دسته‌ها
اس ام اس عاشقانه

متن کوتاه عاشقانه و زیبا

متن کوتاه عاشقانه و زیبا,جمله کوتاه عاشقانه,متن خیلی کوتاه زیبا,ljk ;,jhi [ndn

متن کوتاه عاشقانه و زیبا,جمله کوتاه عاشقانه,متن خیلی کوتاه زیبا,متن های زیبا,متن جدید کوتاه,متن عاشقانه کوتاه,جملات کوتاه زیبا,متن کوتاه فلسفی,جملات جدید .

قنــوت گـرفتـه ام یـادت را !

نگــاه کن، بی تــو …

چقـــدر دستـم خالی ست

.


.

آمدنت را دَخیـل بارانیـم

من و بارانی و چتـری که …

دیگر آفتــابی نمی شــود!

.


.

مــرا ببــاف بخیــالت بگـذار

دلِ سرمازده ام گـرم شود…

.


.

نبودنت را

به رویِ خـانه نیــاورد

آرام

در کوچه بارید و رفت …

مردی که بارانی ات شــده بود!

.


.

نگاهت را

به صف شده اند ستـاره ها!

ماهِ من

امشب، ســان نمی بینــی؟

.

.

.

متن کوتاه عاشقانه و زیبا

.

.

 

مُجـرم است، شُــربِ یادت را

به دارکن !

دلی که دار دار می کند، دلــدار

.


.

از تاکستـانِ چشمـت اگـر

قسمتم شود پیاله ای نگاه!

سلامی دوباره خواهم کرد…

مستـی را

.


.

آتـش گرفت، زیــرِ باران و تـانگو می رقصیــد!

شاعری که با اولیـن قطـره مُنهـدم شده بود.

آبایِ باران خورده، برادرم سپاس

.


.

خوشنـد با منِ دیـوانـه!

دست از سـرم بر نمی دارند

این، شب هایِ روانی و خواب هایِ زنجیری …

.


.

ناودانِ خانه یِ ما باران را

بالا می آورد مُدام …

روی بامِ خانه ای که در آن نیستی!

.


.

چشم می بندی شب هنگام

غرق در حوضِ حیاط می شود ماه و …

من می مانمُ این مهتاب مادر مرده!

نبنـد چشمت را بگذار شبی ماه

مادری کنــد مهتــاب را.

.


.

آسمـان را نگـاه مـهمـان کـن، بگـذار

آفتاب گردانِ چشمت شود خورشید.

.


.

جمعـه هـا غــروب

هفـت روز نبــودنـت را …

هفت دقیـقه یک بار میمیـرم .

.


.

کــار اشک هـا نبـــود !

پـاشـوره یِ دلی که نگــاهِ تو را تَب دار است .

.


.

آمدی خــانه نبـودم

به رویِ بــاران نیاور!

برایِ شمعدانیِ لب تشنه ات، ” آب شــده ام ”

.


.

پشت هیچ چراغ قرمزی

توقف نمی کنم

وقتی …

چشم های تـــو سبزند

.


.

جــایِ خــالیِ تـو را

عقــربه هـایِ ســاعـــت

بر دلـم نیــش می زننــد مُـدام !

.


.

مـرا به جهـنمِ آغوشت حــواله کن وقتـی

غَـــرق در گـُنـاهِ تــو ام !

.


.

آفـتــاب، نـامِ دیگــر توسـت !

وقتـی به جهــانم نگــاه می تـــابی …

.


.

شب ها که ماه

نگاهِ تو را پیله می کند

به زمین مهتاب

رقـصِ پــروانـه می کند.

.


.

تمام شعر هایم را

به نبودنت باخته ام!

حالا که آمده ای …

قافیه ای ندارم که ببازم برای تو.

.


.

به خیالت بگو

دست بردارد از سر خواب !

عجیب بوی انهدام می دهم امشب .

.


.

چشمانـت غـَــزَل است امـــا

از نگــاهت هــر شب …

مــرثیه ای سپیــد می خوانم

.


.

هـم دستـیِ تــو بــا نسیـــم

آبستــن می کنــد …

گـل هـایِ خشکِ لایِ کتـاب را

.


.

آخــر، شبـی

در گُرگ و میشِ تنت

با بوسـه ای

شکـار خــواهم شـد …

.


.

مهتـــاب

مرثیــه گــویِ نیمکتــی است

که ســال هــا ست …

گورســتانِ بی قــراریــم شـده است

.


