دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل نعل وارونه می زند

 

ریشه ­ی ضرب المثل, نعل وارونه, داستان ضرب المثل

افراد مُزَور و مُذبذِب پایبند صراط مستقیم نیستند و اصولا برنامه و برداشت زندگی آنها برمدار صحت و صداقت نیست.
روال و رویه­ ی کارشان بیشتر بر این است که مقصود و منظور خویش را از راه معکوس انجام دهند و از راهی به سوی مقصد پیش بروند که در بادی امر جلب نظر نکند و به اصطلاح دست آنها خوانده نشود.

 

این گونه آحاد و افراد را در عرف اصطلاح عامه مذبذب و عمل آنها را «نعل وارونه» می­گویند که در قرون معاصر رنگ سیاسی نیز به خود گرفته است زیرا دول معظمه و آن عده سیاسیون کهنه کاری که در صحنه­ ی سیاست جهانی با شکست مواجه می­شدند و افکار ملل ضعیف و استثمار شده را به سوی خود معطوف نمی­دیدند از همان طریقی وارد می­شدند که مورد علاقه و خاطرخواه همان ملت باشد ولی در باطن دست به کار می­شدند و منظور نهایی خویش را به کرسی اجابت می­نشاندند.

 

نعل وارونه در سیاست فعلی دنیا نیز گاهگاهی بی ارج و مقدار نیست و زورمندان عالم از رهگذر سیاست نعل وارونه استفاده می­کنند یعنی به ظاهر عیسی رشته و مریم بافته  جلوه ­گری می­کنند ولی باطنا دست شیطان را از پشت می­بندند.
به عبارت اخری نعل وارونه می­زنند تا ردپای خویش را در جهت مصالح ملت­های ضعیف و ناتوان بنمایانند ولی منافع ملک و ملت خود را از نظر دور نمی­دارند.

 

اما ریشه ­ی تاریخی این ضرب المثل :
منطقه­ ی عربستان سرزمینی است سوزان و بایر، بیابانی است کران تا کران مسطح و هموار. در حال حاضر اگر باران نعمت و ثروت از رهگذر طلای سیاه نفت بر سکنه­ ی این مرز و بوم باریدن گرفت اما در اعصار گذشته و در عهد جاهلیت بخصوص در آن قرون متمادی که خود با سوسمار و موش صحرایی و شیر شتر تغذیه می­کردند کار و حرفه­ی اصلی آنها علی الاکثر جنگ و خونریزی، تجاوز و تعدی، دستبرد و سرقت بود. به قبایل یکدیگر می­تاختند و هرچه به دستشان می­آمد یکسره به یغما می­بردند.
حتی به این هم قناعت نکرده و زنان و دختران و کودکان قبیله ­ی مغلوب را چون بردگان در معرض من یزید و بیع و شری قرار می­دادند.
به راستی فقر و بیکاری بدبلایی است، هیچ مصیبتی بالاتر از این نیست که آدمی استعداد کار و قدرت تحرک داشته باشد ولی امکان فعالیت برای او فراهم نباشد تا با آرامش خاطر زندگی کند و به حکم اضطرار و مسکنت ناگزیر از انحراف و تخطی نگردد.

 

اعراب بدوی به تمام معنای کلمه ­ی مصداق عبارت بالا بودند. در سرزمینی زندگی می­کردند که شن­های متحرک سراسر آن را پوشانده آب و نان به منزله ­ی اکسیر بود. برای این دسته از مردم که در صحرای سوزان و لم یزرع غوطه می­خوردند پیداست که قتل و غارت، شبیخون زدن به قوافل ، حمله  و تهاجم به مناطق معمور عربستان مستعد به نظر نمی­رسید . می­زدند و     می­کشتند و از هرگونه ایذا و اضرار کوتاهی و واهمه نداشتند.

 

این نکته هم ناگفته نماند که بعضی از اعراب، به حکم ضرورت و احتیاج در تشخیص ردپا مهارت به سزایی داشتند. هر کس به قبیله­ی آنها دستبرد می­زد از ردپای اسب و انسان به دنبالش می­شتافتند و سارق و متجاوز را به هرجا که فرار می­کرد بالاخره دستگیر می­کردند. چون مهاجمین و متجاوزین به این مسئله واقف بودند لذا برای آنکه ردپای آنها و مرکوبشان معلوم و مشخص نگردد همیشه به سم پای اسبان خویش نعل وارونه می­زدند تا مسیر رفت و برگشت آنها مخدوش شود و ردپا شناسان نتوانند بر آنها دست یابند.

 

تعبیر «نعل وارونه» پس از چندی به سایر مناطق نیز سرایت کرد و حتی ترکمانان در صحرای وسیع و پهناور ترکمنستان از این شیوه پیروی کرده ­اند.

منبع:avaxnet.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل از پشت خنجر زد

 

 ریشه ضرب المثل, ضرب المثل ایرانی, پادشاه حبشه،ضرب المثل از پشت خنجر زد

پناه بر خدا از منافقان روزگار که در لباس دوستی جلوه می کنند ولی چون وثوق و اعتماد طرف مقابل را جلب کردند در فرصت مناسب از ” پشت خنجر می زنند ” و دشنه را تا دسته در قلب دوست فریب خورده فرو می کنند.  افراد منافق به سابقه تاریخ و شوخ چشمی های روزگار هرگز روی خوش ندیدند و اگر احیاناً چند صباحی از باده غرور و خیانت سرمست بودند، آن سرمستی دیری نپایید و آن شهد موقت به شرنگ جانکاه و جانگداز مبدل گردید.

 

اکنون ببینیم چه کسی برای اولین بار از پشت خنجر زد و فرجام کار محرک اصلی به کجا انجامید:

 

هنگامی که ذونواس فرزند شواحیل (یا به قولی تبع الاوسط پادشاه یمن موسوم به حنیفه بن عالم) را به قتل رسانید و به دستیاری بزرگان و امرای کشور بر مسندسلطنت مستقر گردید، چون پیرو هیچ مذهبی نبود و یا به روایتی از آیین موسی پیروی میکرد، در مقام آزار و کشتار امت مسیح برآمد و کار ظلم و شکنجه را نسبت به این قوم بجایی رسانید که عاقبت پادشاه حبشه، که دین مسیحیت داشت، در صدد دفع و رفع وی برآمد و یکی از سرداران نامی خود به نام اریاط را با هفتاد هزار سپاهی به کشور یمن اعزام داشت.

 

در جنگی که بین اریاط و ذونواس رخ داد، ذونواس به سختی شکست خورده، منهزم گردید و اریاط زمام امور یمن را در دست گرفت. دیر زمانی از امارت اریاط در یمن نگذشت که یکی از سرداران سپاه او موسوم به ابرهه که نسبت به وی حسد می ورزید، سپاهیانی فراهم آورده متوجه شهر صنعا پایتخت یمن شد. اریاط مردی سلحشور و شجاع بود و ابرهه می دانست که از عهده وی در میدان جنگ بر نخواهد آمد.

 

بنابراین در صنعا به غلام خود غنوده دستور داد که وقتی در میدان جنگ با اریاط روبرو می شود و او را به کار جنگ و جدال مشغول می دارد؛ وی ناگهان از پشت به اریاط حمله کند و کارش را بسازد. چون ابرهه و اریاط مقابل یکدیگر قرار گرفتند، اریاط با ضربت شمشیر خود چنان بر فرق ابرهه نواخت که تا نزدیک ابروی وی، شکافی عظیم برداشت! ولی در همین موقع غنوده به دستور ارباب خود، اریاط را نامردانه از “پشت خنجر زد” و به قتل رسانید.

 

وقتی که خبر کشته شدن اریاط به نجاشی پادشاه حبشه رسید، سخت برآشفت و سوگند یاد کرد که تا قدم بر خاک یمن نگذارد و موی سر ابرهه را به دست نگیرد از پای ننشیند. چون ابرهه از قصد نجاشی و سوگندی که یاد کرده بود آگاه شد، تدبیری اندیشید و نامه ای مبنی بر پوزش و معذرت با انبانی از خاک یمن و موی سر خویش توسط یکی از کسان و نزدیکان به حضور سلطان حبشه فرستاد و در نامه معروض داشت: «برای آنکه سوگند سلطان راست آید، خاک یمن و موی سر خویش را فرستادم».

 

عبارت مثلی از پشت خنجر زد احتمال دارد سابقه قدیمی تر داشته باشد، زیرا افراد محیل و مکار در هر عصر و زمانی وجود دارند و همیشه کارشان این است که ناجوانمردانه از پشت خنجر بزنند. ولی واقعه ای که جمله بالا را بر سر زبانها انداخت به قسمی که رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده محققاً همین غدر و خیانت و منافقی ابرهه بوده است؛ چو قبل از این واقعه هیچ گونه علم و اطلاعی از واقعه مهم دیگر مقدم بر واقعه ابرهه و اریاط در دست نیست. حضرت علی ابن ابیطالب (ع) در این زمینه می فرماید: «چیزی سخت تر و مهمتر از دشمنی پنهانی ندیدم».
منبع:farhangsara.com