دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

سلسله نشست‌های «اندیشه در اکنون» برگزار می‌شود

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش ایکنا؛ نشست‌‌های «اندیشه در اکنون» با موضوع انسان، فلسفه و پرسش از هستی، به همت مجمع فلاسفه ایران و با حضور مجید احسن و میلاد نوری واقع در خیابان انقلاب، خیابان کارگر جنوبی، بعد از چهار راه جمهوری، کوچه آیرم، پلاک ۱۳، مجمع فلاسفه ایران برگزار می‌‌شود.

این جلسات به مدت ۱۲ جلسه، در روزهای شنبه از ساعت ۱۵ تا ۱۷ برگزار می‌‌شود و تاریخ نخستین جلسه نیز سیزدهم مهرماه است. حضور در این جلسات به شرط ثبت‌‌نام برای علاقه‌‌مندان آزاد و رایگان است و افرادی که قصد حضور دارند می‌‌توانند با شماره ۰۲۱۶۶۹۲۹۵۶۵ تماس حاصل کنند.

انتهای پیام

 

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

انسان کارخانه مجردساز است/ استنادات قرآنی ملاصدرا برای تبیین حرکت جوهری

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش ایکنا؛ جلسه درس آیت‌‌الله سیدمصطفی محقق‌‌داماد، با موضوع‌ «تفسیر قرآن در حکمت متعالیه» روز گذشته، یکم مهرماه، در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد که مشروح آن از نظر می‌‌گذرد؛

در اصطلاح ملاصدرا دو گونه معاد داریم که یکی از آنها معاد کلی جهان، یعنی بازگشت جهان به سوی خداوند است که بسیار اهمیت دارد. اگر گفتیم کوه و یا دریا در حال حرکت است، یعنی از جایی آغاز شده و به جایی می‌‌رود. یا اگر گفتیم که افلاک در حرکت است نیز به همین صورت معنا می‌‌شود. البته مراد از این حرکت، حرکت وضعی زمین به این معنا که امروز تابستان و فردا زمستان و یا اینکه الآن روز و بعد از چند ساعت شب باشد نیست، بلکه مراد حرکت جوهری است. معنای حرکت در جوهر نیز تکامل است. اگر مثلا یک ریگ در دست بگیرید، این ریگ ثابت نیست و همین الآن در جوهرش حرکت است و این حرکت، غیر از حرکت جا‌‌به‌‌جایی و وضعی است. در نتیجه حرکت جوهری یعنی، همه موجودات جهان، علی‌‌الدوام روبه تحول و تکامل هستند و این حرکت به معنای تحول تکاملی است.

اما یک وقت هم تحول به صورت عقب‌‌گرد است و تکاملی نیست. اگر حرکت تکامل نباشد، عقب‌‌گرد است. مثلا فرض کنید که یک هسته گلابی در زمین قرار داده می‌‌شود. حرکت تکاملی‌‌اش این است که امرز می‌‌شکافد، فردا نهال می‌‌شود، بعد هم تبدیل به درخت خواهد شد و در انتها نیز میوه می‌‌دهد اما اگر ببینید که برگشت کرده، یعنی خشک شده و دیگر سبزی ندارد، برگشت کرده و این هسته گلابی حرکت ارتجاعی پیدا کرده است که در این صورت دیگر تبدیل به میوه گلابی نمی‌‌شود.

همه موجودات حرکت تکاملی دارند

اما حرکت جوهری، تکاملی است یعنی همه جهان رو‌‌ به کمال است و این نگاه خوشبینانه و زیبایی است که ملاصدرا به جهان دارد. البته در مجموعه این چرخه کمال، ممکن است که جریانی هم وجود داشته باشد که اتفاق زشتی را به وجود آورد، اما چشم‌‌ها را باید شست و اگر نگاه را عوض کنید، می‌‌بینید که همه جهان روبه کمال است. بنابراین، این حرکت برای همه جهان است و اختصاص به انسان ندارد. حیوان و درخت نیز رو‌‌به کمال هستند. همین درخت گلابی که مثال زدم نیز روبه کمال است که از یک هسته تبدیل به یک میوه می‌‌شود و شما از آن استفاده می‌‌کنید و زمانی که شما آن را میل کردید، این میوه تبدیل به فکر و اندیشه می‌‌شود. لذا فکری که از شما سر می‌‌زند، همان گلابی است که شما میل کردید که تبدیل به اندیشه شده است.

در حقیقت گلابی مادی بود اما اینجا تبدیل به مجرد شد. فکر، اندازه و جا و زمان و مکان ندارد، بلکه فکر، فکر است. حیوان نیز همین طور است که بزرگ می‌‌شود، شیر می‌‌دهد و شما از آن استفاده می‌‌کنید. این تئوری مهم است که انسان حلقه اتصال مجرد و مادی است و یک کارخانه مجردساز است. به قول مرحوم استاد علامه طباطبایی می‌‌فرمودند که این جهان یک رودخانه مجردساز است، اما آن حلقه آخرش که مجرد تولید می‌‌کند بشر است. هیچ موجودی جز بشر، مجرد تولید نمی‌‌کند. خودش و بدنش مادی است اما یک قدرتی دارد که نفس ناطقه‌‌اش است و نفس ناطقه او ایجاد مجرد می‌‌کند. اندیشه‌‌های زیادی در جهان است و تکنولوژی نمود مادی شدن فکر است، اما فکر خودش مجرد بوده است.

اثبات حرکت جوهری با قرآن

این که الآن هست و شما تکنولوژی را می‌‌بینید، این یک فکر مجردِ مادی شده است. جالب است در قرآن یک آیه وجود دارد که که ملاصدرا از آن، چند بار استفاده کرده است. می‌‌فرماید «تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ»، یعنی به کوه که نگاه می‌‌کنید، خیال می‌‌کنید جامد است اما مانند ابر در حال حرکت است ولی شما متوجه نمی‌‌شوید. ملاصدرا می‌‌گوید که حرکت، حرکت جوهری است و مراد حرکت وضعی و انقال زمین نیست. گیاه نیز همین طور است و در آیات مختلفی این مسئله وجود دارد.

این نگاه، نگاه حکمت متعالیه به همه جهان است و وقتی می‌‌گوییم حرکت، یعنی مبدأ و منتهایی وجود دارد. تئوری جهان‌‌بینی حکمت متعالیه این است که جهان آغاز و انجامی دارد. آغازش همان انجامش است، یعنی از همانجا که آمده به همانجا می‌‌رود. آنجا که آمده نیز خداوند است. آنجا که می‌‌رود هم خداوند است. یعنی کوه و دریا و … به سوی خدا می‌‌روند. یک روزی می‌‌شود که دیگر چیزی نیست جز خدا که در قرآن نیز فرمود «کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ». این تئوری همان تئوری ملاصدرا است که برهان‌‌های زیادی نیز برایش آورده است.

انسان نقطه اتصال مبدأ و معاد است

بنابراین، این حرکت کل جهان است که همه جهان در حال حرکت است. در این میان یک موجود دیگری نیز هست که او نقطه اتصال این حرکت تکاملی جهان به مبدأ و مقصد است. به مبدأ اتصال دارد، برای اینکه خدا به این موجود تجلی کرده و او را خدای زمینی کرده است و اسم او را «خلیفه‌‌الله»، یعنی خدای زمینی می‌‌گوییم. این خدای زمینی از یک طرف متصل به مبدأ است و از یک طرف نیز متصل به مقصد است. از آن طرف که متصل به مبدأ است، این قدرت را دارد که بگیرد و تحویل مقصد بدهد که این موجود انسان است. انسان موجودی است که خدای روی زمین و خدای زمینی است و دلیل اینکه چنین لقبی به او می‌‌دهم این است که خداوند می‌‌فرماید «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً». در نتیجه این خدای زمینی یک وجهه خدایی و یک وجهه خلقی دارد. وجه خلقی، آن است که جهان را می‌‌گیرد یعنی خلاصه جهان، غذایی است که او می‌‌خورد. اگر غذا را تعریف کنید می‌‌بینید که متشکل از چند ماده می‌‌شود که آب و خاک و … را در خود دارد. بنابراین انسان، تمام خلاصه زمین را می‌‌گیرد و تبدیل به مجرد می‌‌کند. همچنین در این میان خود نیز حرکت می‌‌کند و با همین کاری که می‌‌کند در حرکت است.

اما معاد دیگری نیز وجود دارد که معاد خود بشر است و آن «إِنَّا لله وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» اشاره به معاد خود بشر دارد. در آیات دیگری فرمود «إِنَّ إِلی رَبِّکَ الرُّجْعی»، «وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى» که این دو آیه اشاره به معاد همه عالم است. اما معادی که خاص بشر است همان آیه ابتدایی است. یعنی ما آمده‌‌ایم که برویم و برای جای دیگری آفریده شده‌‌ایم. جالب است که حرف حکمت متعالیه این است که اگر بشر به خودش رجوع کند، در درون خود احساس می‌‌کند که برای اینجا آفریده نشده است. به خودش مراجعه کند، می‌‌بیند که دوست دارید باقی باشد و این همان حس فطری ما است و در طبیعت ما است که بخواهیم باقی باشیم و بشر آمده که باشد نه اینکه معدوم شود، وگرنه آفریده نمی‌‌شد.

انسان هر طور که اینجا خودش را می‌‌سازد آنجا نیز همین طور است. برای اینکه آنجا چطور باشد، بستگی دارد به نحوه ساختنی که در این دنیا دارد. بنابراین باید حواسمان باشد که چطور خود را می‌‌سازیم. اگر در اینجا خود را زیبا و جمیل ساختیم، آنجا نیز برای همیشه در آسایش خواهیم بود. اما در یک آیه نیز می‌‌فرماید: «وَ مَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا» یعنی ممکن است که خودمان، خودمان را کور کنیم که در این صورت در آنجا نیز آسایش نخواهیم داشت.

اینکه در روایاتی داریم که عده‌‌ای در قیامت به صورت الاغ و یا خوک محشور می‌‌شوند در حقیقت علت خودشان هستند. نباید از مسئولیت فرار کرد بلکه باید به خودمان رجوع کنیم. متأسفانه ما به دست خودمان جاهل شده‌‌ایم. به چشم خود می‌‌بینیم که یک گروهی و جامعه‌‌ای چطور برای جاهل شدن وقت می‌‌گذارند، کما اینکه برخی نیز برای آگاه شدن حرکت می‌‌کنند، اما اگر جامعه را نگاه کنید اینطور است که دقیقا عده زیادی برای ناآگاهی تلاش می‌‌کنند.

بزرگترین سرمایه بشر عقل است

افراد زیادی هستند که تلاششان این است که ناآگاه باشند و نه بیدار. خود شما زمانی که می‌‌خوابید، التماس می‌‌کنید که کسی بیدارتان نکند و در مباحث معنوی نیز همین طور است. عده زیادی از تعقل فرار می‌‌کنند و حوصله تعقل و تفکر ندارند. چون این رویه، رویه راحت‌‌تری است. شاعر نیز بسیار زیبا گفته که: «بیچاره آدمی که گرفتار عقل شد، خوش آن کسی که خر آمد الاغ رفت»، بنابراین سرمایه بشر عقل است، اما نمی‌‌دانم چرا عده زیادی از این سرمایه فرار می‌‌کنند و بیشترین چیزی که انسان از آن فرار می‌‌کند نیز تعقل است. عده زیای از کسانی که خواسته‌‌اند مردم را بیدار کنند نیز کشته و اعدام شده‌‌اند. سقراط مگر چه می‌‌کرد؟ او التماس می‌‌کرد که من را نکشید، من فقط می‌‌خواهم شما را بیدار کنم اما آنها از تعقل وحشت داشتند و حتی نگفتند که ببینیم او چه می‌‌گوید.

درد و دغدغه یک نعمتی است. اگر دندان‌‌درد را احساس نکنید، تمام دندان‌‌های شما از بین می‌‌رود. اگر درد را احساس نکنید بیماری شما را از بین می‌‌برد، بنابراین، درد نعمت بزرگی است. در معنویت به درد، دغدغه می‌‌گوییم. اگر دغدغه فهم داشته باشیم، روی چیزهایی که مسلم است فکر می‌‌کنیم چه اینکه بسیاری از چیزها نیز مانند آفتاب روشن است و روی آنها تردید نداریم. در نتیجه اگر در این دنیا جهل داشته باشیم و خودمان بخواهیم که ناآگاه بمانیم در آخرت نیز به آسایش نخواهیم رسد.

انتهای پیام

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

اصل دیدن از خداست و به چشم او می‌بینیم

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه، در برنامه معرفت که شب گذشته، پنجم مهرماه، از شبکه چهارم سیما پخش شد به بحث در زمینه هستی و تعریف آن پرداخت و بیان کرد: مهم‌ترین مسئله، هستی، وجود و بودن است. انسان می‌خواهد بداند که هستی، وجود و بودن به چه معنا است و از سوی دیگر انسان اشیاء را می‌شناسد. یعنی هر نوعی از انواع جماد، نبات و حیوان را می‌شناسد و حتی می‌داند که چه زمانی به وجود آمده است؛ بنابراین علم شناخت امور وجود دارد، اما مسئله اینجا است که ببینیم آیا می‌توان هستی را مانند هر موجود دیگری بشناسیم یا خیر.

پرسش از زمان پیدایش هستی بی‌‌معناست

وی در ادامه افزود: می‌توانید در مورد ماهیت آب، خاک و هوا صحبت کنید و بگویید که از چه چیزی درست شده اند. انسان نیز هر روز کشف جدیدی دارد، اما اگر کسی بپرسد که هستی چیست، در جواب او چه باید گفت؟ چه کسی می‌تواند به این سوال که هستی چیست پاسخ بدهد؟ بنابراین اول باید دید که هستی چیست و سوال دوم اینکه، هستی به وجود آمده و عالم پیدا شده، اما می‌توانیم بگوییم هستی پیدا شده است؟ خیر، هستی همیشه وجود داشته و دارد. هر چیزی از این موجودات تاریخ پیدایش دارند، اما اگر کسی بپرسد که هستی چه زمانی پیدا شده، معنا ندارد.

ابراهیمی دینانی تصریح کرد: کسی که می‌پرسد هستی چه زمانی پیدا شده، یا اینکه هستی چیست، خود این پرسنده، هست که می‌پرسد. یعنی پرسیدن یک پرسنده از هستی اش می‌آید و نه از نیستی اش. پرسنده، چون هست، می‌پرسد و پرسیدن نیز از هستی می‌آید. یعنی در اینجا، خود هستی از خودش می‌پرسد، حالا اگر خودش از هستی می‌پرسد که هستی چیست، در اینجا نیز باید خود هستی پاسخ سوال را بدهد و نه ذهن او. من می‌پرسم، اما با زبان هستی می‌پرسم، پس هستی باید جواب بدهد. شاعر هم می‌گوید «ای هست ما از هست تو، ما مهره‌ای در دست تو»، ما نیز جلوه‌ای از هستی هستیم، پس با این اوصاف آیا می‌شود پرسید که هستی جه زمانی پیدا شده؟ چه کسی می‌تواند دقیق و ماهوی و با حد و رسم پاسخ بدهد که هستی چیست؟ وقتی می‌گوییم انسان چیست، یک جوابی داده اند که حیوان ناطق انسان، حیوانی است که سخن می‌گوید و اگر بپرسید که اسب چیست میگویند حیوانی است که شیحه می‌کشد. اما در مورد هستی قضیه فرق دارد.

وی در ادامه افزود: بنابراین هر موجودی خواص ذاتی و عرضی دارد و خواص ذاتی او تعریف او است و ذاتی‌ترین چیز برای انسان، حیوانیت و ناطقیت او است. این‌ها را می‌توان در تعریفش گفت و معرفی کرد؛ لذا هر موجودی را می‌شود تعریف کرد. به اینصورت که ذاتیاتش، یعنی جنس و فصلش را بشناسیم و تعریف کنیم و این کار را نیز می‌کنیم و کرده اند، اما با هستی باید چه کنیم؟ اگر کسی گفت هستی چیست؟ جنس و فصل آن چیست؟ چه باید گفت؟ هستی اصلا جنس و فصل و حد ندارد و اصلا کجا را داریم که هستی در آنجا نباشد؟ در کل عالم هستی یک جایی را پیدا نمی‌کنید که هستی در آنجا نباشد.

هستی تعریف ندارد و هرچه در این باب گفته شده شرح‌الاسم است

ابراهیمی دینانی بیان کرد: این چیزِ فراگیری که جایی خالی از آن نیست و لحظه‌ای از زمان را نداریم که هستی نداشته باشد چطور تعریف می‌شود؟ این است که حکما گفته اند هستی تعریف ندارد و برخی می‌گویند هستی عین منشأیت آثار است، اما این چیزی که گفته اند تعریف نیست، بلکه رسم است. این یک تعریف لفظی است، ولی ماهیت را بیان نکرده اند؛ بنابراین برای هستی تعریف حقیقی نداریم و اگر هم توضیحی بدهیم، شرح الاسم است. وقتی می‌خواهید کره زمین را تعریف کنید، به آن اشراف فکری پیدا می‌کنید و بعد تعریف می‌کنید، حتی بر کرات و کهکشان‌های دیگر نیز اینطور است که ذهن شما به آن اشراف پیدا می‌کند. حال آیا بر هستی می‌توانید اشراف پیدا کنید؟ ذهن شما، چون هست، می‌خواهد اشراف پیدا کند و حال، هستی بر هستی چطور می‌خواهد اشراف پیدا کند؟ ذهن جلوه‌ای از هستی است و این جلوه بر تمام هستی نمی‌تواند اشراف پیدا کند، بنابراین نمی‌تواند آن را تعریف کند، چون تعریف بدون احاطه ممکن نیست؛ بنابراین ذهن بر هستی احاطه ندارد، چون خودش جلوه‌ای از هستی است.

وی در ادامه افزود: مثالی که می‌زنم یک قطره از دریا است. اگر از یک قطره بپرسید که دریا چیست، قطره نمی‌تواند دریا را تعریف کند. فقط باید بگوید که من قطره هستم. مولوی هم می‌گوید «کاشکی هستی زبانی داشتی، تا ز هستان پرده‌ها برداشتی». او در اینجا از هستان یعنی هستنده‌ها سخن می‌گوید. ما یک هستی داریم و یک هستنده و مولوی نیز از هستان و هستنده‌ها می‌گوید و نه هستی. تعریف کردن، عبارت از پرده برداشتن است، اما هستی پرده ندارد. آن پرده‌ای که قرار است روی هستی بیفتد نیز هست است و در اینصورت هستی نمی‌تواند روی روی هستی بیفتد.

می‌‌توان در مورد هستنده‌‌ها سخن گفت و نه هستی

ابراهیمی‌دینانی تصریح کرد: ما هستی را تعریف نمی‌کنیم و زمانی که به مفاهیم و ماهیت می‌آییم، موجودات را تعریف می‌کنیم. می‌توانیم در مورد موجودات مانند حیوانات و گیاهان و … حرف بزنیم و حق داریم که در مورد ماهیات همه اشیاء از ملک تا ملکوت و از ذره تا کهشکان صحبت کنیم، اما در مورد هستی نمی‌توان تعریف ارائه کرد. هستی غیر از هستنده‌ها است و در مورد هستنده‌ها می‌توانیم صحبت کنیم، اما کسی جرات ندارد در مورد هستی صحبت کند و اگر هم کسی صحبت کند در حد شرح الاسم است.

وی در ادامه افزود: اما در مورد هستنده‌ها تعریف حقیقی داریم که می‌توانیم جنس و فصل و … آن را مشخص کنیم. حافظ هم می‌گوید: «با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم، یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد» که در اینجا رندی کرده و می‌گوید هم او نشان ندارد و هم من خبر ندارم. البته آن نشان دارد و من نشانه هایش را می‌شناسم، اما صاحب نشان را نمی‌توان شناخت. در نشانه‌ها باخبر، اما در صاحب نشان بی خبر هستیم. نشان دهنده یعنی ذات حق تعالی را نمی‌شناسیم، بلکه نشانه‌ها را می‌شناسیم. پس هم از ذات حق خبر نداریم و هم در عین حال نشانه دارد. در ادامه هم می‌گوید: «هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است، دردا که این معما شرح و بیان ندارد»، مراد از معما، معمای هستی است که شرح و بیان ندارد؛ یعنی هستی تعریف حقیقی ندارد. شبنم وزرن رطوبتی ندارد و از قطره کمتر است، حال هر شبنمی در این راه که راه حقیقت باشد، صد دریا است، آن هم دریای آتش که دریای آتش را هم کسی ندیده است و شما ببینید که راه حقیقت چقدر راه سختی است.

این مدرس برجسته فلسفه تصریح کرد: هستی در عین حال که تعریف حقیقی ندارد و تاکنون کسی آن را تعریف منطقی نکرده است، بدیهی‌ترین نیز هست. از هستی واضح‌تر چیزی را نداریم. شما اول وجود را می‌شناسید و بعد موجود را، پس بدیهی‌ترین چیز‌ها وجود است. ولی همین وجود تعریف ندارد. هم بدیهی‌ترین است و به قول ملاصدرا «ابده بدیهیات» است و هم مشکل‌ترین است و به جنس و فصل نمی‌توان هست را تعریف کرد. اما جلوه‌های هستی را می‌توان شناخت و تعریف کرد. هستی جلوه‌های بی نهایتی دارد و از ازل تا به ابد جلوه‌های هستی هستند. همچنین هر جلوه‌ای نیز از جلوه دیگر است. هر کسی یک عمری دارد و نفس می‌کشد، اما دو نفس ما یکی نیست و هر نفس نو می‌شود و هر نفس خودش هم نو است. یک آدمی اگر هزار سال عمر کند، دو نفس یکسان ندارد. حالا اگر جلوه‌های هستی را نفَس هستی حساب کنیم، می‌بینیم که هستی جلوه‌های بی کرانی دارد. اگر جلوه‌های هستی را تازه به تازه بدانیم و ببینیم، عالم نو است و نه کهنه و اگر کسی اینطور به عالم نگاه کند، عالم همیشه نو است.
وجود در پرتو موجودات شناخته می‌شود.

وی در ادامه افزود: خداوند سال ندارد و ازلی است و همیشه بوده و خواهد بود، ولی کهنه هم نیست. شاعر می‌گوید «بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری، هر لحظه مرا تازه خدایی دگر هست». یعنی جلوه‌های حق تازه است و خدا همیشه تازه است، چون همیشه در یک شانی است. «لیست شئونه الا افعاله و تجلیاته» همچنان که در آیه فرمود «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ». پس هستی را نمی‌توان تعریف کرد، اما می‌توان در مورد هستنده‌ها تعریف ارائه کرد. وجود تعریف نمی‌شود، اما موجودات را می‌توان تعریف کرد. پس وجود را در پرتو موجودات می‌شناسیم، اما خود وجود را نمی‌توانیم بشناسیم.

ابراهیمی‌دینانی با اشاره به آیه «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»، بیان کرد: ابصار جمع بصر است و بصر‌ها و چشم‌های مردم خدا را آنچنان که هست درک نمی‌کنند و نمی‌بینند. اما در ادامه گفت «وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ»، یعنی خدا بصر‌ها را درک می‌کند و نه بصیر‌ها را. به عبارتی خود بصر را درک می‌کند. درک بصر درک بصیر هم هست، یعنی خدا دیدن شما را می‌بیند. شما اشیاء را می‌بینید، اما خدا دیدن شما را می‌بیند. دیدن هر بیننده‌ای از خداست. پس خدا همه دیدن‌ها را می‌بیند و اصل دیدن خودش است و ما به چشم او می‌بینیم. حافظ هم می‌گوید که «همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب، به که بینم که تویی چشم مرا بینایی» که این بیت نیز اشاره به آیه است. چشم من، چشم من است، اما بینایی چشم من، از تو است.

