دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل شق القمر کرد

ضرب المثل شق القمر کرد

ضرب المثل ایرانی,ضرب المثل شق القمر کرد

هر گاه از شخصی عمل خارق العاده ای و غیر قابل تصور سر بزند از آن به شق القمر تمثیل کرده می گویند : واقع شق القمر کرده است.

یکی از مهمترین معجزات پیغمبر شق القمر است که روایت می کنند عده ای از مشرکان قریش مجتمعا خدمت پیغمبر رسیدند و گفتند: ” ای محمد ، اگر در دعوی نبوت صادق هستی و عمل تو سحر و جادو نیست هم اکنون ماه را در وسط آسمان دو نیمه کن تا ما به رای العین شق القمر را ببینیم و با رسالت تو ایمان بیاوریم زیرا شنیدمی که سحر و جادو فقط در روی زمین امکان دارد ولی در آسمان موثر نیست . ” در آن هنگان مردم در منی بودند.”

پیغمبر اسلام دست به دعا بر داشت و از خداوند مسئلت کرد که این آخرین حجت رسالتش را با این قوم مشترک نشان دهد تا شاید دست از عناد و لجاج بردارند . بلافاصله وحی نازل شد که ماه در اختیار توست و می توانی آن را دو پاره کنی.

پیغمبر اکرم (ص) به روایتی انگشت مجسمه اش را به جانب آسمان دراز کرد و ماه از میان دو نیمه شد . ” در آن هنگام که مردم در منی بودند به طوری شکافته شد که کوه حرا در میان دو پاره آن که مانند دو شعله بود می نمود . ”

منبع:www.100100.ir

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل خسن و خسین هر سه دختران مغاویه‌اند

ضرب المثل خسن و خسین هر سه دختران مغاویه‌اند

ضرب المثل, مثل

هر وقت یک نفر مطلبی می‌گوید که هیچ جزء آن با هیچ جزئش نخواند این مثل را به زبان آرند.

یکی گفت: خسن و خسین هر سه دختران مغاویه بودند که در مدینه آنان را گرگ درید.
گفتند: خسن و خسین نبود، حسن و حسین بود. هر سه نبود، هر دو بود. دختر نبود، پسر بود. مغاویه نبود معاویه بود. معاویه هم نبود علی(ع) بود. در مدینه گرگ آنها را پاره نکرد بلکه امام حسن را زنش زهر داد، امام حسین را هم شمر ملعون تو صحرای کربلا شهید کرد. آن کسی را هم که گرگ خورد حضرت یوسف بود آن هم در مدینه نبود در راه کنعان به مصر بود آن هم نخورد بلکه برادرهاش گفتند خورد که از اصل دروغ بود
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل مُشکی ماند که از انبان بترسند

رسانه ۷ –

ضرب المثل مُشکی ماند که از انبان بترسند

 

مُشک, مثل زنجانی

این مثل زنجانی را دیگران بدون هیچ توضیحی نوشته‌اند.  به نظر نگارنده درحالی که روی کلمه مشکی فتحه گذارده‌اند. اما این مثل در اصل ” مُشکی ” بوده است،  با توجه به تجانس مَشک و انبان که هر دو از پوست هستند مَشک را صحیح پنداشته و ضبط کرده اند، بدیهی است به صورتی که ضبط شده معنی درستی به آن نمی‌توان قائل بود، ولی در بعضی شهرستان‌ها مانند صغاد و آباده موش را مَشک،  مخفف موشک ( موش کوچک ) می‌گویند.
معلوم می‌شود در زنجان هم موش یا موش کوچک را مُشک می‌گویند که در این صورت می‌توان به مثل معنی و مفهومی‌قائل شد، زیرا انبان جای ذخیره حبوبات و غلات است و موش خیلی زود به سراغ انبان می‌رود ( موش کاری به انبان ندارد. انبان ( یا همیان ) خودش کِروکِر می‌کند.

مثل را درمورد کسی آورند که چیز موردعلاقه‌اش را می‌خواهد ولی از خطرهایی که برای به دست آوردن آن وجود دارد احتیاط می‌کند.  یا عاشقی که بترسد طرف معشوق برود.  به مثل اغراق آمیز: ” چُس مُشک گیر دراین جا می‌توان اشاره کرد که در مورد اشخاص فوق العاده ریزبین و خرده گیر آورند،  خرده بین تر از مته به خشخاش گذار و از آب کره گیر.
منبع:sarapoem.persiangig.com

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل به رخ کشیدن

رسانه ۷ –

ضرب المثل به رخ کشیدن

 ضرب المثل ایرانی, به رخ کشیدن

این اصطلاح را هنگامی به کار می برند که با برشمردن خوبی هایی که به کسی کرده اند و یا بدی هایی که از کسی دیده اند، او را خجالت زده کرده و از میدان به در کنند.

بر خلاف تصور بسیاری از فارسی زبانان واژه ی رخ در این اصطلاح به معنی چهره و صورت نیست و ارتباطی با این معنا ندارد.

این واژه از اصطلاحات بازی شطرنج و نام یکی از مهره های آن است. رخ نام مرغی عظیم الجثه و افسانه ای است که فیل و کرگدن را نیز می رباید و چون این مهره در بازی شطرنج اگر مانعی بر سر راه خود نداشته باشد از دور مهره هایی چون فیل و اسب را به راحتی از پای در می آورد این نام را بر آن نهاده اند ( لغت نامه ی دهخدا ).

شطرنج بازان نیز همیشه کوشش می کنند تا این مهره ی حریف را که پس از مهره ی وزیر مهم ترین مهره  است، هر چه زودتر از میان بردارند و حریف  را به شکست نزدیک تر نمایند. در اصطلاح بازی شطرنج هرگاه بازی کنی مهره ای را در کمین مهره ی رخ قرار بدهد تا در نخستین فرصت آن را بکشد این کار او را را به رخ کشیدن می نامند ( عبدالله مستوفی ، کتاب شرح زندگانی من، جلد سوم، برگ ۲۴۶ ).

با وارد شدن  این اصطلاح  در زبان عامه، هر گفته یا کاری را نیز که هدف به شکست کشاندن کسی در بحث و استدلال دنبال نماید و مایه شرمندگی وی گردد به رخ کشیدن نامیده اند.
منبع:aryaadib.blogfa.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل برج زهرمار

رسانه ۷ –

ضرب المثل برج زهرمار

خشم و غضب, ضرب المثل ایرانی

هر کس بر اثر حادثه ای حالت خشم و غضب فوق العاده به او دست دهد به قسمی که چهره پر چین و جبین پر آژنگ کند ؛ چنین کس را اصطلاحاً برج زهر مار می گویند . لکن در استعمال آن باید الفاظ تشبیه مانند چون و همچون و امثال آن بکار رود تا افاده معنی کند .
گر چه این عبارت ریشه نجومی دارد نه تاریخی ، ولی در هر حال باید ریشه آن به دست آید تا معلوم گردد علت تسمیه و نامگذاری آن چیست و چگونه یک اصطلاح نجومی به صورت ضرب المثل در آمده است .
همانطوری که در بالا عنوان گردید در این عبارت کلمه ” برج ” ناظر بر بروج سماوی است و ” زهر مار ” کمترین خویشاوندی و ارتباطی با زهر و سم مار و اژدها ندارد ؛ بلکه شکل و تصویر هیئت اجتماعیه چند ستاره و کوکب است که معمولاً همه اسامی صورت های متشکله ستارگان را بر این مبنی تسمیه و نامگذاری کرده اند .

«…. در اصطلاح علم هیئت و نجوم ، هر کوکبی که مدار منطقه البروج شمالاً یا جنوباً فاصله داشته باشد ، آن فاصله را از جانب اقرب عرض آن کوکب گویند و درجات عرض را از دایره عرض تعیین می کنند . چون شمس همیشه بر مدار منطقه البروج است آن را عرض نبود و این مدار را مدار شمس نیز گویند و به فرانسه زودیاک می نامند .
چون عرض عارض کوکبی شد اگر به سمت شمال ، منطقه البروج بود ، عرض شمالی است و اگر به سمت جنوبش بود عرض جنوبی است . چون کوکبی مثلاً ماه را که یکی از سیارات است ، عرض نجومی عارض می شود ، ناچار مدار او از مدار منطقه البروج به اصطلاح علمای هیئت مایل خواهد بود و با مدار منطقه البروج در دو نقطه تقاطع می کند و چون هر دو از مدارات عظیمه اند هر یک به دور نقطه تقاطع تنصیف می شوند و به نصف متساوی یعنی یک صد و هشتاد درجه که شش برج است تقسیم می گردند . آن دو نقطه یعنی محل تقاطع مدار مایل و منطقه البروج ثابت نیستند ، بلکه در بروج دوازده گانه دور می زنند . آن نقطه ای که کوکب از جنوب منطقه البروج به شمال آید آن را نقطه رأس گویند و آن نقطه ای که کوکب از شمال منطقه البروج به جنوب آن رود ذنب گویند .

