دسته‌ها
آخرین اخبار

آیا غدیر با شورا منافات دارد؟/ درخواست جرج جرداق از روزگار

غدیر واقعه و ماجرایی است که که از تاریخ عبور کرده و در همه زمان ها جاری و حاضر است. استاد محمدرضا حکیمی درباره غدیر می گوید: «حماسه غدیر، چونان مشعلی جاودان سوز، در ذهن ها و زمان ها و عصر ها و نسل ها همیشه زنده است، و جوهر سیال آن در کالبد جامعه ها همیشه جاری است. گفت و گو و تأکید بر مسئله غدیر، و تجدید بحث در این باره، چیزی نیست جز تاکید براحقاق حق، و نشر عدالت، و مبارزه با ستم و جهل. این است که مسئله غدیر، مسئله انسان است، و فریاد غدیر فریاد انسان. و این حقیقت، زنده است، و دفاع و یاد آوری آن وظیفه است، تا روزی که زندگی باشد و انسان و روز»

این جمله زیبا و درخواست زیبای جرج جرداق را شنیده اید که می گوید: ” ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتازاتش عنایت می کردی! “

  • آنچه در پرونده عیدانه ما به مناسبت عید باشکوه امامت و عدالت تقدیم شده است، دارای دو بخش مجزاست. قسمت اول گزیده مطالب منتشر شده در خبرآنلاین است که به صورت باکس های زیر ارائه کرده ایم. پاسخ این پرسش که ” آیا غدیر با شورا منافات دارد؟” را در گفت وگوی ما با حجت الاسلام معادیخواه بخوانید.
  • در قسمت دوم این پرونده، ترجمه متن زیبا و بی نظیر جرج جرداق (نویسنده و محقق مسیحی) درباره امام اول شیعیان را آورده ایم که از کتاب ” امام علی، صدای عدالت انسانی” برگزیده شده است. در این نوشته شما با متنی شیوا و شگفت انگیز از نگاه یک مسیحی روبرو خواهید شد.

قسمت اول پرونده: غدیر از نگاه محققان و مورخان

لطفا برای خواندن هر مطلب روی آیکون(تصویر) آن کلیک کنید.

شهید مطهری    رسول جعفریان

عبدالمجید معادیخواه    جواد محدثی

قرآن    اهل بیت

کتاب الغدیر    کتاب الغدیر

سید مهدی شجاعی    خسروشاهی

قسمت دوم پرونده: این متن را حتما بخوانید

جرج جرداق، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی است که پدر و مادرش به حضرت علی (ع) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگی را نصب کرده بودند که روی آن جمله لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار حک شده بود. جرج جرداق در وصف حضرت علی(ع) می گوید: “ای روزگار کاش می توانستی همه قدرت هایت را، و ای طبیعت، کاش می توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می دادی”. او با نوشتن کتابی درباره امام علی (ع) بین شیعیان شناخته شد. کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» مشهورترین کتاب اوست که در ۵ جلد با عناوین «علی و حقوق بشر» ، «علی و انقلاب فرانسه» ، «علی و سقراط» ، «علی و دوران زندگانی اش» و «علی و قومیت عربی» به زبان فارسی منتشر شده است.

جرج جرداق

جرداق این کتاب را در آغاز چاپ، همراه نامه ای به آیت الله بروجردی، مرجع بزرگ شیعیان تقدیم کرده است. متن زیر از کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» انتخاب شده که در آن به توصیف شخصیت و بزرگی حضرت علی (که درود خدا بر او باد) برای وجدان های بیدار انسانی پرداخته است.

چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری…

هرکس را که به اندازه ای از وجدان و بیداردلی بهره مند است می توان انسان نامید.
چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری تا از پدیده بزرگی آگاهت سازد که دنیا از افرادی چون او در بین نسل ها به ندرت سخن می گوید؟
چرا گوش دل و خرد به دنیایت نمی دهی که در ژرفای وجودت خبر از مردی آورده که داستان دریا دلی او را در وجدان خود دارد؟ دریادلی که چنان اوج گرفت که دنیا برایش خوار شد و زندگی کم ارزش؛ و پسران، خویشان؛ مال، قدرت و دیدن طلوع و غروب خورشید در دیده اش بی اهمیت شده است.
چرا از دنیا درباره اندیشه ای نپرسیده ای که برای انسان، روشی در حکمت به بار آورده است که از بهترین روش های روزگاران و از نتایج ارزشمند آنهاست؟ پیشینیان آن را به یادگار نهادند و فرزندان و نوادگان آن را به ارث بردند و گرد آن حلقه زدند.
آیا خرد نیرومندی را می شناسی که از ده قرن و اندی پیش، این حقیقت بزرگ اجتماعی را بنیان نهاد و بر پندارهایی که هزاران ریشه دارد، خط بطلان کشید و اعلام کرد:« هیچ نیازمندی گرسنه نمی ماند مگر به خاطر آن چه برخورداری از آن بهره مند شده است.» و برای تثبیت این حقیقت چنین افزود:« هیچ گاه نعمتی انباشته ندیدم، جز آنکه در کنارش حق از دست رفته بود.»
او به یکی از کارگزاران خود درباره احتکار، این بن مایه ی زیان اجتماعی چنین نوشت:« احتکار برای توده حاکمان راهی زیانمند و عملی ناشایست است؛ از احتکار پیش گیری کن.»

آیا بزرگی را می شناسی…

آیا بزرگی را می شناسی که خرد کارای او از قرن ده و اندی پیش، او را بر کشف راز درست انسانیت راهنمایی کند و با انسان ها پیوند ژرف داشته باشد؛ در حالی که حاکمان روزگار و پادشاهان زمانش جز در فضایی که انسان ها نردبان و ابزارشان باشند، برایشان ارزشی قائل نبودند؟
اگر رافائل یک زن کشاورز ایتالیایی را برای ترسیم تصویر مریم عذرا مادر مسیح برگزید تا هر آن چه را از مفهوم کرامت انسانی دوست داشت و در اراده اش بود، در آن چهره بنمایاند و تولستوی، ولتر و گوته در دستاوردهای فکری و اجتماعی خود، روح آن چه را رافائل در این چهره پردازی اش نهاده بود، به کار گرفتند. این بزرگ مرد، صدها سال پیش، از آن پیشی گرفته است؛ با همه تفاوت هایی که روزگار سخت او با شرایط مساعد اینان، و جامعه بسته او با جامعه های باز آنان داشت. او با پادشاهان، امیران، والیان و ثروتمندانی که راه ملت های ستمدیده و خوار شده را با بیهوده گرایی سد کرده بودند در ستیز بود.
با سوگند می گفت:« سوگند به خدا حق ستم دیده را از ستمگرش خواهم گرفت و ستم گر را افسار زده به جاده حق خواهم کشید، گرچه آن را خوش نداشته باشد.» آنگاه فریاد نجات بخشی را که گویای معرفت و آگاهی به حقیقت افشاگری افسار گسیخته و غرق در پوچی و نیز واقعیت ملت گرسنه و بدبخت است، بر سر امیران هوس باز می کشید و با گزیده گویی که گویا فریاد تقدیر بود، می گفت: «زیردستانتان بالا دست و بالادستانتان زیردست خواهد شد و از این سخن هدفی جز اشاره صریح به محرومیت توده های مردم از نعمت ها و شیطان های شرارت و دیو های ستم و نیرنگی که در زیر لباس تیول داران، حاکمان و احتکارگران پنهان بودند نداشت.»

آیا درباره حاکمی پرسیده ای…

آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی وجود داشت؛ و آن گاه برادش را به خاطر بی تحمل رنجی در پی به دست آوردن دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد بازخواست قرار می داد. زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره ، سنگین بار و ناتوان سازد.
او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان. اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده است، تو را خواهم زد.»

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی…

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که در روزگار خود، خودش گندم را آرد کند و از آن چه آرد کرد ، نان خشکی فراهم آورد و آن را با زانویش بشکند و بخورد و یا کفش خودش را خود پینه بزند و چنان که گفتیم هرگز از مال دنیا چیزی برای خود جمع نکند؟ چون همه همت او در آن بود که حق مستضعفان، ستم دیدگان و فقیران را از بهره کشان و احتکارگران باز پس بگیرد و زندگی آنان را پاس بدارد تا با کرامت روزگار بگذرانند و در پی آن نباشد که خود شکم سیر، لباس پوشیده و خواب راحت داشته باشد؛ چرا که بین مردم « کسانی هستند که امید به قرص نانی ندارند» و «شکم هایی تهی و دل هایی انده بار وجود دارد».
او چه زیبا می گوید که:« آیا خود را به این قانع کنم که به من امیر مومنان گفته شود ولی در سختی های زندگی با آنان شریک نباشم؟» و در دنیا پست ترین چیز در نظر او بهتر از ولایت بر مردم است « اگر حق را برپا ندارد و باطل را از بین نبرد»

آیا در قلمرو عدالت، بزرگ مردی را می شناسی که اگر همه ساکنان زمین علیه او باشند، او همچنان بر حق پای فشارد؟ و دشمنان او اگر کوه و دشت را انباشته کنند، باز هم بر باطل باشند؟ زیرا عدالت در وجود او مقوله اکتسابی نبود، گرچه بعدا در روش او به یک مذهب تبدیل شد، یک برنامه ریزی نبود که سیاست آن را تقریر کرده باشد، گرچه این نیز یکی از جنبه های مفهوم عدالت در نظر او بود، و یک راه نبود که او بخواهد برای دستیابی به صدارت، آگاهانه آن را بپیماید، گرچه او آن را پیمود و در نتیجه در دل خوبان جای گرفت. بلکه عدالت در ساختار وجودی او اصلی بود که با دیگر اصول وجودی اش متحد بود و سرشتی بود که نمی شد از آن در گذرد و علیه آن اقدام کند؛ گویی که این عدالت ماده ای بود که ساختار وجودی اش از آن برآمده بود و چون خونی در رگ ها و روحی در وجودش بود.

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که همه ابزار ثروت و پادشاهی نزد او به گونه ای مهیا شده باشد که برای دیگران مهیا نمی شود، اما او همواره از همه آن ابزار و عوامل دوری کند و آنها را رها سازد؟ همه آرایه های شرافت نسب در او جمع باشد، اما او بگوید: «هیچ شرافتی چون فروتنی نیست» و دوستداران او، او را دوست بدارند و او بگوید: «هر کس مرا دوست می دارد برای خود از فقر لباسی بدوزد» و عده ای در دوستی او غلو کنند و او بگوید: «در مورد من دوستدار غالی، هلاک است» و آنگاه خویشتن را مورد خطاب قرار داده و بگوید: «پروردگارا، آن چه نمی دانیم بر ما ببخش» عده ای او را در جایگاه خدایی نشاندند، ولی او آنان را به سخت ترین شکل مجازات کرد. و عده ای او را ناخوش داشتند و او با آنان چون برادری خیرخواه برخورد کرد. آنان به وی بد گفتند و یاران او در برابر آنان به بدگویی پرداختند. اما او به یاران خود گفت: «دوست ندارم که بدگو باشید» با او به دشمنی برخواستند، بر او بد کردند و حرمت چیزی را در حق او پاس نداشتند و علیه او دست به پیکار زدند. امام او می گفت: «برادرت را با احسان و نیکویی سرزنش کن و با انعام به او، او را بازگردان» و «هرگز برادر تو در قطع پیوند قوی تر از تو در برقراری پیوند نباشد و در بدی کردن به تو، از تو بر نیکی کردن به او تواناتر نباشد» به او سفارش همراهی هرچند کوتاه مدت با پاره ای از گناهکاران به خاطر حفظ حاکمیت کردند. اما او گفت: «دوست تو کسی است که تو را نهی کند و دشمن تو کسی است که تو را گول بزند» و افزود: «راستگویی اگر چه بر تو زیان رساند، بر دروغگویی گرچه به تو سود دهد پیش دار»

کسانی که خوبی های او شامل حالشان شده بود با او جنگیدند. اما او خطاب به خویش می گفت: «تشکر نکردن کسی تو را از نیکی کردن باز ندارد».
نزد او از نعمت های دنیایی سخن به میان آوردند. او به گوینده آن نگاهی کرد و گفت: «پسندیده ترین نعمت، خوش اخلاقی است».
باردیگر نزد او آمدند و به او پیروزی به روش حاکمان را پیشنهاد کردند، اما او گفت: «آن کس که به وسیله گناه پیروز شده، پیروز نیست و چیره به وسیله شر، شکست خورده است.»
او از بدی های دشمنانش آن قدر که دیگران نمی دانستند آگاه بود، اما از آنها چشم می پوشید و خاطرش را از آنها تهی می کرد و با خود زمزمه می کرد که : «شریف ترین رفتارهای شخص کریم، غفلت از چیزهایی است که از آنها خبر دارد». دشمنان و دوستان نادانش روزگار را چنان علیه او تجهیز کردند که در دل هر کسی می توانست موجب بد بینی به مردم شود، اما او همواره می گفت:« سخنی که از زبان کسی بیرون می آید، تا جایی که راهی برای حمل آن به نیکی پیدا می کنی، هرگز آن را به بدی حمل نکن»

در نگاه تاریخ و حقیقت، تفاوتی ندارد، که تو این مرد بزرگ را بشناسی یا نشناسی، چون حقیقت و تارخ گواهی می دهند که وجدان شرف پدر شهیدان، علی بن ابی طالب، فریاد عدالت، انسانیت و شخصیت جاودان شرق است.
ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتازاتش عنایت می کردی! »

عید امامت بر همه کاربران محترم مبارک باد.

/۶۲۶۲

منبع خبر: خبر آنلاین

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
آخرین اخبار

گوش کن، پیام رسید!

گوش کن

این برای چندمین بار است که پیامبر خدا تکرار می کند

هان ای مردم خوب ببینید و گوش دهید و فرابگیرید، شاید دیگر من در سفر حج کنار شما نباشم.

سلمان در چشمان ابوذر و عمار نگریست، همان بار اول که این جمله ها را از حبیب خدا شنیدند برای نگرانی شان کافی بود.

پیامبر از چه خبر می دهد؟

برق در عمق نگاه ابوسفیان و معاویه و لبخند گوشه لب شان، بر نگرانی شان افزود.

بعد از او چه خواهد شد؟

پس پیامبر خدا پیامی را که مدت هاست در انتظارش هستیم چه وقت اعلام و ابلاغ خواهد کرد؟

عمار پرسید.

سلمان غرق در بحر تفکر سر به زیر انداخت. به گمانم آنجا که پیامبر در منی خطبه می خواند و علی را در کنار خود خوانده بود، قصد همین کار را داشت اما…

اما چه؟ ابوذر پرسید.

اما نگذاشتند. همهمه کردند و مردم پراکنده شدند.

.

حدود بیست سال قبل

شهر مکه

خانه خدیجه(س)

محمد(ص) از عموها و عموزاده ها و دیگر بزرگان بنی هاشم استقبال می کند.

: خیلی خوش آمدید. بفرمایید. غذا را میل بفرمایید.

غذا را با کمک علی(ع) تهیه کرده بود و در پذیرایی هم همو کمک کارش بود و غلامان خدیجه.

غذا که تمام شد محمد (ص) شروع به صحبت کرد. اما…

نگذاشتند حرف بزند. همهمه کردند و گوش ایشان بدهکار حرف امین قوم نبود.

.

سرزمین منی

مسجد خیف

بلال صدا می زند.

چه اتفاقی افتاده؟!

پیامبر خدا مردم را فرا خوانده و تاکید کرده همه بیایند.

باید اتفاق مهمی باشد که در این گرمای هوا و خستگی انجام مناسک، ما را خوانده است.

رسول خدا چنین سخن آغاز کرد. ابتدا خدای متعال را حمد و سپاس گفت و سپس  از مسوولیت و رسالت خویش گفت و مردم را به شهادت طلبید.

هان ای مردم من چگونه پیامبری برای شما بودم؟

صدای جمعیت بلند شد.

هیاهو و همهمه مردم که فرو نشست، پیامبر  خدا ادامه داد: اگر من بمیرم یا به شهادت برسم، آیا شما به همان باورها و اعتقادات و اعمال پیش از اسلام بازخواهید گشت؟

فریادهای انکار مردم بلند شد. نه یا رسول الله!!!

پس بدانید و آگاه باشید که خداوند برای صراط مستقیمی که در پیش روی شماست، نشانه ای قرار داده است تا از آن منحرف نشوید و جزء گمراهانی نشوید که مورد خشم خداوند قرار می گیرند.

معلوم نبود از کجا و چگونه دوباره همهمه ای بیهوده بلند شد. هوا خیلی گرم بود و انبوه مردم تا سخن پیامبر به ایشان برسد باید صبر می کردند و سکوت اما…

همهمه ها نگذاشت.

دلشوره ای عجیب به دل دوستان علی (ع) و یاران حقیقی پیامبر افتاد. پس چرا چنین شد؟ چرا اجازه ندادند پیامبر به سخنان خود ادامه دهد.

سلمان به پیامبر خدا نگاه کرد. فهمید که او علیرغم ظاهری آرام بسیار نگران و غمگین است و غرق اندوهی بی پایان. سیمای ماه وش و ملکوتی اش سرخ شده بود و قطرات درشت عرق بر پیشانی بلند و نورانی اش نشسته بود. گویا هم اینک جبرئیل پیامی را به او رسانده بود.

.

حج که تمام شد، بیقراری ها هم تمام شد هم اینها و هم آنها…

اینها که تشنه شنیدن آخرین پیام بودند ترسان و نگران، اما امیدوار روزهای پیش رو را در انتظار بودند.

 اما آنها که بیزار از شنیدن آن بودند، خوشحال و شادمان بودند. سروصدا و همهمه ای که ایجاد کرده بودند و غرغرها و زیر لب نجوا کردن های شان نگذاشته بود پیامبر آخرین پیام و مهم ترین آنها را به گوش همگان برساند.

اما پیامبر

او که برای همه مسلمان ها توجه و احترام خاص قایل بود و اگرچه می دانست برخی از ایشان واقعا ایمان نیاورده اند، اما به خاطر بزرگی و بزرگواری اش به روی آنها نمی آورد، از همه بی تاب تر بود. او هیچ گاه در رساندن پیام خدا تردید نکرده بود و دودل نشده بود اما این بار…

این بار فرق می کرد.

این بار که مکه فتح شده بود و غرق شکوه و عظمت به همراه جمعیت عظیم مسلمانان خانه محبوب خود را پاکیزه از بت و بت پرستی طواف می کرد، تردید تمام وجود سراسر یقین او را رها نمی کرد.

سال ها از آن روزها که او و علی و خدیجه (ع) در گوشه ای از مسجد به نماز می ایستادند، گذشته…

از آن روزی که در هنگام سجده و راز و نیاز شانه اش سنگین شد و تعفن و لزجی شکمبه حیوان بر روی و موی و لباسش روان شده بود.

از آن روز که خسته و بغض آلود، با همان حال به عموهای غیرتمند خود ابوطالب و حمزه علیهما السلام که رسید، درددلش باز شد و ابوطالب شمشیر کشیده بود و حمزه همان شکمبه را بر سر و روی آن اشراف بی شرف کشیده بود سال ها می گذشت و در طول این سال ها حوادث پیاپی از پیش چشم او می گذشت.

آن روزها هیچ گاه تردیدی چنین به دل راه نداده بود…

وقتی پیشنهاد دنیایی اشراف را از زبان عموی خود شنید، فرمود خورشید را به من بدهند ماه هم در کنار آن، دست از دعوت و رساندن این پیام نخواهم کشید…

حتی وقتی بدن رنجور یار باوفای خود خدیجه را در عبای خود کفن نمود یا آن گاه که با رفتن ابوطالب دیگر در میان آن همه دشمن تنها شد…

پس چرا حالا میان این همه حاجی احرام پوشیده که او را چون نگینی در میان گرفته و همراهی می کنند، تردید دست برنمی دارد؟!!!

حاجیان مکه را ترک می کنند

پیامبر نیز

نگاه ها بیش از گذشته پیام رسان شده اند، علی(ع) را نگاه کرد، فاطمه(س) را هم، هر دو سر به زیر انداختند.

 چشم به آسمان دوخت. یا معین من لا معین له…

.

برکه ای حوالی جحفه

باز هم آمد

با همان پیام و دستور

که ای رسول به مردم برسان پیام پروردگارت را

که اگر نرسانی رسالت خود را کامل نکرده ای

و بدان خداوند تو را مردم حفظ خواهد نمود

پیامبر امر به توقف نمود. به همه بگویید بیایند، آنها که رفته اند بگویید برگردند، آنها که مانده اند، بگویید برسند، همه باید این مهمترین پیام را خود بشنوند و انجام آن را خود ببینند.

جمعیت زیاد بود، سرتاسر دشت و حوالی برکه در گرمای سوزان بیابان حجاز، جهاز شترها کنار هم شد منبر، و رسول خدا از آن بالا رفت

حالا همه جمعیت او را می دیدند و او هم همه آنان را می دید

برخی که صدای رسایی داشتند در میان جمعیت پراکنده شدند تا صدای رسول خدا به همه دوردست ها هم برسد.

باز هم حمد الهی و توصیف خدایی که با برانگیختن حبیب خود به رسالت، مردم را از جهل و جاهلیت به معرفت و آگاهی سوق داده بود.

بعد رسول خدا بر وظیفه دشوار خود در رساندن پیام های الهی و بشارت دادن به بهشت و هشدار دادن از جهنم تاکید نمود و از مردم شهادت گرفت که با تمام وجود رسالت خود را به انجام رسانده است.

شهادت دوم آنجا بود که خدا و او بر مردم ولایت و مسئولیت داشته و دارند و مردم با ایمان خود و ابراز دو شهادت در این حصن حصین وارد شده اند. همگی بدون تردید و با صدای بلند شهادت دادند.

آن گاه رسول خدا مردی را که در کنار منبر بود به بالای منبر فراخواند. علی جانم بیا در کنار من. این بار انگار مهر بر برخی دهان ها زده شده بود. وقتی علی(ع) در کنار رسول خدا (ص) قرار گرفت دستان او را به دست خود گرفت و آن را بالا برد، با تمام توان، آن قدر بالا که بدن علی ع کشیده شد و دیگر نیم توانست روی تمام پای خود بایستد. باید همه خوب او را می دیدند.

هان ای مردم

این علی است، او برادر من است و وصی من

آنچه خدا به من آموخته به او آموخته ام، او اولین مومن، اولین بیعت کننده، اولین نمازگزار به همراه من است و خدا چند بار به من دستور داده تا او را به جانشینی خود به شما معرفی کنم اما من…

رسول خدا مکث نمود…

سرگرداند و جمعیت منتظر را دوباره نگه کرد. شاید کمی صدایش می لرزید، من از خدا خواستم تا من را از این ماموریت معاف بدارد، تحمل این پیام دشوار بود و آنان که آن را بپذیرند کم هستند، دلهای لرزان و لغزان برخی و حیله و تمسخر برخی دیگر من را نگران می کرد، اما بدانید و به خاطر بسپرید که این امر الهی است که باید اعلام و ابلاغ شود.

آهی عمیق از وجود پیامبر برآمد. انگار سبک شده بود. دیگر غصه ای در دل نداشت. ادامه داد هان ای مردم بپرهیزید از حسادت، دور باشید از کسانی که شما را به نافرمانی از امر خدا دعوت می کنند. تقوا پیشه کنید و از علی دوری نگزینید.

علی و فرزندانش صراط مستقیم هستند

همه شما جزء زیانکاران خواهید الا آنان که به ولایت علی و فرزندان او ایمان بیاورند

او همان جنب الله است که اهل جهنم حسرت خواهند خورد که نسبت به او کوتاهی کرده اند

ای مردم یادتان باشد برخی از اقوام پیشین، بعد از ایمان دچار گمراهی شدند و شما نیز ممکن است، پس از خود و این پیام مراقبت کنید

آنان که هستند به آنان که نیستند و پدران و مادران به فرزندان خود تا روز قیامت این پیام و دستور را برسانند که این بالاترین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر است.

هان ای مردم بدانید علی و فرزندان او تا روز قیامت امانت دار این امر هستند و آخرین ایشان محقق کننده وعده های الهی بر روی زمین است.

ای مردم حال همگان با زبان خود این را شهادت دهید و با او بیعت کنید، او زین پس امیرالمومنین است، با این نام بخوانیدش و با او پیمان ببندید.

تمام شد

از منبر که پایین می آمد

پیام رسید

هم اینک دین خود را برای شما کامل کردم

و نعمت خود را بر شما تمام

و راضی شدم که اسلام آن دین پسندیده برای همگان تا قیامت باشد.

حالا جمعیت سراپاگوش و ساکت تکبیر می گفتند و هجوم می آوردند تا خود را به پیامبر و علی علیهماالسلام برسانند و به او به عنوان امیر و ولی سلام کنند.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام

/۶۲۶۲

منبع خبر: خبر آنلاین

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
آخرین اخبار

بازخوانی یک اعدام انگلیسی

 شاید این یکی از خاصیت‌های تاریخ باشد که با گذشت زمان خوبی یا بدی آدم‌ها را آشکار می‌کند. اینکه روزگاری فردی را اعدام کنند یا به او برچسبی بزنند قطعا چندان در قضاوت تاریخ تاثیر گذار نخواهد بود. زیرا مردم سال‌های بعد هستند که عظمت او را درک می‌کنند؛ و این داستان مردی است که مسیر تاریخ را تغییر داد؛ اگرچه مردم کشورش هرگز قدردان او نبودند.

آیت‌الله شهید شیخ فضل‌الله کجوری (معروف به نوری)، یکی از مجتهدان طراز اول تهران و از علمای پیشگام عصر مشروطه در کنار آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی و آیت‌الله سید محمد طباطبایی بود که در سال ۱۲۵۹ قمری به‌دنیا آمد.

او پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطوح عازم عتبات شد و در محضر آیات عظام میرزاحسن شیرازی و حبیب‌الله رشتی به فرا گرفتن علوم اسلامی پرداخت و پس از بازگشت در تهران ساکن شد. او همچنین وکیل میرزای شیرازی صاحب فتوای تنباکو بود و در ماجرای نهضت تحریم توتون و تنباکو، در کنار میرزا حسن آشتیانی پرچمدار نهضت بوده است.

دوره قاجار به مشهورترین و مقبول‌ترین مجتهد پایتخت، لقب “مجتهد اول تهران”  اطلاق می‌شد و چنین شخصی هم دارای نفوذ معنوی و هم نفوذ اجتماعی بود.  

وقتی «مهاجرت صغری» و «مهاجرت کبری» سرنوشت جامعه را تغییر داد

در سال ۱۲۸۴، به مرور مردم از ظلم‌هایی که درجامعه می‌دیدند به ستوه آمده بودند؛ از همین رو نیز اعتراضات عمومی به وضع موجود از جمله ظلم، تعدی برخی شاهزادگان قاجار در ولایات، مسافرت‌های پر خرج ناصرالدین‌شاه و صدر اعظم، چوب زدن دوتن از تجار محترم و معتمد بازار تهران توسط علاءالدوله به بهانه کم بود قند موجب شد تا شیخ فضل‌الله نوری و دو سید نهضت مشروطه یعنی آیات اعظام محمد طباطبایی و عبدالله بهبهانی، مدت یک ماه در حرم حضرت عبدالعظیم تحصن کنند.

با بازگشت علما و مردم از تحصن در شهرری، عین‌الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه اقدام به دستگیری واعظان و منبری‌های نهضت کرد. یک راهپیمایی در تهران آغاز شد که به درگیری سربازان با مردم انجامید و یک طلبه به‌نام “عبدالحمید” به شهادت رسید. مردم جسد او را بر دست گرفته و با سینه‌زنی و عزاداری وارد مسجد شدند و در مسجد تحصن کردند که فرمانده قوای تهران با فرمان حمله، موجب کشته شدن یکصد نفر از مردم شد.

علمای مشروطه و هزار نفر از مردم تهران، این‌بار قصد کردند برای تحصن به قم بروند که به مهاجرت کبری مشهور شد. در این زمان با اینکه هنوز عین‌الدوله و نصرالسلطنه نسبت به شیخ فضل الله موضعی مثبت داشتند ولی هرچه به او اصرار کردند که از مهاجرت به قم صرف نظر کند، نپذیرفت و به مهاجرین پیوست. مؤلف «تاریخ بیداری ایرانیان» می‌نویسد: «علی‌الظاهر حرکت حاج شیخ فضل‌الله خیلی امر آقایان را قوّت داد.»

این اقدام موجی از قیام سراسری را در کشور ایجاد کرد و مراجع سایر شهرها مانند آقانجفی اصفهانی و ملاقربانعلی زنجانی به این تحصن پیوستند. از طرفی، سایر روحانیون شهرها با ارسال تلگراف حمایت خود را از این حرکت اعلام کردند.

آیت‌الله بهجت دراین‌باره معتقد است” مرحوم آخوند شیخ فضل الله را قبول داشته و اصل ورود ایشان به مشروطه به خاطر شیخ بوده است. “

با گسترش تحصن، شاه دستور عزل عین‌الدوله از صدارت و فرمان مشروطیت را صادر کرد و مشیرالدوله صدراعظم شد.

داستان مخالفت با مشروطه‌ای که مشروع نبود 

مقدمات تشکیل مجلس شورای ملی اسلامی (مظفرالدین‌شاه در حکم مشروطه بر لفظ “اسلامی‌” آن تصریح کرده بود) انجام و انتخابات تهران در سال ۱۲۸۵ آغاز شد. اولین دوره مجلس، صنفی بود و نمایندگانی از روحانیون، بازرگانان، کشاورزان، اعیان و پیشه‌وران حضور داشتند. در همان دوره مجلس صنیع‌الدوله قانون اساسی را با کمک پسران صدراعظم تدوین کرد و در ۱۴ ذی‌القعده همان سال به امضای مظفرالدین شاه و ولیعهدش محمدعلی‌شاه رسید. مظفرالدین شاه در شب امضای قانون اساسی درگذشت و ولیعهد وی به تخت سلطنت رسید. وی در اولین اقدام مشیرالدوله را از صندلی صدارت پایین کشید و عنصر بدنام دوره قاجار یعنی علی اصغرخان اتابک را از اروپا برای صدراعظمی فراخواند.  

تدوین قانون اساسی مشروطه بیشتر برعهده نمایندگان اعیان عضو مجلس بود که عمدتا دانش‌آموخته اروپا بودند و این قانون اساسی به‌جای آنکه مبتنی بر آموزه‌های حقوق اسلامی و مناسب با شرایط ایران باشد، کپی شده از قوانین اساسی کشورهای بلغارستان، بلژیک و فرانسه بود.

اما شیخ فضل‌الله مشروطه را «مشروعه» می‌خواست و می‌گفت: «مشروطه خوب لفظی است، شاه دستخط مشروطیت را دادند، شاه مرحوم دستخط داده‌اند، مشروطه باید باشد، ولی مشروطه مشروعه و مجلس محدود، نه هرج و مرج.» اینچنین بود که نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشده است را نادرست می‌دانست و در رساله «حرمت مشروطه» با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسأله تقسیم قوا مخالفت کرده بود. از آن جمله بود که شیخ فضل‌الله در مقابل یکی از مواد قانون مشروطه آنجا که آمده بود «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی‌الحقوق خواهند بود»، به طور مشخص به مخالفت پرداخت و گفت: «محال است با اسلام حکم مساوات».

احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» پس از نقل جریان افتتاح مجلس شورای ملی می‌نویسد: «..، چون می‌بایست نظامنامه داخلی نوشته می‌شد، کسانی از نمایندگان را برای نوشتن آن نامزد گردانیدند. در این میان قانون اساسی نیز نوشته می‌شد.» سپس راجع به نویسندگان قانون اساسی و چگونگی آن می‌نویسد: «گویا مشیرالملک و مؤتمن‌الملک پسران صدراعظم آن را می‌نوشتند، یا بهتر بگویم ترجمه می‌کردند…»

 شیخ فضل‌الله در نامه‌ای به یکی از علمای شهرستان‌ها می‌نویسد: «.. آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟…» شیخ فضل‌الله همان زمان در جایی گفته بود مشروطه‌ای را که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سردرآورد، نمی‌خواهد.

من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند

پس از اینکه مسأله بررسی قانون اساسی و تطبیق آن با شرع، توسط علما آغاز شد. شیخ فضل‌الله این امر را که مجلس بتواند صرفاً به استناد رأی اکثریت برخلاف قوانین و احکام شرعی، قانون وضع کند مردود داسته و متقابلاً موافقت خود را با مجلسی که با رعایت احکام اسلام، قانون وضع نماید، اعلام می‌کند و در این باره گفته بود: «.. ایّها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم… صریحاً می‌گویم… که من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می‌خواهند که اساسش براسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی می‌خواهم.»
 
از همین رو او در سوم تیرماه ۱۲۸۶ به عنوان اعتراض به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت می‌کند و با سخنرانی‌ها و انتشار لوایح در صدد برملا ساختن مقاصد مشروطه‌خواهانی که مشروطه‌ای بدون تعهد به اسلام دنبال می‌کردند، برمی‌آید. در این سفر مجتهدان بزرگی مانند سید احمد بهبهانی برادر سید عبدالله بهبهانی، ملا محمد آملی از مراجع تهران، آیت‌الله رستم آبادی از علمای شمیرانات و حدود ۷۰ نفر از ائمه جماعات تهران و ۴۰۰ طلبه وی را همراهی می‌کردند؛ او تئوری مشروطه مشروعه را در همین دوران تبیین کرد. در یکی از این لوایح منتشر شد آمده است: «ای مسلمانان کدام عالم است که می‌گوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجراء احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بی‌دین آزادی طلب که احکام شریعت قیدی است برای آن‌ها. می‌خواهند نگذارند که رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجراء آن.»

از این پس اختلافات بین مشروطه‌خواهان و شیخ فضل‌الله و طرفدارانش جدی‌تر شد. شیخ فضل‌الله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه داد تا اینکه طرح ترور شیخ ریخته شد.

در ۱۶ ذی‌الحجه ۱۳۳۶ قمری برابر با نهم دی ماه ۱۲۸۷ توسط کریم دواتگر به وی سوءقصد شد و گلوله‌ای به پای شیخ اصابت کرد. ضارب نیز هنگام دستگیری گلوله‌ای به گلوی خود شلیک کرد و مجروح شد در بازجویی از کریم داوتگر، اسامی افرادی به میان آمد که با سفارت انگلیس در ارتباط بودند و سفارت انگلیس رسما از دولت ایران خواست تا بدون حضور نماینده آن سفارت، متهمین محاکمه نشوند.
داستان مشروطه‌ای که بدتر از استبداد بود / رد پای استعمار کهنه در ترور مشروطه خواهان ایرانی / مشروطه‌ای که نامشروع بود
حاج شیخ فضل اللّه نیز پس از ترور به مدت سه ماه و نیم بستری بود تا بهبود یافت. شیخ فضل اللّه در مورد کریم جوانمردی از خود نشان داد و از خون او در گذشت. نکته عبرت ‏انگیز تاریخی این است که کریم دواتگر – عامل ترور شیخ – درست ۸ سال‏ پس از شهادت شیخ تنها با اختلاف یک روز یعنی در ۱۲رجب ۱۳۳۵ به دست رفقای خویش‏ در کمیته مجازات(رشید السلطان،سید مرتضی و میر عبد الحسین ساعت ساز)ترور شد و به‏ قتل رسید.

چرخه ترور علاوه بر شیخ‌فضل‌الله نوری، دامن سید عبدالله بهبهانی را هم گرفت و نهم رجب ۱۳۲۸ قمری، وی را به قتل رساندند. اخبار ترورها و اعدام شیخ فضل‌الله نوری وقتی به نجف رسید، آخوند خراسانی از مراجع بزرگ شیعه مقیم نجف، شبی که قصد داشت برای رسیدگی و اطلاع دقیق از اوضاع، به ایران بیاید سپیده‌دم ۲۱ آذر ۱۲۹۰، درگذشت و برخی مرگ وی را ناشی از مسمومیت توسط ایادی روس می‌دانند.

و شهادت در سیزدهم رجب ؛ پاداش حقانیت او شد 

با آغاز دوران استبداد صغیر و توپ بستن مجلس به‌دست لیاخوف روسی و به‌فرمان محمدعلی شاه قاجار، موجی از دستگیری سران نهضت مشروطه آغاز می‌شود. برخی مانند ملک‌المتکلمین و جهانگیرخان صوراسرافیل دستگیر و در باغشاه اعدام شدند. سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی در نزدیکی بروجرد دستگیر و در زندان خفه کردند، برخی نیز مانند تقی‌زاده و معاضدالسلطنه به سفارت انگلستان پناه بردند! با انتشار اخبار تهران، مردم در تبریز، رشت، اصفهان و سایر نقاط دست به قیام زدند و برای فتح تهران قشون‌کشی کردند.

۲۳ تیرماه ۱۲۸۸ تهران تصرف شد و محمدعلی شاه  به سفارت روسیه پناهنده شد و فرزند ۱۲ ساله او احمدشاه قاجار به تخت سلطنت نشست. با فتح تهران، اداره امور برعهده افرادی قرار گرفت که از آغاز با منش اسلامی شیخ فضل‌الله و سایر روحانیون مخالف بودند و موجی از وحشت سراسر تهران را در برگرفت. در واقع تصرف‌کنندگان تهران به‌جای آنکه حامیان استبداد را محاکمه کنند، سراغ متدینان رفتند برای مثال لیاخوف روسی که مجلس را به توپ بسته بود دوباره فرمانده قزاق‌ها شد و امنیت تهران را به او سپردند و یا عین‌الدوله را مورد بخشش قرار دادند.

در این دوره به شیخ فضل‌الله پیشنهاد شد تا برای تأمین جانی و مالی به سفارت روس پناهنده شود، اما وی نپذیرفت. اینچنین بود که خانه شیخ فضل‌الله نوری در روز ۸ مردادماه توسط گروهی از مشروطه‌خواهان محاصره شد. وی را سه روز در کاخ گلستان در بازداشت نگاه داشتند و سرانجام در روز ۱۱ مرداد ماه پس از محاکمه‌ای کوتاه توسط شیخ ابراهیم به اعدام محکوم شد.

جالب این است که تمام اعضای دادگاه شیخ فضل‌الله نوری از اعضای لژ بیداری بودند. این لژ، اولین لژ فراماسونری منظم و با قاعده در ایران بود و وقتی محاکمه صورت می‌گرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدامش بودند. هنگامی که می‌خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه‌ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان کرد و گفت: افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادو حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب ۱۳۲۷ قمری بود. وقتی به پایه‌ی دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت کرد و فرمود: خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.

خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می‌گویم که مؤسس این اساس لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است. محاکمه‌ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله (ص). آن گاه عمامه  را از سر برداشته و فرمود: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.

در آستانه‌ی اعدام یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید و او در جواب فرمود: دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند:  فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم کرد. طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیکر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیک شروع به نواختن کرد و مردم کف می‌زدند و شادی می‌کردند و چه بی احترامی‌هایی که به جنازه‌ی شیخ نکردند. پس از این که آقا، جان تسلیم کرد، دسته موزیک نظمیه پای دار آمد و همان جا وسط حلقه شروع کرد به زدن. مجاهدین با تفنگهایشان همین طور می‌رقصیدند. شنیدم که بعضی‌ها می‌گفتند: “ از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: “همچنین دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسه! ” یعنی به گوش محمدعلی شاه.

در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان می‌داد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش گُرپی به زمین افتاد!

جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه-همه می‌خواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفند؛ آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه‌ها و محاسنش سرازیر شد. هر که هرچه در دست داشت می‌زد؛ آن‌هایی که دستشان به نعش نمی‌رسید، تف می‌انداختند.

پیکری که به قم دعوت شد 

خانواده‌ی وی، جنازه‌ی شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی که غسل و کفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه کردند و برای این که کسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازه‌ای غیر واقعی را در قبرستان دفن کردند و صورت قبری برای آن ساختند. پس از هیجده ماه که مردم کم کم با خبر شده بودند، می‌آمدند و پشت دیوار فاتحه می‌خواندندو می‌رفتند. احتمال خطر از هر سو می‌رفت، دختر شیخ فضل الله نقل می‌کند: دیشب مرحوم آقا را خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود، ولی من در همان عالم خواب گریه می‌کردم، آقا به من گفت: “گریه نکن، همان بلاهایی را که سر سید الشهدا آوردند، سر من هم آوردند. این‌ها می‌خواهند نعش مرا دربیاورند تا درنیاورده اند زود آن را به قم بفرست.»

جنازه‌ی مطهر شیخ را بعد از ۱۸ ماه بدون آن که کم‌ترین آسیبی دیده باشد از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند. سپس در مقبره‌ای که قبلاً در صحن مطهر تدارک دیده بود، دفن کردند.

با شهادت شیخ فضل الله مراجع نجف به این قطعیت رسیدند که مشروطه از مسیر خود منحرف شده است، از آن تبرّی جستند. تا آن جا که بزرگ‌ترین مرجع تقلید عصر، آیت الله آخوند خراسانی، تصمیم گرفت شخصاً به تهران بیاید و از نزدیک مشروطه خواهان را ببیند تا در صورت علم به این که بیگانه پرست‌ها نهضت مشروطه را قبضه کرده اند، طی فتوایی آن را به کلی تحریم کند، اما قبل از حرکت، در دهم ذی حجه ۱۳۲۹ یعنی ۱۶ ماه پس از دار زدن شیخ فضل الله، شبانه او را در همان نجف اشرف به طرز مرموزی مسموم کردند.

پس از مدتی در ۲۴ تیر ۱۲۸۹ شمسی قریب یک سال پس از شهادت شیخ، یکی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی سید عبدالله بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی که شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی که در مجلس به تصویب می‌رسید و جلوگیری از رشد فرهنگ غرب در منزلش، به شهادت رساندند و سید محمد طباطبایی را نیز تهدید به مرگ کرده و از گردونه خارج ساختند.

آیت‌الله بهجت درباره شهادت شیخ فضل‌الله نوری معتقد بود” مرحوم شیخ فضل الله که از مخالفان مشروطه بود از پیش خبر می‌داد که کشف حجاب از لوازم مشروطه است آن مرحوم می‌گفت مقررات مشروطه به ظاهر اسلامی است، ولی از مسائل لاابالی و بلکه بی‌دین سرچشمه می‌گیرد و تایید می‌شود لذا به مشروطه خواهان گفته بود مرا می‌کشند، شما را هم می‌کشند در نهایت نیز چنین شد. آقا سید عبدالله بهبهانی را که طرفدار مشروطه بود بدتر از مرحوم آقا شیخ فضل الله از بین بردند و تیرباران کردند. “

رهبر معظم انقلاب درباره سکوت‌هایی که حین  واقعه اعدام  شیخ فضل الله  صورت گرفته چنین نظری را دارد: «ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل‌الله نوری را بالای دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با این‌که جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم این‌که با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند – که هنوز هم یک عده قلمزن‌ها و گوینده‌ها و نویسنده‌های ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تکرار میکنند – پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آن‌جا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آن‌ها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود.»

نکته قابل توجه ماجرای محاکمه و اعدام این عالم آنجایی است که اتفاقا رئیس دادگاه وی نه یک شخصیت به ظاهر غربگرا بلکه یک شخصیت معمم به نام شیخ ابراهیم زنجانی است که قبل و بعد از حکم اعدام شیخ، نماینده مجلس هم بوده است.  

اما در پایان باید گفت که هنوز هم هستند شیخ فضل الله‌هایی که تنها به جرم حق گویی یا خودشان و یا شخصیت‌شان در تیرباران‌های انگلیس و هوادارانش قرار می‌گیرند حال این ما هستیم که باید انتخاب کنیم در سمت حق قرار بگیریم و یا در سمت روحانی نماهای خود فروخته.

۲۷۲۱۹

منبع خبر: خبر آنلاین

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

عزاداری ورزشکاران و مردم عادی شیعه پاکستانی در ارتفاع ۵۵۰۰ متری+ فیلم

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش خبرگزاری فارس، گروهی از ورزشکاران شیعه پاکستانی به همراه عده‌ای از مردم که در منطقه کوهستانی چومار باکور واقع در گیلگیت بالتیستان ساکن هستند در ارتفاع ۵۵۰۰ متری برای امام حسین (ع) به عزاداری پرداختند.
با وجود سرمای زیاد هوا در این منطقه اما عزاداران با شور و حرارت زیادی در عزای سرور و سالار شهیدان عزاداری کردند.

 

انتهای پیام/ک

منبع خبر: فارس

آخرین اخبار روز ایران و جهان را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
دیدنیها و شنیدنی ها

حکایت جالب شیعه و وهابی

حکایت جالب شیعه و وهابی         

میگن یه روز،

ﺩﻭ تا ﻭﻫﺎﺑﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻮﺍﺭﺷﺪﻥ ﺑﻪﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ

ﻣﺘﻮﺟﻪ می شن ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍ ﺷﯿﻌﻪ ﺳﺖ . . .

تصمیم می گیرن ﮐﻪ شیعه رو ﺍﺫﯾﺘﺶ ﮐﻨﻦ؛

ﺍﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ:

ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﺮﻡ ﻟﺒﻨﺎﻥ؛

ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ؛

اه اه اه نرفتم.

ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺑﺤﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺪ

ﺍﻣﺎ قبول نکردم؛

ﭼﻮﻥ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺴﺘﻦ .. .

ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﻋﺮﺍﻕ

ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﺳﺖ؛

ﺭﻓﯿﻘﺶ ﮔﻔﺖ:ﺧﺐ ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺭﻭﭘﺎ؟؟

ﮔﻔﺖ: ﺍﻭﻧﺠﺎﻫﻢ ﺗﺸﯿﻊ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ؛

ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺮﯼ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺑﺮمی خوری . . .

ﻫﻤمین طﻮﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻥ

ﺗﺎ ﺧﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻥ؛

ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ بهشونﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:

ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺳﻔﺮ ﻧمی کنی؟

ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺗﻨﻬﺎ جایی هستﮐﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﻧﺪﺍﺭه

منبع:mahdihosein

دسته‌ها
بارداری تقویم تاریخ

قمر در عقرب چیست ؟+روزهای قمر در عقرب سال۹۴

قمر در عقرب به این معنا است که برای ساکنین زمین ، کره ماه برابر صورت فلکى عقرب‌‌ واقع شده است ، ماه (قمر) در طول یک سال قمری ، که حدود ۲۹٫۵ روز است ، یکبار به طور کامل دور زمین می چرخد! که به دوازده قسمت تقسیم شده و برج هایی نیز برای هر یک از این دوازده صورت فلکی انتخاب شده ؛ حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، حوت، دلو، جدی .

 

 بر اساس روایات و نیز علم نجوم و اخترشناسی ؛ خواندن عقد ازدواج ،مسافرت ،اقدام برای بچه دار شدن (انعقاد نطفه) ،افتتاح کار و کسب و تجارت ،حجامت ،تعیین و تغییر نام ، گذاشتن سنگ بنای کارهای مهم و بطور کلی انجام هر یک از کارهای اساسی در روزهای نحس و قمر در عقرب هم از نظر علماء دینی و هم از نظر منجّمین توصیه نمیگردد بلکه علما فتوی به کراهت اعمال بالا در ایام قمر در عقرب داده اند .

از فرمایشات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود که علم نجوم ، علمی الهی است که توسط فرشتگان و انبیاء(علیهم السلام) به بشر تعلیم داده شده است ؛ ولی کسانی که به آن احاطه داشته باشند اندک هستند ، در برخی روایات تصریح شده که علم نجوم را جز دو خاندان به درستی نمی دانند ، خاندانی در هند و خاندانی در عرب ؛ گویا مراد از خاندان عرب ، اهل بیت (علیهم السلام) هستند ، در روایات زیادی از ترتیب اثر دادن به گفته های منجّمین نهی شده ؛ ولی نه از آن جهت که این علم نادرست است بلکه از آن جهت که اوّلاً اکثر مدّعیان علم نجوم به خاطر پیچیدگی فراوان آن ، در محاسبات خود دچار اشتباه می شوند و ثانیاً در گذشته در قضیه دعای حضرت داود (علیه السلام) در توقف خورشید و نیز جریان ردّ الشمس ، حساب نجوم در هم شده ؛ لذا محاسبات منجمین فعلی همه بر ظنّ و گمان است و از روایات بر می آید که علم نجوم واقعیّت دارد ولی پیچیدگی آن فراتر از آن است که افراد عادی بتوانند به طور کامل از آن مطّلع گردند ، لذا خطا در این وادی به مراتب بیشتر از صواب است.
قمر در عقرب چیست و چه اعمالی در ایام قمر در عقرب منع شده است ؟

قمر در عقرب به این معنا است که برای ساکنین زمین ، کره ماه برابر صورت فلکى عقرب‌‌ واقع شده است ، ماه (قمر) در طول یک سال قمری ، که حدود ۲۹٫۵ روز است ، یکبار به طور کامل دور زمین می چرخد! که به دوازده قسمت تقسیم شده  و برج هایی نیز برای هر یک از این دوازده صورت فلکی انتخاب شده ؛ حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، حوت، دلو، جدی .

قمر در عقرب حدود دو و نیم روز ( ۶۰ ساعت )می باشد ، اما با توجه به اینکه در روایات عبارت “قمر در عقرب” آمده و مشخص نشده که آیا منظور قمر در صورت فلکی عقرب است یا این که قمر در برج عقرب است؟ لذا بهتر است مراعات احتیاط گردد و دو روز به آن افزود و جمعاً چهار روز و نیم محاسبه کرد ، البته روزهای قمر در عقرب در هر سال متفاوت است و باید هر سال محاسبه شوند .

بر اساس روایات و نیز علم نجوم و اخترشناسی ؛

خواندن عقد ازدواج

مسافرت

اقدام برای بچه دار شدن (انعقاد نطفه)

افتتاح کار و کسب و تجارت

حجامت

تعیین و تغییر نام

گذاشتن سنگ بنای کارهای مهم

و بطور کلی انجام هر یک از کارهای اساسی

در روزهای نحس و قمر در عقرب هم از نظر علماء دینی و هم از نظر منجّمین توصیه نمیگردد بلکه علما فتوی به کراهت اعمال بالا در ایام قمر در عقرب داده اند .

در روایتی امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «هر کس در هنگامی که قمر در عقرب باشد مسافرت یا ازدواج نماید ، خیری نمی بیند»[۱]

هر چند حرکات و صور فلکی و اجرام آسمانی بر زندگی بشر تاثیرات فراوانی دارد لکن از آموزه های اسلامی استفاده می شود که نباید به این امور بیش از حدّ مجاز اعتنا کرده و کل برنامه های زندگی خود را بر اساس آن تنظیم نمود اما به هر صورت احتیاط ، شرط عقل و نیز شرع است . به عنوان نمونه در چندین روایت ذیل ، ائمه به این موضوع اشاره کرده اند.

شخصی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: «من به گونه ای در نجوم غرق شده ام که هر گاه بخواهم کاری انجام دهم، آن را با اطلاعات نجومی خود می سنجم، اگر برای آن طالع شر و نحسی دیدم آن را انجام نمی دهم و هر گاه طالع خیر و خوبی برای آن دیدم، شروع به اقدام می کنم. امام فرمود: آیا به آن چه به دست آورده ای اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل می کنی؟ عرض کرد: بله، امام فرمود: همه کتاب هایت (کتاب های نجومی) را نابود کن و به این علم عمل نکن».[۲]

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند : هر کس برخدا توکل کند و هیچ گاه ملاحظه سعادت و نحوست روزها را ننماید خداوند او را یاری خواهد نمود و عهده دار او خواهد شد به ویژه اینکه صدقه نیز بپردازد زیرا صدقه نحوست را از بین میبرد.

البته این مطلب را هم نباید نادیده گرفت که به اعتراف خود منجمین، این گونه برداشت های غیر مادی و حکم های غیبی از حالات نجوم و ستارگان، دقیق و قطعی نیست و فقط مجرد ظن و احتمال است.[۳]

اما بعد از آن که اسلام، مسلمانان را از افتادن در خرافات باز داشت، در برخی از موارد به اموری اشاره کرده است که نوعی اعتراف به دخالت اجرام آسمانی در برخی از امور زندگی انسان ها است (البته این دخالتها اموری خارق العاده و غیر طبیعی نیستند بلکه نا شناخته و ناملموسند که به نظر برخی روشنفکر مآبها شاید خرافات باشد که انشاء الله در پستهای آینده در مورد این موضوع بیشتر بحث خواهد شد!) ، البته روشن است که در این گونه امور فقط باید به مقداری که شرع بیان کرده است، اکتفا شود ، مانند ایام قمر در عقرب و ماه صفر.
نتیجه :

بنابراین با توجه به مطالبی که ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که موضوع قمر در عقرب امری است حقیقی و واقعی ؛ و تاثیرات آن در زندگی بشر قطعی و مسلم است چنانکه علمای دینی بر طبق آن فتوا نیز داده اند و بهتر این است که در این ایام از کارهای مهمی که در صدر کلام ذکر شد پرهیز شود لکن صدقه و خواندن آیه الکرسی در دفع نحوست این ایام بسیار مفید می باشد .

 

برگرفته شده از ahlolbait.blog.ir