انتهای پیام

 

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

دیونگ:فلسفه فوتبال بارسلونا و آژاکس شبیه به هم است

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش خبرگزاری فارس، در پنجره تابستانی امسال، یکی از بازیکنانی که جذب آبی و اناری‌ها شد، فرانکی دیونگ بود که از آژاکس آمستردام به خدمت گرفته شد.

وی که امشب برای نخستین مرتبه با تیم اسپانیایی حضور در لیگ قهرمانان اروپا را تجربه می‌کند، نظرش را در مورد شباهت‌های بارسا و آمستردامی‌ها بیان کرد.

ستاره هلندی در گفت‌وگویی با سایت یوفا اظهار داشت:به طور کلی بارسلونا و آژاکس، تیم سابق من، فلسفه فوتبال مشابه و درک یکسانی از بازی دارند.

دیونگ ادامه داد:بدیهی است زبان‌ فرق می‌کند.اما تفاوت خیلی بزرگ نیست.

این بازیکن جوان در مورد چیزهای که تاکنون بعد از حضورش فراگرفته، نیز عنوان کرد:خیلی از واژه‌های زبان اینجا را یادگرفته‌آم.سخت می‌توان گفت که چه چیزهای از حضور در اینجا گرفته‌ام.در مدت ۳ هفته نمی‌توان به یکباره خیلی چیز یادگرفت.

انتهای پیام/ا

منبع خبر: فارس

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

بازی زیبایی که می‌خواستیم انجام نشد/ به فلسفه فوتبال آرژانتین اعتقاد دارم

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

سرمربی پرسپولیس می‌گوید در بازی‌های خانگی زدن گل اول مهم است.

به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری برنا، گابریل کالدرون، سرمربی پرسپولیس بعد از پیروزی یک بر صفر تیمش برابر پارس جنوبی جم گفت: از حمایت هواداران تشکر می‌کنم. به بازیکنانم به خاطر سه امتیاز تبریک می‌گویم. اگر در بازی‌های خانگی زود گل نزنید، بازی سخت می شود ولی ما با تمام سختی ها این کار را انجام دادیم.

او درباره حضور امیر روستایی در ترکیب پرسپولیس توضیح داد: بازی های تدارکاتی زیادی داشتیم. می‌دانستم که بازیکن جوان در بازی اول سختی‌هایی را تجربه می‌کند. او در بازی‌های دوستانه عملکرد خوبی داشت. من به او خیلی اطمینان دارم و در آینده هم از او در صورت خوب بودن استفاده می‌کنم. فلسفه فوتبال آرژانتین این است که بازیکنان جوان در زمین حضور داشته باشند.

کالدرون اضافه کرد: اگر نادری در نیمه اول گل می‌زد یک بازی متفاوت داشتیم. وقتی گل نزدیم بازی سخت شد. بین دو نیمه با بازیکنان صحبت کردم و تغییراتی داشتیم. آن‌ها در شکل دفاعی خوب بازی کردند ولی در نیمه دوم عملکرد بهتری داشتیم. از بازیکنانم راضی هستم اما بازی بهتری مد نظرم بود. تیم حریف هم می خواست کاری کند ما بازی نکنیم. فوتبال در اینجا فیزیکی است. تیم‌ها از توپ‌های بلند استفاده می‌کنند.

سرمربی پرسپولیس درباره اعتراض‌هایش در طول بازی هم بیان کرد: اعتراض من به ضربات شروع مجدد و وقت تلف کردن حریف بود. من مربی فیفا هستم و قوانین فیفا را خوب می‌شناسم. وقت مفید بازی ۱۵ دقیقه بود. نقش داور این است که کاری کند حداقل ۲۰ دقیقه بازی مفید انجام شود. من از عملکرد داور راضی بودم.

او درباره حضور همزمان ۳ بازیکن پرسپولیس با سابقه بازی در پست هافبک چپ هم گفت: من دوست دارم از بازیکنان خوب استفاده کنم. ترابی و امیری بازیکنان بزرگی هستند. امیری در سطح عالی خودش نبود. تیم حریف یارگیری شدید کرده بود و بازی را بسته بودند. بازی زیبایی که می خواستیم انجام نشد.

کالدرون گفت: من دوست دارم بازی قشنگ تری به نمایش بگذاریم ولی تیم حریف اجازه نمی‌داد. اگر تیمی که در خانه خودش بازی می کند زود گل نزند، بازیکنان عصبانی می‌شوند. در بازی های بعد اگر زود گل بزنیم حتما بازی متفاوتی را به نمایش می گذاریم.

آخرین اخبار روز ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

ذوب آهن از تمام تیم های لیگ برتری شرایط بهتری دارد

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

سرمربی تیم فوتبال سایپا معتقد است این باشگاه مثل گذشته باید تبدیل به باشگاه بازیکن‌ساز بشود، یک باشگاه باشخصیت که بتواند بازیکن به فوتبال ملی تحویل بدهد

به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری برنا، ابراهیم صادقی سر مربی تیم فوتبال سایپا در نشست خبری پیش از دیدار تیمش برابر ذوب‌آهن اصفهان گفت:ذوب آهن تیم خوبی است و از همه تیم های لیگ برتری شرایط بهتری دارد.

سرمربی تیم فوتبال سایپا گفت: برای یک بازی سخت اماده ایم تا توانایی‌های خودمان را نشان دهیم، امیدوار بازی خوبی داشته باشیم.از نظر من باشگاه سایپا مثل گذشته باید تبدیل به باشگاه بازیکن‌ساز بشود، یک باشگاه باشخصیت که بتواند بازیکن به فوتبال ملی تحویل بدهد، با این فلسفه تیم را بستم. بقیه بازیکنان قراردادشان تمام شده بود.

وی با اشاره به خط حمله سایپا عنوان داشت: تیم ما در بازی‌های تدارکاتی خیلی خوب کار کرد اما نمی‌توان به این بازی‌ها تکیه کرد، برای رویارویی با تیم‌های بزرگ مانند پرسپولیس، فولاد، شاهین و پدیده بازی کردیم در مجموع خیلی رضایت بخش بود اما سعی می‌کنیم نقاط ضعف را برطرف کنیم.

صادقی افزود: در فصل گذشته چهارم شدیم به آسیا هم صعود کردیم اما در بقیه سال‌ها در میانه جدول بودیم سالیان سال در این تیم بازی کردم تا توانستم با آن قهرمان شوم، شرایط مختلف جدول را با آن احساس کردم؛ باشگاه ما باید فلسفه‌اش را تغییر دهد و به یک باشگاه بازیکن سال تبدیل شود؛ بر این اساس بازیکنان را انتخاب کردم تیم جوان و جنگنده‌ای را برای آینده بسته‌ام و در۳ یا ۴ سال آینده سایپا تیمی خود تبدیل می‌شود.

سرمربی سایپا تصریح کرد: بازیکنی که سالیان سال در ارتباط باشد، شناخت بهتری از مجموعه باشگاه دارد و می‌داند که چه کاری باید انجام دهد، با خیلی از بازیکنان کار کرده‌ام و به خوبی از نظر فنی و اخلاقی و روحی با از این بازیکنان آشنایی دارم و مطمئن هستم در دوره مسابقات به شرایط خوب و در کنار هم می‌توانند به ما کمک کنند؛ امیدوارم بتوانم مثمر ثمر باشم و به سایپا کمک کنم.

وی در خصوص تأخیر در آغاز لیگ گفت: طبق برنامه قبلی به موقع شروع کردیم، خرداد تمرینات را شروع کردیم و برای ۱۰مرداد آماده بودیم اما تجهیزات استادیوم‌ها نیز خیلی مهم است اما بهتر بود تاریخ را همان موقع اعلام می‌کردند تا برنامه‌ریزی بهتری انجام دهیم اما الان آماده شروع مسابقات هستیم.

آخرین اخبار روز ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.