دسته‌ها
دریچه

سلفی جدید فرزاد حسنی در جشن تولد+عکس

فرزاد حسنی این عکس را که در روز تولد رادیو به صورت سلفی گرفته شده در اختیار رسانه ها قرار داد.
 اردیبهشت ماه ۹۴ رادیوی ایران وارد ۷۵ سالگی شد؛ به همین بهانه، فرزاد حسنی مجری توانمند رادیو و تلویزیون ایران، یادداشتی اختصاصی درباره تولد رادیو منتشر کرد  که برایتان منتشر می کنیم:

به تئاتر رفتم، ولی باز به تو برگشتم، به تلویزیون رفتم ولی باز رهایت نکردم، به سینما رفتم، ولی به تو پشت نکردم… در ترانه و موسیقی شناور شدم، ولی باز ساحلم تو بودی.اردیبهشتی ۷۵ ساله ام! عشق شهریوری من را بپذیر که بدون مرز دوستت دارم.همچنین فرزاد حسنی این عکس را نیز در روز تولد رادیو که به صورت سلفی گرفته شده در اختیار تی وی پلاس قرار داد:بهنام احمدپور (مدیر رادیو ایران، علیرضا جاویدنیا، جلال مقامی و من در ۷۵ سالگی رادیو..)

شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز)

دسته‌ها
دریچه

مصاحبه مفصل آزاده نامداری درباره عکس جنجالی

مصاحبه مفصل آزاده نامداری درباره عکس جنجالی

نامداری به تازگی مصاحبه‌ای مفصل  انجام داده و در آن از علل طلاقش و همچنین چرایی انتشار آن عکس سخن گفته است.

پرده اول: هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند!

* خانم نامداری زیاد عصبانی می‌شود؟

نه. راستش من در مدت زیادی از زندگی‌ام اصلا عصبانی نمی‌شدم. جالب است برایتان بگویم که چند وقت پیش یکی از ویدئوهای قدیمی خودم را در یک فن‌پیج اینترنتی دیدم که در آخر برنامه می‌گویم: «من که اصلا عصبانی نمی‌شوم.» با خود فکر کردم و دیدم در آن زمان چقدر نگاه درستی به خودم داشتم. البته که عصبانی شدن یک بخشی از زندگی آدم‌هاست ولی من یک کاراکتر کاملا آرام دارم؛ اگرچه در یک سال و نیم اخیر بیشتر عصبانی می‌شوم.

دریک سال و نیم، دو سال اخیر وقتی فهمیدم دنیا مهربان نیست و یک هجمه خیلی شدید به سمتم روانه شد و من برای دفاع از خودم گارد گرفتم، عصبانیت هم بخشی از وجودم شد. ولی کلا عصبانیت من خیلی جدی نیست. ممکن است با کلام با دیگران بحث کنم اما آنقدر عصبانی نمی‌شوم که چیزی را بشکنم یا به سمت کسی پرتاب کنم! اصلا این جور عصبانی نمی‌شوم. حالا چرا این را پرسیدید؟

مصاحبه مفصل آزاده نامداری درباره عکس جنجالی* چون فکر می‌کنیم انتشار آن عکس افشاگرایانه در اینستاگرام یک واکنش از سر عصبانیت بود …

خیلی خوب شد که این را گفتید. پس اجازه دهید کاملا برایتان توضیح بدهم. اولا باید بدانید من اصلا و ابدا دچار انقلاب روحی نمی‌شوم؛ اینکه یک انفجار روحی در من رخ بدهد که باعث بشود یقه یکی را بگیرم یا به کسی ناسزا بگویم یا عکسی از سر عصبانیت منتشر کنم. می‌توانم بگویم دلخوری من در آن لحظه بسیار زیاد بود اما عصبانیت و خشمی نداشتم. آن عکس اصلا به خاطر اینکه من عصبانی بودم منتشر نشد و دلایل زیاد دیگری داشت.

* اجازه می‌دهید بگوییم باورمان نمی‌شود؟ یعنی شما حالتان کاملا خوب بود و همه چیز عادی بود، بعد ناگهان تصمیم گرفتید یک عکس اینچنینی از خودتان منتشر کنید؟

نه اصلا! من حالم خوب نبود. حال خوب نبودن با عصبانیت دو مقوله کاملا جداست. من عصبانی نبودم و این‌طور نبود که حالا یک حرکتی بکنم که عصبانیتم را خالی کنم.

* حالتان خوب نبود یعنی چطور بودید؟

ببینید، من احساس می‌کردم یک اتفاقی افتاده است و باید واکنش نشان بدهم. بگذارید کمی به عقب برگردم. تفکر من به این صورت است که می‌گویم دو نفر که با هم ازدواج کردند، ممکن است بعد از یک مدتی به این نتیجه برسند که حالا نمی‌خواهند با هم زندگی کنند. خیلی خب! این می‌تواند یک پیشامد طبیعی در زندگی شما باشد و حالا باید با آن کنار بیایید. به نظر من فاجعه‌ای رخ نداده. قبول دارم که جدایی اتفاق بسیار تلخ و رنج‌آوری است و آدم را آزار می‌دهد اما وقتی به این نتیجه رسیدید که تنها راه همین است، خب جدا شوید و دست از آزار هم بردارید. من این توصیه را به هر کسی که از من مشاوره بخواهد می‌دهم. برداشت بد نشود. اصلا توصیه به جدایی نمی‌کنم اما اگر راه دیگری نبود، اتفاق هولناکی نیفتاده و زندگی ادامه دارد و دنیا به آخر نرسیده است.

* پس شما از این آدم‌ها هستید که فکر می‌کنند زوج‌ها می‌توانند بعد از ازدواج رابطه دوستانه‌ای با هم داشته باشند …

در شکل کلی‌اش درست است؛ به شرطی که هر دو نفر متقاعد شوند که در مورد خودم، هر چقدر سعی کردیم نشد. ولی درستش این است که دو طرف سر جنگ نداشته باشند و قصد آزار هم را نکنند و هر کس راه خودش را برود. حالا می‌شود به قول شما دوست ماند و به هم احترام گذاشت.

مصاحبه مفصل آزاده نامداری درباره عکس جنجالیپرده دوم: یک عاشقانه ناآرام

* ما هنوز نفهمیده‌ایم فاجعه از کجا شروع شد.

از زمانی شروع شد که من چند ماه پس از عقد به این نتیجه رسیدم که ما نمی‌توانیم زندگی کنیم و پا پیش گذاشتم که جدا شوم.

* و طرف مقابل مخالف بود؟

بله، کاملا مخالف بود.

* یعنی ایشان اعتقاد داشت که می‌توانید با هم زندگی خوبی داشته باشید؟

در حرف بله.

* ولی جمع‌بندی شما این بود که دیگر امکان زندگی مشترک وجود ندارد؟

من مطمئن بودم که نمی‌توانیم و برای این تصمیم دلایل منطقی داشتم و به عقیده من ایشان هم ته دلش می‌دانست که ما نمی‌توانیم.

* از کی مطمئن شدید نمی‌توانید؟

شاید حدود دو ماه بعد از عقد کاملا به این نتیجه رسیدم که امکان ادامه این زندگی وجود ندارد. ما کلا ۱۰ ماه عقد کرده بودیم.

* چند ماه قبل عقد دوران نامزدی داشتید؟

هیچ! تقریبا تمام مدت خواستگاری و نامزدی ما ۱۰ تا ۱۵ روز هم طول نکشید.

* یعنی شما دو ماه بعد از عقد قصد داشتید جدا شوید و مقدماتش را آغاز کردید و ۱۰ ماه بعد جدا شدید؟

نه اصلا. من ابتدا سعی کردم مشکل را با خودم حل کنم. چون تجربه زندگی مشترک نداشتم فکر می‌کردم هیچ‌کس نباید متوجه شود که ما مشکل داریم و من باید از چیزی که کاملا بد است صیانت کنم و معتقد بودم اگر بد است برای من است و هیچ کس نباید بفهمد.

* هنوز به آن نقطه انفجار که شما آن عکس را منتشر کردید نرسیده‌ایم اما چطور است به عقب برگردیم و ببینیم چرا اصلا به اینجا رسیدید که این زندگی ارزش ماندن ندارد …

ببینید، به نظرم وارد جزئیات نشویم بهتر است. چون طرف مقابل من حضور ندارد و یک‌طرفه حرف زدن بی‌انصافی است.

* خب سوال را به این شکل مطرح می‌کنم؛ اصلا چی شد که رابطه کاری شما منجر به ازدواج شد؟

اصلا دوست ندارم وارد این بحث هم بشوم …

* به هر حال شما از همدیگر شناخت داشتید و تازه به هم نرسیده بودید. درست است؟ بعد از عقد اما دو ماه نگذشته شما متوجه می‌شوید اشتباه کرده‌اید …

بله، سال‌ها بود همدیگر را می‌شناختیم اما در همین حد که از کار هم تعریف کنیم. شناخت ما از هم سطحی بود. به عنوان خانم نامداری و آقای حسنی به هم احترام می‌گذاشتیم و اینکه بگوییم چقدر تو خوب اجرا می‌کنی. واقعا در همین حد، نه بیشتر.

* خوب اجرا می‌کنی یا آدم خوبی هستی؟

هر دو.

* و این رابطه کاری تحسین‌آمیز کم‌کم به ازدواج و خواستگاری رسید؟

بله. اما بگذارید کمی جامع‌تر برایتان بگویم. نمی‌دانم چه دردی است که آدم‌ها خودشان را درست پرزنت نمی‌کنند. من معتقدم آدمی هستم که تشخیص می‌دهم. فکر می‌کنم از یک استعداد متوسط برخوردارم که می‌توانم تشخیص دهم و فکر می‌کنم چیزی که باعث شد ما ۴ تیر عقد کنیم و در شهریور یعنی ظرف دو ماه به این نتیجه برسیم، این بود که ما درست به هم پرزنت نشده بودیم.

* شما دقیقا دنبال کدام فرزاد حسنی می‌گشتید که پیدایش نکردید؟

همان که می‌گفت. دوست ندارم به طور دقیق صفات خوب را بگویم چون آن وقت شما فکر می‌کنید ایشان آن صفات را اصلا ندارد و این خوب نیست. همین قدر بگویم که ما به لحاظ اعتقادی، فکری و اهدافی که در زندگی داشتیم، حتی دایره دوستان و خیلی مسائل دیگر با هم تفاوت داشتیم و اینها چیزهای کوچکی نبود. حتی برای نشست و برخاست‌ هم با هم مشکل داشتیم.

* پس شما معتقدید این تفاوت‌هایی که ظرف ماه‌های اول به چشمتان آمد به این خاطر بود که خود واقعی‌تان را نشان نداده بودید؟

فکر می‌کنم من خود واقعی‌ام را نشان داده بودم اما آن طرف داستان، آدمی است که هیچ کدام از آن چیزهایی که می‌گفت نبود. ضمن اینکه ایشان با من فرق می‌کرد چون شناخت خیلی بهتری از من داشت؛ برخلاف اینکه من ایشان را کمتر می‌شناختم.

* چطور چنین چیزی ممکن است؟

به خاطر اینکه ایشان مرد هستند.

* اینکه ایشان شناخت خوبی از شما داشتند، مزیت است، نه عیب. شاید این ضعف شما بوده که شناخت خوبی از طرف مقابلتان نداشتید؟

شاید به خاطر اینکه من آدم واقعی و ساده‌ای هستم. من همینی هستم که می‌بینید. در کوچه و خیابان و جلوی دوربین. همه جا من همینم. شاید گل تمام حرف‌هایی که می‌خواهم در این مصاحبه یا هر جای دیگری بگویم یک جمله باشد: من با آن فرزاد حسنی که قبل از ازدواج می‌شناختم ازدواج نکردم و اگر همان آدم که فکر می‌کردم بود، نه تنها جدا نمی‌شدم که هزار سال هم زندگی می‌کردم.

* سوال مشخص ما این است خانم نامداری که آیا این نقص به شما برنمی‌گردد که نتوانستید خوب تشخیص دهید؟

حتما بخشی از این اتفاق به من برمی‌گردد. اصلا زودباور بودن در تمام زندگی به من ضربه زده است اما این هولناک‌ترین ضربه بود. من بخشی از این اتفاق را که شاید ۵۰ درصد باشد کاملا می‌پذیرم اما می‌گویم من با ادعاهای یک آدم ازدواج کردم؛ البته من در زندگی به این معتقدم که نمی‌توانم بنا را بر بی‌اعتمادی گذاشت و اگر بنای همه چیز بر بی‌اعتمادی باشد، دیگر نمی‌شود به راحتی زندگی کرد چون زندگی ترسناک می‌شود.

* می‌دانید چرا روی آن مساله تمرکز کرده‌ایم؟ چون فکر می‌کنم مساله‌ای که شما را به این نقطه رساند، مساله خیلی شایعی است. خیلی از جوان‌ها، خصوصا دخترخانم‌ها بدون شناخت درست از خود و طرف مقابل، تنها با تصورات خودشان وارد مقوله ازدواج می‌شوند. البته قاعدتا در مورد خانم نامداری که روانشناسی خوانده و سال‌ها به عنوان یک فعال اجتماعی تجربه حضور داشته قضیه به همین سادگی نیست …

با حرف شما کاملا موافقم. موردی که در یک سال اخیر بیشتر از هر چیزی من را رنج می‌دهد و باعث ناراحتی، آزار، درد، بی‌خوابی و هزار تا مشکل دیگر شده، این است که من چرا بدون تفکر وارد گود شدم. این دردی است که من را رها نمی‌کند. معتقدم اتفاقات چند سال اخیر به خاطر دوره‌ای از زندگی من به وجود آمده که دیگران را منع می‌کردم و این خواست خدا بود که در شرایطی قرار بگیرم که همیشه از آن فرار می‌کردم. در حقیقت همیشه به خودم می‌گویم خدا دارد به تو می‌گوید آزاده، من یکی‌یکی این چاله‌ها را می‌گذارم سر راهت تا ببینم تو که اینقدر دیگران را منع می‌کنی با مشکلات خودت چه برخوردی خواهی داشت. این جهان‌بینی من در برابر اتفاقات یک سال اخیر است. چون زندگی من به صفر رسیده و حالا از نو شروع کرده‌ام و دارم همه چیز را از نو می‌سازم.

پرده سوم: شجاع‌دل

* شاید یکی از ویژگی‌های بارز آزاده نامداری که تمام اتفاقات زندگی او را توجیه می‌کند، شجاعت باشد. با همین شجاعت می‌تواند تصمیم بگیرد یک ازدواج را که به نظرش موفق نیست با همه تبعاتش تمام کند. با همین شجاعت، این جدایی را علنی می‌کند و با همین شجاعت عکسی با ظاهر نامناسب و جنجالی را در اینترنت منتشر می‌کند. همین شجاعت هم حالا شما را به این مصاحبه کشانده …

البته همان‌طور که گفتم این اولین و آخرین مصاحبه من درباره این اتفاق خواهد بود. از یک جهت قبول دارم من شخصیت شجاعی دارم اما بیشتر از هر چیزی می‌توان گفت آدمی نیستم که دست به پنهان‌کاری بزنم و به این تفکر اعتقاد ندارم. همیشه می‌گویم چیزی تو را می‌ترساند که از آن شناخت نداری و درباره‌اش فکر نکرده‌ای و احساس می‌کنی با خطری مواجه می‌شوی. من در تمام مواردی که گفتید احساس خطر نمی‌کردم. در زمان جدایی خیلی‌ها از جمله دوستان رسانه‌ای‌ام به من می‌گفتند به هیچ‌کس نگو. چون این طوری به زندگی کاری‌ات ادامه می‌دهی و مطبوعات اذیتت نمی‌کنند و کسی کاری به کارت ندارد. اما من با خودم فکر کردم که نمی‌توانم با دروغ زندگی کنم. وقتی با دوستان و فامیل که معاشرت می‌کنم، زمانی که مورد سوال قرار می‌گیرم نمی‌توانم دروغ بگویم. باید حلقه دستم کنم که باز هم دروغ است. من آدم این کار نبودم و نیستم.

* دروغ البته تاریخ مصرف دارد و بالاخره باید راستش را می‌گفتید.

حق با شماست.

* یعنی بپذیریم آن‌وقت که مصاحبه کردید و تلویحا جدایی‌تان را اعلام کردید، می‌خواستید درس صداقت به ما بدهید؟

من با این کار از خودم صیانت کردم. ادعای مدیریت جهان و این را که بخواهم همه را راهنمایی کنم ندارم. از خودم و از زندگی‌ام، جهان‌بینی‌ام، اصولم و چیزی که به آن اعتقاد داشتم و دارم دفاع می‌کنم. این اتفاقات چیزی خارج از چارچوب زندگی عادی نیست که بخواهم از آنها فرار کنم و دروغ بگویم که ما جدا نشده‌ایم و من زندگی مشترک خوبی دارم و خیلی هم خوشبختم! یا در مجامع عمومی ظاهر شوم و به مردم لبخند دروغین تحویل بدهم! من اگر این‌طور زندگی کنم شب نمی‌توانم، بخوابم.

* این را که می‌گویید، با ذات کار در رسانه منافات ندارد؟ همه آدم‌ها جلوی دوربین یا پشت دوربین فرق دارند …

نه. اینکه من هفت سال به صورت دائم در تلویزیون حضور داشتم و سه سال مستند ساختم و سه چهار سال هم که برنامه سال تحویل اجرا کردم، من را به آدم دیگری تبدیل نکرد. من آدم شوآف و نمایش نیستم. آدم رئالی هستم و اصلا این دنیای رسانه را که قرار است همه از آن بترسیم درک نمی‌کنم. مگر من خلاف کرده‌ام که از چیزی یا از کسی بترسم؟ دارم یک کار شرعی می‌کنم. یواشکی کاری کردن در مرام من نیست …

* می‌شود این جوری بود و سال‌ها در رسانه‌ ماند؟ نه فقط در تلویزیون ما که حتی چهره‌های تلویزیونی در دیگر کشورها هم زندگی‌شان جلوی دوربین با زندگی واقعی کاملا متفاوت است؛ مثال اخیرش جرمی کلارکسون مجری برنامه تخت‌گاز.

این چیزی که در مورد جرمی کلارکسون می‌گویید یک گرفتاری حرفه‌ای است که همیشه پیش می‌آید و از بحث ما کاملا جداست. اما به نظر من همه باید آن‌طوری باشند که همیشه هستند و لزومی ندارد شما چند شخصیت متفاوت داشته باشید. من به عنوان فردی که سال‌ها جلوی دوربین بودم برای مردم با چند ویژگی مهم شناخته می‌شوم. مثلا ممکن است فکر کنند خیلی شلوغ هستم اما وقتی با من برخورد می‌کنند می‌گویند چقدر آرام هستی. یا ویژگی دیگرم این است که پیشرو بوده‌ام. ظاهرم با بقیه مجری‌ها فرق دارد. من اولین مجری تلویزیون بودم که چادر ملی سر کردم. اصلا تا پیش از من کسی چادر ملی سرش نمی‌کرد. درست مثل سریال در پناه تو که یک خانم به چادرش کش زد و همه شگفت‌زده شدند. من آدمی هستم که راحت گفت‌وگو می‌کنم حتی اگر یک شخصیت مهم روبه‌رویم باشد یا اینکه آدم شادی هستم و راحت می‌خندم و اصلا تصویر عبوسی از خودم به جای نگذاشته‌ام، چون فکر می‌کنم به عنوان میزبان باید بستری فراهم کنم که مهمان راحت باشد و در عین حال، با تمام این ویژگی‌ها آدم معقولی هستم. جالب این است که مخاطب این را می‌فهمد. اما من چوب ویژگی‌هایی را که گفتم خورده‌ام و بارها پیش آمده که گفته‌اند چقدر این دختر راحت است و چه کسی به او اجازه داده اینقدر راحت باشد یا اینکه چرا درباره فوتبال حرف می‌زند؟ در همه سال‌های کاری، من بحران‌های زیادی طی کرده‌ام و در دو سال اخیر هم که این ماجراها پیش آمده است ولی با تمام این تفاسیر کلا از تصویری که به جا گذاشته‌ام احساس خوبی دارم و فکر می‌کنم کاری را که می‌خواستم انجام داده و نشان داده‌ام. می‌توانی خودت باشی و تصویر دروغ از خود نسازی. من خوشحالم که با تمام این رفتارهای متهورانه، مردم من را آدم معقولی می‌دانند.

* یک جورهایی نماد جمع اضداد هستید. آدمی که نشان داده می‌توان ظاهری سنتی داشت اما کلیشه نبود و جور دیگری لباس پوشید و حرف زد. راستی خانم نامداری یک آدم سنتی است؟

من برخاسته از یک خانواده سنتی هستم و چادر به من ارث رسیده است. مادرم، مادربزرگم و تا ۷ نسل قبل از من همه خانم‌ها چادر پوشیده‌اند. من از اول راهنمایی چادر سر کرده و به مدرسه‌ای رفته‌ام که چادر پوشیدن در آن الزامی بوده. با این تعاریف خودم را آدمی مذهبی‌ای می‌دانم. اما من شاید به خاطر ویژگی‌های نسلم پیشرو بودم. اولین نفر هم بودم که همه تبعاتش را پس دادم. حتی در اتفاقات اخیر هم پیشرو بودم. اولین کسی بودم که به عنوان یک مجری زن در تلویزیون، بعد از جدایی آمدم و گفتم طلاق گرفته‌ام. مطمئن باشید که آدم‌ها از این به بعد راحت‌تر می‌گویند که طلاق گرفته‌اند اما بدبختی‌هایش را من تحمل کردم.

* پشیمان نیستید؟

نه، اصلا. من تصمیم گرفتم و پای تصمیم خود ایستادم. حتی اطرافیانم، مادرم، خواهر و کسانی که به من نزدیکند گاهی از این کار من ناراحت می‌شوند. مثلا من با خواهرم فرق می‌کنم و وقتی او از کارهای من ناراحت می‌شود، می‌گویم ناراحت نباش، کارهای از این وحشتناک‌تر هم ممکن است بکنم ولی تو تا همیشه خواهر من می‌مانی و البته اگر باعث آزارت هستم، برو بگو من آزاده نامداری را نمی‌شناسم! اشکالی ندارد. شما ممکن است بخواهید یک زندگی معمولی داشته باشید و زیر زیرکی هر کاری بکنید اما ازدواج یک مقوله کاملا جداست. چه برای آقایان، چه برای خانم‌ها و نمی‌شود اینجا دروغ گفت. من فرزاد حسنی را بعد از جدایی ندیدم و حتی دیالوگ هم با هم نداشتیم و در جریان نیستم که ایشان چه اوضاع و احوالی دارد.

* چقدر خوب است که آدم خودش را جای طرف مقابل بگذارد. آن وقت شاید بشود جوری رفتار کرد که این ماجرا از این تلخ‌تر نشود …

چند روز پیش یکی از دوستانم به من گفت تو کینه‌ داری؟ گفتم ببین در دنیا هیچ‌چیز آنقدر ارزش ندارد که بخواهیم کینه از آن به دل داشته باشیم. من نسبت به ایشان عصبانی، ناراحت و دلگیر نیستم و این طور نیست که بخواهم یک سوال از او بپرسم چرا این کار را کردی؟ چرا راستش را نگفتی؟ خودش می‌داند که من به چه چیزهایی اشاره می‌کنم. اگر ایشان مواردی را که بعدا فهمیدم همان اول آشنایی می‌گفت، می‌فهمیدم من و او ازدواج که سهل است همسایه هم نمی‌توانستیم باشیم.

