دسته‌ها
آخرین اخبار

آیا غدیر با شورا منافات دارد؟/ درخواست جرج جرداق از روزگار

غدیر واقعه و ماجرایی است که که از تاریخ عبور کرده و در همه زمان ها جاری و حاضر است. استاد محمدرضا حکیمی درباره غدیر می گوید: «حماسه غدیر، چونان مشعلی جاودان سوز، در ذهن ها و زمان ها و عصر ها و نسل ها همیشه زنده است، و جوهر سیال آن در کالبد جامعه ها همیشه جاری است. گفت و گو و تأکید بر مسئله غدیر، و تجدید بحث در این باره، چیزی نیست جز تاکید براحقاق حق، و نشر عدالت، و مبارزه با ستم و جهل. این است که مسئله غدیر، مسئله انسان است، و فریاد غدیر فریاد انسان. و این حقیقت، زنده است، و دفاع و یاد آوری آن وظیفه است، تا روزی که زندگی باشد و انسان و روز»

این جمله زیبا و درخواست زیبای جرج جرداق را شنیده اید که می گوید: ” ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتازاتش عنایت می کردی! “

  • آنچه در پرونده عیدانه ما به مناسبت عید باشکوه امامت و عدالت تقدیم شده است، دارای دو بخش مجزاست. قسمت اول گزیده مطالب منتشر شده در خبرآنلاین است که به صورت باکس های زیر ارائه کرده ایم. پاسخ این پرسش که ” آیا غدیر با شورا منافات دارد؟” را در گفت وگوی ما با حجت الاسلام معادیخواه بخوانید.
  • در قسمت دوم این پرونده، ترجمه متن زیبا و بی نظیر جرج جرداق (نویسنده و محقق مسیحی) درباره امام اول شیعیان را آورده ایم که از کتاب ” امام علی، صدای عدالت انسانی” برگزیده شده است. در این نوشته شما با متنی شیوا و شگفت انگیز از نگاه یک مسیحی روبرو خواهید شد.

قسمت اول پرونده: غدیر از نگاه محققان و مورخان

لطفا برای خواندن هر مطلب روی آیکون(تصویر) آن کلیک کنید.

شهید مطهری    رسول جعفریان

عبدالمجید معادیخواه    جواد محدثی

قرآن    اهل بیت

کتاب الغدیر    کتاب الغدیر

سید مهدی شجاعی    خسروشاهی

قسمت دوم پرونده: این متن را حتما بخوانید

جرج جرداق، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی است که پدر و مادرش به حضرت علی (ع) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگی را نصب کرده بودند که روی آن جمله لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار حک شده بود. جرج جرداق در وصف حضرت علی(ع) می گوید: “ای روزگار کاش می توانستی همه قدرت هایت را، و ای طبیعت، کاش می توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می دادی”. او با نوشتن کتابی درباره امام علی (ع) بین شیعیان شناخته شد. کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» مشهورترین کتاب اوست که در ۵ جلد با عناوین «علی و حقوق بشر» ، «علی و انقلاب فرانسه» ، «علی و سقراط» ، «علی و دوران زندگانی اش» و «علی و قومیت عربی» به زبان فارسی منتشر شده است.

جرج جرداق

جرداق این کتاب را در آغاز چاپ، همراه نامه ای به آیت الله بروجردی، مرجع بزرگ شیعیان تقدیم کرده است. متن زیر از کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» انتخاب شده که در آن به توصیف شخصیت و بزرگی حضرت علی (که درود خدا بر او باد) برای وجدان های بیدار انسانی پرداخته است.

چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری…

هرکس را که به اندازه ای از وجدان و بیداردلی بهره مند است می توان انسان نامید.
چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری تا از پدیده بزرگی آگاهت سازد که دنیا از افرادی چون او در بین نسل ها به ندرت سخن می گوید؟
چرا گوش دل و خرد به دنیایت نمی دهی که در ژرفای وجودت خبر از مردی آورده که داستان دریا دلی او را در وجدان خود دارد؟ دریادلی که چنان اوج گرفت که دنیا برایش خوار شد و زندگی کم ارزش؛ و پسران، خویشان؛ مال، قدرت و دیدن طلوع و غروب خورشید در دیده اش بی اهمیت شده است.
چرا از دنیا درباره اندیشه ای نپرسیده ای که برای انسان، روشی در حکمت به بار آورده است که از بهترین روش های روزگاران و از نتایج ارزشمند آنهاست؟ پیشینیان آن را به یادگار نهادند و فرزندان و نوادگان آن را به ارث بردند و گرد آن حلقه زدند.
آیا خرد نیرومندی را می شناسی که از ده قرن و اندی پیش، این حقیقت بزرگ اجتماعی را بنیان نهاد و بر پندارهایی که هزاران ریشه دارد، خط بطلان کشید و اعلام کرد:« هیچ نیازمندی گرسنه نمی ماند مگر به خاطر آن چه برخورداری از آن بهره مند شده است.» و برای تثبیت این حقیقت چنین افزود:« هیچ گاه نعمتی انباشته ندیدم، جز آنکه در کنارش حق از دست رفته بود.»
او به یکی از کارگزاران خود درباره احتکار، این بن مایه ی زیان اجتماعی چنین نوشت:« احتکار برای توده حاکمان راهی زیانمند و عملی ناشایست است؛ از احتکار پیش گیری کن.»

آیا بزرگی را می شناسی…

آیا بزرگی را می شناسی که خرد کارای او از قرن ده و اندی پیش، او را بر کشف راز درست انسانیت راهنمایی کند و با انسان ها پیوند ژرف داشته باشد؛ در حالی که حاکمان روزگار و پادشاهان زمانش جز در فضایی که انسان ها نردبان و ابزارشان باشند، برایشان ارزشی قائل نبودند؟
اگر رافائل یک زن کشاورز ایتالیایی را برای ترسیم تصویر مریم عذرا مادر مسیح برگزید تا هر آن چه را از مفهوم کرامت انسانی دوست داشت و در اراده اش بود، در آن چهره بنمایاند و تولستوی، ولتر و گوته در دستاوردهای فکری و اجتماعی خود، روح آن چه را رافائل در این چهره پردازی اش نهاده بود، به کار گرفتند. این بزرگ مرد، صدها سال پیش، از آن پیشی گرفته است؛ با همه تفاوت هایی که روزگار سخت او با شرایط مساعد اینان، و جامعه بسته او با جامعه های باز آنان داشت. او با پادشاهان، امیران، والیان و ثروتمندانی که راه ملت های ستمدیده و خوار شده را با بیهوده گرایی سد کرده بودند در ستیز بود.
با سوگند می گفت:« سوگند به خدا حق ستم دیده را از ستمگرش خواهم گرفت و ستم گر را افسار زده به جاده حق خواهم کشید، گرچه آن را خوش نداشته باشد.» آنگاه فریاد نجات بخشی را که گویای معرفت و آگاهی به حقیقت افشاگری افسار گسیخته و غرق در پوچی و نیز واقعیت ملت گرسنه و بدبخت است، بر سر امیران هوس باز می کشید و با گزیده گویی که گویا فریاد تقدیر بود، می گفت: «زیردستانتان بالا دست و بالادستانتان زیردست خواهد شد و از این سخن هدفی جز اشاره صریح به محرومیت توده های مردم از نعمت ها و شیطان های شرارت و دیو های ستم و نیرنگی که در زیر لباس تیول داران، حاکمان و احتکارگران پنهان بودند نداشت.»

آیا درباره حاکمی پرسیده ای…

آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی وجود داشت؛ و آن گاه برادش را به خاطر بی تحمل رنجی در پی به دست آوردن دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد بازخواست قرار می داد. زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره ، سنگین بار و ناتوان سازد.
او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان. اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده است، تو را خواهم زد.»

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی…

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که در روزگار خود، خودش گندم را آرد کند و از آن چه آرد کرد ، نان خشکی فراهم آورد و آن را با زانویش بشکند و بخورد و یا کفش خودش را خود پینه بزند و چنان که گفتیم هرگز از مال دنیا چیزی برای خود جمع نکند؟ چون همه همت او در آن بود که حق مستضعفان، ستم دیدگان و فقیران را از بهره کشان و احتکارگران باز پس بگیرد و زندگی آنان را پاس بدارد تا با کرامت روزگار بگذرانند و در پی آن نباشد که خود شکم سیر، لباس پوشیده و خواب راحت داشته باشد؛ چرا که بین مردم « کسانی هستند که امید به قرص نانی ندارند» و «شکم هایی تهی و دل هایی انده بار وجود دارد».
او چه زیبا می گوید که:« آیا خود را به این قانع کنم که به من امیر مومنان گفته شود ولی در سختی های زندگی با آنان شریک نباشم؟» و در دنیا پست ترین چیز در نظر او بهتر از ولایت بر مردم است « اگر حق را برپا ندارد و باطل را از بین نبرد»

آیا در قلمرو عدالت، بزرگ مردی را می شناسی که اگر همه ساکنان زمین علیه او باشند، او همچنان بر حق پای فشارد؟ و دشمنان او اگر کوه و دشت را انباشته کنند، باز هم بر باطل باشند؟ زیرا عدالت در وجود او مقوله اکتسابی نبود، گرچه بعدا در روش او به یک مذهب تبدیل شد، یک برنامه ریزی نبود که سیاست آن را تقریر کرده باشد، گرچه این نیز یکی از جنبه های مفهوم عدالت در نظر او بود، و یک راه نبود که او بخواهد برای دستیابی به صدارت، آگاهانه آن را بپیماید، گرچه او آن را پیمود و در نتیجه در دل خوبان جای گرفت. بلکه عدالت در ساختار وجودی او اصلی بود که با دیگر اصول وجودی اش متحد بود و سرشتی بود که نمی شد از آن در گذرد و علیه آن اقدام کند؛ گویی که این عدالت ماده ای بود که ساختار وجودی اش از آن برآمده بود و چون خونی در رگ ها و روحی در وجودش بود.

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که همه ابزار ثروت و پادشاهی نزد او به گونه ای مهیا شده باشد که برای دیگران مهیا نمی شود، اما او همواره از همه آن ابزار و عوامل دوری کند و آنها را رها سازد؟ همه آرایه های شرافت نسب در او جمع باشد، اما او بگوید: «هیچ شرافتی چون فروتنی نیست» و دوستداران او، او را دوست بدارند و او بگوید: «هر کس مرا دوست می دارد برای خود از فقر لباسی بدوزد» و عده ای در دوستی او غلو کنند و او بگوید: «در مورد من دوستدار غالی، هلاک است» و آنگاه خویشتن را مورد خطاب قرار داده و بگوید: «پروردگارا، آن چه نمی دانیم بر ما ببخش» عده ای او را در جایگاه خدایی نشاندند، ولی او آنان را به سخت ترین شکل مجازات کرد. و عده ای او را ناخوش داشتند و او با آنان چون برادری خیرخواه برخورد کرد. آنان به وی بد گفتند و یاران او در برابر آنان به بدگویی پرداختند. اما او به یاران خود گفت: «دوست ندارم که بدگو باشید» با او به دشمنی برخواستند، بر او بد کردند و حرمت چیزی را در حق او پاس نداشتند و علیه او دست به پیکار زدند. امام او می گفت: «برادرت را با احسان و نیکویی سرزنش کن و با انعام به او، او را بازگردان» و «هرگز برادر تو در قطع پیوند قوی تر از تو در برقراری پیوند نباشد و در بدی کردن به تو، از تو بر نیکی کردن به او تواناتر نباشد» به او سفارش همراهی هرچند کوتاه مدت با پاره ای از گناهکاران به خاطر حفظ حاکمیت کردند. اما او گفت: «دوست تو کسی است که تو را نهی کند و دشمن تو کسی است که تو را گول بزند» و افزود: «راستگویی اگر چه بر تو زیان رساند، بر دروغگویی گرچه به تو سود دهد پیش دار»

کسانی که خوبی های او شامل حالشان شده بود با او جنگیدند. اما او خطاب به خویش می گفت: «تشکر نکردن کسی تو را از نیکی کردن باز ندارد».
نزد او از نعمت های دنیایی سخن به میان آوردند. او به گوینده آن نگاهی کرد و گفت: «پسندیده ترین نعمت، خوش اخلاقی است».
باردیگر نزد او آمدند و به او پیروزی به روش حاکمان را پیشنهاد کردند، اما او گفت: «آن کس که به وسیله گناه پیروز شده، پیروز نیست و چیره به وسیله شر، شکست خورده است.»
او از بدی های دشمنانش آن قدر که دیگران نمی دانستند آگاه بود، اما از آنها چشم می پوشید و خاطرش را از آنها تهی می کرد و با خود زمزمه می کرد که : «شریف ترین رفتارهای شخص کریم، غفلت از چیزهایی است که از آنها خبر دارد». دشمنان و دوستان نادانش روزگار را چنان علیه او تجهیز کردند که در دل هر کسی می توانست موجب بد بینی به مردم شود، اما او همواره می گفت:« سخنی که از زبان کسی بیرون می آید، تا جایی که راهی برای حمل آن به نیکی پیدا می کنی، هرگز آن را به بدی حمل نکن»

در نگاه تاریخ و حقیقت، تفاوتی ندارد، که تو این مرد بزرگ را بشناسی یا نشناسی، چون حقیقت و تارخ گواهی می دهند که وجدان شرف پدر شهیدان، علی بن ابی طالب، فریاد عدالت، انسانیت و شخصیت جاودان شرق است.
ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتازاتش عنایت می کردی! »

عید امامت بر همه کاربران محترم مبارک باد.

/۶۲۶۲

منبع خبر: خبر آنلاین

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
آخرین اخبار

گوش کن، پیام رسید!

گوش کن

این برای چندمین بار است که پیامبر خدا تکرار می کند

هان ای مردم خوب ببینید و گوش دهید و فرابگیرید، شاید دیگر من در سفر حج کنار شما نباشم.

سلمان در چشمان ابوذر و عمار نگریست، همان بار اول که این جمله ها را از حبیب خدا شنیدند برای نگرانی شان کافی بود.

پیامبر از چه خبر می دهد؟

برق در عمق نگاه ابوسفیان و معاویه و لبخند گوشه لب شان، بر نگرانی شان افزود.

بعد از او چه خواهد شد؟

پس پیامبر خدا پیامی را که مدت هاست در انتظارش هستیم چه وقت اعلام و ابلاغ خواهد کرد؟

عمار پرسید.

سلمان غرق در بحر تفکر سر به زیر انداخت. به گمانم آنجا که پیامبر در منی خطبه می خواند و علی را در کنار خود خوانده بود، قصد همین کار را داشت اما…

اما چه؟ ابوذر پرسید.

اما نگذاشتند. همهمه کردند و مردم پراکنده شدند.

.

حدود بیست سال قبل

شهر مکه

خانه خدیجه(س)

محمد(ص) از عموها و عموزاده ها و دیگر بزرگان بنی هاشم استقبال می کند.

: خیلی خوش آمدید. بفرمایید. غذا را میل بفرمایید.

غذا را با کمک علی(ع) تهیه کرده بود و در پذیرایی هم همو کمک کارش بود و غلامان خدیجه.

غذا که تمام شد محمد (ص) شروع به صحبت کرد. اما…

نگذاشتند حرف بزند. همهمه کردند و گوش ایشان بدهکار حرف امین قوم نبود.

.

سرزمین منی

مسجد خیف

بلال صدا می زند.

چه اتفاقی افتاده؟!

پیامبر خدا مردم را فرا خوانده و تاکید کرده همه بیایند.

باید اتفاق مهمی باشد که در این گرمای هوا و خستگی انجام مناسک، ما را خوانده است.

رسول خدا چنین سخن آغاز کرد. ابتدا خدای متعال را حمد و سپاس گفت و سپس  از مسوولیت و رسالت خویش گفت و مردم را به شهادت طلبید.

هان ای مردم من چگونه پیامبری برای شما بودم؟

صدای جمعیت بلند شد.

هیاهو و همهمه مردم که فرو نشست، پیامبر  خدا ادامه داد: اگر من بمیرم یا به شهادت برسم، آیا شما به همان باورها و اعتقادات و اعمال پیش از اسلام بازخواهید گشت؟

فریادهای انکار مردم بلند شد. نه یا رسول الله!!!

پس بدانید و آگاه باشید که خداوند برای صراط مستقیمی که در پیش روی شماست، نشانه ای قرار داده است تا از آن منحرف نشوید و جزء گمراهانی نشوید که مورد خشم خداوند قرار می گیرند.

معلوم نبود از کجا و چگونه دوباره همهمه ای بیهوده بلند شد. هوا خیلی گرم بود و انبوه مردم تا سخن پیامبر به ایشان برسد باید صبر می کردند و سکوت اما…

همهمه ها نگذاشت.

دلشوره ای عجیب به دل دوستان علی (ع) و یاران حقیقی پیامبر افتاد. پس چرا چنین شد؟ چرا اجازه ندادند پیامبر به سخنان خود ادامه دهد.

سلمان به پیامبر خدا نگاه کرد. فهمید که او علیرغم ظاهری آرام بسیار نگران و غمگین است و غرق اندوهی بی پایان. سیمای ماه وش و ملکوتی اش سرخ شده بود و قطرات درشت عرق بر پیشانی بلند و نورانی اش نشسته بود. گویا هم اینک جبرئیل پیامی را به او رسانده بود.

.

حج که تمام شد، بیقراری ها هم تمام شد هم اینها و هم آنها…

اینها که تشنه شنیدن آخرین پیام بودند ترسان و نگران، اما امیدوار روزهای پیش رو را در انتظار بودند.

 اما آنها که بیزار از شنیدن آن بودند، خوشحال و شادمان بودند. سروصدا و همهمه ای که ایجاد کرده بودند و غرغرها و زیر لب نجوا کردن های شان نگذاشته بود پیامبر آخرین پیام و مهم ترین آنها را به گوش همگان برساند.

اما پیامبر

او که برای همه مسلمان ها توجه و احترام خاص قایل بود و اگرچه می دانست برخی از ایشان واقعا ایمان نیاورده اند، اما به خاطر بزرگی و بزرگواری اش به روی آنها نمی آورد، از همه بی تاب تر بود. او هیچ گاه در رساندن پیام خدا تردید نکرده بود و دودل نشده بود اما این بار…

این بار فرق می کرد.

این بار که مکه فتح شده بود و غرق شکوه و عظمت به همراه جمعیت عظیم مسلمانان خانه محبوب خود را پاکیزه از بت و بت پرستی طواف می کرد، تردید تمام وجود سراسر یقین او را رها نمی کرد.

سال ها از آن روزها که او و علی و خدیجه (ع) در گوشه ای از مسجد به نماز می ایستادند، گذشته…

از آن روزی که در هنگام سجده و راز و نیاز شانه اش سنگین شد و تعفن و لزجی شکمبه حیوان بر روی و موی و لباسش روان شده بود.

از آن روز که خسته و بغض آلود، با همان حال به عموهای غیرتمند خود ابوطالب و حمزه علیهما السلام که رسید، درددلش باز شد و ابوطالب شمشیر کشیده بود و حمزه همان شکمبه را بر سر و روی آن اشراف بی شرف کشیده بود سال ها می گذشت و در طول این سال ها حوادث پیاپی از پیش چشم او می گذشت.

آن روزها هیچ گاه تردیدی چنین به دل راه نداده بود…

وقتی پیشنهاد دنیایی اشراف را از زبان عموی خود شنید، فرمود خورشید را به من بدهند ماه هم در کنار آن، دست از دعوت و رساندن این پیام نخواهم کشید…

حتی وقتی بدن رنجور یار باوفای خود خدیجه را در عبای خود کفن نمود یا آن گاه که با رفتن ابوطالب دیگر در میان آن همه دشمن تنها شد…

پس چرا حالا میان این همه حاجی احرام پوشیده که او را چون نگینی در میان گرفته و همراهی می کنند، تردید دست برنمی دارد؟!!!

حاجیان مکه را ترک می کنند

پیامبر نیز

نگاه ها بیش از گذشته پیام رسان شده اند، علی(ع) را نگاه کرد، فاطمه(س) را هم، هر دو سر به زیر انداختند.

 چشم به آسمان دوخت. یا معین من لا معین له…

.

برکه ای حوالی جحفه

باز هم آمد

با همان پیام و دستور

که ای رسول به مردم برسان پیام پروردگارت را

که اگر نرسانی رسالت خود را کامل نکرده ای

و بدان خداوند تو را مردم حفظ خواهد نمود

پیامبر امر به توقف نمود. به همه بگویید بیایند، آنها که رفته اند بگویید برگردند، آنها که مانده اند، بگویید برسند، همه باید این مهمترین پیام را خود بشنوند و انجام آن را خود ببینند.

جمعیت زیاد بود، سرتاسر دشت و حوالی برکه در گرمای سوزان بیابان حجاز، جهاز شترها کنار هم شد منبر، و رسول خدا از آن بالا رفت

حالا همه جمعیت او را می دیدند و او هم همه آنان را می دید

برخی که صدای رسایی داشتند در میان جمعیت پراکنده شدند تا صدای رسول خدا به همه دوردست ها هم برسد.

باز هم حمد الهی و توصیف خدایی که با برانگیختن حبیب خود به رسالت، مردم را از جهل و جاهلیت به معرفت و آگاهی سوق داده بود.

بعد رسول خدا بر وظیفه دشوار خود در رساندن پیام های الهی و بشارت دادن به بهشت و هشدار دادن از جهنم تاکید نمود و از مردم شهادت گرفت که با تمام وجود رسالت خود را به انجام رسانده است.

شهادت دوم آنجا بود که خدا و او بر مردم ولایت و مسئولیت داشته و دارند و مردم با ایمان خود و ابراز دو شهادت در این حصن حصین وارد شده اند. همگی بدون تردید و با صدای بلند شهادت دادند.

آن گاه رسول خدا مردی را که در کنار منبر بود به بالای منبر فراخواند. علی جانم بیا در کنار من. این بار انگار مهر بر برخی دهان ها زده شده بود. وقتی علی(ع) در کنار رسول خدا (ص) قرار گرفت دستان او را به دست خود گرفت و آن را بالا برد، با تمام توان، آن قدر بالا که بدن علی ع کشیده شد و دیگر نیم توانست روی تمام پای خود بایستد. باید همه خوب او را می دیدند.

هان ای مردم

این علی است، او برادر من است و وصی من

آنچه خدا به من آموخته به او آموخته ام، او اولین مومن، اولین بیعت کننده، اولین نمازگزار به همراه من است و خدا چند بار به من دستور داده تا او را به جانشینی خود به شما معرفی کنم اما من…

رسول خدا مکث نمود…

سرگرداند و جمعیت منتظر را دوباره نگه کرد. شاید کمی صدایش می لرزید، من از خدا خواستم تا من را از این ماموریت معاف بدارد، تحمل این پیام دشوار بود و آنان که آن را بپذیرند کم هستند، دلهای لرزان و لغزان برخی و حیله و تمسخر برخی دیگر من را نگران می کرد، اما بدانید و به خاطر بسپرید که این امر الهی است که باید اعلام و ابلاغ شود.

آهی عمیق از وجود پیامبر برآمد. انگار سبک شده بود. دیگر غصه ای در دل نداشت. ادامه داد هان ای مردم بپرهیزید از حسادت، دور باشید از کسانی که شما را به نافرمانی از امر خدا دعوت می کنند. تقوا پیشه کنید و از علی دوری نگزینید.

علی و فرزندانش صراط مستقیم هستند

همه شما جزء زیانکاران خواهید الا آنان که به ولایت علی و فرزندان او ایمان بیاورند

او همان جنب الله است که اهل جهنم حسرت خواهند خورد که نسبت به او کوتاهی کرده اند

ای مردم یادتان باشد برخی از اقوام پیشین، بعد از ایمان دچار گمراهی شدند و شما نیز ممکن است، پس از خود و این پیام مراقبت کنید

آنان که هستند به آنان که نیستند و پدران و مادران به فرزندان خود تا روز قیامت این پیام و دستور را برسانند که این بالاترین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر است.

هان ای مردم بدانید علی و فرزندان او تا روز قیامت امانت دار این امر هستند و آخرین ایشان محقق کننده وعده های الهی بر روی زمین است.

ای مردم حال همگان با زبان خود این را شهادت دهید و با او بیعت کنید، او زین پس امیرالمومنین است، با این نام بخوانیدش و با او پیمان ببندید.

تمام شد

از منبر که پایین می آمد

پیام رسید

هم اینک دین خود را برای شما کامل کردم

و نعمت خود را بر شما تمام

و راضی شدم که اسلام آن دین پسندیده برای همگان تا قیامت باشد.

حالا جمعیت سراپاگوش و ساکت تکبیر می گفتند و هجوم می آوردند تا خود را به پیامبر و علی علیهماالسلام برسانند و به او به عنوان امیر و ولی سلام کنند.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام

/۶۲۶۲

منبع خبر: خبر آنلاین

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
آخرین اخبار

خبرنگاری «امر پیامبر(ص) در غدیر»/ بفهمید و به دیگران برسانید

امر پیامبر(ص) به حاضران، برای ابلاغ و اطلاع رسانی این واقعه بزرگ مسئولیتی سخت و عظیم است که پیامبر(ص) به دوش همه حاضران در صحنه و دیگرانی که حضور ندارند (یعنی همه مردم) گذاشته‌اند و همه شاهدان ماموریت پیدا کردند آنچه را که دیده ‌و شنیده‌اند،   برای دیگران بازگو کنند. با این دستور این جمعیت وسیع که قصد دارند به دیار خود باز گردند، همچون خبرنگاران، ماموریت یافتند علاوه بر شرح اعمال حج،   واقعه متمم و کامل کننده حج را برای مردم باز گو کنند، همین وظیفه‌ای که خبرنگاران امروزی  به عهده گرفته‌اند.

واگذاری مسئولیت ابلاغ امامت از سوی پیامبر(ص) به حاضران (خبرنگاران)، و تاکید بر فهم واقعه و قبول آن  نشان از مسولیتی بزرگ برای  خبرنگاران دارد که وقتی  شاهدان  واقعه هستند، امانت دارانی باشند که صادقانه آنچه را دیده و شنیده و درک کرده‌اند، درست و صحیح بدون جهت‌گیری برای دیگران بازگو کنند.

سال دهم هجرت است، بیست و سومین سال بعثت خاتم الانبیا(ص) تقریبا تمامی مردم عربستان یا مسلمان شده‌اند و یا تحت لوای اسلامی  زندگی می‌کنند.

با نزول آیات الاحکام، نحوه انجام عبادات و دستورات  و احکام الهی صادر شده، چگونه به جای آوردن  نماز پنج گانه، فریضه روزه ماه رمضان، شرایط جهاد فی سبیل الله، نحوه پرداخت خمس و زکات، ‌ چگونگی امر بمعروف و نهی ازمنکر و دیگر اعمال عبادی، برای مسلمانان مشخص شده و براساس آنچه از طریق پیامبر(ص) آموخته‌اند، اعم از وحی و پیروی از رسول الله(ص)، برای رضای خدا به جای می‌آوردند. اما  اعمال حج هنوز توسط پیامبر(ص) به انجام نرسیده و تکلیف آن مشخص نیست. از سوی دیگر، پیامبر(ص) هنوز تکلیف مسلمانان بعد از خود را مشخص نکرده اند، پیامبری که هروقت از شهر مدینه برای انجام غزوه و یا ماموریتی خارج می شدند، یک نفر را به عنوان جانشین به مردم مدینه معرفی می‌کردند و مردم از او پیروی می‌کردند. چگونه است که برای آینده دین اسلام پس از خود فکری نکرده است!؟

شهر مکه درسال هشتم  فتح  شد، در سال نهم این شهر از مشرکان تخلیه و رسما اعلام شد مکه شهری اسلامی است و ورود غیر مسلمان به آن ممنوع است.

 پیامبر(ص) در سال دهم تصمیم به سفر رسمی برای انجام فریضه حج تمتع گرفتند. قرار است اعمال حج برای اولین بار براساس آیین دین مبین اسلام به انجام برسد، آیینی که تا ابد مسلمانان  بایستی براساس آن، همه ساله  به شرط  داشتن استطاعت مالی، جانی، جسمانی به انجام این حرکت عظیم  وفریضه واجب، همت گمارده و استمرار ببخشند.

حجی که یادگار ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) است، با اعمالی که پیامبر(ص) انجام داد و مسلمانان پیروی کردند، به اتمام رسید و مهر تایید بر آن گذاشته شد و حکمی شد برای  همه مسلمانان جهان، ماندگار و ابدی. همه ساله میلیون‌ها دل داده، این مسیر را از سراسر جهان پی نموده برای انجام مناسک حج ابراهیمی که به مهر تایید رسول الله (ص) رسیده، سر از پای نشناخته راهی سفر قبله می‌شوند.

مسلمانان حجی را که با پیامبر خدا (ص) شروع کرده بودند، به اتمام رساندند و مناسک حج تمتع کامل شد، با اتمام اعمال حج ابراهیمی(ع) و پس از وداع باکعبه، حاجیان به سمت دیار و خانه خود حرکت کردند.

در گرمای شدید مسیر، حاجیان به منزلی رسیدند که بایستی راه را به قصد دیار خود تغییر داده و از توفیق ادامه همراهی با پیامبر(ص) باز مانند.

در این چند راهی؛ هر کس بایستی راه خود را به مقصدی  انتخاب کند، به یمن برود یا به عراق و یا به مدینه و یا به شام، در این مکان برای رسیدن به مقصد، انتخاب راه لازم است. اما در این محل فرمانی رسید و راه دیگری را برای آینده اسلام ترسیم کرد. راهی که کمتر به آن می‌اندیشیدند و اگر در دل حال و هوایی داشتند، که داشتند!! به زبان نمی‌آوردند!. در این مسیر فرمانی ابلاغ شد، گران‌سنگ، آینده ساز، باشرطی سخت، گویا متمم حج است.

 چه ابلاغی مگر حج تمام نشده است!؟ نه، گویا حج  تمام  نشده! حج مکمل می‌خواهد!؟ حج  نه! دین مکمل می‌خواهد.

 ‌با اتمام حج می‌پنداشتیم دین کامل شد، اگر دین کامل شده پس این دستور چیست؟

خطاب به پیامبر(ص) ” یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ”  ابلاغ کن آنچه برتو نازل  شده دستور آمده، امر امر الهی است و باید ابلاغ کرد. چه ابلاغی!! ابلاغی که” وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ” بدنبال دارد. اگر ابلاغ نکنی گویا رسالت را انجام نداده‌ای!

عجب ابلاغ سختی!

بار سنگینی است! برای رسول خدا و امت اسلام! چه حکم مهمی است از سوی  خداوند!   چه ابلاغی! مساوی است با طول عمر رسالت!؟

 ۲۳ سال رنج و مشقت، ۱۳ سال سختی و مقاومت و پذیرش شکنجه در مکه، قبول هجرت و گذشتن از محل زندگی، ۱۰ سال جهاد و مبارزه در راه خدا، شکست و پیروزی و شهادت بهترین یاران، این دستور چه وزن سنگینی دارد، معادل ۲۳ سال نبوت!

چه مقایسه سختی، عدم ابلاغ یک فرمان و اجرا نکردن یک دستور، برابری کند با ۲۳ سال فعالیت سخت و جانفرسا! چاره‌ای نیست، اطاعت واجب است. امری مهم پیش آمده؟ چقدر اهمیت دارد که اجرای آن  همتای بیست و سال تلاش و کوشش و دعوت ورسالت است.

تازه نکته دیگری دارد ” وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ “(آیه ۶۷ سوره مائده) تضمینی هم بابت اجرای این ابلاغ آمده! چه تضمینی!؟ ما شما را از مردم‌حفظ می‌کنیم. چرا حفظ از مردم!! مردمی که در کنار رسول خدا (ص) در این دوره چنان به اطاعت نشسته‌اند که اطاعت از رسول را اطاعت خدا می‌دانند و به دستور او ایمان دارند و او را به خود اولویت می‌دهند. خداوند می‌خواهد از چه مردمی، پیامبرش را حفظ کند، کمی صبر لازم است! زمانی که قدرت را باید به هر قیمتی بدست آورد مشخص می‌شود.

پیامبر (ص) دستور توقف می‌دهند. در کنار یک برکه آب، رفته‌ها برگردند، نرسیده‌ها برسند، حاضرین اجتماع کنند! چه امر مهمی پیش آمده! ش در این بیابان سوزان، باحداقل امکانات، بر سرچند راهی!؟ همه اجتماع کردند، و منتظر فرمان رسول خدا!

وقت نماز شد، همه به امامت پیامبر(ص) به نماز ایستادند، پس از ادای فریضه واجب، باید امری واجب اجرا شود. همه منتظر این ابلاغ هستند؟ چه دستوری آمده است که پیامبر(ص) همه ما را جمع کرده است؟ اینقدر مهم!

 با دستور پیامبر (ص) از جهاز شترها منبری برافراشته شد، پیامبر(ص) در بالای بلندی قرار گرفت، به صورتی که همه حاضران که  امر او را برخود واجب که نه مقدم برخود می‌دانند، در رکاب او از جاهلیت نجات یافته‌اند، موحد شده‌اند، شخصیت پیدا کردهاند، و در آخرین بار بدستور او فریضه حج به جای آوده‌اند، همه  گوش بفرمان رسول خدا هستند، همه حضرت را می‌دیدند و صدایش را می‌شنیدند!

 پیامبر(ص) سخن آغاز کردند، خطبه‌ای خوانند، خطبه‌ای عجیب، مخاطب خطبه ” مَعاشِرَ النّاسِ ” است!

حاضران همه مسلمان هستند، حج بجا آوردند، اطاعت خدا و رسول(ص) را واجب می‌دانند، اما در خطبه مخاطب حاضران، حاجیان، مسلمانان واین جمع حاضر نیست، مخاطب معاشر الناس است، همه مردم  روی زمین حال و آینده!.

چرا همه مردم؟ حتما این ابلاغ در زندگی دنیوی و اخروی همه مردم  اثر گذار است؛ وگرنه مخاطب  رسول الله(ص) محدود می‌شدند.

پیامبر(ص) خطاب به مردم حاضر سخن می‌گویند اما افق دور و مرمان و نسل‌های آینده را هم مخاطب قرار می‌دهند!   امروز که از ماجرا بیش از ۱۴۰۰ سال گذشته است، باز مخاطبان  پیامبر(ص) در این خطبه همه مردم  امروز و فردا هستند.

ابتدا از خود دفاع می‌کنند و صداقت در کارش را بیان می‌فرمایند، حاضران خود می‌دانند اما تاکید است برای قبول امری مهم، ” مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالی إِلَی” ای مردم من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکرده‌ام… م. ابتدا از خود دفاع می‌کنند! گویی قصد دارد به موضوعی اشاره کنند که مخاطبان نباید به هیچ وجه در آن تشکیک کنند. چرا که او وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی (آیه ۳ سوره نجم) است خدای او گواهی داده است که از روی هوای نفس سخن نمی‌گویند.

 پیامیر(ص) ادامه می‌دهند: همه بدانید ” أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی (عَلی أُمَّتی) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدی وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ. ” همانا علی بن ابیطالب برادر واجرا کننده سفارش‌های من و جانشین من برای امت و امام بعد از من است، جایگاه و منزلت علی(ع) نسبت به من مانند هارون است به موسی با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست. (هارون برادر ووزیر موسی بود و بعد از موسی جانشین برادرش شد).

پیامبر(ص) بعد از ذکر فضایل حضرت علی(ع) و دلایل ابلاغ آن، با حاضران احتجاج و طلب حجت کردند! این بار خطاب به حاضران ” یا ایهاالناس الست اولی بکم من انفسکم “؟ ای مردم، ای حاضران،   چه کسی بر شما از خودتان صاحب اختیارتر است؟ همه پاسخ دادند:  “الله و رسوله”، خدا و رسولش از خود ما برما اولی ترند. (یعنی اینکه آنچه خداوند و رسولش فرمان دهند برتصمیم خودما برما مقدم‌تر است). سپس  فرمودند از جانب خدا ماموریتی دارم که به همه شما ابلاغ کنم. ” یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ” و خطاب به مردم ادامه دادند، ” ما قَصَّرْتُ فی تَبلیغِ ما اَنزَلَ اللهُ تَعالی اِلَیَّ من “،   ای مردم من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کردند کوتاهی نکرده‌ام، سپس دستان علی بن ابیطالب (ع) را بلند کردند و فرمودند “اَلا من کنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. ” آگاه باشید، هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا (ع) و سرپرست اوست، بدین صورت ولایت وادامه راه را به علی ابی طالب(ع) انتقال دادند و سپس دعا فرمودند، خداوندا دوست بدارآنکه سرپرستی او را  بپذیرد و دشمن بدارهر آن که او را دشمن دارد  و یاری کن یار او را و تنها بگذار آن را که او را تنها بگذارد  .

باز ادامه دادند، این بار همه مردم را  تکلیف عمومی، مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِی أخی وَ وَصیی وَ واعی عِلْمی، وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی عَلی مَنْ آمَنَ بی وَعَلی تَفْسیرِ کتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیهِ…” ای مردم: این علی برادر و وصی و نگهبان  و جامع دانش من و جانشین من در میان امت و پیروان من  در تفسیر  کتاب خداوند و دعوت مردمان به سوی اوست.

باز ادامه دادند، “إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ الله وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَ الْإمامُ الْهادی مِنَ الله ” همانا علی(ع) است جانشین رسول الله(ص) و فرمانروای ایمانیان و پیشوای هدایتگر از سوی خدا.

حضرت بعد از معرفی حضرت علی(ع) به جمع برای جانشینی و ادامه راه خود فرمودند” اللهمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ الْآیَةَ فی عَلِی وَلِیِّکَ عِنْدَتَبْیینِ ذالِکَ وَنَصْبِکَ إِیّاهُ لِهذَا الْیَوْمِ: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)، (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَالْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ). اللهمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی قَدْ بَلَّغْت. “

معبودا! تو خود در هنگام برپاداشتن او و بیان ولایتش نازل فرمودی که:امروز آیین شما را به کمال، و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم، و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم و آن که به جز اسلام دینی را بجوید، از او پذیرفته نبوده، در جهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود. خداوندا، تو را گواه می‌گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم.

 سپس به وظایف امامت پرداختند و خطاب به همه مردمان تاریخ فرمودند: ” معاشر الناس إِنَّما أَکمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دینَکمْ بِإِمامَتِهِ همانا خداوند دین خود را با امامت حضرت علی (ع) کامل فرموده است.

در بخش دیگر از خطبه فرمودند: هذا عَلِی، أَنْصَرُکمْ لی وَأَحَقُّکمْ بی وَأَقْرَبُکمْ إِلَی وَأَعَزُّکمْ عَلَی این علی یاورترین، سزاوارترین و نزدیک‌ترین و عزیزترین شما نزد من است.

 و در جایی دیگر فرمودند: إِنّی قَدْبَینْتُ لَکمْ وَأَفْهَمْتُکمْ، وَ هذا عَلِی یفْهِمُکمْ بَعْدی من پیام خدا را برایتان آشکار کرده تفهیم نمودم. و این علی است که پس از من شما را آگاه می‌کند. أَلاوَإِنِّی عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتی أَدْعُوکمْ إِلی مُصافَقَتی عَلی بَیعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدی. أَلاوَإِنَّی قَدْ بایعْتُ الله وَ عَلِی قَدْ بایعَنی اینک شما را می‌خوانم که پس از پایان خطبه با من و سپس با علی دست دهید تا با او بیعت کرده به امامت او اقرار نمایید. آگاه باشید من با خداوند و علی با من پیمان بسته و من اکنون از سوی خدای عزّوجل برای امامت او پیمان می‌گیرم.

پس از اتمام خطبه یکایک حاجیان بیعت کردند و امامت را به امام علی (ع) تبریک گفتند و پذیرا شدند و دین پیامبر(ص) با نزول آیه الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً کامل شد.

مراسم به پایان رسید و هر کس به سمت شهر خویش حرکت کرد؛ با دو پیام ویژه؛ یکی انجام مناسک حج که پیامبر(ص) به آنان آموخت و الگویی شد برای انجام حج و دیگری انتخاب امیرمؤمنان علی (ع) به امامت و جانشینی رسول خدا (ص) در مراسم غدیر خم. هر دو پیام اطاعت امر الله و ابلاغ رسول الله (ص) بود و هر دو پیام همچنان باقی است و برکات آن استمرار دارد. یکی را حجه الوداع نامیدند و دیگری را عیدالله اکبر.

در این مراسم ولایت و جانشینی امیر مومنان علی (ع) در جمع حاجیان اعلام شد و همه حاضران از ملیت‌های مختلف از ابلاغ امر الهی که هم‌سنگ رسالت بود، مطلع شدند. و از کلام رسول خدا برداشت کردند که اعلان ولایت و جانشینی علی (ع) امر الهی است که در این گرمای طاقت‌فرسا توسط پیامبر ابلاغ و کلام حق در کریمه “الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا” تحقق یافت.

اما وظیفه ما :

تقارن روز خبرنگار با عید سعید غدیر روز ابلاغ پیام الهی و با توجه به محتواب خطابه رسول خدا (ص) مسوولیتی بس سنگین  برای خبرنگاران دارد.

چرا که خبرنگاران در تمامی صحنه‌ها شاهدان و راویان واقعه هستند و پیامبر(ص) هم در خطبه غدیریه پس از معرفی علی بن ابیطالب (ع) به امامت مسلمانان خطاب به همه شاهدان و حاضران و همه مردم فرمودند ” تَنْتَهُوا إِلَی قَوْلِی ” سخن مرا درباره امامت بفهمید ” وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ ” و آن را به کسانی که حاضر نیستند برسانید ” وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّی ” و از طرف من از آنها بخواهید قبول کنند.

امر پیامبر(ص) به حاضران، برای ابلاغ و اطلاع رسانی این واقعه بزرگ مسئولیتی سخت عظیم است که پیامبر(ص) به دوش همه حاضران در صحنه و دیگرانی که حضور ندارند (یعنی همه مردم، خبرنگاران دیروز و امروز و آینده) گذاشته است، و همه شاهدان  حاضر در صحنه ماموریت پیدا کردند  آنچه را که دیده‌اند و شنیده‌اند را برای دیگران بازگو کنند. با این دستور این جمعیت وسیع که قصد دارند به دیار خود بازگردند، همچون خبرنگاران،   ماموریت یافتند، علاوه بر شرح اعمال حج،   واقعه متمم و کامل کننده حج که انتصاب علی بن ابیطالب (ع) به جانشینی پیامبر(ص) را برای مردم بازگو کنند،   همین وظیفه‌ای که خبرنگاران امروزی به عهده گرفته اند.

واگذاری مسوولیت ابلاغ امامت از سوی پیامبر(ص) به حاضران (خبرنگاران)، و تاکید بر فهم واقعه و قبول آن  نشان از مسولیتی بزرگ برای  خبرنگاران دارد که وقتی  شاهدان  واقعه هستند، امانت دارانی باشند که صادقانه آنچه را دیده و شنیده ودرک کرده‌اند، درست و صحیح بدون جهت گیری برای دیگران  بازگو کنند.

۶۴۵۷

منبع خبر: خبر آنلاین

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

الهامی: پیشنهاد مبارزه برای کمربند قهرمانی را رد کردم/ این عیدی بزرگ تقدیم مردم ایران

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، مازیار الهامی کاپیتان سابق تیم ملی کاراته کشورمان و دارنده نشان برنز مسابقات جهانی کاراته که طی چند سال اخیر به صورت جدی فعالیت خود را در مسابقات MMA آغاز کرده است. شب گذشته در چارچوب سازمان NFJ به عنوان اولین ایرانی به مصاف «ولادیزلاو کووالو»نماینده بلاروس رفت و قهرمان جهان در رشته سامبو را در راند سوم ناک اوت کرد و مقتدرانه شکست داد.

مازیار الهامی در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، در پاسخ به این سوال که در نخستین مبارزه ای که در چارچوب مسابقات MMA در سازمان NFJ داشتید، حریف شما از لحاظ فنی چطور بود، گفت: مسابقات بسیار خوبی در بلاروس برگزار شد، بازی “فایت نایت” برای من انتخاب شده بود.حریفم در طول مبارزه واقعا بهتر از آنچه که تصور می‌کردم ظاهر شد و از لحاظ فنی بالاتر از آن چیزی بود که من فکر می‌کردم. در طول مبارزاتی که داشتیم متوجه شدم که تمام مبارزات من را آنالیز کرده و اجازه نمی‌داد که من در طول مسابقات از ضربات بالا استفاده کنم.

وی در ادامه صحبت‌های خود، خاطر نشان کرد:  فایتر بلاروس می‌دانست که من قبلا کاراته‌کا بوده‌ام و به همین دلیل برای مبارزه مقابل من با برنامه آمده بود، دو راند سختی را پشت سرگذاشتم، اما در راند سوم موفق شدم حریفم را ناک اوت کنم. در هر صورت در این مبارزه هر برنامه‌ای که برای اجرا مقابل حریفم داشتم را به نمایش گذاشتم. روز عید غدیر عیدی خوبی را  از مولا علی (ع)گرفتم و این عیدی را تقدیم می‌کنم به تمام مردم عزیز کشورم. انرژی مثبت همه مردم باعث موفقیت من در این مبارزه شد.

الهامی در پاسخ به این سوال که بازی بعدی شما در چارچوب این رقابت‌ها چه زمانی برگزار خواهد شد، گفت: مسئولان برگزاری مسابقات پیشنهاد دادند که ماه آینده برای رسیدن به کمربند قهرمانی مبارزه کنم اما من این درخواست را قبول نکردم و درخواست کردم تا دو مرحله دیگر مبارزه انجام دهم و بعد از آن برای رسیدن به کمربند قهرمانی مبارزه کنم.

کاپیتان سابق تیم ملی کاراته و دارنده نشان برنز مسابقات جهانی در پاسخ به این سوال که چرا درخواست مسئولان برگزاری مسابقات را رد کردید، گفت: می‌خواهم با آمادگی کامل برای رسیدن به کمربندقهرمانی مبارزه کنم. بازی من تقریبا ۲ ماه آینده در بلاروس برگزار خواهد شد و میخواهم پله پله بالا بروم تا به کمربند قهرمانی برسم. جا دارد از سعید صادق به خاطر تمام حمایت هایی که از من داشته تشکر کنم.

انتهای پیام/ر

منبع خبر: فارس

آخرین اخبار روز ایران و جهان را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

تجلیل از سادات سپاهان به مناسبت عید غدیر +تصاویر

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش خبرگزاری فارس و به نقل از روابط عمومی باشگاه سپاهان، در شب عید غدیر خم و با همکاری واحد فرهنگی باشگاه، مراسم ویژه‌ای در حاشیه تمرین امروز مردان قلعه‌نویی برگزار و طی آن از سادات تیم سپاهان اصفهان تجلیل به عمل آمد.

 

انتهای پیام/

منبع خبر: فارس

آخرین اخبار روز ایران و جهان را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.