.

از گونه ام پرید

بر گونه ای نشست إ

این گونه نبود

” بوسه ات

.


.

داغدارِ کـودکـی ام

که دستـش به زنگ نمی رسید !

در به در شــد تا بزرگ شــود امــا

دیگـــر دری نبــود …

.


.

به دردت نمی خـــورم؟

قبـــول !

غمت را که می خورم .

.


.

در حَریـــم حَرَمَــت حٌـــرمَت احــرام شکسـت

چشم ما از پس این پرده چه ها دید ؛ بماند …

.


.

نـگـفتـمـت برهـنــه نیـــا

در گـلویِ آسمان گـیــر خواهی کـرد

دیگــر، نیـــا بــاران !

چشمِ دیدنت را ندارند این

گُـــلدان هـایِ گُــل مُــــرده .

photokade

.


.

دسته‌ها
داستان داستان طنز

داستان کوتاه منو حمام و دختر همسایه

داستان کوتاه منو حمام و دختر همسایه

1308266021_story

داستان کوتاه منو حمام و دختر همسایه

عروسی دختر همسایمون -صاحبخونه- بود و مردونه رو انداخته بودن خونه ی ما (طبقه بالا) و قرار شد من توی اتاق خواب بمونم تا مردها ناهارشونو بخورن و برن. من تو اتاق خودمو با کامپیوتر سرگرم  کردم. مهمونا کم کم وارد میشدن و من صداشونو میشنیدم… همینطور اضافه میشدن … قرار بود ۲۵ نفر باشن اما نزدیک ۱۰۰ تا بودن! یا خدا! منم قفل در اتاقم خراب بود و هر لحظه میترسیدم که یکی بپره تو اتاق! وای!!

از ترسم رفتم یه متکا انداختم پشت در که هرکی مثلاً خواست وارد اتاق شه ، تلاشش بیهوده باشه! هیچی! اومدم با استرس پشت کامپیوتر نشستم و اصلا نفمهیدم چیکار میکنم! همینجوری مشغول بودم که از تو پذیرایی صدای چندتا پسر بچه ی تخس رو شنیدم… خدایا ارحمنی! شرارت از صداشون می بارید! مطنئن بودم فضولیشون گل میکنه و میان سمت اتاق…! اصلاً اجازه ندادن این فکر کامل از سرم خطور کنه! دیدم دستگیره ی در داره بالا پایین میشه… خدایا تو که دوسم داشتی! حالا چیکار کنم چیکار نکنم؟!….. در اسرع وقت پریز کامپیوترو کشیدم و پریدم تو حموم! خدارو شکر متکاهه کار خودشو کرد و حداقل باعث شد چند ثانیه دیر تر وارد اتاق بشن. من تو حموم چمباتمه زده بودم ، چراغ هم خاموش بود و دستگیرشو هم از داخل انداخته بودم که وارد حموم نشن حداقل! والا!

صداشونو می شنیدم و حرص میخوردم! خدا رو شکر همه چیو جمع کرده بودم انداخته بودم تو کمد دیواری وگرنه باید فاتحه شونو میخوندم! آخه آدم اینقدر فضول!؟؟؟ اینا ننه بابا ندارن که بهشون بگه نکن زشته؟! چی بگم والا؟! همینجوری مثل بز نشسته بودم روی دوتا پاهام ( آخه یکی نیست بگه مگه چهارتا پا داری که رو دوتاش نشستی؟ )

کف حموم خیس بود و نمیشد روی نشیمنگاه نشست و اگر هم بلند میشدم سایه م از شیشه مشجر معلوم میشد! میشد با این روش اونا رو ترسوند ، اما میرفتن ننه باباشونو (اگه داشتن!) صدا میکردن و آبروی نداشته ی منم میرفت پی کارش!

تصمیم گرفتم مثل بز ، نه بز رو یه بار گفتم تکراری میشه! مثل مرغ پرکنده همونجا بشینم و به شانس و اقبال خودم فحش های +۱۸ بدم و صد البته به اون بچه های فضول و عمه هاشون!

تو همین اوضاع اسفناک بودم که یهو در حموم تکون خورد! وای خدا اینا دیگه چه تخسایی هستن! اگه میشد با ژیلت خودکشی کرد حتماً این کارو میکردم! ولی خدا رو شکر اون صحنه ی ترسناک تموم شد و به نظر رسید که از اتاق رفتن بیرون و در رو هم پشت سرشون بستن!

نفس عمیقی کشیدم و  بلند شدم! پاهام بدجوری کرخت شده بود! آخرین باری که پاهام اینجوری شده بود ، چندسال پیش موقع آزمون عملی آمادگی دفاعی بود که انقد بشین پاشو رفتم تا نزدیکی مرز افلیجیت رسیدم!! اما الآن خدا رو شکر میکنم فقط پاهام درد گرف و اتوبوسمون تصادف نکرد…

بگذریم

دستگیره ی در حموم رو آزاد کردم و در رو  کشیدم طرف خودم… یه بار ، دو بار.. نمیومد!!! از بیرون بسته بود!! دهـــنـــتـــونو….. معاینه فنی! دستگیره ی در رو از بیرون بسته بودن! چیکار میکردم؟! خدایا یه تیغ تیز محصولی از لامیران… نه! چندتا سوسک از تو چاه بفرست بالا من سکته رو کامل بزنم ، نمیخوام خون راه بیفته. حال منو تصور کنید تو اون لحظه… خودتونو جای من بذارید…

نشستم کف و حموم و بی توجه به خیسی کفِ ش شروع کردم به گریه… ساعت تقریباً ۱۱:۳۰ بود و مهمونا قرار بود ساعت ۱ ناهار بخورن و بعدش برن! یعنی رســماً ۲ ساعتی رو تو حموم تاریک و مبهم زندونی بودم! کلید برقش هم بیرون بود و من دستم از بیرون کوتاه بود!

تو همون حال و هوا واسه خودم افکار خنگولانه میساختم!

نکنه از چاه حموم اژدها بیاد بیرون!

هری پاتر :|

اژدهای دلتورا :|

آخه این چه فکریه میکنی تو منگول خان! نکنه عروس و داماد بخوان بیان تو حموم ما دوش بگیرن!!!!! این دیگه آخرش بود!

یهو یه فکری به سرم زد و تصمیم گرفتم مثل این فیلما با لباس برم زیر دوش! صحنه ی حالبی میشدا! بشین بابا تو هم!

خلاصه اون دو ساعت هم عمر مفید ما تو حموم گذشت و من خوابم برد که به گفته ی مامانم ، بابا و مامانم اومدن تو اتاق و منو نیافتن ، وقتی مامانم در حموم رو باز کرد جیغ کشید و من پریدم! مثل این فیلما شده بود ، وقتی در سلول رو باز میکنن  و نور چشم زندونی رو میزنه! همونجوری شده بود! زیر لب مثل زخمی ها گفتم “ما…ما..ن”! چی شنیدم؟

– مامان و زهر مار! چشمم روشن! دیگه کارِت به جایی رسیده که خودکشی میکنی؟! اگه عاشقشش بودی چرا زودتر نگفتی؟!

– عاشق کی مامان ؟ چی میگی؟

– مرض! خودتم میدونی منظورم شقایقه (دختر همسایه که امروز عروسیش بود)

– شقایق کدومه مامان منو حبس کردن!

– پاشو پاشو واسه من فیلم بازی نکن! پسره ی الدنگ!

– مامان….!

– مامان و زهر هلاهل! خودتو جمع کن خرس گنده! بیا لباساتو جمع کن یه دوش بگیر از این کثافت در بیای!

من :|

بابام در حال نظاره :D

مامان : ضمناً! با شریفه خانم (مامانِ شقایق) صحبت کردم که شیما (خواهر کوچیکه ی شقایق) رو برات نشون کنم اونم موافقت کرد. شیما هم مثل شقایق ، خانومه ، غصه نخور!!!

من :|

دوباره من :|

همچنان من :|

شیما سیبیل :) ))

من :|

 

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

اس ام اس تبریک تولد ویژه دوستان خاص

اس ام اس تبریک تولد ویژه دوستان خاص

اس ام اس تبریک تولد ویژه دوستان خاص

اس ام اس تبریک تولد ویژه دوستان خاص

تولد تو تولد من است ، من تمام طول سال بیدار مانده امکه مبادا روز تولد تو تمام شود ، و من در خواب بمانم

و نتوانم به تو بگویم ، تولدمان مبارک !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روز میلاد توست و من همچنان در آرزوی لحظه ای هستم

که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم

تو را در آغوشم بفشارم و با عشق بگویم

تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو وجودت واسه من یه معجزه ست / مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه
روز میلاد قشنگت میمونه / توی تقویم دلم تا همیشه
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روزی که تو اومدی روی زمین / یه فرشته کم شد از آسمونا
مثل گل شکفتی بین آدما / گل سر سبد بودی بین اونا
تولدت مبارک عزیزم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وجود زیبایت وارد به دنیا میشود / هدیه سالروزش این آوا میشود
عاشقی چون من بی پروا میشود / در شعر تولد غرق رویا میشود
اینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشود
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میگویند  آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است
اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باز کن پنجره ها را که نسیم ، روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد
و بهار ، روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است
لمس بودنت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

با من باشی دوست دارم / تنها باشی دوست دارم
امروز روز میلادته / هرجا باشی دوست دارم
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روز میلاد تو ، روز صدور شناسنامه عشق است
عشق من تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خدای اطلسی ها با تو باشد / پناه بی کسی ها با تو باشد
تمام

لحظه های خوب یک عمر / به جز دلواپسی ها با تو باشد . . .
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روز میلاد تو باران آمد روز میلاد تو بود که هوا بوی شبنم وشقایق می داد
میلاد پاکت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید / گویی بساط عیش مداوم به من رسید
نور ستاره ای در شب تولدت / انگار که فرشته ای از ازل رسید
فرشته ی من تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در شب های خوشبختی تو سهم من تنهایی است در دل من اما فقط آرزوی توست
تولدت مبارک

تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست

به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم

ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگی ات را تبریک میگویم

تولدت آذین زندگی ام باد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روز تولدت آغاز سفر زیبا و پرهیجان

“دور خورشید در ۳۵۶ روز” است

خیلی مواظب خودت یاش و سعی کن بهت خوش بگذره

تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد برادر)
برادر عزیزتر از جانم
وقتی به دنیا آمدی خداوند با تمام عظمتش به زمین لبخند زد
و بهار را به یمن حضورت به ما بخشید
عزیزم تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد همسر)
(نام همسر) جان
با وجود پرمهر و نگاه گرمت دنیایی از پاکی، صداقت و صمیمیت را برایم به ارمغان آوردی
برای توصیف مهربانی‌ات واژه‌ها یاری نمی‌دهند. تا ابد به تو وفادار خواهم ماند
سالروز شکفتن گل وجودت را عاشقانه تبریک می‌گویم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد همسر)
(نام همسر) عزیز
همیشه برقرار باش تا بی قرار نباشی
چرا که در تمام لحظه‌های سخت و مشکلات زندگی تو تنها تکیه گاهم هستی
دوستت دارم و سالروز تولدت را تبریک می‌گویم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عزیزتر از جانم
می‌خواستم زیباترین کلام را برایت بنویسم اما پنداشتم ساده نوشتن همچون ساده زیستن زیباست
دوستت دارم ، تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خوشبختی من در بودن باتو است و روز تولد تو تقدیر خوشبختی من است
تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی
زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خوشبختی من در بودن باتو است و روز تولد تو تقدیر خوشبختی من است
تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی.
روز تولدت را از صمیم قلب تبریک میگویم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ای زیباترین ترانه هستی
بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست پس ای سرکرده خوبیها میلادت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دستانم تشنه دستان تو
شانه هایم تکیه گاه خستگیهایت
به پاکی چشمانت قسم تا ابد با تو میمانم
بی آنکه دغدغه فردا را داشته باشم
چون میدانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت
عزیزم سالروز تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند من را لایق آن دانست
و هدیه من به تو نازنین قلب عاشقی است که فقط برای تو میتپد
عاشقانه و صادقانه دوستت دارم و سالروز تولدت را تبریک میگوییم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست
سالروز تولدت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک میگویم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد برای دوست)
دوست عزیزم
به یمن آمدنت هزاران ستاره در آسمان دلم خندید
تنها برای تو که و اولین و آخرین حکایت بی انتهای دوستی هستی
مینویسم که به یادت هستم و هزاران شاخه گل مریم را در روز تولدت تقدیمت میکنم
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد برای پدر)
پدر عزیزمان
ما با هر تبسمت هزاران بار می شکفیم و با هر تپش قلبمان هزار بار نامت را میخوانیم
اگر بر روی زمین تنهاییم، ولی تو مثل ماه نگاهمان میکنی ما بر وجود نازنینت سجده شکر میگذاریم.
تولدت مبارک. فرزندانت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد مادر)
مادر مهربانم
الهی جاده زندگیت هموار، آسمان چشمانت صاف و دریای دلت همیشه آرام و زلال باشد
و هیچ وقت از دنیا خسته نباشی
تولدت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روز میلاد روز آفرینش است و بهترین روز خدا
روز میلاد تو آفرینش بهترین هدیه برای قلب تنهای من است روز میلادت را با ۲۰ شاخه گل سرخ تبریک میگویم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد همسر)
(نام همسر) عزیزم
تا دیروز نبودی ولی حس بودنت به من شوق زیستن بخشیده
به دنیا آمدی و دنیای من شدی و بهترین صدا تپش قلب توست و بودنت تنها دلیل بودنم
به جای شمع غمهایت را به آتش میکشم و هدیه ام قلبی است کوچک
تو را به روز تولدت تبریک میگویم
همسرت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

(تبریک تولد همسر)
(نام همسر) جان تنها مونسم، یک باغ گل شقایق تقدیم به تو که بهترینی، (روز تولد)
سالروز تولدت مبارک

 
دسته‌ها
ضرب المثل

به خاک سیاه نشاندن

 

به خاک سیاه نشاندن, عبارت مثلی, داستان ضرب المثل

عبارت مثلی بالا کنایه از بدبختی و بیچارگی است که در وضعی غیر متقربه دامنگیر شود و آدمی را از اوج عزت و شرافت به حضیض مذلت و افلاس و مسکنت سرنگون کند و مال و منال و دار و ندار را یکسره به زوال و نیستی کشاند. در چنین موردی تنها عبارتی که می تواند وافی به مقصود و مبین حال آن فلک زده واقع شود این است که اصطلاحا گفته شود:« فلانی به خاک سیاه نشسته» و یا به عبارت دیگر:« فلانی را به خاک سیاه نشانده اند.»
در این مقاله بحث بر سر خاک سیاه است که دانسته شود این خاک چیست و چه عاملی آن را به صورت ضرب المثل در آورده است.
به طوری که صاحب معجم البلدان نقل کرده، در نزدیکی بیت المقدس و شش میلی شهر رمله کوره ای است به نام عمواس که:« طاعون معروف سال هیجدهم هجری در روزگار خلافت عمر در این ناحیه پدید آمده بود و از آنجا به دیگر نواحی شام سرایت کرد. تعداد تلفات این طاعون را بیست و پنج هزار تن نوشته اند.»

 

در این طاعون که به نام عمواس خوانده شده جمعی از اصحاب پیغمبر (ص) به اسامی ابو عبیده جراح و معاذبن جبل و یزیدبن ابی سفیان نیز هلاک شدند ولی عمر عاص آن داهی محیل و دور اندیش عرب چون وضع را وخیم دید با بسیاری از متعبان خویش از منطقه عمواس گریخته جام سالم به در بردند.

 

مطلب مورد بحث ما این است که سام مزبور را عام الرماد، یعنی: سال خاکستر هم نام نهادند و در این زمینه صاحب کتاب عجایب المخلوقات می نویسد:
« … و بعد از آن عام الرماد. در آن سال خاک سیاه ببارید و بیست و پنج هزار آدمی درین سال بمرد. و این خاک در صحرا و در خانها و حجر ها ببارید، تا مرد از جامه خواب بر خاستی بر خاک سیاه بودی. آن را عام الرماد گفتند.»

منبع:avaxnet.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل اشکی بریز

 

شراب , جام شراب خواری ,ضرب المثل ایرانی

عبارت بالا از مصطلاحات باده خواران و میگساران است که چون به اقتضای مجلس انبساط خاطری دست دهد و هوس نوشیدن باده کنند، به ساقی مجلس اشارتی کرده می گویند: اشکی بریز و یا به اصطلاح دیگر، اشک چشمی بریز، که مقصود از اشک همان باده و شراب است و البته به مقدار کم- نه زیاد- از ساقی و جام گردان مجلس مطالبه می شود تا به دنباله باده گساری قطع نشود و نشاط خاطر از این رهگذر تشدید گردد.

 

جام شراب خواری در قدیم هفت خط داشت و برای هرکس تا خطی شراب می ریختند که توانایی بر داشت آن را داشت و عیش دیگران را منقضی نمی کرد.
این هفت خط عبارت بودند از:
اول خط جور و آن خط لب جام بود که بعد از آن شراب سر ریز می شد. بعضی از فرهنگ نویسان خط جور را خط جام جم هم می گفته اند که همان خط لب جام باشد. اینک باده گساران به هنگام باده گساری به یکدیگر تعارف می کنند و می گویند:« جور مرا بکش» واژه جور مقتبس از همین هفت خط جام جم است، یعنی:« باقی را تو بنوش تا در جام چیزی باقی نماند.»

 

دوم خط بغداد بود که که آن را مشهورترین خط جام هم گفته اند.

 

سوم خط بصره که فروتر از خط بغداد قرار داشت.

 

چهارم خط ازرق آن را به روایت مختلف ، خط شب و خط سیاه و در فرهنگهای خط سبز هم نوشته اند. این خط کاملا وسط جام قرار داشت و برای شرابخواران کمال اعتدال بوده است.

 

پنجم خط اشک که آن را خط خطر و درشکر و ورشکر هم گفته اند.

 

ششم خط فرودینه و هفتم خط مزور بود که این درجات و استفاده ازآن در جرگه شرابخواران کاملا رعایت می شد و ساقی و جام گردان مقررات باده گساری و جلوگیری از زیاده روی شرابخواران را دقیقأ نظارت می کرد تا هیچ کس بیش از حد و توانایی خویش باده نوشی نکند.

 

با توجه به مطالبی که در سطور بالا مسطور افتاد . خط اشک به خط پنجم از جام جمشید گفته می شد و میزان شراب تا این خط از جام از حد متوسط و اعتدال هم کمتر بوده است. به همین جهت شرابخواران این مقدار قلیل از شراب را به قطره ای که از ابر سیاه یا مژگان چشم بر جام شراب چکیده باشد.

 

یعنی اشک تعبیر کرده اند. به قول آقای فریدون نوزاد:« هنوز در میان میخواران اشکی و اشک چشم بلبل و بالاخره اشک چشمی بریز مرسوم و متداول است.» که امروزه از اصطلاحات بالا فقط اشکی و اشکی بریز باقی مانده و باده گساران این دو اصطلاح را هنگامی به کار می برند که عیش و نوش به حد نهایت و اشباع رسیده باشد و جز اشکی به عنوان حسن ختام مورد نیاز نباشد.

منبع:avaxnet.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل انوشیروان دادگر

 

ضرب المثل انوشیروان دادگر, داستان ضرب المثل

عبارت بالا که حاکی از روش معقول و شیوۀ مرضیۀ یکی از بزرگترین شهریاران نامدار ایران می باشد از پانزده قرن قبل تاکنون تکیه کلام اصحاب قلم و سخن بوده و تمادی قرون و اعصار هنوز نتوانست ذره ای از طراوت و تازگی آن بکاهد. این ضرب المثل هنگامی به کار می رود که رهبر یا پیشوایی در قلمرو فرمانروایی خود جانب عدل و داد را رعایت کند، یا اینکه بخواهند دولت یا زمامداری را به تأمین و تعمیم عدالت اجتماعی رهبری نمایند.

 

در یکی از این دو صورت اصطلاح معدلت نوشروانی مورد استفاده و استناد قرار می گیرد و بدین وسیله آنها را به ادامۀ روال و رویۀ نیکو و مستحسن کسری انوشیروان تشویق و ترغیب می کنند.

 
خسرو اول انوشیروان شهریار نامدار ساسانی را همه کس می شناسد زیرا نام نامی او در ادبیات فارسی و عربی تا آن اندازه پایدار مانده است که هنوز هم ذکر جمیلش در افواه خاص و عام ایرانی جاری می باشد. خسرو اول که در تاریخ ایران به لقب انوشیروان یا انوشک روان به معنی جاویدان روان معروف است حقاً بزرگترین پادشاه ساسانی و مظهر و مطلع درخشانترین دورۀ آن عهد و زمان است.

 

دانشگاه گندی شاپور را که در آنجا علم پزشکی بخصوص تدریس می شد تأسیس کرد. به اشاعه و تعمیم حکمت و فلسفه و سایر فنون ادبی پرداخت. کتاب خداینامک که فردوسی طوسی اساس حماسۀ رزمی معروف خود را بر آن قرار داده است در عهد سلطنت انوشیروان تدوین گردید. به فرمان او از کشور هندوستان کتب و آثار پیل پای به ویژه کلیله و دمنه را به ایران آورده ترجمه کردند.

 

شطرنج نیز در زمان شهریاری او از هند به ایران آمد. دو نفر از زهاد متهور و مخاطره جوی ایران کرم ابریشم (تخم نوغان) را از ختن که اقصی بلاد شرق بود به ایران آوردند:«و شهر نوبندگان و همدان و بغداد کهن و اردبیل و مداین و دیوار باب الابواب او بنا کرد.»
به عبارت اخری می توان گفت که عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران و تبادل افکار شرق و غرب با عهد سلطنت انوشیروان آغاز شده است.

 

انوشیروان علاوه بر توجه مخصوص که به مسائل علمی وادبی داشت از سایر شئون مملکتی نیز فارغ نبود. قبل از او کشور پهناور ایران سر و سامانی نداشت و بوم شوم اغتشاش و ناامنی بر همه جا سایه افکنده بود. ظلم حکام به زیردستان اندازه نداشت و تعصبات مذهبی همه را از پای درآورده بود، عموم طبقات با یکدیگر نفاق داشتند و مجرمین به مجازات نمی رسیدند. کشاورزی ترویج نمی شد و روستاییان در فقر و فاقه به سر می بردند.
کسری انوشیروان با حسن تدبیر و سیاست و صفاتی توأم با قدرت و عدالت به همۀ این نابسامانیها خاتمه بخشید و مجد و عظمت دیرینه را تجدید کرد. خدمات انوشیروان یکی و دو تا نیست ولی برای آنکه از اطناب سخن خودداری شود به ذکر پاره ای از کارهای اساسی و اصلاحی او می پردازد.

 

انوشیروان فرقۀ مزدکی را مغلوب و سرکوب کرد:«اموال منقول مالکینی را که مزدکیان گرفته بودند به آنان مسترد داشت و اموال بی صاحب را برای اصلاح خرابیها تخصیص داد.»
ابنیه و املاکی را که به واسطۀ کوتاه شدن دست صاحبان آنها و انهدام قنوات و جداول به ویرانی رفته بود دوباره آباد کرد. مالکین را کمک کرد و به آنها افزار کار داد تا به کار خود مجدداً مشغول شوند. برای آباد کردن اراضی بائر کشاورزان را به دادن بذر و ابزار و حیوانات لازم تشویق کرده این عمل در تمام مدت سلطنت او جریان داشت.
پلهای چوبی و سنگی را که خراب و ویران شده بود مرمت نمود و در محلهایی که مورد خطر و معرض دستبرد دزدان و جنایتکاران بود استحکاماتی ساخت. وضع نظام و تشکیلات اداری مملکت را تمشیت بخشید.

به راستی کسری انوشیروان شهریاری مدبر و مقتدر و با کیاست بود ولی موضوع عدالت و دادگستری او صرفاً به مطالب و مسائل اشاره شده مرتبط نبوده است بلکه اصل مسلم و اقدام اساسی دیگری صیت شهرت و معروفیتش را در بسیط زمین گسترده ضرب المثل معدلت نوشروانی را تا زمان حاضر ورد زبان خاص و عام و تکیه کلام این و آن ساخته است.
طریقه و روشی که تا آن زمان در اخذ خراج و مالیات اراضی و مزروعی معمول و متداول بوده نه فقط سلطنت را فایده نمی بخشید بلکه زحمات و خساراتی برای مودیان مالیاتی فراهم می کرد به قسمی که کشاورزان و برزگران قبل از تعیین مالیات توسط مأمورین دولت جرأت نمی کردند به میوه های رسیده دست بزنند. تازه وقتی که مأمور دولت به سراغ آنها می آمد تقویم و ممیزی او اساس و مبنایی نداشته است. هر میزانی که دلش می خواست تقویم می کرد و هر مبلغی که دلخواهش بود از کشاورز بیچاره عنفاً می ستاند. خلاصه حساب و کتابی در کار نبود و هیچ مقامی هم بر اعمال بی رحمانۀ آنها نظارت نمی کرد.
منبع:avaxnet.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل چغندر تا پیاز شکر خدا

 

ریشــــه ضرب المثل, مرد فقیر, ضرب المثل،ضرب المثل چغندر تا پیاز شکر خدا

چغندر تا پیاز شکر خدا

میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:((می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود))

 

همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:((برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:((نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.

 

از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:((چغندر تا پیاز، شکر خدا!!))

 

پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!

 

شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.

منبع:مجله اطلاعات هفتگی

 

دسته‌ها
ضرب المثل

 خره خوابید کلاغه باورش اومد!

 

داستان ضرب المثل, خره خوابید کلاغه باورش اومد

هر وقت صحبت از اشخاص خوش‌باور و ابله باشد، این مثل را می‌گویند.

