دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل ناز شست دادن یا ناز شست گرفتن

 

 

داستان ضرب المثل, ریشه ضرب المثل،ناز شست

داستان ضرب المثل, ریشه ضرب المثل

ضرب المثل نازشست

این اصطلاح یا ترکیب اضافی در افواه عامه به معنی پاداش یا مشتلق یا انعامی است که در مقابل هنر نمایی یا انجام کاری مهم و یادآوردن خبر خوش به اشخاص و افراد داده می شود. ناز شست دادن یا ناز شست گرفتن که هر دو از مصطلحات و امثلۀ سائره است به آن گونه پاداش و انعامی اطلاق می شود که در قبال انجام کارهای فوق العاده و قابل توجه و ستایش داده یا گرفته شود.
در این مقاله مطلب بر سر علت و موجب تلفیق و ترکیب دو واژۀ ناز و شست است که دانسته شود برای چه پاداش و پیشکشی در مقابل هنر نماییهای قابل تحسین و ستایش را نازشست می گویند و علت تسمیه و نامگذاری آن از چه واقعۀ تاریخی ریشه گرفته است.

ناصرالدین شاه قاجار که قریب نیم قرن در ایران سلطنت کرده است دفتر مخصوصی داشت که بودجۀ مملکتی و دربار را در آن یادداشت می کرد و در پایان سال چنانچه متوجه می شد که کسر بودجه دارد به طرق مختلفه از عمال و حکام و ثروتمندان پول درمی آورد که البته عنوان هدیه و پیشکشی داشت و برای شاهد مثال چند نمونه از آن طرق و تدابیر را شرح می دهیم:
۱- پیشکشی های عید نوروز که مبلغ و میزان آن در حدود دو پنجم مالیات ایران بود و از طرف وزیران و حکام ایالات و ولایات و رؤسای قبایل و کارمندان عالی رتبۀ دولت تقدیم می گردید و میزان آن به فراخور مقام و مرتبۀ تقدیم دارنده قبلاً معلوم و معین می شده است.

۲- ناصرالدین شاه در اول هر سال شمسی برای حکام و صاحب منصبانی که قصد تغییر و تعویض آنها را نداشت خلعت می فرستاد. این خلعت شاهانه نشانۀ ادامۀ خدمت بود و خلعت گیرنده وظیفه داشت با تشریفات خاصی آن خلعت را استقبال کند و متقابلاً مبلغی در خور مقام سلطنت به حضور ملوکانه تقدیم دارد.

۳- انتصاب شغل جدید و ترفیع درجه و مقام و اعطای فرامین ملوکانه نیز ایجاب می کرد که مراحم و عواطف ملوکانه را با تقدیم مبلغ قابل توجهی پاسخ گویند.
طبیب مخصوص ناصرالدین شاه دکتر فووریه در رابطه با گرفتن مقام و منصب شرح جالبی دارد که نقل آن را بی فایده ندانستیم:
«…هیچ وقت دیده نشده است که کسی عرض حالی تقدیم شاه کند مگر آنکه با آن یک کیسۀ کوچک ابریشمی یا ترمه ای پر یا نیم پر از پول همراه باشد. همین اواخر امین السلطان شش کیسۀ پر تقدیم کرد و چهار روز قبل سرتیپ عباسقلی خان شاگرد سابق مدرسۀ مهندسی نظام پاریس که حالیه آجودان وزیر جنگ است از همین قبیل کیسه ها با عریضه ای سر به مهر پیش شاه گذاشت و امروز صبح هم مشیرالدوله کیسۀ بزرگی که تا به حال من به آن بزرگی ندیده بودم به حضور ملوکانه آورد. تمام این کیسه ها پر از پول طلاست و تقدیم آنها به منظور گرفتن مقامی است.»
«در سلسله مراتب اجتماعی ایران هیچ کاری بدون پیشکش صورت نمی گیرد و چون این تقدیمی به منزلۀ قیمت خرید مقامی است که تقدیم کننده طالب تحصیل آن است اهمیت آن به خوبی واضح می شود. چیزی که مورد اعجاب من قرار گرفته مهارتی است که شاه بدون آنکه دست به کیسه ها بزند در تعیین مقدار محتویات آنها دارد. به یک نگاه سبک و سنگین آنها را درمی یابد و آثار این فراست برو جنات اولایح می گردد. همین نگاه قدر آنها را بر او مشخص می سازد و دیگر احتیاجی به شمردن پول داخل کیسه ها پیدا نمی کند.»

۴- اگر اتفاق سوء و ناگوار در قلمرو حاکمی رخ می داد در چنین مورد آن حاکم موظف بود فوراً چند هزار تومان به تناسب اهمیت و کیفیت آن واقعه برای ناصرالدین شاه تقدیم دارد تا مقامش متزلزل نگردد و کماکان مشمول مراحم و عواطف ملوکانه باشد.

۵- یکی دیگر از طرق ترمیم کسر بودجۀ دربار و مملکت این بود که ناصرالدین شاه نقشۀ چندین مهمانی را طرح می کرد و به منزل شاهزادگان و اعیان و رجال و علمای روحانی می رفت. بدیهی است افرادی که به این طریق مورد مرحمت واقع می شدند ناگزیر بودند به اصطلاح معروف هم چوب را بخورند هم پیاز را یعنی هم دعوت شاهانه ترتیب دهند و هم مبلغی گزاف که شاه پسند باشد برای پیشکشی و پاانداز حاضر کنند.

۶- رقم دیگر پیشکشهایی بود که طالبان وزارت و حکومت به شاه می دادند. گاهی که برای یک منصب دو نفر یا بیشتر نامزد و داوطلب داشت هر کدام که بیشتر از دیگران پیشکش می داد منصب را می ربود.

۷- ارقام دیگر وجوه تصدق و پیشکش نامگذاری و ختنه سوران اولاد شاه و سهمیه از اموال و ترکۀ رجال واعیان و شاهزادگان ثروتمند و همچنین دیه ای بود که ضاربین می پرداختند. شاه مرحوم خزینه ای در اندرون تشکیل داده هر قدر تقدیمی برای اعطای فرامین و القاب جمع می شد در آن خزینه می گذاشتند و اسم آن خزینه را خزینه الحمقا گذاشته بودند.

۸- بعضی اوقات ناصرالدین شاه با یک یا چند نفر از تجار و بازرگانان بازار طرح شرکت می ریخت. نتیجتاً کالای آن بازرگانان به قیمت گزاف به درباریان و ثروتمندان فروخته می شد و نصف مبالغ حاصله به شاه تعلق می گرفت.

۹- گاهی ناصرالدین شاه لدی الاقتضاء هدیه یا یادبودی برای یک یا چند نفر از رجال و معاریف شهر می فرستاد. در این موقع افرادی که طرف توجه و عنایت ملوکانه واقع می شدند موظف بودند پیشکشی در خور مقام سلطنت تقدیم دارند.

۱۰- ناصرالدین شاه شکارچی ماهری بود و در هر سفر که به قصد شکار می رفت تعدادی قوچ و میش کوهی و بزکوهی و آهو و گراز و پلنگ و خرس و همچنین پرندگان مختلف شکار می کرد. رسم بود برای شکارهای مهم از قبیل ببر و گراز و پلنگ که شاه ابراز قدرت و دلاوری می کرد و برای بعضی از رجال
می فرستاد تا هنرنمایی شاه را تماشا کنند آن اعیان و رجال موظف بودند نازشست بدهند یعنی مبلغی برای ناصرالدین شاه به عنوان نازشست بفرستند.

جهانگرد معروف ایرانی حاج سیاح در این رابطه می نویسد:
«…رسم است ناصرالدین شاه هرگاه شکاری کند باید از تمام بزرگان و اعیان و صاحبان ثروت و شاه شناسان و حکام ولایات هدیه ها و پولهای زیاد به اسم نازشست تقدیم شود. غالباً شکارچیان شکار را زده قدرت ندارند که بگویند ما زدیم باید به اسم شاه گفته شود که او زده و به ولایات هم اعلام می کنند تلگرافاً نازشست می گیرند.»
با این تعریف و توصیف اجمالی به طوری که ملاحظه شد اصطلاح نازشست از زمان ناصرالدین شاه قاجار به صورت ضرب المثل درآمد و علت تسمیه اش این است که چون انگشت بزرگ شست که به تازی آن را ابهام گویند در تیراندازی نقش اساسی بازی می کند و از واژۀ ناز معانی احترام و عزت و بزرگی هم افاده می شود لذا نازشست در این اصطلاح یعنی پیشکشی قابل توجه برای شستی که آن چنان تیراندازی شایستۀ آفرین و ستایش کرده است. مطلب زیر از باب ارسال مثل نقل می شود:
«…چون امین خلیفۀ عباسی به لب آب رسید آن سپاهیان بدو تاخته در زورق او را دستگیر کردند و همان شب یکی از غلامان طاهر ذوالیمینین وی را به قتل رساند. روز دیگر طاهر سر آن جوان را به طرف مرد و نزد برادرش مأمون فرستاد و شهر بغداد را ضبط و ربط نمود. سالها بعد که مأمون به بغداد رفت و به خلافت نشست حکومت خراسان را به عنوان نازشست به طاهر داد (۲۵۰ هجری) و طاهر به نیشابور آمد و به حکومت نشست.»
منبع:avaxnet.com

دسته‌ها
ضرب المثل

می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند (داستان ضرب المثل)

المثل

داستان ضرب المثل, ناملایمات زندگی, ریشۀ تاریخی ضرب المثل

عبارت بالا که از جوانترین و تازه ترین امثلۀ سائره می باشد در موارد رعایت اصول خونسردی و بی اعتنایی در برخورد با ناملایمات زندگی به کار می رود و اجمالاً می خواهد بگوید سخت نگیر، خونسرد باش، این هم می گذرد و یا به قول شاعر معاصر، شادروان عباس فرات:

 

هم موسم بهار طرب خیز بگذرد
هم فصل نامساعد پائیز بگذرد
گر ناملایمی به تو رو آورد فرات
دل را مساز رنجه که این نیز بگذرد

 

اما ریشۀ تاریخی این عبارت مثلی:
شادروان محمدعلی فروغی ملقب به ذکاء الملک را تقریباً همه کس می شناسد. فروغی به سال ۱۲۹۵ هجری قمری در خانواده ای از اهل علم و ادب تولد یافت و تحصیلات خود را در رشتۀ طب دارالفنون به پایان رسانید ولی چون عشق و علاقۀ او به حکمت و فلسفه بیشتر بود از کار طبابت و پزشکی دست کشیده به مطالعات فلسفی پرداخت.
فروغی در سالهای آخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار عضو دارالترجمۀ سلطنتی شد. در دوران مظفرالدین شاه معلم یک مدرسۀ ملی و پس از آن معلم علوم سیاسی گردید. پس از درگذشت پدرش محمد حسین خان فروغی لقب ذکاء الملک به او اعطا گردید و ریاست مدرسۀ علوم سیاسی نیز به وی واگذار شد.
در کابینۀ اول و دوم صمصام السطنه به وزارت مالیه و عدلیه برگزیده شد. پس از چندی استعفا داد و ریاست دیوان عالی تمیز را پذیرفت.
در کابینۀ مشیرالدوله وزیر عدلیه شد و پس از جنگ جهانی اول به عضویت هیئت نمایندگی ایران به کنفرانس صلح پاریس رفت. در کابینۀ مستوفی الممالک، مقارن دورۀ چهارم مجلس، وزیر امور خارجه شد. در سنوات ۱۳۰۴ و ۱۳۱۳ شمسی نخست وزیر شد و از آن پس تا شهریور ۱۳۲۰ شمسی از کار کناره گرفت و به مطالعه و تصنیف و تألیف پرداخت.
فروغی در پنجم شهریور ۱۳۲۰شمسی که نیروی سه گانه آمریکا و انگلیس و شوروی از جنوب و شمال به خاک ایران سرازیر گردیده بودند از طرف سردودمان پهلوی مأمور تشکیل دولت گردید، و همین دولت بود که با سیاست و دوراندیشی قرارداد سه جانبۀ ایران و روس و انگلیس را به امضا رسانیده آسیب جنگ جهانی را تا اندازه ای از ایران دور کرد.
مرحوم فروغی در یکی از جلسات پرشور مجلس شورای ملی که نمایندگان مخالف و در عین حال متعصب، او را تحت فشار قرار داده تهدید به استیضاح کرده بودند که کشور ایران را هرچه زودتر از صورت اشغال و تصرف متفقین در جنگ جهانی دوم خارج کند با خونسردی مخصوصی که در شأن یک سیاستمدار کاردیده و کارکشته است در پاسخ نمایندگان اظهار داشت:«می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند.»
منبع:avaxnet.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل نه آجیل می دهم، نه آجیل می گیرم

رسانه ۷ –

ضرب المثل نه آجیل می دهم، نه آجیل می گیرم

ناصرالدین شاه قاجار, ریشه تاریخی ضرب المثل

از ممیزات پاکمردان عالم این است که انعطاف نمی پذیرند و انحراف نمی جویند. هنگام قدرت و توانایی تحت تأثیر و تطمیع واقع نمی شوند. هنگام تنگدستی با نان جوین خو می کنند تا خوان گسترده صاحبان مکنت و ثروت ذائقه آنان را تحریک نکند.

ارباب توقعات نامشروع به این زمره از مردم روزگار هرگز مراجعه نمی کنند و در مورد آنها به حربه تهدید و تطمیع متوسل نمی شوند زیرا خود بهتر می دانند که آزادمردان وارسته نه آجیل می دهند و نه آجیل می گیرند، معتکف می شوند ولی منحرف نمی شوند. از قدرت و مقام ظاهری چشم می پوشند ولی به خواهشهای نابجا ترتیب اثر نمی دهند.

باری، بحث بر سر آجیل بود. اکنون باید دید که این آجیل چیست و چگونه در صف مشکل گشایان جای گرفت که از آن به صورت ضرب المثل استفاده می کنند.

از جمله مشاغلی که تا پایان سلسله قاجاریه نوعی درجه به شمار می آمد استیفا بود که شاغل آن را مستوفی می گفتند. مستوفیان هر کدام در قسمتی از مملکت به کار اشتغال داشته اند. و دخل و خرج و وصول و ایصال عواید کشور را نظارت می کرده اند. امور استیفا به تعبیر امروزی همان وزارت دارایی است و وزیر دارایی در آن عصر و زمان لقب مستوفی الممالک داشت.

اجداد مرحوم حسن مستوفی الممالک از اوایل سلطنت قاجاریه سمت مستوفی گری داشته اند تا آنکه در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار این لقب به میرزا یوسف و فرزندش میرزا حسن رسید.

میرزا یوسف مستوفی الممالک صدراعظم ناصرالدین شاه بود که منطقه یوسف آباد واقع در شمال غربی تهران به نام او نامگذاری شده است زیرا منطقه مزبور قبلاً به صورت قلعه و مزرعه از طرف مرحوم میرزا یوسف مستوفی الممالک آباد شده بود. میرزا یوسف از رجال و درباریانی بود که ناصرالدین شاه او را جناب آقا خطاب می کرد.

می گویند روزی یکی از وزرای آن دوره حاضر شد مبلغ کلانی به شاه پیشکش بدهد و به جای میرزا یوسف مستوفی مشغول کار شود. ناصرالدین شاه در جواب نوشت:

ما یوسف خود نمی فروشیم
تو سیم سپید خود نگهدار

اگرچه ناصرالدین شاه ذوق شعری داشت و گاهگاهی طبع آزمایی می کرد ولی باید دانست که شعر بالا از او نیست بلکه از بایسنقر شاهزاده تیموری است که در وصف خواننده محبوبش خواجه یوسف اندکانی و در پاسخ برادرش ابراهیم میرزا تیموری که خواجه یوسف را از او مطالبه کرده بود سروده است.

یک بار هم حاجی میرزا حسن خان سپسالار به ناصرالدین شاه نوشت که میرزا یوسف و دوستعلی خان معیرالممالک مبالغی به خزانه دولت بدهکارند و چون با مسالمت و مدارا حاضر به تصفیه دیون خود نیستند صلاح در این است که برای وصول منال دیوان شدت عمل به خرج داده شود.

ناصرالدین شاه در جواب او به این شعر از سعدی شیرازی اکتفا کرد:

دوست به دنیا و آخرت نتوان داد
صحبت یوسف به از دراهم معدود

حسن مستوفی الممالک که چهارراه حسن آباد در تهران به نام او نامگذاری شده از رجال نامدار و شریف ایران است که به علت کمال امانت و صداقت و وطنخواهی به نام آقا معروف بوده و حتی سر سلسله دودمان پهلوی نیز هنگام سلطنت و زمامداری او را آقا خطاب می کرده است.

مرحوم حسن مستوفی الممالک اهل آشتیان بود و در زمینه نوعدوستی و توجه به ارقاب و بستگان از خود می گذشت ولی بستگان و نیازمندان را از نظر دور نمی داشت.
دوست دانشمندم آقای علی اکبر کوثری که خود اهل آشتیان است برای نگارنده حکایت کرد که چون مرحوم آقا در اواخر عمر و هنگام گوشه نشینی در مضیقه مالی قرار گرفت چند نفر از خاصان و نزدیکان خود را که از آن جمله مرحوم علی اکبر داور بود مأمور کرد بودجه معتدلی منطبق با درآمد حاصله برای زندگی داخلی او تنظیم نمایند.