این دو نقطه رأس و ذنب را ” جوزهرین ” که تثنیه ” جوزهر ” معرب ” گوزهر ” است هم می نامند و عقدتین نیز می گویند . بعضی گو را مخفف گودال می دانند . یعنی ” گودال زهر ” و برخی جوزهر را معرب گوزگره دانسته اند ، یعنی گره ” سخت بسته ” . با ضرب المثل ” برج زهرمار ” وجه اول مناسب است و با عقدتین وجه دوم که عقده به معنی گره است و جوز بنابراین وجه معرب گوز به معنی گردو است .

رأس ، سر است و ذنب ، دم . وجه تسمیه آن دو نقطه به سر و دم چیست ؟ این سر و دم شکل اژدها یا مار بزرگ موهوم و مخیلی است که از هیئت تقاطع دو دایره نامبرده مشکل می شود . چنان که همه نام های صور کواکب از بروج و غیر ها بر این مبنی است . یعنی از هیئت اجتماعیه چند کوکب صورتی تصویر شده است و آن مجموعه را به آن صورت نام نهاده اند که در کتب هیئت به تفصیل مضبوط است . آن نقطه را کوکب شمالی می شود . چون اشرف و سعد پنداشتند ، رأس نامیدند و آن نقطه دیگر را که متقابل و متقاطر رأس است ، نحس دانستند و ذنب خواندند .

خشم و غضب, ضرب المثل ایرانی

مثلاً در شکل فوق – ( ABCDE ) – را قوسی از مدار منطقه البروج فرض کنیم و – ( EBHDR ) – را قوسی از مدار مایل که یکدیگر را در دو نقطه B رأس و D ذنب قطع کردند و از هیئت اجتماعیه دو نیم دایره که مابین B و D است شکل اژدها یا مار بزرگ متوهم می شود و در اینکه رأس سعد است و ذنب نحس ، احکام نجومی بسیار بر آن دو متفرع کردند .

مثلاً گفته اند چون مشتری با رأس بود ، دلیل است بر بسیاری خیرات و رواج عدل و انصاف و عیش و خرمی در خلایق . اگر ستاره مشتری با ذنب بود ، دلیل است بر ضد آنچه رأس گفته شود .

چون ذنب که یکی از دو جوزهر از ” گودال زهرمار ” است در برجی باشد ، احکام نجومی را در آن برج به مناسبت بودن ذنب در آن نحس دانسته اند . به همین جهت به کسی که از ناسازگاری روزگار و پدیده های تلخ زندگی روی ترش کرده است گویند ” برج زهرمار ” است . »

سابقاً در ایران افرادی بودند که مارهای سمی را در برج هایی دور از دسترس عامه مردم نگاهداری می کردند و هر به چند وقت با وسایل موجود از مار زهر می گرفتند و به منظور استفاده پزشکی به دارو فروشان و عطاران آن عصر و زمان می فروختند . شاید این موضوع در به دست آمدن ریشه تاریخی عبارت مثلی ” برج زهرمار ” کمک کند . ولی در هر صورت به نظر می رسد ریشه تاریخی اولی بهتر مورد اطمینان باشد .
منبع:www.100100.ir

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل نه آجیل می دهم، نه آجیل می گیرم

رسانه ۷ –

ضرب المثل نه آجیل می دهم، نه آجیل می گیرم

ناصرالدین شاه قاجار, ریشه تاریخی ضرب المثل

از ممیزات پاکمردان عالم این است که انعطاف نمی پذیرند و انحراف نمی جویند. هنگام قدرت و توانایی تحت تأثیر و تطمیع واقع نمی شوند. هنگام تنگدستی با نان جوین خو می کنند تا خوان گسترده صاحبان مکنت و ثروت ذائقه آنان را تحریک نکند.

ارباب توقعات نامشروع به این زمره از مردم روزگار هرگز مراجعه نمی کنند و در مورد آنها به حربه تهدید و تطمیع متوسل نمی شوند زیرا خود بهتر می دانند که آزادمردان وارسته نه آجیل می دهند و نه آجیل می گیرند، معتکف می شوند ولی منحرف نمی شوند. از قدرت و مقام ظاهری چشم می پوشند ولی به خواهشهای نابجا ترتیب اثر نمی دهند.

