دسته‌ها
دریچه

این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است! +عکس

تصاویر نه چندان خوشایند یک دختر ۱۵ ساله که گفته می شود تحت جراحی زیبایی بسیار زیاد قرار گرفته است در شبکه اجتماعی چینی ها سرو صدای زیادی به پا کرده است…

این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

به تازگی تصاویر نه چندان خوشایند یک دختر ۱۵ ساله که گفته می شود تحت جراحی زیبایی بسیار زیاد قرار گرفته است در شبکه اجتماعی چینی ها سرو صدای زیادی به پا کرده است.

کاربران به این نوجوان اهل ایالت هنان در مرکز چین ، لقب “برای تماشا زیادی خوشگل است” داده اند!

 این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

 این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

 او در شبکه اجتماعی چین به نام ویبو با نام لی هی دانائه متولد ماه می ۱۹۹۹ معرفی شده و به طور عجیبی ۴۰۰،۰۰۰ دنبال کننده دارد.

 یکی از نظرات کاربران درباره این دختر ۲۴۰۰۰لایک خورده است و به گزارش نیک صالحی برخی نیز اظهار داشته که مطمئن نیستند این عکس ها واقعی است و یا به صورت دیجیتالی تغییر داده شده است.

این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است  

این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

 گرچه جراحی پلاستیک به ویژه در پلک و بینی به شدت در چین محبوب شده و بسیاری از زنان نیز تحت عمل جراحی زیبایی برای باریک تر کردن آرواره قرار می گیرند، چرا که صورتی به شکل V داشتن، یکی از نشانه های زیبایی در چین است.

 این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

 این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

 

این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

این دختر برای تماشا زیادی خوشگل است

تهیه و ترجمه: گروه خبر نیک صالحی

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل این منم نه این منم

,ضرب المثل نیشدار, شب اول عروسی, داستان های ضرب المثل,ضرب المثل- معنی ضرب المثل

ضرب المثل این منم نه این منم

آدم‌های بی سر و پای کم ظرف چون به جایی برسند خیلی زود خودشان را گم می‌کنند و بی‌حساب فیس و افاده می‌کنند و تکبر می‌فروشند. این مثل نیشدار و کنایه‌آمیز را مردم برای همین نودولتان تازه به دوران رسیده می‌زنند که جنبه تحقیر و استهزاء نیز دارد.

دختر فقیری بود که تازه شوهر کرده بود و به یک خانه و زندگی و مال و دولتی رسیده بود و از خوشحالی ذوق آمده بود تو گلوش. جوری که خیال می‌کرد دارد خواب می‌بیند. شب عروسی که با بزک دوزک و قبای عروسی و دم و دستگاه داشتند می‌بردنش، مرتب تو راه، زیر لب به خودش

می‌گفت: «ئی منم؟ نه ئی منم؟ گر ئی منم شاده دلم، شنگه دلم
این منم؟ نه! این منم؟… گر این منم، شادست دلم، شنگ است دلم».

روایت دوم
یک دختر خوشگلی بود که همیشه در بیابان زندگی کرده بود و اصلاً رنگ خانه و خانواده را ندیده بود. یک روز یک جوان شهری او را می‌بیند و عاشقش می‌شود و او را به شهر می‌برد تا با او عروسی کند.

این دختر از بچگی یک زنگوله به گردنش بسته بودند که گم نشود. جوان برای اینکه مردم به او نخندند اول کاری که می‌کند زنگوله را از گردن او باز می‌کند و او را می‌فرستد حمام و یک دست لباس خوب و نو به او می‌پوشاند.

برای شب عروسیش همه چیز که می‌خرد یک کفش ساغری سبز هم می‌خرد و گوسفندی می‌کشد. دخترک یک تکه گوشت توی دیگ بار می‌گذارد و بقیه‌اش را هم به میخ و چنگک آویزان می‌کند. توی خانه جوان یک جوی آب بوده که مثل آب انبار پله می‌خورده پایین می‌رفته.

خلاصه عروسی راه می‌افتد و دخترک هم خوشحال و خرم اما به خاطر اینکه هرگز چنین چیزهایی ندیده بود اصلاً نمی‌دانست چکار کند. شب که می‌شود مرتب راه می‌رود و یک نگاهی به دیگ روی اجاق می‌کند، یک نگاهی به جوی آب و یک نگاه هم به آسمان و هی با خودش می‌گوید: «این منم نه من منم ـ تی تیش مامانی به تنم ـ بالا میرم ماه می‌بینم ـ پایین میام آب می‌بینم ـ کفشای سوزورپام می‌بینم ـ این منم نه من منم ـ اگه منم کو زنگوله‌م ـ چزاره به میخ ندیده بودم ـ پزاره به دیگ ندیده بودم ـ این منم نه من منم ـ اگر منم کو زنگوله‌م!»


منبع:.akairan