افراد مزبور پس از مدتی مطالعه و مداقه مبلغ معتنابهی از مقرری و نان خانه را که مرحوم مستوفی الممالک همه ساله به خویشان و نیازمندان می داد از ستون خرج حذف کردند و بودجه تعدیلی را به نظر آقا رسانیدند. مرحوم مستوفی الممالک پس از مطالعه بودجه تعدیلی لبخندی زد و گفت:«این کار را خودم هم می توانستم بکنم، مقصود من این بود که کاری بکنید حتی الامکان مقرری و نان خانه خویشان و بستگانم قطع نشود.»

مرحوم مستوفی الممالک از اردیبهشت ۱۲۸۶ تا اردیبهشت ۱۲۸۸ هجری شمسی در شش کابینه سمت وزارت جنگ و مالیه را داشت و از سال ۱۲۸۹ تا خرداد ۱۳۰۶ هجری شمسی ده بار نخست وزیر شد که سه کابینه اخیر را در زمان سلطنت رضاشاه پهلوی تشکیل داده بود.

باری، پس از آنکه کابینه قوام السلطنه در پنجم خرداد سال ۱۳۰۱ هجری شمسی استعفا کرد مستوفی الممالک با رأی اکثریت مجلس چهارم و جلب نظر احمدشاه قاجار و رضا خان سردار سپه دولت خود را به شرح زیر به مجلس معرفی کرد:
مستوفی الممالک رئیس الوزرا و وزیر داخله، سردار سپه وزیر جنگ، حاج محتشم السلطنه وزیر معارف، ممتازالممالک وزیر عدلیه، ذکاء الملک فروغی وزیر خارجه، نصرالملک وزیر مالیه، حاج مخبرالسلطنه وزیر فواید عامه.

در اواخر مجلس بر اثر اختلافات شدیدی که بین نمایندگان مجلس و اعضای دولت پیش آمد- که البته بر محور انتخابات دوره پنجم مجلس دور می زد- نامه ای مبنی بر عدم اعتماد نسبت به دولت به امضای چهل و پنج نفر از نمایندگان مجلس رسید تا دولت مجبور به استعفا شود ولی مرحوم مستوفی الممالک که به ریشل اختلاف و بازیهای پشت پرده کاملاً واقف بود مطلقاً زیربار استعفا نرفت و حرفش این بود که:«باید استیضاح کنند و من جواب بگویم. اگر رأی اعتماد به حد کافی نداشتم کنار بروم زیرا من میل ندارم مثل قوام السلطنه به صرف رؤیت ورقه امضا شده استعفا بدهم.»

کار این محاوره و مشاجره به درازا کشید و بالاخره مرحوم مدرس و عده ای از رفقایش که در صف مخالفان بودند اجباراً ورقه استیضاح را که مربوط به رویه دولت نسبت به سیاست خارجی بود توسط رییس مجلس به دولت ابلاغ کردند و قرار بر این شد که روز شنبه بیست و یکم خرداد سال ۱۳۰۲ شمسی استیضاح به عمل آید.
روز مزبور از طرف ناطقین دو طرف که مهمترین آنها مدرس و فروغی وزیر خارجه بودند بیانات شدیداللحنی در لفافه تعریض و کنایه ولی با کمال احتیاط رد و بدل شد.

عاقبت مرحوم مستوفی الممالک که دامن خویش را از هر گونه آلودگی منزه می دانست با کمال ناراحتی پشت تریبون رفت و ضمن نطق تاریخی خویش چنین گفت:«از چندی به این طرف مشتری زیاد برای صحت عمل و اجرای قانون و پاکدامنی نمی بینم. هیچ وقت برای رسیدن به مقام تلاش نکرده ام. خوشوقتم که در این موقع آقای مدرس بیش از قصور نسبتی به کابینه نداد و با اطمینان می گویم که کابینه اندک قصوری هم در وظیفه نکرده است.

مطالب روشن شد وضعیات امروز طوری است که مداخله امثال من پیشرفت ندارد. اشخاصی می خواهند که آجیلها بخورند و آجیلها بدهند. ایام غیبت مجلس هم ایام بره کشی است. معده من ضعیف است. برای حفظ احترام اکثریت می روم و استعفای خودم را خدمت اعلیحضرت می دهم.» و از مجلس خارج شدند و مشیرالدوله مأمور تشکیل کابینه شد.

باری، عبارت نه آجیل می دهم و نه آجیل می گیرم از آن تاریخ ضرب المثل گردیده است.
منبع:iketab.com