باری، بحث بر سر آجیل بود. اکنون باید دید که این آجیل چیست و چگونه در صف مشکل گشایان جای گرفت که از آن به صورت ضرب المثل استفاده می کنند.

از جمله مشاغلی که تا پایان سلسله قاجاریه نوعی درجه به شمار می آمد استیفا بود که شاغل آن را مستوفی می گفتند. مستوفیان هر کدام در قسمتی از مملکت به کار اشتغال داشته اند. و دخل و خرج و وصول و ایصال عواید کشور را نظارت می کرده اند. امور استیفا به تعبیر امروزی همان وزارت دارایی است و وزیر دارایی در آن عصر و زمان لقب مستوفی الممالک داشت.

اجداد مرحوم حسن مستوفی الممالک از اوایل سلطنت قاجاریه سمت مستوفی گری داشته اند تا آنکه در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار این لقب به میرزا یوسف و فرزندش میرزا حسن رسید.

میرزا یوسف مستوفی الممالک صدراعظم ناصرالدین شاه بود که منطقه یوسف آباد واقع در شمال غربی تهران به نام او نامگذاری شده است زیرا منطقه مزبور قبلاً به صورت قلعه و مزرعه از طرف مرحوم میرزا یوسف مستوفی الممالک آباد شده بود. میرزا یوسف از رجال و درباریانی بود که ناصرالدین شاه او را جناب آقا خطاب می کرد.

می گویند روزی یکی از وزرای آن دوره حاضر شد مبلغ کلانی به شاه پیشکش بدهد و به جای میرزا یوسف مستوفی مشغول کار شود. ناصرالدین شاه در جواب نوشت:

ما یوسف خود نمی فروشیم
تو سیم سپید خود نگهدار

اگرچه ناصرالدین شاه ذوق شعری داشت و گاهگاهی طبع آزمایی می کرد ولی باید دانست که شعر بالا از او نیست بلکه از بایسنقر شاهزاده تیموری است که در وصف خواننده محبوبش خواجه یوسف اندکانی و در پاسخ برادرش ابراهیم میرزا تیموری که خواجه یوسف را از او مطالبه کرده بود سروده است.

یک بار هم حاجی میرزا حسن خان سپسالار به ناصرالدین شاه نوشت که میرزا یوسف و دوستعلی خان معیرالممالک مبالغی به خزانه دولت بدهکارند و چون با مسالمت و مدارا حاضر به تصفیه دیون خود نیستند صلاح در این است که برای وصول منال دیوان شدت عمل به خرج داده شود.

ناصرالدین شاه در جواب او به این شعر از سعدی شیرازی اکتفا کرد:

دوست به دنیا و آخرت نتوان داد
صحبت یوسف به از دراهم معدود

حسن مستوفی الممالک که چهارراه حسن آباد در تهران به نام او نامگذاری شده از رجال نامدار و شریف ایران است که به علت کمال امانت و صداقت و وطنخواهی به نام آقا معروف بوده و حتی سر سلسله دودمان پهلوی نیز هنگام سلطنت و زمامداری او را آقا خطاب می کرده است.

مرحوم حسن مستوفی الممالک اهل آشتیان بود و در زمینه نوعدوستی و توجه به ارقاب و بستگان از خود می گذشت ولی بستگان و نیازمندان را از نظر دور نمی داشت.
دوست دانشمندم آقای علی اکبر کوثری که خود اهل آشتیان است برای نگارنده حکایت کرد که چون مرحوم آقا در اواخر عمر و هنگام گوشه نشینی در مضیقه مالی قرار گرفت چند نفر از خاصان و نزدیکان خود را که از آن جمله مرحوم علی اکبر داور بود مأمور کرد بودجه معتدلی منطبق با درآمد حاصله برای زندگی داخلی او تنظیم نمایند.

افراد مزبور پس از مدتی مطالعه و مداقه مبلغ معتنابهی از مقرری و نان خانه را که مرحوم مستوفی الممالک همه ساله به خویشان و نیازمندان می داد از ستون خرج حذف کردند و بودجه تعدیلی را به نظر آقا رسانیدند. مرحوم مستوفی الممالک پس از مطالعه بودجه تعدیلی لبخندی زد و گفت:«این کار را خودم هم می توانستم بکنم، مقصود من این بود که کاری بکنید حتی الامکان مقرری و نان خانه خویشان و بستگانم قطع نشود.»

مرحوم مستوفی الممالک از اردیبهشت ۱۲۸۶ تا اردیبهشت ۱۲۸۸ هجری شمسی در شش کابینه سمت وزارت جنگ و مالیه را داشت و از سال ۱۲۸۹ تا خرداد ۱۳۰۶ هجری شمسی ده بار نخست وزیر شد که سه کابینه اخیر را در زمان سلطنت رضاشاه پهلوی تشکیل داده بود.

باری، پس از آنکه کابینه قوام السلطنه در پنجم خرداد سال ۱۳۰۱ هجری شمسی استعفا کرد مستوفی الممالک با رأی اکثریت مجلس چهارم و جلب نظر احمدشاه قاجار و رضا خان سردار سپه دولت خود را به شرح زیر به مجلس معرفی کرد:
مستوفی الممالک رئیس الوزرا و وزیر داخله، سردار سپه وزیر جنگ، حاج محتشم السلطنه وزیر معارف، ممتازالممالک وزیر عدلیه، ذکاء الملک فروغی وزیر خارجه، نصرالملک وزیر مالیه، حاج مخبرالسلطنه وزیر فواید عامه.

در اواخر مجلس بر اثر اختلافات شدیدی که بین نمایندگان مجلس و اعضای دولت پیش آمد- که البته بر محور انتخابات دوره پنجم مجلس دور می زد- نامه ای مبنی بر عدم اعتماد نسبت به دولت به امضای چهل و پنج نفر از نمایندگان مجلس رسید تا دولت مجبور به استعفا شود ولی مرحوم مستوفی الممالک که به ریشل اختلاف و بازیهای پشت پرده کاملاً واقف بود مطلقاً زیربار استعفا نرفت و حرفش این بود که:«باید استیضاح کنند و من جواب بگویم. اگر رأی اعتماد به حد کافی نداشتم کنار بروم زیرا من میل ندارم مثل قوام السلطنه به صرف رؤیت ورقه امضا شده استعفا بدهم.»

کار این محاوره و مشاجره به درازا کشید و بالاخره مرحوم مدرس و عده ای از رفقایش که در صف مخالفان بودند اجباراً ورقه استیضاح را که مربوط به رویه دولت نسبت به سیاست خارجی بود توسط رییس مجلس به دولت ابلاغ کردند و قرار بر این شد که روز شنبه بیست و یکم خرداد سال ۱۳۰۲ شمسی استیضاح به عمل آید.
روز مزبور از طرف ناطقین دو طرف که مهمترین آنها مدرس و فروغی وزیر خارجه بودند بیانات شدیداللحنی در لفافه تعریض و کنایه ولی با کمال احتیاط رد و بدل شد.

عاقبت مرحوم مستوفی الممالک که دامن خویش را از هر گونه آلودگی منزه می دانست با کمال ناراحتی پشت تریبون رفت و ضمن نطق تاریخی خویش چنین گفت:«از چندی به این طرف مشتری زیاد برای صحت عمل و اجرای قانون و پاکدامنی نمی بینم. هیچ وقت برای رسیدن به مقام تلاش نکرده ام. خوشوقتم که در این موقع آقای مدرس بیش از قصور نسبتی به کابینه نداد و با اطمینان می گویم که کابینه اندک قصوری هم در وظیفه نکرده است.

مطالب روشن شد وضعیات امروز طوری است که مداخله امثال من پیشرفت ندارد. اشخاصی می خواهند که آجیلها بخورند و آجیلها بدهند. ایام غیبت مجلس هم ایام بره کشی است. معده من ضعیف است. برای حفظ احترام اکثریت می روم و استعفای خودم را خدمت اعلیحضرت می دهم.» و از مجلس خارج شدند و مشیرالدوله مأمور تشکیل کابینه شد.