* شما مجبور به ازدواج شدید؟ چون در مصاحبه‌ای قبلا گفته بودید که ما در حال خواستگاری و مراحل قبل عقد بودیم که مجله‌ها عکس عروسی‌ ما را روی جلد زدند و ما مجبور شدیم هر چه سریع‌تر مراسم عقدمان را برگزار کنیم.

اجباری در کار نبود. ما پیش از ازدواج همان‌طور که گفتم ۱۰ تا ۱۵ روز صرف خواستگاری و رفت و آمدها کردیم و در زمانی که هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و رسمیت به خود نگرفته بود، یکی از روزنامه‌ها خبری درج کرد که آزاده نامداری و فرزاد حسنی ازدواج کرده‌اند. به یاد دارم ۱۴ یا ۱۵ خرداد بود و همه جا تعطیل. وقتی آن خبرها بیرون آمد، تمام دوستان و آشنایان من هم فهمیدند. تمام فک و فامیلمان از راه دور و نزدیک تماس می‌گرفتند و می‌گفتند چرا ما را دعوت نکردید و ما قسم می‌خوردیم به خدا هنوز کاری نکرده‌ایم! می‌گفتند پس مجله‌ها چرا عکستان را چاپ کرده‌اند؟! البته با تمام این تفاسیر، این نامردی مطلق است که بگویم من مجبور شدم و ازدواج کردم. اما به خاطر این عکس تحت‌ فشار قرار گرفتیم که زودتر ازدواج کنیم. رسانه‌ها بعضی وقت‌ها به جهت کار غیراخلاقی‌شان کارهایی می‌کنند که به مردم ضربه می‌زنند. اگر آن خبرها منتشر نمی‌شد ما زمان بیشتری برای فکر کردن داشتیم.

پرده چهارم: روز واقعه

* تا اینجا هنوز درباره آن روز لعنتی صحبت نکرده‌ایم. برگردیم به ‌آن روز؟

اگر این ضبط صوت را خاموش کنید به شما می‌گویم چه اتفاقاتی افتاد.

* به هر حال شما عکسی از خودتان منتشر کردید که از یک اتفاق دردناک پرده برداشت، شبیه صحنه قتلی که رخ داده و شما شاهد بوده‌اید. حالا که نمی‌توانید بگویید نمی‌توانم حرفی درباره آن بزنم …

خب، اجازه بدهید جوری تعریف کنم که بدون وارد شدن به ریز ماجرا بشود توضیحش داد. تا سه ماه اول بعد از عقد من به زنی تبدیل شدم که اصلا شبیه خود واقعی‌ام نبود. زنی که هیچ‌وقت وجود نداشته و نمی‌شناختمش. در این سه ماه من هر اتفاق غیرمعقولی که می‌افتاد نمی‌دیدم و سعی می‌کردم به خاطر زندگی‌ام از آن بگذرم. اما بعد که تصمیم گرفتم ادامه ندهم، اتفاقاتی افتاد که نمی‌توانم آنها را مو به مو تعریف کنم چون قابل گفتن و طرح کردن نیستند. در نرم‌ترین شکل می‌شود گفت به نظر می‌رسد ایشان بر تکانه‌های روانی‌شان کنترل نداشتند.

* یعنی چه؟

بر تکانه‌های روانی تسلط نداشتن یعنی مثلا وقتی شما عصبانی می‌شوید لیوان را پرت می‌کنید به سمت دیوار تا خرد شود. یک روز هم ممکن است سر همسرتان را پرت کنید به سمت دیوار.

* خب چه اتفاقی می‌افتد که یک نفر به این نقطه می‌رسد؟

من گفتم بیا برویم جدا شویم و ایشان گفتند من جدا نمی‌شوم.

* قبل از آن هیچ وقت چنین واکنش‌هایی به وجود نیامده بود؟

چهار یا پنج بار دیگر واکنش نشان داده بود اما نه با این شدت.

* شاید بعضی‌ها فکر کنند نمی‌شود شما فقط یک کلام بگویید بیا برویم جدا شویم و ایشان چنین واکنشی نشان بدهند. شما حتما کاری کرده‌اید که ایشان را به این نقطه از عصبانیت رسانده …

نه. من فقط گفتم بالا بروید پایین بیایید، حاضر نیستم یک دقیقه دیگر زندگی کنم.

* این اتفاق کی بود؟

حدود آذرماه ۹۲٫

* شما تیرماه عقد کرده بودید. یعنی ۵ ماه بعد از ازدواج؟

بله. ۵ ماه بعد از ازدواج، ما به جایی رسیدیم که دیگر برای من به‌شخصه امکان زندگی وجود نداشت و درخواست من برای جدایی به چنین اتفاقی منجر شد.

* شما در این زمان حق طلاق داشتید؟

نه. بعد از این ماجرا بود که حق طلاق گرفتم.

* آن روز بعد از درگیری چه شد؟

من به حالت مرگ افتادم و بعد از رسیدن به بیمارستان در حالی که به شدت آسیب دیده بودم با خانواده‌ام تماس گرفتم و آنها آمدند و من بعد از مرخصی از بیمارستان این قضیه را از طریق قانونی پیگیری کردم.

* فرزاد شما را به بیمارستان برد؟

بله. اتفاقا ایشان بسیار اظهار پشیمانی می‌کردند و گفتند خودم از شما مراقبت می‌کنم و ما حالمان دوباره خوب می‌شود.

* ولی شما شکایت قضایی کردید …

بله.

* و سرنوشت پرونده چه شد؟

من وکیل گرفتم. شرط پدر من در آن پرونده این بود که ما در صورتی رضایت می‌دهیم که دخترم حق طلاق داشته باشد و پس از آن بود که بعد از مدت‌ها پدرم اجازه داد با ایشان حرف بزنم.

* یعنی به ازای گرفتن حق طلاق مصالحه کردید. بعد چه شد؟

کلا از روز عقد تا زمان جدایی ما فقط ۱۰ ماه طول کشید. من بعد از آن اتفاق دچار نوعی ترس شده بودم که دیگر نمی‌توانستم ایشان را حتی یک ثانیه ببینم و حتما باید نفر سومی حضور می‌داشت.

* یعنی پس از آن ماجرا دیگر همدیگر را ندیدید؟

تا زمان اجرای برنامه سال تحویل ۹۳٫

پرده پنجم: روزگار تلخ

* شما به فاصله یک ماه بعد از اجرای برنامه جدا شدید و دیگر همدیگر را ندیدید؟

بله. حتی روز جدایی هم همدیگر را ندیدیم و من به واسطه حق طلاقی که گرفته بودم به صورت غیابی جدا شدم و همه چیز تمام شد.

* تمام که نشد. عید امسال عکس آسیب دیدنتان را در اینستاگرام منتشر کردید. اگر ما سوالی می‌پرسیم که برخورنده است و ناراحتتان می‌کند عذرخواهی می‌کنیم اما فکر می‌کنیم باید سوال‌ها و شائبه‌هایی را که در ذهن مردم ایجاد شده بپرسیم. خیلی‌ها می‌گویند خانم نامداری در آن وضع و حال، چطور و با چه انگیزه‌ای از خودشان سلفی گرفتند؟

آن عکس سلفی نیست. شخص دیگری عکس گرفت و فقط عکس هم نبود و فیلم هم گرفتیم. در بیمارستان هم نیست. شب است که به خانه آمده‌ام.

* یعنی فکر می‌کردید یک روز از این عکس و فیلم که هنوز منتشرش نکرده‌اید علیه همسر سابقتان استفاده کنید؟

خدا شاهد است که نه. اصلا حالم خیلی بد بود. آن فیلم یک چیز کاملا شخصی است. در آن فیلم حال و روزم را گفته‌ام. آن عکس که منتشر شد، چون در خانه گرفته شده بود و من پوشش کافی نداشتم و عکس کراپ (بریده) شده.

پرده ششم: فریاد زیرآب

* کینه که می‌گویید ندارید و نداشتید، مدرک هم نمی‌خواستید جمع کنید. شکایتتان را هم که پس گرفتید. پس چه شد که دوم فروردین ۹۴ آن عکس را منتشر کردید؟

خیلی صریح می‌گویم. دو هدف مشخص داشتم؛ هدف اول اینکه بگویم خانم‌های محترم فکر کنید و بعد تصمیم بگیرید. این عاقبت کسی است که بی‌فکر تصمیم می‌گیرد. هدف دوم هم این بود که بگویم هیچ احدی حق ندارد دستش را روی زن بلند کند. اگر متشرعی، اگر متدینی، اگر روشنفکری حتی اگر بی‌دینی، کسی اجازه ندارد روی همسرش که یک خانم بی‌دفاع است دست بلند کند.

* اما همان افکار عمومی که شما می‌خواهید به آنها پیام بدهید سوال می‌کند این خانم چه کرده بود که همسرش را به این نقطه رساند؟

قبلا این سوال را جواب دادم. آزاده نامداری می‌خواست جدا شود. این تنها گناهش بود. هر کسی که خواست اصلا بی‌دلیل از شما جدا شود، حق دارید او را تا حد مرگ کتک بزنید؟! این منطقی است؟ این کار در واقع دفاع از خود بود، نه انتقام یا هر چیز دیگر.

* ما سوال‌های مردم را مطرح می‌کنیم. خانم نامداری، مردم می‌پرسند چرا بعد از یک سال و فروکش کردن همه ماجراها آن عکس را منتشر کردید؟

به خاطر اینکه دیگر طاقتم لبریز شده بود از حرف‌هایی که پشت سرم زده می‌شد. هر جا می‌رفتم یک چیز جدید می‌شنیدم و می‌خواستم همه بدانند که حقیقت ماجرا چه بوده است.

* شما گفتید من کینه‌ای نداشتم اما این کارتان بوی انتقام نمی‌دهد؟

انتقام را که این شکلی نمی‌گیرند. انتقام را از طریق دستگاه قضایی می‌گیرند. اگر می‌خواستم انتقام بگیرم چرا در این مدت کاری نکردم یا حرفی نزدم؟

* فکر نمی‌کنید که اشتباه کردید؟

نه اصلا. صددرصد کار درستی بود و من به شدت از آن دفاع می‌کنم و باز هم می‌گویم ابدا یک تصمیم احساسی نبوده است.

* شما با هیچ فردی مشورت نکردید؟

نه. من یک تصمیم کاملا شخصی گرفتم.

* شما در متنی که زیر عکس نوشته بودید هم تلویحا گفته‌اید چون نگذاشتید مستندم از تلویزیون پخش شود این عکس را می‌گذارم.

نه واکنش به آن اتفاق. من مدت‌ها بود می‌شنیدم حرف‌هایی پشت سرم می‌زنند که این حرف کاملا غلط است و تصویر بسیار بدی از من ایجاد کرده است. من که ماه‌ها حرفی نمی‌زدم. سر جایم نشسته بودم زندگی‌ام را می‌کردم و مستندم را می‌ساختم و کاری به کسی نداشتم. اما فهمیدم دیگر کار به جایی رسید که آن حرف‌ها نتیجه عملی پیدا کرده است. فقط موضوع ۶ تا مستند نبود. من دیدم داستان جور دیگری جلوه پیدا کرده است و حالا که روایت‌های متعدد و غلطی رواج داده شده چرا حقیقت را نگویم؟ اگر همه چیز به شکل واقعی‌اش روایت می‌شد من هیچ‌وقت آن عکس را منتشر نمی‌کردم.

* به نظرتان توانستید مردمی را که به خاطرشان عکس را منتشر کردید راضی کنید؟ می‌دانید که خیلی‌ها در فضای مجازی هنوز هم حق را به شما نمی‌دهند؟

موافق نیستم. من تا این لحظه با کسی مواجه نشده‌ام که مرا محکوم کند و از آن عمل و آن رفتار دفاع کند. من می‌خواستم بگویم داستان چه بوده، همین. فکر می‌کنم در نهایت مردم قضاوت درستی دارند.

* به نظر شما راه ساده‌تری برای حل مسئله وجود نداشت؟

چه راه حلی؟ چرا باید دروغ بگویم؟ تازه من که از سر خوشی جدا نشدم. در ضمن مگر طرف مقابلم برای نگه داشتن زندگی چه کار کرده بود که حالا بعد از طلاق من بخواهم آن را حفظ کنم؟ بگذارید همین جا یک گله از شما و همه کسانی که می‌آیند در فضای مجازی به من توهین می‌کنند داشته باشم.

* ما که به شما توهین نکرده‌ایم. فقط شائبه‌هایی را که ایجاد شده بود پرسیدیم …

چرا هیچکس فارغ از اینکه بداند داستان چیست به من فکر نمی‌کند؟ هیچکس به حال من فکر نمی‌کند که من چقدر روزهای سختی را گذراندم و چقدر حالم بد بوده است؟ هر کس به من می‌رسد حتی نزدیک‌ترین دوستانم بدون اینکه بپرسند چه بر تو گذشته، می‌گویند چرا این عکس را منتشر کردی؟ چرا جدا شدی؟ چرا همه آخر داستان را می‌بینند و برای خودشان هر جور دوست دارند تفسیر می‌کنند؟ دو نفر با هم ازدواج کرده‌اند و هولناک‌ترین اتفاقات برایشان پیش آمده؛ از آبروریزی تا دروغ و برخورد فیزیکی، شما حق دارید بگویید این خانم چرا نمانده و چرا به زندگی خفت‌بارش ادامه نداده؟ انگار من در دنیای دیگری زندگی می‌کنم و این آدم‌ها را نمی‌شناسم! من می‌خواستم بگویم هیچ‌کس حق ندارد دستش را، حتی صدایش را روی زن بلند کند. به خدا اینها عین دین است! اصلا ربطی به زندگی امروز ندارد! اینها اتفاقات عادی نیست! فاجعه است که مردم به جای اینکه بگویند چرا این‌طور شد بگویند: چرا گفتی؟! چرا ساکت نماندی؟!

من می‌گویم یک‌سری اصول اخلاقی و دینی در زندگی همه ما وجود داشته که حالا به هر دلیلی رعایت نمی‌شود و به آنها احترام گذاشته نمی‌شود. من با آن عکس و پست‌های بعد از آن می‌خواستم بگویم وای بر ما که آنقدر یکدیگر را قضاوت می‌کنیم! ما درخت را هم قضاوت می‌کنیم! ما در مورد یک بطری آب معدنی که روی میز هست هم هزار تا قضاوت می‌کنیم و این گناه‌ترین گناه در دین ماست! ما کلی روایت داریم که شما اجازه ندارید همدیگر را متهم کنید. شاید تکراری باشد اما الان یاد این جمله حضرت امیر افتادم که به مالک گفت که اگر دیدی شب کسی خطایی می‌کند صبح تو حق نداری بر این اساس به آن فرد نگاه کنی، چون شاید صبح سر نماز استغفار کرده باشد! ما پیرو این دین هستیم!

* عذر می‌خواهیم که شما را ناراحت کردیم اما فکر می‌کنیم آن عکس، بغض آزاده‌ نامداری بود که باید در این گفت‌وگو می‌ترکید …

ببینید، آن عکس حقیقت زندگی من است. می‌توانستم پنهانش کنم و راحت فراموشش کنم اما این با فلسفه زندگی من نمی‌خواند.

* راستی چرا بعد از چند ساعت عکس را از صفحه‌تان برداشتید و به کل از دنیای مجازی خداحافظی کردید؟

از بس به من فشار آوردند. از هزار طرف به من زنگ زدند که زود این عکس را بردار. من نمی‌خواستم اما آنقدر فشارها زیاد شد که دیدم نمی‌توانم در مقابلشان ایستادگی کنم. باز هم می‌گویم که من این ماجرا را یک دعوای شخصی بین خودم و آقای حسنی نمی‌بینم. می‌خواستم بگویم اگر به حقوقت تجاوز شد، اگر به تو ظلم شد، تو محکوم به فنا نیستی. در آن پست اصلا نه به ایشان تهمتی زدم، نه از اعتقاداتشان گفتم. نه راجع به خانواده خودم و ایشان حرفی زدم. هیچ. اما چه پاسخی گرفتم؟ شروع پاسخ ایشان این بود که «با اجازه مادرم که سادات است …» این سوءاستفاده از یک نگاه دینی نیست؟ و آخرش هم گفته‌اند که «من دو سوال از خانم نامداری دارم. نگاه شما به عاطفه مادر و فرزندی چیست؟ نگاه شما به گروهک‌های سیاسی چیست؟» آخر چه ربطی دارد؟ انگ سیاسی و انگ اعتقادی زدن چه ربطی به موضوع ما دارد؟ شبهه‌سازی هم در دین و هم در قضا جرم دارد و من برای رفع شبهه باز مجبورم شکایت کنم تا این انگ را از خودم دور کنم.

باز هم می‌گویم که این شکایت را دوست ندارم چون نمی‌خواهم این ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند اما ایشان باید بیایند و توضیح دهند چرا تشویش اذهان عمومی کرده‌اند و با چسباندن تهمت‌های ناروا به من افکار عمومی را به غلط انداخته‌اند؟ من اعتقاد دارم کسی که صدایش را بلند می‌کند، آدم ضعیفی است. کسی که کتک می‌زند، آدم ضعیفی است. کسی که ناسزا می‌گوید، آدم ضعیفی است.

به نظرم استفاده سودجویانه کردن از هر چیزی که داریم، گناه بزرگی است. حالا هر چیزی ممکن است باشد. یک موقع کسی زیبایی دارد یا پول یا قدرت یا آنتن تلویزیون یا هر چیز دیگر … من اگر روزی آقای حسنی را ببینم به ایشان می‌گویم شما از همه کس و همه چیز سوءاستفاده می‌کنید حتی از مادر ساداتتان، وقتی طلاق می‌گیرید می‌روید روی آنتن و می‌گویید ما چقدر خانواده خوشحالی هستیم! این یعنی استفاده سودجویانه از آنتن تلویزیون.

پرده هفتم: پرده آخر

* حرف دیگری مانده؟

یک چیز مهم اینجا اشتباه فهمیده شده. من ازدواج کردم و تشکیل زندگی دادم که موفق شوم، که پیشرفت کنم. مگر مرض دارم که بخواهم ازدواج کنم که جدا شوم؟ اگر می‌خواستم جدا شوم که ازدواج نمی‌کردم. روزی که به خواستگاری من آمدند گفتند از ۱۴ سکه تا ۱۴ هزار سکه هر چقدر می‌خواهید مهر کنید اما پدرم گفت ما چنین آدم‌هایی نیستم. همان ۱۴ سکه بیشتر مهر نمی‌کنیم. من اصلا از تصوری که برخی دارند و می‌گویند این خانم حاضر نبود برای زندگی‌اش بجنگد یا تلاش کند و به همین خاطر جدا شد، عذاب می‌کشم. من می‌گویم به حقوق هم تجاوز نکنیم و به هم احترام بگذاریم. در هیچ کجای دینمان نیامده که به هر قیمتی بمان و به زندگی‌ات ادامه بده. حالا همه اینها تمام شده. آزاده نامداری که دارد با شما حرف می‌زند حالش خوب است و دارد زندگی می‌کند و قرار است حالا‌حالاها زندگی کند. اشتباه کردن به معنی پرت شدن از یک پرتگاه نیست. ما اجازه داریم اشتباه کنیم و اجازه داریم اشتباهمان را جبران کنیم و حتی معتقدم اجازه داریم تجربه کنیم بدون آسیب زدن به کس دیگری. اما همه دل نگرانی‌مان باید این باشد که به کسی آسیب نزنیم. من هم از همه این ماجراها گذشته‌ام و با خوشحالی بیشتر از قبل به زندگی‌ام ادامه می‌دهم.

* و سوال آخر … به نظرتان تیتر این مصاحبه چه می‌تواند باشد؟

(کمی فکر می‌کند و بعد با لبخند می‌گوید:) من حالم خوب است! این آخرین مصاحبه من است و دیگر دوست ندارم در این‌باره صحبت کنم.

مجله ایده ال

 

دسته‌ها
دریچه

دعوای آزاده نامداری و فرزاد حسنی روی جلد +عکس

دعوای آزاده نامداری و فرزاد حسنی

شماره ی جدید همشهری جوان با تیتر: آیا کشمکش نه چندان تازه ی ستاره ها مساله ی تازه ای را پیش روی ما گذاشته است؟ خرده دعواهای غیر زن و شوهری

دعوای آزاده نامداری و فرزاد حسنی روی جلد +عکس

 

دسته‌ها
دریچه

آیا آزاده نامداری پناهنده یکی از کشورهای غربی شده است؟ / پاسخ آزاده نامداری و واکنش او به عدم حضورش در تلویزیون

پاسخ آزاده نامداری به سوالی درباره انتشار شایعه پناهندگی اش به یکی از کشورهای غربی!

آیا آزاده نامداری پناهنده یکی از کشورهای غربی شده است؟

آزاده نامداری مجری سال های متمادی در رسانه ملی؛ حالا مدتی است که بدنبال وقوع برخی حاشیه ها از آنتن رسانه ملی بدور مانده و در این مجال هر ازچندگاهی شایعات عجیب و غریب دامن گیر این چهره رسانه ای شده است.

از این رو نامداری در گفتگو با خبرنگار این سایت نسبت به شایعه تلاش هایش برای دریافت پناهندگی یکی از کشورهای غربی، واکنش نشان داد و گفت: از شنیدن و دیدن چنین اکاذیبی در فضای مجازی متحیر می شوم و در اینجا به صراحت می گویم به هیچ کشوری پناهنده نخواهم شد و ایران اسلامی تنها پناه من است.

آزاده نامداری ادامه داد: مگر در کشورهای غربی چه چیزی وجود دارد که در ایران از آن محروم هستم؟ و لذا تاکید می کنم یک وجب از خاک ایران را با سراسر دنیا عوض نخواهم کرد و مثل عده ای دچار خود کم بینی نیستم که وطنم را به لبخند بیگانگان بفروشم.

این مجری سابق رسانه ملی در واکنش به این سوال که چرا مدتی است در تلویزیون حضور ندارید؛ به خبرنگار ناطقان گفت: تصمیم گیری در رابطه با حضور در رسانه ملی با مسئولان آن سازمان است و ما از انقلاب هیچ طلبی نداریم که بخواهم در قبال عدم حضورم در تلویریون مدعی باشم و اطمینان دارم که معاونت سیما در صورت مصلحت مقدمات بازگشتم را فراهم خواهد کرد و در غیر این صورت هم زندگی ادامه دارد . . .

آزاده نامداری در بخش پایانی صحبت هایش به این سوال که آیا حجاب کامل شما می تواند احتمال بازگشت به تلویزیون را بیشتر کند؟ گفت: چادر میراث مادر سادات حضرت زهرا (س) است و من این پوشش را مدت ها قبل از حضورم در رسانه ملی انتخاب کردم و هیچ گاه به این موضوع لحظه ای فکر نکرده ام که اعتقاداتم را نردبان پیشرفت در زندگی دنیایی نمایم و بدون تردید خداوند بهترین شاهد و ناظر بر اعمال و گفتار ماست.

آزاده نامداری

خبرنگار ناطقان

 

دسته‌ها
دریچه

آزاده نامداری ۲۹ سال پیش!+عکس

Image result for ‫آزاده نامداری‬‎

عکسی از دوران کودکی آزاده خانم نامداری

آزاده نامداری متولد نهم آذر ۱۳۶۳کرمانشاه و دارای مدرک کارشناسی مدیریت صنعتی از دانشگاه شهید بهشتی تهران است

آزاده نامداری ۲۹ سال پیش!

آزاده نامداری 29 سال پیش!+عکس

اینستاگرام آزاده نامداری

 

دسته‌ها
دریچه

خداحافظی آزاده نامداری از فضای مجازی + عکس

آزاده نامداری در تازه ترین واکنشش به اتفاقات اخیر و افشاگریش از کتک خوردن فرزاد حسنی و علت طلاقش از فرزاد حسنی ، از فضای مجازی خداحافظی کرد اما تاکید کرد که برمیگردد .

آزاده نامداری پیج اینستاگرام خود را حذف نمود اما قبل از حذف صفحه اش با انتشار این عکس نوشت :

مرسی که همه ی این شب وروزا بودین..دوستون دارم اگرچه خیلی قضاوتم کردین،،همدیگه رو حلال کنیم…هرآنچه باید میگفتم صادقانه گفتم..این آخرین پست منه..ومن ازتون خداحافظی میکنم با لبخند دربهار….زندگی دوباره داره شروع میشه.کلی برنامه برای سال جدیدم دارم.ازهم صحبتی باشماهمیشه لذت بدم..ایشالا بازم بزودی باهم خواهیم بود..دوستتون دارم صدای پاهمیشه صدای رفتن نیست،،،برمیگردم….:-)

خداحافظی آزاده نامداری از فضای مجازی

شبکه اجتماعی آزاده نامداری

 

دسته‌ها
دریچه

فرزاد حسنی سکوتش درباره عکس جنجالی آزاده نامداری را شکست: ایشان به جرم تهدید به قتل، از من شکایت کرده + عکس

فرزاد حسنی سکوتش درباره عکس جنجالی آزاده نامداری را شکست

فرزاد حسنی سکوتش درباره عکس جنجالی آزاده نامداری را شکست

بعد از انتشار عکسی خبرساز توسط آزاده نامداری مبنی بر اینکه در زندگی زناشویی اش با فرزاد حسنی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بعد از حدود یک سال و نیم سکوت توسط فرزاد حسنی درباره جدایی اش از این مجری زن تلویزیون، فرزاد حسنی دقایقی پیش با تماسی برای اولین بار سکوتش درباره این اتفاق را شکست و این حرف ها را به زبان آورد:

«در رابطه با ادعای خانم نامداری باید بگویم کذب محض است و به شدت این موضوع را رد می کنم. مطمئن باشید تهمت ایشان را از طریق مراجع قضایی پیگیر خواهم شد و از ایشان شکایت می کنم. ضمن اینکه ایشان در دادگاه نیز این ادعا را مطرح کرده بودند که دست خالی از آن مرجع بیرون آمدند… تا چند ساعت دیگر نیز یادداشتی جامع و کامل درباره همه اتفاقات اخیر در اختیار شما خواهم گذاشت تا منتشر و افکار عمومی روشن شود.»

فرزاد حسنی مجری سرشناس تلویزیون طی یادداشتی که ارسال کرده، پرده از بسیاری از رازهای مسکوت مانده زندگی مشترک با آزاده نامداری برداشت و از مردم ایران خواست با دقت بیشتری به مسائل نگاه کنند. تی وی پلاس برای اولین بار این یادداشت را منتشر کرد:

مردم عزیز سرزمینم… دو سال در برابر اظهارات خلاف واقع و بی حرمتی هایی که بر من روا رفت و مظلوم نمایی ها و استفاده از احساسات پاک شما سکوت اختیار کردم.

اکنون نیز براساس خواسته ی مادر سیده ۶۳ ساله ام و وثیقه ی سوگندی که یاد کرده ام پاسخ می دهم:

کوتاه! کوتاه از آن جهت که احساس من بر این عقیده استوار است که حریم خصوصی افراد متعلق به ذوالحرم است ولاغیر. بر فرض محال اگر این ادعاهای کذب صحت هم داشت، آیا این روش درستی برای بیان آنهاست؟ ریختن آبروی دیگران و حتی خانواده خود به چه قیمتی؟ به قیمت پخش تصویرمان از تلویزیون؟! انسان ها را از روشی که برای رسیدن به هدفشان انتخاب می کنند بشناسید…

فرزاد حسنی سکوتش درباره عکس جنجالی آزاده نامداری را شکست

۱- کدام انسانی با اندک بهره هوشی می تواند بپذیرد که این خانم تا به حال هیچ گونه شکایتی از من نکرده باشد؟ قطعا با اندکی دقت و بررسی صفحات مجازی متعلق به مشارالیها که سرشار از تصاویر و مدارک غیر واقعیست پاسخ سوال روشن است!

۲- ایشان با بیان ادعاهای گوناگون و تجمیع کلکسیونی از عناوین مجرمانه همچون ضرب و شتم، افترا، تهدید به قتل، شکستن گوشی همراه (باور کنید به همین جرم!) و ارسال پیامک از من شکایت کرده و در تمامی این موارد به واسطه ی صدور احکام قضایی دست خالی از دادسرا برگشته است! به عنوان مثال رجوع کنید به پرونده کلاسه ی ۹۲۲۱۹۲/۶۳ در دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه دو تهران. در کدامیک از این موارد محکوم واقع شده ام؟ هیچ کدام!

۳ – اساسا مسائل خانوادگی ما به مدیران رسانه چه ارتباطی دارد؟ چرا ایشان با فرافکنی و عدم قبول واقعیت، موضوعات فی مابین در زندگی شخصی را به عدم پخش مستندشان ارتباط می دهند؟! اساسا ممنوعیت فعالیت ایشان از مراجع دیگر و به واسطه مواردیست که مرتبط با جدایی اش از من نیست.

۴- پاسخ مفصل و قاطع من به این فرمایشات کذب و عکس های غیر واقعی و تهمت های پی در پی و مظلوم نمایی در مرجع قضایی به واسطه طرح شکایت از ایشان صورت خواهد پذیرفت و فصل الخطاب همه ی ما قانون است. تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.

در پایان می خواهم این دو سوال من در صفحه ی اینستاگرام ایشان پرسیده شود که:

۱- نظر ایشان درباره گروهک تروریستی منافقین چیست؟

۲- نظر ایشان درباره ی عاطفه ی مادری و عشق به فرزندشان چیست؟

با سپاس – خاک پای ملت ایران – فرزاد حسنی

منبع: تی وی پلاس

دسته‌ها
دریچه

جنجال دوباره فرزاد فرزاد حسنی با عشق دوم+تصاویر

فرزاد حسنی در حالی خانم عاملی را روی خط برنامه رادیویی‌اش «موسیقی من» آورد که مدتی پیش تقدیم کردن یک ترانه از طرف خانم شاعر به آقای مجری دردسرساز شده بود.

 2e جنجال دوباره فرزاد فرزاد حسنی با عشق دوم+تصاویر

فرزاد حسنی در  حالی خانم عاملی را روی خط برنامه رادیویی‌اش «موسیقی من» آورد که مدتی پیش تقدیم کردن یک ترانه از طرف خانم شاعر به آقای مجری دردسرساز شده بود

فرزاد حسنی کوتاه نمی‌آید! مجری ماجراجوی رادیو و تلویزیون که بعد از اختتامیه جشنواره فجر با انتقاد به مهران مدیری خبرساز شده بود، در روزهای گذشته هم به خاطر کل‌کل با فردوسی‌پور روی جلد روزنامه‌ها رفت و هم مصاحبه‌اش با زهرا عاملی ترانه‌سرا موج درست کرد.

 جنجال دوباره فرزاد حسنی با عشق دوم+تصاویر

زهرا عاملی

فرزاد حسنی البته بعدتر این جمله را که «فردوسی‌پور شانس آورد من ورزشی نیستم.» شدیدا تکذیب کرد، اما حرف‌های خانم عاملی و اعتراف به این که همسر دوم شوهر خودش است و ترانه «عشق دوم» را هم با همین انگیزه سروده و به احسان خواجه‌امیری داده، همچنان در فضای  مجازی بازتاب دارد.

 جنجال دوباره فرزاد فرزاد حسنی با عشق دوم+تصاویر

زهرا عاملی و همسرش

فرزاد حسنی در  حالی خانم عاملی را روی خط برنامه رادیویی‌اش «موسیقی من» آورد که مدتی پیش تقدیم کردن یک ترانه از طرف خانم شاعر به آقای مجری دردسرساز شده بود؛ دردسری که حسنی سعی کرد با یک متن سنگین و محترمانه و یک شعر کوتاه به آن پاسخ دهد…

تماشاگران امروز

 

دسته‌ها
دریچه

فرزاد حسنی سکوتش را شکست : به نظرم عجیب نیست که یک پسر ۱۵ ساله داشته باشم! + تصاویر

«آل پاچینو» جمله معروفی دارد که در آن می گوید: «هرچقدر مردم، بازیگران را بیشتر بشناسند، سخت تر او را باور می کنند.»

فرزاد حسنی سکوتش را شکست

«فرزاد حسنی» به واسطه بازی در سریال «سال های ابری سکوتش را شکسته است و پرده از راز موفقیت بازی اش در این اثر برداشته، او در این سریال بازی متفاوتی را به نماش گذاشته و دلیل این موفقیت را دوری از حاشیه می داند، او می گوید: در یک مقطع زمانی که حاشیه به واسطه زندگی شخصی اش برای او پیش آمده بود، ترجیح داد خودش را در فضای ایزوله قرار دهد و از این حاشیه ها مصون بماند، مصاحبه ما را با فرزاد حسنی بخوانید.

 فرزاد حسنی سکوتش را شکست

 **گریم در این سریال به من کمک زیادی کرد

خوشبختانه گریم این کار، توانست در رسیدن من به «فرهاد پوردلجو» کمک زیادی کند و این امکان را در اختیار من قرار داد که راحت تر به این نقش برسم.

گریمور این کار با دقت زیادی، روی جزییات نحوه طراحی گریم این کاراکتر کار کرده بود و برای ایجاد هر خطش روی صورت، میزان سفیدی و استفاده از ته ریش، دلایل درست و منطقی داشت.

در کنار گریم خوب، طراحی لباس هم به من کمک زیادی کرد چرا که طراح لباس با تیزهوشی به سمت لباس هایی رفت که مناسب و برازنده این نقش بود.

**پدرشدن در سن و سال من عجیب نیست

من سی و هفت سالم است و از نظر سنی، چندان عجیب نیست که یک پسر پانزده ساله داشته باشم. از طرفی من همیشه ارتباط خوبی با بچه ها برقرار کرده ام و در فیلم و سریال های مختلف تجربه پدرشدن را داشتم.

حال در این سریال با توجه به شرایطی که وجود داشت نقش پدری را بازی می کنم که فرزند پانزده ساله دارد و این موضوع برای خودم در این کار بسیار خوشایند بود.

فرزاد حسنی سکوتش را شکست

 **سختی های شهرت

«آل پاچینو» جمله معروفی دارد که در آن می گوید: «هرچقدر مردم، بازیگران را بیشتر بشناسند، سخت تر او را باور می کنند.» به همین خاطر او همیشه از مصاحبه و دیده شدن فارغ از نقش هایش پرهیز می کند. چرا که می خواهد، مخاطبان آل پاچینو واقعی را کمتر بشناسند و بیشتر درگیر نقش هایش شوند.

این مسائل، در ابعاد کمتر پیرامون سایر بازیگرها هم وجود دارد. چون برای مخاطبان وجه «فرزاد حسنی» مجری پررنگ تر است و راه سخت تری را نسبت به سایر بازیگرها دارم تا بتوانم یک نقش را باورپذیر ایفا کنم. اما خوشحالم تا اینجای کار مخاطبان با این نقش ارتباط برقرار کرده اند و وجه فرزادحسنی در ذهن آنها کمرنگ تر شده است.

از طرفی ما پیش تولید طولانی داشتیم و همین موضوع باعث شده بود که بتوانیم در مورد همه این جزئیات فکر کنیم. سعی ام بر این بود که روی صدا و نحوه ادای کلماتم تغییراتی را ایجاد کنم و با صدای همیشگی ام در این نقش حرف نزنم.

**بداهه گویی نداشتم

بسیاری این تصور را دارند که من به خاطر تجربه اجرایم حتما در ایفای نقش هایم بداهه گویی دارم به ویژه این که بعد از پخش سریال «مسیر انحرافی» این موضوع شدت بیشتری پیدا کرد، در حالی که در این سریال ما کاملا به فیلمنامه و دیالوگ هایی که در آن نوشته شده بود وفادار بودیم.

هرچند که پیش از شروع فیلمبرداری در مورد نحوه صحبت کردن این کاراکتر با «خسرو نقیبی» فیلم نامه نویس و «مهدی کرم پور» صحبت های طولانی انجام دادیم و سعی کردیم دیالوگ ها را به نوعی از فیلتر «پوردلجو» رد کنیم اما پس از این که به این اتفاق نظر رسیدیم، در حین فیلمبرداری حتی یک خط دیالوگ را تغییر ندادیم و سعی کردیم به اصل آن وفادار باشیم.

فرزاد حسنی سکوتش را شکست

**با این سریال فرزاد حسنی را فراموش کردند

وقتی در فیلم و یا سریالی بازی می کنم، مخاطب، زمانی که من را در کوچه و خیابان می بیند، من را با اسم نقشم مورد خطاب قرار می دهد و فرزاد حسنی را فراموش می کند. اما نکته جالب اینجاست؛ بعد از بازی در این سریال وقتی به جایی می رفتم بیشتر مخاطبان من را «پوردلجو» صدا می کردند و این موضوع بعد از سال ها برایم حس خوشایندی داشت و نشان می داد که مخاطب با این نقش، کاملا ارتباط برقرار کرده است.

 **اجازه نداد خبرهای حاشیه ای به گوشم برسد

برای رسیدن به این نقش، «مهدی کرم پور» به من کمک زیادی کرد، به ویژه که در آن مقطع زمانی به لحاظ روحی در شرایط خوبی قرار نداشتم. او فضای ایزوله ای را برایم ایجاد کرد که به واسطه آن هیچ خبر حاشیه ای به گوشم نمی رسید و اجازه نمی داد کسی اخبار بیرون را به من منتقل کند.

در طول کار هم با وجود این که ما ساعت های زیادی را در کنار هم بودیم و گپ می زدیم اما مهدی با وجود صمیمیتی که با من داشت حتی یکبار در مورد مسائل خصوصی زندگی ام با من حرف نزد.

او تاکید داشت که در این محیط، تو «فرهاد پوردلجو» هستی و باید از هرگونه خبر حاشیه ای که باعث تغییر روحیه ات شود و تو را از رسیدن به این نقش دور می کند، برحذر باشی… فضای خوب و ایزوله ای که او ایجاد کرد به من کمک کرد، راحت تر به این نقش برسم.

این نشان از هوشمندی و تجربه بالای یک کارگردان است که اجازه نمی دهد، محیط پیرامون، تاثیری را روی بازی بازیگرش بگذارد و با ایجاد فضای مناسب بازیگرش را در شرایطی درستی قرار می دهد تا بتواند با همه توان و تمرکزش، نقش آفرینی کند.

خانواده سبز