دسته‌ها
شعر و ترانه

شعر نه زنگی،نه حرفی،نه یادگاری (مریم حیدرزاده)

اگه دعاهای منو می خوندن
به جای اون منو پیشت می شوندن

 

مریم حیدر زاده, شعرهای عاشقانه

نه زنگی،نه حرفی،نه یادگاری
تونکنه رفتی به خواستگاری

 

خب ببینم کیه؟موهاش بلنده؟
توی خیابون بی صدامیخنده؟

 

چشاش چه جوره؟روشنه؟کشیدس؟
یقین دارم که شبیه سپیدس

 

دساش چی؟جنس دستاش ازبلوره؟
توصورتش یه چیزی مثل نوره؟

ابروش چی؟حتماابروهاش کمونه
اخلاق ورفتارش چی؟مهربونه؟

چه رنگیه؟گندمی یاسفیده؟
چقددوسش داری تبت شدیده؟

 

کجادیدیش،توی محل کارت؟
اون چی،مث توشده بیقرارت

 

راستی مژش چی؟خیلی برمیگرده؟
همونه که تورودیوونه کرده؟

 

راستی موهاش چه رنگیه؟طلایی؟
یارنگی مثل رنگ بی وفایی؟

 

قدش به قدت میخوره عزیزم؟
بردارم اسفندبراتون بریزم؟

 

خب عزیزم منو خبر میکرد
باگریه هام گلویی ترمیکردی

 

ترسیدی من آه بکشم یانفرین؟
ردشه همون لحظه مرغ آمین

 

من تورونفرینت کنم؟؟نمیشه
هنوزدوست دارم مث همیشه

 

تازه اگه دعاهامستجاب بود
قصه ی ماحالاتوی کتاب بود

 

خلاصه که یه جمله می نویسم
بابارون پلکای سرخ وخیسم

 

اگه دعاهای منو می خوندن
به جای اون منو پیشت می شوندن

 

تاوقتی که کلاغ نره به خونه
این آرزوتوی دلم می مونه

 

منبع:lat.blogfa.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *