزهرین ” که تثنیه ” جوزهر ” معرب ” گوزهر ” است هم می نامند و عقدتین نیز می گویند . بعضی گو را مخفف گودال می دانند . یعنی ” گودال زهر ” و برخی جوزهر را معرب گوزگره دانسته اند ، یعنی گره ” سخت بسته ” . با ضرب المثل ” برج زهرمار ” وجه اول مناسب است و با عقدتین وجه دوم که عقده به معنی گره است و جوز بنابراین وجه معرب گوز به معنی گردو است .

رأس ، سر است و ذنب ، دم . وجه تسمیه آن دو نقطه به سر و دم چیست ؟ این سر و دم شکل اژدها یا مار بزرگ موهوم و مخیلی است که از هیئت تقاطع دو دایره نامبرده مشکل می شود . چنان که همه نام های صور کواکب از بروج و غیر ها بر این مبنی است . یعنی از هیئت اجتماعیه چند کوکب صورتی تصویر شده است و آن مجموعه را به آن صورت نام نهاده اند که در کتب هیئت به تفصیل مضبوط است . آن نقطه را کوکب شمالی می شود . چون اشرف و سعد پنداشتند ، رأس نامیدند و آن نقطه دیگر را که متقابل و متقاطر رأس است ، نحس دانستند و ذنب خواندند .

خشم و غضب, ضرب المثل ایرانی

مثلاً در شکل فوق – ( ABCDE ) – را قوسی از مدار منطقه البروج فرض کنیم و – ( EBHDR ) – را قوسی از مدار مایل که یکدیگر را در دو نقطه B رأس و D ذنب قطع کردند و از هیئت اجتماعیه دو نیم دایره که مابین B و D است شکل اژدها یا مار بزرگ متوهم می شود و در اینکه رأس سعد است و ذنب نحس ، احکام نجومی بسیار بر آن دو متفرع کردند .

مثلاً گفته اند چون مشتری با رأس بود ، دلیل است بر بسیاری خیرات و رواج عدل و انصاف و عیش و خرمی در خلایق . اگر ستاره مشتری با ذنب بود ، دلیل است بر ضد آنچه رأس گفته شود .

چون ذنب که یکی از دو جوزهر از ” گودال زهرمار ” است در برجی باشد ، احکام نجومی را در آن برج به مناسبت بودن ذنب در آن نحس دانسته اند . به همین جهت به کسی که از ناسازگاری روزگار و پدیده های تلخ زندگی روی ترش کرده است گویند ” برج زهرمار ” است . »

سابقاً در ایران افرادی بودند که مارهای سمی را در برج هایی دور از دسترس عامه مردم نگاهداری می کردند و هر به چند وقت با وسایل موجود از مار زهر می گرفتند و به منظور استفاده پزشکی به دارو فروشان و عطاران آن عصر و زمان می فروختند . شاید این موضوع در به دست آمدن ریشه تاریخی عبارت مثلی ” برج زهرمار ” کمک کند . ولی در هر صورت به نظر می رسد ریشه تاریخی اولی بهتر مورد اطمینان باشد .
منبع:www.100100.ir

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل زینب زیادی

رسانه ۷ –

ضرب المثل زینب زیادی

ریشه تاریخی ضرب المثل, ناصرالدین شاه

عبارت بالا از امثله سائره عامیانه است و در مواردی به کار می رود که در جمعی برای تمام افراد جمعیت جز یک نفر سهم و نصیبی قایل شوند و آن یک نفر را به حساب نیاورند. در این موقع زبان حال آن یک نفر محروم و بی نصیب این خواهد بود که: مگر من زینب زیادیم؟

این ضرب المثل در مورد زن و مرد فرق نمی کند و هر دو جنس مخالف از آن در موارد مقتضی استفاده و تمثل می کنند.اکنون ببینیم این زینب کیست و چرا زیادی شده که به صورت ضرب المثل درآمده است.موضوع شبیه سازی و تعزیه خوانی معلوم نیست از چه وقت در ایران معمول و مرسوم شده، ولی قدر مسلم این است که در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار که به قول شادروان عبدالله مستوفی:«از همه چیز وسیله تفریح می تراشید» و از هر فرصتی برای تفنن و تنوع استفاده می کرد به اوج کمال و تفصیل رسید.

ناصرالدین شاه یکی از افراد مطلع و زیرک را با عنوان و سمت معین البکاء مأمور کرد که در تکیه دولت بساط تعزیه خوانی راه بیندازد و این اپرای تراژیک را با جلال و شکوه هر چه تمامتر در دهه اول ماه محرم نمایش دهد.یکی از تعزیه ها به نام تعزیه بازار شام بود که در تکیه دولت تهران با تشریفات مفصل برگزار می شد. این تعزیه در واقع نمایش ورود خاندان رسالت به دمشق و مجلس یزید بود که اهل بیت سوار بر شترها باید وارد تکیه شوند و از مقابل بارگاه یزید که جبه اطلس سرخ فام پولک دوزی شده بر تن و عمامه سرخ زربفت بر سر داشت عبور کنند.

در بارگاه یزید سفیر فوق العاده دربار روم شرقی بیزانس و چند تن از اصحاب پیغمبر اکرم (ص) که تا آن وقت زنده بودند حضور داشتند.برنامه تعزیه این بود که شبیه های حضرت سجاد (ع) و حضرت زینب (ع) و حضرت کلئوم (ع) و حضرت فاطمه بنت الحسین (ع) ضمن عبور از مقابل بارگاه یزید هر یک خطبه فصیحی- البته به نظم فارسی- باید بخوانند و مخصوصاً خطبه غرای حضرت زینب کبری علیهاسلام با آن جمله مشهور و تاریخی: امن العدل یابن الطلقاء؟ باید چنان اثر کوبنده ای داشته باشد که به قول مستوفی:«استخوان خلیفه جور را نرم کند.» و حاضران بارگاه یزید مخصوصاً سفیر روم و اصحاب پیغمبر (ص) بر این اعمال و رفتار غیرانسانی غاملانش اعتراض کنند.

باری، در یکی از سنوات و عاشورای محرم روزی که تعزیه بازار شام در تکیه دولت تهران برپا بود موقعی که در راهروی پشت تکیه که دایره وار گرداگرد تکیه می گشت شترها را خوابانیده بودند که شبیه های اسرا سوار شده به نوبت وارد تکیه شوند. یک زن چادر نمازی که به واسطه نداشتن چادر و چاقچور نگذاشته اند وارد تکیه شوند برای آنکه دست خالی به خانه باز نگردد در داخل راهروی پشت تکیه به تماشای بارو و بنه و اثاثیه و بازیکنان تعزیه ایستاده بود.

در این موقع دستور می رسد که شبیه خوانها سوار شتر شوند و متناوباً از مقابل بارگاه یزید عبور کنند. زن چادر نمازی چون یکی از شتران را خالی و بدون راکب دید بدون ترس و واهمه بر روی آن سوار می شود. ساربانان به تصور اینکه او هم یکی از شبیه خوانهاست ممانعت نمی کنند و شتر مرکوب زن چادر نمازی البته بعد از شترهای شبیه خوانان واقعی به قطار افتاده داخل تکیه می شود.

تعزیه گردان و سایر متصدیان تعزیه هم در آن گیرودار که به پس و پیش کردن بارهای مفرش و یخدان و سوارهای لشکر مخالف که شبیه سرهای شهدا را بالای نیزه کرده از جلو و عقب می کشیدند مشغول بودند متوجه جریان قضیه و سوار شدن زن چادر نمازی نشدند. ماحصل کلام آنکه شبیه های واقعی یکی پس از دیگری چون جلوی غرفه شاه رسیدند. ساربانی که زمام شتر را در دست داشتند شتران را به نوبت نگاه داشتند و شبیه خوانها در حالی که توجهشان به بارگاه یزید بود نقش خود را ایفا کردند تا اینکه نوبت به زن چادر نمازی رسید.

ساربان به حساب اینکه او هم نقشی دارد زمام شتر را نگاه داشت.
جلوییها و عقبیها طبعاً از حرکت باز ایستادند و زن چادر نمازی که قبلاً دو شعر عامیانه را سر هم کرده بود اشعار خود را با همان آهنگی که اسرای جلوتر از او خوانده بودند به شرح زیر می خواند:

من زینب زیادیم
عروس ملا هادیم
اومدم پول بسونم
چادر و چاقچور بسونم

پیداست که ابهت و احترام حضور شاه مانع از خنده و هو و جنجال چند هزار نفر تماشاچیان مجلس شد. ناصرالدین شاه که از جسارت و موقع شناسی زن چادر نمازی خوشش آمده بود به جای آنکه مؤاخذه اش کند دستور داد یک توپ چادر و چاقچور و مقداری پول به آن زن دادند و عبارت زینت زیادی از آن روز به بعد در افواه عامه به صورت ضرب المثل درآمد.
منبع:iketab.com

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل پل آنقدر دور بود که هنوز هم نرسیده بود؟

رسانه ۷ –

ضرب المثل پل آنقدر دور بود که هنوز هم نرسیده بود؟

رودخانه, ضرب المثل ایرانی

وقتی که بخواهند ضرر و زیان عجله و شتاب را نشان بدهند این مثل را می‌گویند.
برای یک نفر کار واجبی پیش آمد که برای انجام آن مجبور بود از آبادی خودشان به یک آبادی دیگر که در چند فرسخی آنجا برود. میان دو آبادی رودخانه‌ای بود که یک پل روش زده بودند و کمی از آبادی دور بود و کسانی که می‌خواستند به ده دیگر بروند باید مقداری پیاده می‌رفتند تا به پل می‌رسیدند. اما او آدم عجولی بود خواست میان‌بر بزند تا راهش نزدیکتر بشود به همین خاطر خیال کرد که از میان آب رودخانه رد بشود تا زودتر برسد همین کار را هم کرد ولی آب رودخانه زیاد بود و او را غرق کرد.

همولایتی‌هاش که خبر شدند گفتند پل آنقدر دور بود که هنوز نرسیده بود؟

روایت دوم
پسری از مادرش پرسید: «مادر! مگه من پدر نداشتم؟» مادر جواب داد: «چرا پسرم» پسر پرسید: «پس پدرم کجاست؟» مادر گفت: «پسرم، چند سال پیش پدرت زد به آب رودخانه و آب رودخانه او را برد» پسر پرسید: «مادر مگه رودخانه پل نداشت؟» مادر گفت: «چرا رودخانه پل داشت ولی پل دور بود». پسر در جواب مادر گفت: «اگه پدرم از پل رفته بود یعنی تا حالا هم نیامده بود؟»
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل هرگز از کف دست مویی نمی روید

رسانه ۷ –

ضرب المثل هرگز از کف دست مویی نمی روید

پادشاه ایران, ریشه ضرب المثل

وقتی که کسی مورد تهدید قرار گیرد و بخواهد متقابلاً جواب دندان شکنی به تهدید کننده بدهد تا طرف مقابل، او را آدمی عاجز و زبون تصور نکند غالباً کف دستش را به او نشان می دهد و عبارت مثلی بالا را بر زبان می آورد.

در سال ۵۶ و ۵۷ قبل از میلاد مسیح ارد اشک سیزدهم به تخت سلطنت ایران نشست. ارد نخستین پادشاه ایران است که در زمان سلطنش دولت ایران مجبور گردید با امپراطوری مقتدر روم دست و پنجه دلیرانه نرم کند.

در عهد سلطنت ارد سه تن از سرداران بزرگ روم به نامهای پومپه و ژولیوس سزار و مارکوس کراسوس زمامدار قلمرو وسیع امپراطوری روم گردیده اند. سزار در این وقت کشور گالیا یا گالیها یعنی کشور فرانسه امروز را فتح کرد و حکومت آن منطقه با فرماندهی قسمتی از سپاهیان روم را بر عهده داشت.

پومپه حکمرانی اسپانیا را با سمت سردار از مجلس سنا گرفت. کراسوس به حکمرانی سوریه و سرداری سپاهی که می باید به آن مملکت برود مامون گردید ولی سناتورها اجازه ندادند که در این سمت و ماموریت با دولت اشکانی پارت جنگ کند.
کراسوس که مردی خسیس و طماع بود پس از استقرار در سوریه به منظور فتح ایران و هند عازم خاور شد و بر روی شط فرات پلی ساخت و چند شهر بین النهرین را تصرف کرد.

آن گاه به علت فرارسیدن فصل زمستان به سوریه بازگشت تا در فصل بهار با آمادگی کامل به جنگ پادشاه اشکانی برود. چون موعد مقرر فرا رسید دستور داد سپاهیان را از قشلاقها جمع کنند و منتظر فرمان باشند.

در این وقت سفیرانی از طرف ارد اشک سیزدهم رسید و با کلماتی موجز و قاطع موضوع ماموریت خود را به کراسوس بیان کردند. پیام آنان قریب به این مضمون بود:

اگر این لشکر را رومیها فرستادند پادشاه ما با آن جنگ خواهد کردو به کسی امان نخواهد داد ولی اگر چنان که به ما گفته اند بر خلاف اراده و نیت دولت روم است و شما صرفاً برای منافع شخصی با اسلحه داخل مملکت پارتی ها شده شهرهای ما را تصرف کرده اید ارشک برای نشان دادن اعتدال خود حاضر است که به ضعف و پیری شما رحم کند و به سپاهیان رومی که در شهرهای ما هستند اجازه بدهد از خاک ما بیرون بروند، زیرا پادشاه ما این رومیها را زندانیان خود می داند نه ساخلوی شهرها.

کراسوس با تکبر و خود پسندی تمام جواب داد: « قصد و نیتم را در سلوکیه به شما اعلام خواهم کرد!» ویزیگس معمرترین سفیر ایرانی چون سخن نیشدار کراسوس را شنید پوزخندی زد و کف دستش را نشان کراسوس داده گفت: « کراسوس، اگر از کف دست من مویی روییده شود تو هم سلوکیه راخواهی دید »
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل همه راهها به رم ختم می شوند

رسانه ۷ –

ضرب المثل همه راهها به رم ختم می شوند

داستان ضرب المثل, انواع ضرب المثل

عبارت بالا را باید از امثله سائره در قاره اروپا دانست که در رابطه با افراد قادر و توانا در کلیه شئون و مسائل مهمه به کار می رود و در این گونه موارد مختلفه امتحان حل مشکلات داده باشد اصطلاحاً گفته می شود: به خود زحمت ندهید و مغز و فکرتان را خسته نکنید همه راهها به رم ختم می شوند. یعنی: فلانی را ببینید تا مشکلات شما را فیصله دهد.

بنابر یک ضرب المثل قدیمی همه راهها به رم ختم می شوند. راه تاریخ و راه بشر نیز به رم می انجامد. در آن زمان کشور به جایی اطلاق می شد که یک رود و چند کوه آن را احاطه کرده باشد. اعتلای رم از آن زمان آغاز شد که دیگر کوه و دریا ورود شاخص مرزهای یک کشور نبودند و حتی رشته کوههای آلپ در ایتالیا تا شمال ادامه داشت در برابر گسترش روزافزون رم، مرز به حساب نمی آمد.

نخست مرزهایش را تا آن حد توسعه داد که همه ایتالیا را در بر گرفت. آن گاه از رشته کوههای آلپ در گذشت و به بیشه های انبوه کشور گالیا و جنوب سیسیل رسید. از شمال تا راین، از غرب تا اسپانیا و از شرق تا بوزانتیوم. وقتی جاده ای به رودخانه ای بر می خورد رمیان بر آن رود پلی سنگی می زدند و جاده را ادامه می دادند. پیشروی وقتی قطع می شد که به دریا بر می خوردند.
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل آقا گرگ عیدت مبارک!

ضرب المثل آقا گرگ عیدت مبارک!

ریشه تاریخی ضرب المثل, باغ خربزه

هر وقت یک نفر از راه طمع کار خلافی می‌کند یا به مال کسی دست درازی می‌کند می‌گویند «آقا گرگ عیدت مبارک».

روباهی همیشه در باغ خربزه می‌رفت و به باغبان خسارت می‌زد. روزی باغبان تله گذاشت و مقداری گوشت هم در آن تعبیه کرد. روباه چون گوشت را سر راه خود دید فهمید که به همراه آن تله‌ای هم هست. جرأت نکرد به گوشت نزدیک بشود، برگشت. در راه برخورد کرد به گرگ به او سلام کرد و پس از تعارفات معمولی گفت: «رفیق عزیز چرا پژمرده‌ای»؟ گرگ جواب داد: «دو روزه غذایی فراهم نکرده‌ام».
روباه گفت: «من در این جالیز غذای بسیار خوبی تهیه کرده‌ام اما از بخت بد از خوردن آن محرومم». گرگ پرسید: «چرا!» روباه گفت: «من امروز روزه‌ام نمی‌توانم روزه‌ام را باطل کنم». گرگ گفت: «پس به من نشون بده». روباه گرگ را در مقابل تله برد.
همین که گرگ گوشت را به دهن گرفت ریسمان تله حلقش را فشرد و دهنش باز ماند. روباه فوری پرید گوشت را از دهن گرگ گرفت و بلعید. گرگ با صدای خفه‌ای گفت: «تو که روزه بودی!» روباه جواب داد: «الان ماه را دیدم، افطار کردن بر من واجب شد».
گرگ گفت: «پس من کی ماه را ببینم؟» روباه جواب داد: «ساعتی که باغبان با بیلش پیش تو آمد تو ماه را خواهی دید!» در این اثنا باغبان با بیل آمد و مشغول کتک زدن گرگ شد.
روباه آواز داد: «آقا گرگ! عیدت مبارک».
منبع:iketab.com