 

خری در مرغزاری می‌چرید وقتی که سیر شد همان جا خوابید و چار دست و پاش را دراز کرد. کلاغی از بالای سرش می‌پرید، خر را دید که افتاده، خیال کرد سقط شده چند دقیقه‌ای دورش نشست و پرید تا اینکه پیش خودش یقین کرد که خر جان ندارد. خلاصه، بالای سر خر آمد که چشم‌هایش را در بیاورد که ناگهان خره سرش را بلند کرد و کلاغه از ترس پرید!
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

باج به شغال نمی دهیم

 

باج به شغال نمی دهیم, داستان ضرب المثل

باج به شغال نمی دهیم

گاهی دور زمان و مقتضیات محیط ایجاب می کند که آدمی به حکم ضرورت و احتیاج از فرد مادون و کم مایه ای تبعیت و پیروی کند و دستور و فرمانش را بر خلاف میل و رغبت اطاعت و اجرا نماید. ولی هستند افرادی که در عین نیاز و احتیاج زیر بار افراد کم ظرفیت نمی روند و عزت نفس و مناعت طبع خویش را برتر و بالاتر از آن می دانند که با وجود پاکدلان وارسته به دنبال روباه صفتان فرومایه بروند. تمام مال و خواسته را در پیش پای رادمردان می ریزند ولی دیناری عنفا به دون همتان نمی پردازند. جان به جانان می دهند ولی قدمی در راه فرومایگان بر نمی دارند. خلاصه« تاج به رستم می بخشند ولی باج به شغال نمی دهند.»

 

باید دانست که ضرب المثل بالا به دلیلی که بعدا خواهد آمد شغاد صحیح است نه شغال. گو اینکه شغال در مقایسه با شیر ژیان به مثابه همان شغاد در مقابل رستم دستان است ولی صحیحترین روایت در مورد ضرب المثل بالا همان شق اول است که به داستان تاریخی رستم و شغاد مرتبط می باشد و در شاهنامه فردوسی به تفصیل آمده است .

 

ذیلا اجمالی از آن تفصیل بیان می شود:
در اندرون خانه زال ، پدر رستم، کنیزک ماهرویی بود که خوش می خواند و رود می نواخت. زال را از آن کنیزک خوش آمد و او را به همسری برگزید. پس از مدت مقرر:

 

کنیزک پسر زاد از وی یکی
که از ماه پیدا نبود اندکی

 

ببالا و دیدار، سام سوار
وزو شاد شد دوده نامدار

 

ستاره شناسان و گنده آوران
زکشمیر و کابل گزیده سران

 

بگفتند با زال و سام سوار
که ای از بلند اختران یادگار

 

چو این خوب چهره بمردی رسد
یگانه دلیری و گردی رسد

 

کند تخمه سام نیرم تباه
شکست اندر آرد بدین دستگاه

 

همه سیستان زو شود پر خروش
وز شهر ایران بر آید بجوش

 

زال زر از این پیشگویی غمگین شد و به خدا پناه برد که خاندانش را از کید دشمنان مفاسد بیگانگان محفوظ دارد. به هر تقدیر نام نوزاد را شغاد نهاد و به ترتیب و پرورش او همت گماشت. چون شغاد به حد رشد رسید او را نزد شاه کابل فرستاد تا در کشور داری و تمشیت امور مملکت بصیر و خبیر شود. شاه کابل دخترش را با وی تزویج کرد و در بزرگداشتش از گنج و خواسته دریغ نورزید. در آن موقع باج و خرابی کشور کابل- افغانستان- به رستم دستان میرسید و همه ساله معمول چنان بود که یک چرم گاوی باژ و ساو می ستاندند و برای تهمتن به زابلستان می فرستادند.
چنان بد که هر سال یک چرم گاو
ز کابل همی خواستی باژو ساو

 

وقتی که شغاد به دامادی شاه کابل در آمد انتظار داشت که برادرش رستم باج و خراج از شاه کابل نستاند و در واقع کابلیان باج به شغاد بدهند. اهالی کابل چون این خبر شنیدند از بیم سطوت رستم و یا از جهت آنکه شغاد را در مقام مقایسه با برادر نامدارش رستم مردی لایق و کافی نمی دانستند همه جا در کوی و برزن و سروعلن به یکدیگر می گفتند:« تا وقتی که رستم زنده است ما باج به شغاد نمی دهیم.
منبع:avaxnet.com