باری، عبارت نه آجیل می دهم و نه آجیل می گیرم از آن تاریخ ضرب المثل گردیده است.
منبع:iketab.com

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل پل آنقدر دور بود که هنوز هم نرسیده بود؟

رسانه ۷ –

ضرب المثل پل آنقدر دور بود که هنوز هم نرسیده بود؟

رودخانه, ضرب المثل ایرانی

وقتی که بخواهند ضرر و زیان عجله و شتاب را نشان بدهند این مثل را می‌گویند.
برای یک نفر کار واجبی پیش آمد که برای انجام آن مجبور بود از آبادی خودشان به یک آبادی دیگر که در چند فرسخی آنجا برود. میان دو آبادی رودخانه‌ای بود که یک پل روش زده بودند و کمی از آبادی دور بود و کسانی که می‌خواستند به ده دیگر بروند باید مقداری پیاده می‌رفتند تا به پل می‌رسیدند. اما او آدم عجولی بود خواست میان‌بر بزند تا راهش نزدیکتر بشود به همین خاطر خیال کرد که از میان آب رودخانه رد بشود تا زودتر برسد همین کار را هم کرد ولی آب رودخانه زیاد بود و او را غرق کرد.

همولایتی‌هاش که خبر شدند گفتند پل آنقدر دور بود که هنوز نرسیده بود؟

روایت دوم
پسری از مادرش پرسید: «مادر! مگه من پدر نداشتم؟» مادر جواب داد: «چرا پسرم» پسر پرسید: «پس پدرم کجاست؟» مادر گفت: «پسرم، چند سال پیش پدرت زد به آب رودخانه و آب رودخانه او را برد» پسر پرسید: «مادر مگه رودخانه پل نداشت؟» مادر گفت: «چرا رودخانه پل داشت ولی پل دور بود». پسر در جواب مادر گفت: «اگه پدرم از پل رفته بود یعنی تا حالا هم نیامده بود؟»
منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل خر بیار باقلا بار کن

رسانه ۷ –

ضرب المثل خر بیار باقلا بار کن

ضرب المثل ایرانی, خر بیار باقلا بار کن

این مثل در موقعی گفته می شود که یک نفر از طرف آدم پرزور و قوی تر از خود ظلمی می بیند و چون زورش به او نمی رسد ناچار حکم او را می پذیرد.

مردی باقلای فراوان خرمن کرده بود و در کنار آن خوابیده بود. فرد دیگری که کارش زورگویی و دزدی بود، آمد و بنا کرد به پر کردن ظرف خودش . صاحب باقلا بلند شد که دزد را بگیرد. با هم گلاویز شدند عاقبت دزد صاحب باقلا را بر زمین کوبید و روی سینه اش نشست و گفت: بی انصاف من می خواستم یک مقدار کمی از باقلاهای تو را ببرم حالا که این طور شد می کشمت و همه را می برم. صاحب باقلا که دید زورش به او نمی رسد گفت: حالا که پای جان در کار است برو خر بیار باقلا بار کن .
منبع:khorasannews.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل همه راهها به رم ختم می شوند

رسانه ۷ –

ضرب المثل همه راهها به رم ختم می شوند

داستان ضرب المثل, انواع ضرب المثل

عبارت بالا را باید از امثله سائره در قاره اروپا دانست که در رابطه با افراد قادر و توانا در کلیه شئون و مسائل مهمه به کار می رود و در این گونه موارد مختلفه امتحان حل مشکلات داده باشد اصطلاحاً گفته می شود: به خود زحمت ندهید و مغز و فکرتان را خسته نکنید همه راهها به رم ختم می شوند. یعنی: فلانی را ببینید تا مشکلات شما را فیصله دهد.

بنابر یک ضرب المثل قدیمی همه راهها به رم ختم می شوند. راه تاریخ و راه بشر نیز به رم می انجامد. در آن زمان کشور به جایی اطلاق می شد که یک رود و چند کوه آن را احاطه کرده باشد. اعتلای رم از آن زمان آغاز شد که دیگر کوه و دریا ورود شاخص مرزهای یک کشور نبودند و حتی رشته کوههای آلپ در ایتالیا تا شمال ادامه داشت در برابر گسترش روزافزون رم، مرز به حساب نمی آمد.

نخست مرزهایش را تا آن حد توسعه داد که همه ایتالیا را در بر گرفت. آن گاه از رشته کوههای آلپ در گذشت و به بیشه های انبوه کشور گالیا و جنوب سیسیل رسید. از شمال تا راین، از غرب تا اسپانیا و از شرق تا بوزانتیوم. وقتی جاده ای به رودخانه ای بر می خورد رمیان بر آن رود پلی سنگی می زدند و جاده را ادامه می دادند. پیشروی وقتی قطع می شد که به دریا بر می خوردند.
منبع:iketab.com