دسته‌ها
شعر و ترانه

شعر باران

شعر باران

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

شعر باران,شعرباران,شعر بارانی,شعر بارانی

شعر باران

خیلی وقته دیگه بارون نزده

رنگ عشق به این خیابون نزده

خیلی وقته ابری پرپر نشده

دل آسمون سبک تر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها

مثل بغض توی سینه ی منه

ابر چشمام پر اشکه ای خدا

وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست

کوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو رو من با کی بگم؟

همه حرفها که آخه گفتنی نیست

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

***************شعر باران**************

شعر باران

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.

«حمید مصدق»

شعر باران,شعرباران,شعر بارانی,شعر بارانی

***************شعر باران**************

شعر باران

کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر کند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

شاخه های خشک بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران که می بارد شما را تر کند

***************شعر باران**************

شعر باران

شعر: دیشب باران قرار با پنجره داشت

دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد

چک چک، چک چک… چکار با پنجره داشت؟

***************شعر باران**************

شعر باران

می توان در قاب خیس پنجره

چک چک آواز باران را شنید

می توان دلتنگی یک ابر را

در بلور قطره ها بر شیشه دید

می توان لبریز شد از قطره ها

مهربان و بی ریا و ساده بود

می توان با واژه های تازه تر

مثل ابری شعر باران را سرود

می توان در زیر باران گام زد

لحظه های تازه ای آغاز کرد

پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد.

شعر باران,شعرباران,شعر بارانی,شعر بارانی

***************شعر باران**************

شعر باران

یک حس عجیب ، یک غزل ، بارانی

غمهای بزرگ یک بغل ، بارانی

هر روز به روی ریل بی تابی ها

درگیر هزار و یک شتل ، بارانی

از کودکیش چقدر دور است اما

عاشق شدنش چه بی محل ، بارانی

ای کوچه ی خاطرات ، من هم بازی

گرگم به هوا ، اتل متل ، بارانی

یک ظهر صدای شیشه ی همسایه

با شیطنت حسن کچل ، بارانی

بعد از  گذر تمام  آنها  امروز

آلوده  به  ذهن  مبتذل  ، بارانی

***************شعر باران**************

شعر باران (کودکانه)

شعر / فصل باران

چتر سفید و قرمز

زرد و بنفش و آبی

مثل شکوفه های

سیب و به وگلابی

روی سربچه هاست

تو راه کودکستان

تو فصل پاییز شده

مدرسه ها گلستان

بارون میاد جَرجَر

تو کوچه و خیابون

شر شر آب می خونه

رسیده فصل بارون

شعر باران,شعرباران,شعر بارانی,شعر بارانی

***************شعر باران**************

شعر باران (کودکانه)

وقتی بارون می*یاد خیس می*شن آجرا تو کوچه*ها

می*پیچه توی کوچه خیال ما، بوی خاطره*ها

خدای بارون تو آسمون، درست می*کنه رنگین*کمون

کبوترها بال و پرزنون پرمی*کشن سوی آسمون

خدای بارون تو آسمون درست می*کنه رنگین*کمون

منبع:beytoote.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *