هر زنی علاقمند است همسرش تنها مال او باشد و قلب شوهرش را به تنهایی تصاحب کند اینجاست که سیاست زنانه لازمهی به دست آوردن عشق مردان میشود. زنان قابلیتهای بسیاری برای برانگیختن نقاط قوت رفتاری در شوهرشان دارند.
رک صحبت کنید مطمئن باشید که روشن و واضح حرف میزنید. مردان بیش از زنان به پیامهای روشن و در عین حال مختصر احتیاج دارند. کنایه زدن در مورد آنچه میتوانید مستقیما به زبان بیاورید، احتمالا به علت ترس از عدم پذیرش است. چنانچه روشن و واضح سوالی را بپرسید، پاسخی روشن و واضح دریافت خواهید کرد. در رابطه شخصی ممکن است گاهی چنین چیزی ناراحت کننده باشد، ولی در محل کار سؤالهای روشن می تواند مفید باشد.
ابراز احساسات و هیجاناتی مانند گریه کردن در مذاکرات می تواند به سادگی جایگاه تان را به خطر بیندازد. مردان در اجتماع یاد گرفته اند کمتر از زنان احساسات شان را به نمایش بگذارند.
– مختصر صحبت کنید. اگر از همسرتان چیزی میخواهید واضح و آشکار به وی بگویید.
– هیچوقت شوهرتان را با فرد دیگری قیاس نکنید؛ مگر آنکه در آن مورد برتری با همسر شما باشد.
– این شما هستید که اقتدار و غرور مردانه یک مرد را شکل میدهید و بهبود میبخشید.
– توقعات و نیازهای مالی خویش را تنها زمانی مطرح کنید که مطمئن باشید شوهرتان قادر به براوردن آنهاست.
– از کلمات عاشقانه و محبّت آمیز در طول روز استفاده کنید.
– صادق باشید، زیرا تنها در اینصورت است که حق دارید از همسرتان توقع رفتار و گفتار صادقانه داشته باشید.
– شما میتوانید از زندگی کردن با مرد خود لذّت ببرید، بدون آنکه خود و خواسته هایتان را به فراموشی بسپارید.
زنانه سیاست کنید!
هراز گاهی از وی بخاطر محسناتش تعریف و تمجید کنید.
سیاستهای زنانه، سیاست زنانه، باسیاست زنانه مردان را حرف شنو کنید سیاستهای همسر داری
– سالگرد ازدواج و تاریخ تولد همسرتان را فراموش نکنید.
– از زندگی خویش لذت ببرید، بدون آنکه خواستههای خودتان را در زندگی فراموش کنید.
متفاوت از رقیبان شغلیتان جلوه کنید
– روابط خود و همسرتان را روز به روز ارتقاء دهید و در جهت مثبت هدایت کنید.
– مردها گاهی احتیاج دارند خلوت کنند و حافظهی خود را خانه تکانی کرده، یا به امور جاری اش سرو سامان دهند. به همین خاطر توجه اعضای خانواده آنها را در این کار یاری میکند.
– گاهی اجازه دهید همسرتان با دوستانش به تفریح بپردازد.
– چنانچه شوهرتان برای منزل خرید کرد حتی یک نان خرید از وی قدردانی کنید.
– به او نشان دهید که تنها او برای شما مهم است
– بفهمید او چه میخواهد
– در یادآوری کارهای روزانه زیاده روی نکنید!
مردان عاشق زنان شوخ طبع هستند و شوخی کردن نشان از اعتماد به نفس شما دارد.
۲۳۳۰۲
منبع خبر: خبر آنلاین
آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.
سیف الله ابوترابی سخنگوی سازمان ثبت احوال کشوردرباره میزان ثبت ازدواج در سه ماه اول سال ۹۹ اظهار کرد: ۱۹۱ هزار و ۴۶۲ مورد ازدواج در بهار سال جاری به ثبت رسیده است که از میان این آمار حدود ۵۶ درصد زوجین (هم مرد و هم زن) در سنین ۲۰ تا ۳۹ سال بودند.
او افزود: حدود ۱۲ درصد از این ازدواجها، مربوط به ازدواج زنان گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ ساله با مردان ۲۵ تا ۲۹ ساله بوده است، میانگین سن ازدواج برای بار اول در سه ماه یاد شده برای مردان ۲۷.۴ سال و برای زنان ۲۲.۸ سال حاصل شده است.
ابوترابی درباره میانگین سن مردان در اولین ازدواج گفت: بیشترین میانگین سن ازدواج مربوط به استان تهران (۲۹.۶ سال) و کمترین آن متعلق به ساکنان استان خراسان جنوبی (۲۴.۹ سال) بوده است.
سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور ادامه داد: بیشترین میانگین سن دختران کشور متعلق به ساکنان استان تهران (۲۶ سال) و کمترین آن متعلق به ساکنان استانهای خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان (۲۰.۵ سال) بوده است.
۲۳۵۲۳۷
منبع خبر: خبر آنلاین
آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.
گروه زنان و جوانان ، طرح افزایش سن ازدواج موسم به «کودک همسری» حدود سه سال است در فضای رسانهای مطرح شده است. مطرح کنندگان آن در ابتدا خواهان افزایش حداقل سن قانونی ازدواج برای دختران ۱۶ سال و برای پسران ۱۸ سال شدند، و حالا در پی ممنوعیت ازدواج زیر ۱۳ سال هستند در حالیکه برای ازدواجهای زیر ۱۳ سال در قانون با محدودیت مواجه هستند.
بررسی ها نشان میدهد نسبت طلاق به ازدواج در میان ازدواجهای زیر این سنین ۱ به ۱۰ بوده است، همچنین رضایتمندی جنسی زوجین در این سنین ۶۶ تا ۸۹ درصد است. با وجود این اطلاعات آماری، جوسازیهای رسانهای طی این سه سال باعث شد، کسانی که در سنین پایین ازدواج کردند هم در مظان اتهام قرار بگیرند و دائماٌ از سوی جامعه سرزنش شوند. اما انتشار ویدئویی از یک زوج جوان باعث شد فضای منفی ایجاد شده کمی تلطیف شود.
کوثر کریمی و حسین جمشیدی سه سال پیش، تقریباً پیش از آنکه هیاهوهای کودک همسری فضای رسانهای کشور را فرا بگیرد، وقتی خانم کریمی ۱۴ ساله و آقای جمشیدی ۱۶ ساله بودند نامزد کردند و با وجود تمام مشکلات پیش رو تصمیم گرفتند ازدواج کنند.
آنها روایت آشنایی و علاقهشان را به ازدواج با انتشار یک ویدوئو در فضای مجازی به تصویر کشیدند و این فیلم بازخوردهای بسیاری به همراه داشت، کوثر و حسین به محدودیت ازدواج برای زیر سنین ۱۸ سال اعتراض کردند و یک صدا گفتند ما آدمیم و ازدواج حق طبیعی ماستو نباید قانونی تصویب شود که این حق طبیعی را از ما سلب کند.
ویدیوی منتشر شده این زوج در فضایی که با برچسب کودکهمسری آلوده شده بود این جسارت را به بقیه زوجین جوانی که زیر سن ۱۸ سال تصمیم به ازدواج گرفته بودند، داد که آنها هم دست به کار شوند و از این فضاهای مجازی مثل اینستاگرام یا توئیتر استفاده کند و با کمک آن گوشهای از شیرینیهای وصال به هنگام شان را به رخ دیگران بکشند.
*۱۵ سالگی ازدواج کردم ولی پشیمان نیستم
خانمی با نام سارا با انتشار عکسی به همراه همسرش نوشته است دو سال و ۹ ماه پیش وقتی ۱۵ سالم بود به شکل سنتی با همسرم آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم، خیلیها میگفتند سنت کم است و بچهای اما خودم این حس را نداشتم و الان هم از ازدواجم پشیمان نیستم با تمام سختیها و مشکلات از زندگی ام راضیم.
فهیمه سادات در شانزده سالگی با پسر عمهاش سیدمهدی ازدواج کرده و پس از گذشت ۹ سال زندگی مشترک از پیوندش راضی است و معتقد است در ۱۶ سالگی ناپخته نبوده و با منطق همسرش را انتخاب کرده است.
سمیه هم نوشته است من در سن ۱۷ سالگی با همسرم که ۱۸ ساله بود، ازدواج کردم و از اینکه احساسات بکر و دستنخوردهمان را تقدیم یگانه عشق زندگیمان کردهایم، خوشحالیم.
در این میان باب درد و دل جوانانی که دیر ازدواج کرده اند هم باز شد زوجی که در دهه ۲۰ ازدواج کردهاند افسوس میخورند که چرا زودتر به هم نرسیدند.
حتی جوان مجردی به نام یحیی نوشته است، آدمها تا جوان هستند باید عاشق شوند و با هم زندگی کنند چون عشق جوانی را میخواهد.
کاربری به نام امیر سجاد هم که مجرد است یک سلفی در کوه انداخته نوشته آخر من باید تنها برم کوه؟! دیدم در یک سریال دارن به جوانی که ازدواج می کند فحش می دهند شما کودکی و نباید ازدواج کنی این مسخره بازیا چیه ازدواج امر فطری و آدم سالم ازدواج میکنه، هر زمانی که متوجه نیاز فکری و روحی و جسمی شد هر وقت که فهمید توانش را داره یکی ممکن تا ۱۴ سالگی به این بلوغ برسه یکی تا ۳۰ سالگیم نرسه.
*هشتگی که یک نیاز فطری را فریاد میزند
حالا هشتگ #ما آدمیم حسابی در فضای مجازی جان گرفته و ۷ هزار نفر دنبال کننده در اینستاگرام دارد و در توئیتر هم جز هشتگهای داغ است، شعار آنها این است که هر کسی که به حداقلهای بلوغ برسد میتواند ازدواج کند. این حق را هیچکس نمیتواند از ما بگیرد چون ما آدمیم.
آمارها هم نشان میدهد که پایدارترین و با کیفیتترین ازدواجها در سنین زیر ۱۸ سال اتفاق میافتد و سالانه ۴۰ هزار ازدواج در این سنین صورت میپذیرد که نسبت طلاق به ازدواج در میان این رده سنی یک به چهل است.
البته ازدواجهای غیرعاقلانه و اجباری زیر بیست سال را میتوان به نوعی یک آسیب اجتماعی دانست و برای رفع این آسیب اجتماعی پیش از آنکه نیاز به قانون و زورباشد باید با فرهنگسازی به صحنه آمد.
حل این مسأله اجتماعی بدون اصلاح زیر ساختها و بسترهای اجتماعی ممکن نیست و نمیتوان توقع داشت با یک قانون مسأله حل نمیشود.
حاصل تصویب یک قانون درباره افزایش سن ازدواج شاید به کم کردن درصدی از این ازدواجها باشد، اما تبعات بسیاری، چون زیرزمینی شدن ازدواجها به دنبال خواهد داشت که به مراتب آسیبهای اجتماعی را فزونی میبخشد.
با توجه به آمار بالای طلاق و تأثیر مثبت ریشسفیدان در جلوگیری از این واقعه، نگرانیهایی در خصوص لایحه تأمین امنیت زنان و نقش مخرب آن در بقای این سنت وجود دارد که موجب مخالفت برخی کارشناسان شده است.
اگر به آمارهای ازدواج و طلاق نگاهی بیندازیم متوجه کاهش تعداد ازدواجها و در مقابل، افزایش شمار طلاق در کشور میشویم. در سالهای اخیر همواره نرخ طلاق در کشور افزایش یافته به طوری که در سال ۹۷ در هر ساعت ۶۳ مورد ازدواج ۲۰ مورد طلاق ثبت شده است. سال ۱۳۹۷ به ازای هر هزار ازدواج ثبتشده، ۳۱۸ مورد طلاق ثبت شده که بالاترین عدد در تاریخ ثبتاحوال ایران است؛ به عبارت بهتر در هر سه دقیقه، سه ازدواج و یک طلاق در ایران رخ داده است[۱].
همچنین و به بیان دقیقتر، نرخ عمومی طلاق طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ از ۱٫۳ به ۲٫۲ طلاق به ازای ۱۰۰۰ نفر جمعیت و نرخ خالص طلاق از ۵.۷ به ۸٫۲ طلاق به ازای ۱۰۰۰ زن متأهل رسیده است که این موضوع نشان از افزایش محسوس این پدیده در جامعه دارد.
طلاق آخرین راه برطرف کردن اختلاف میان زوجین است و در فرهنگ ایرانی این امر مذموم شمرده شده و راههای سادهتری برای حل اختلافات به کار برده میشود. از مهمترین و اثربخشترین راهکارها، مراجعه به بزرگترهای خانواده و اصطلاحاً «ریشسفیدان» است.
سازوکار سنتی کارآمد در حل اختلافات خانوادگی
در جامعه ایران از گذشته ریشسفیدها نقش موثری در خانواده ایفا میکردند و در صورت بروز مشکل در ارتباطات خانوادگی به خصوص در زندگی زناشویی فرزندان ماجرا را فیصله میدادند. آنان با استفاده از تجربیاتی که در طول زندگی خود به دست آوردهاند میتوانند با واقعبینی و به دور از احساسات، مسائل را تحلیل کرده و قبل از مراجعه به قانون، مسئله را در درون خانواده حل کنند. در همین راستا فردین ارژنگی رئیس شعبه ۳۰ تجدید نظر استان تهران طی مصاحبهای میگوید: «ظرفیت شورای حل اختلاف محدود است و بنا داریم مسائل خانوادگی با ریش سفیدی و مساعدت بزرگان حل و فصل شود.»[۲] همچنین رئیس کل دادگستری استان سمنان گفته است: «ریش سفیدان در کاهش اختلافات خانوادگی نقش بسزایی دارند و حضور آنان از کشمکشهای خانوادگی میکاهد.»[۳]
در این میان چند سالی است که لایحهای با عنوان «تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» توسط دولت طراحی شده که به نظر میآید چندان قائل به برطرف کردن مسائل خانوادگی در درون خانواده نیست و سریعاً آخرین راه، یعنی جدایی را برای اختلافات خانوادگی مقرر میکند. پژوهشگران میگویند این لایحه با فرهنگ ایرانی سازگاری لازم را ندارد و موجب افزایش مشاجرات خانوادگی خواهد شد. دکتر زهرا آیتاللهی رئیس شورای فرهنگی اجتماعی زنان و از اعضای حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید: «در این لایحه خشونت متناسب با ویژگیهای دینی و فرهنگی جامعه ایران تعریف و مصادیق آن مطابق با این اصول ذکر نشده است. تعریف واژهها به جای اینکه با تعریف آنها از اسلام همخوانی داشته باشد، بر اساس معانی غربیشان لحاظ شده است.»[۴]
این لایحه با جرمانگاری گسترده در مواجهه با رفتارهای مرد در برابر همسر یا دخترش، بسیاری از رفتارهایی که ممکن است در زندگی زناشویی و خانوادگی اتفاق بیوفتد را خشونت علیه زن تلقی میکند. به عنوان مثال اگر مردی به دلیل مصالح خانواده اجازه ندهد همسرش در ساعات آخر شب در خیابان تردد کند، طبق این لایحه مرتکب خشونت علیه زنان شده است. به موجب این لایحه زنان میتوانند با مراجعه به دادگاه از همسر خود شکایت کنند و طبق ماده ۶۶ از فصل چهارم لایحه مذکور در صورت تکرار برخی رفتارها توسط شوهر این اجازه به قضات داده شده که به سرعت حکم به جدایی زوجین بدهند. به نظر میآید این رویکرد نه تنها هدف اصلی این لایحه یعنی «حفاظت از کیان خانواده و ارتقای سلامت آن» را محقق نمیکند بلکه باعث تبدیل شدن کوچکترین کشمکشها به معضلاتی بزرگ مانند طلاق خواهد شد.
کارشناسان معتقدند این اتفاق علاوه بر گسترش مراجعات بیمورد به قوه قضائیه و افزایش شدید پروندههای قضایی، باعث از بین رفتن سنت ریشسفیدی و حل مشکلات در درون کانون خانواده شده و بنیانهای خانواده ایرانی را متزلزل میکند. بسیاری از مشکلات خانوادگی با پادرمیانی ریش سفیدان حل شده و به طلاق منجر نمیشوند. با از بین رفتن این سنت، روند رشد طلاق بسیار بیشتر از گذشته خواهد شد. در حالی که یکی از اهداف این لایحه صیانت از خانواده ذکر شده، به نظر میرسد نوعی نقض غرض و پارادوکس در بندهای آن وجود دارد.
ازدواج مقوله مهمی است، اما وقتی مهمتر و جالبتر میشود که مردان معروف هنوز به سراغش نرفته باشند یا حتی یک سری از آنها در تجرد و تنهایی از این دنیا رفته باشند. شاید باورتان نشود اما معروفترین موسیقیدان، نقاش و مخترع دنیا هیچ وقت ازدواج نکرده باشند یا برادران هواپیماساز و اسحاق نیوتنِ معروف با آن سیب و درخت و آن جاذبه زمین مجرد از دنیا رفت.
پس از آنکه بریجیت بیرلین حقوق دان برای نخستین بار صدراعظم خانم در اتریش انتخاب شد، بیوگرافی وی نشان داد که با وجود اینکه او در سن ۶۹ سالگی به سر میبرد، اما تا به حال ازدواج نکرده است و فرزندی هم ندارند. این موضوع باعث شد تا در زندگی خصوصی سیاستمداران جستجو کنیم و کسانی را که تا به حال ازدواج نکردهاند، در این گزارش معرفی نماییم.
دالای لاما
او رهبر دینی بوداییان دنیاست، دالایی لاما لقبی است که به رهبران مذهبی بودایی داده میشود. مجله تایم در سال ۲۰۰۸، پنجمین فهرست سالانه «بانفوذترین زنان و مردان جهان» را منتشر کرد. در این ردهبندی، دالایی لاما در مقام اول در رده «بانفوذترین رهبران کشورها و انقلابیون» قرار گرفت. این مرد با نفوذ میخواهد تا پایان عمرش مجرد بماند. او خودش را نذر تجرد کرده است تا به عنوان یک راهب بودایی به رواج، گسترش و حفظ مسلک خود کمک کند.
جیمز بیوکنن
او پانزدهمین رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا از حزب دموکرات است و از سال ۱۸۵۷ تا ۱۸۶۱ در مقام ریاست جمهوری قرار داشت و به دلیل مشغله کاری که داشت به ازدواج فکر نمیکرد و در سن ۷۷ سالگی در حالی که مجرد بود درگذشت.
جولیا گیلارد
جولیا گیلارد بیستوهفتمین نخستوزیر استرالیا است که از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ در این مقام قرار داشت. او فردی غیرمذهبی است که اعتقادی به ازدواج ندارد و تا امروز مجرد است.
ملکه الیزابت اول
شاید او معروفترین ملکه انگلیس باشد و از زمانی که ازدواج نکرده است به عنوان «the Virgin Queen» معروف شد. او به مدت نیم قرن یعنی از سال ۱۵۳۳ تا ۱۶۰۳ تا زمان مرگش سلطنت کرد. الیزابت از کودکی در خانه ادوارد ششم میزیست، چون که پدرش هنری که فرزند پسر میخواست او و مادرش را از خود رانده بود. الیزابت با آموزههای پروتستان بزرگ شد. او برای مصالح کشور هرگز تن به ازدواج نداد و از بیماری بیخوابی رنج میبرد و سرانجام در سال ۱۶۰۳ درگذشت.
ویلیام لیون مکنزی کینگ
او دهمین نخستوزیر کانادا بود و دوره مسئولیتش طولانیترین دوره نخستوزیری بود. او از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۸ به مدت ۲۲ سال عنوان نخستوزیری را داشت و هرگز ازدواج نکرد.
آر. بی. بنت
یازدهمین نخستوزیر کانادا از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۵ در این سمت قرار داشت و او نیز تن به ازدواج نداد و در ۷۶ سالگی درگذشت.
فرانسوا اولاند
سیاستمدار و رئیسجمهور سابق فرانسه که از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ ریاست جمهوری این کشور را بر عهده داشت، نیز اعتقادی به ازدواج نداشت.
یوجین چارلز
یوجین چارلز نخستوزیر دومنیکا از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵ طولانیترین نخستوزیری را در این کشور به ثبت رساند. او ازدواج نکرد، چون معتقد بود مانع پیشرفتش میشود و عاقبت در سن ۸۶ سالگی پس از یک عمل جراحی درگذشت.
ماماتا بنرجی
این فرد وزیر امور خارجه بنگال غربی در شرق هندوستان است و بیش از دو دهه است که به عنوان سیاستمدار در دولت فعالیت دارد. او در حال حاضر ۶۴ ساله است و همچنان مجرد باقی مانده است. خیلی ساده و بیآرایش زندگی معمولیاش را دارد و یک چهره کاملاً تمیز در دنیای تاریک سیاستهای هندی دیده میشود.
آتال بیهاری واجپای
این فرد یک سیاستمدار هندی و دهمین نخستوزیر هند، یک بار به مدت سیزده روز در ۱۹۹۶ و یک دوره کامل از ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۴ نخستوزیر بود و عاقبت در سن ۹۳ سالگی و مجرد درگذشت.
راهول گاندی
این فرد شناختهشدهترین سیاستمدار مجرد هندی است که اگرچه دفتر وزیری ندارد، اما به لحاظ نام فامیل او که متعلق به خانواده گاندی نوررو نخستوزیر هند است، نفوذ فوقالعادهای در سیاستهای هندی دارد، اما با ۴۸ سال سن همچنان مجرد است.
«رضا» داستان زندگی مردی است که عاشقانه منتظر بازگشت همسرش و شروع دوباره زندگی مشترکشان است. مردی که در ابتدا چندان امیدوار به نظر نمیرسد. مردی که وقتی در پاسخ به مادر همسرش که از او میپرسد «میدونی فاطی داره با کی زندگی میکنه و شبا کجاست؟»؛ عمق تحقیرشدنش نمایان میشود و تازه بیننده میفهمد که چرا او اینقدر سریع به دنبال پیدا کردن جایگزینی برای همسرش است! تا اینجای فیلم چنین به نظر میرسید که او پس از جدایی، به هر عنصر مادهای نزدیک میشود و صراحتا از او میخواهد که تحویلش بگیرد؛ از دختر عمهای که سالها پیش دست رد به سینه او زده تا یک کافهچی غیر هم دین، که میداند رابطهاش با او هیچ سرانجامی نخواهد داشت.
«رضا» داستان زندگی مردی تحقیر شده است که میخواهد به هر ترتیب با ارتباط با یک زن دیگر شاید نشان دهد که پایبندی او به زندگی مشترکشان به معنی بیعرضگی و ناتوانی در دلبری نبوده و چه بسا اگر اراده میکرد میتوانست از زیبایی ظاهریاش بهره ببرد و چنین کند.
تضاد سنت و مدرنیته را کارگردان این فیلم -علیرضا معتمدای- آنجا بیشتر نمایان میکند که نقش بی تعهدی به یک زندگی مشترک را به “زوجه” داده است. حال آنکه در عالم واقع، این نقش را بیشتر “زوج”ها دارند که عرف و شرع و قانون و … دستشان را برای ایجاد روابط موازی باز گذاشته است. اگرچه او علت انتخاب مکان فیلم –شهر اصفهان- را فقط به خاطر اینکه زادگاهش بوده، عنوان میکند اما به نظر میرسد که او از تضاد سنت و مدرنیته در نمایش نماهای سنتی و شهری اصفهان (از سیوسه پل و پل خواجو و خانههای بازسازی شده قدیمی گرفته تا کافهای به اسم ویولت کافهچی ارمنی که قهوه فرانسوی سرو میکند) نیز بهره برده است. بهره دیگر او آنجاست که پوشش چادری سنتی غالب زنان فامیل (از عمه و دختر عمه گرفته تا مادر همسرش) را در کنار نگاه روشنفکرانه و مدرن مردی که ظاهری غربی (به جهت موی بلند و ریش قرمز و …) دارد، میگذارد؛ زنان سنتی که طلاق را امر مذمومی میدانند در کنار مردی که میپذیرد همسر سابقش شبی را با کس دیگری سپری کند و سرخورده نزد او برگردد و مابقی شب را تا صبح در آغوش او آرام بگیرد و باز سحر نزده برود و از او فقط یک یادداشت کوتاه «مرسی، بوس، فاطی» با رژلب بر روی آینه جابماند!
برخی منتقدان «رضا» را با «هامون» و برخی دیگر با «نادر» در جدایی نادر از سیمین مقایسه کردهاند. قیاسی که تجربه اول یک کارگردان تازه کار در گروه سینمایی هنر و تجربه را در کنار دو کارگردان حرفه ای، صاحب نام و درخشان در عرصه داخلی و بینالمللی قرار میدهد و احتمالا به مذاق این کارگردان هم خوش میآید. اما وجه مشترک رضا، هامون و نادر در باختشان به «قدرت انتخاب» یک زن است و هر سه (نادر کمتر از دو نفر دیگر) دلباخته همسری هستند که قصد ترک آنها را دارد و در دل تمنای تداوم حضورش را دارند. تمنایی که هامون جرات فریاد زدنش را دارد اما رضا و نادر که هم جوانتر از هامون هستند و هم در دهههای بعد از او داستان زندگیشان رقم خورده، با ژست روشن فکری غلیظ تری بیانش نمیکنند و انتظار دارند که طرف مقابل از روی رفتار آنها پی به نیتشان ببرد.
البته هر سه فیلم ارزش نقد روانکاوانه از منظر ادبی را دارند. بویژه از آن رو که این سه نفر، حس تحقیری را یدک میکشند که نمایانگر مردانگی بحران زده آنهاست. «مردانگی در بحران» یک مبحث نظری درباره مردان پس از قرن بیست و یکم است. نظریه پردازانی همچون آنتونی گیدنز معتقدند که دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی، افکار و تصورات سنتی درباره مردانگی را به بحران کشیده و به واسطه عواملی همچون تغییر در بازار کار و نرخ بالای طلاق، در حال اضمحلال است. به عبارت دیگر مردانی که روزگاری در بازار کار و خانواده و در کل جامعه از امنیت بهره می بردند؛ اکنون موقعیتشان با چندین و چند نیروی موثر متزلزل میشود و آنها نامطمئن از خویش و نقش خویش در جامعه به هال خود رها میشوند. رضا، هامون و نادر با چنین حسی در جامعه ایران رها شده و روی پرده سینما به نمایش درآمدهاند.
هر چند وقت یکبار از گوشه و کنار خبر خیانت کسی به همسرش را میشنوید. به نظر میرسد که این روزها در جوامع غربی خیانت به مسئلهای عادی تبدیل شده است و فقط مربوط به هیچ جنسیت یا جایگاه اجتماعی خاصی هم نیست.
کارمان هر چه که باشد (سیاستمدار، معلم، ورزشکار، هنرپیشه، موسیقیدان، تاجر و …) خیانتکارها بینمان هستند. دیگر سوال نیست که «چه کسی خیانت کرده است؟» این است که «چه کسی خیانت نکرده است؟»
تفکر «سریع و ساده» جامعه به مقدسترین بنیان خود اثر منفی گذاشته است. خیلی از خیانتکارها سعی میکنند کار خودشان را توجیه کنند. دلایلشان برای خودشان منطقی است. اما برای آنهایی که هیچوقت خیانت نکردهاند، این دلایل هیچ معنا و مفهومی ندارد.
موضوع خیانت تا جایی طبیعی و نرمال شده است که تقریباً هیچ فیلم و سریالی ماهواره ای نیست که حداقل یک اپیزود خیانت نداشته باشد.
خیانت روابط را نابود کرده و آرزوها را نقش بر آب میکند. اگر به فکر خیانت کردن به همسرتان هستید، قبل از اینکه وارد عمل شوید، این ۱۴ نکته را بخوانید.
به یک دروغگو تبدیل میشوید.
به دوش کشیدن لقب «خیانتکار» به اندازه کافی سنگین است اما اگر خیانت کنید، برچسب دروغگویی هم به شما میزنند. خیانت بدون فریب دادن اتفاق نمیافتد و دروغهای مصلحتی که در ابتدای کار میگویید به دروغهایی بسیار بزرگتر تبدیل خواهند شد.
«امشب تا دیروقت سر کار میمانم»ها شاید تا حدی درست باشد اما لازم است تعریف جدیدی از «کار» ارائه کنید. خیانت و دروغ دست در دست هم پیش میروند.
مچتان گرفته میشود.
شاید این اتفاق امروز نیفتد. شاید فردا هم نیفتد اما بالاخره ماه پشت ابر نمیماند. اگر خوششانس باشید، داستان خیانتتان وارد اخبار و روزنامهها نشود اما همین که دوستانتان بفهمند کافی است. همانها خبر خیانتتان را دهان به دهان پخش میکنند. انگار که یک بیلبوردی از خیانتتان در خانهتان زده باشند.
همه را از خودتان ناامید میکنید.
همه. همسرتان، دوستانتان، همکارانتان، خانوادهتان، بچههایتان، خودتان و خدایتان. زمان زیادی میبرد تا ناامیدی که ایجاد کردهاید کمرنگ شود.
مقاله مرتبط: دلیل خیانت زن و شوهر
به یک الگوی بد تبدیل میشود.
هر فردی یا یک الگوی خوب است یا یک الگوی بد. خیانت کردن نه تنها یک الگوی بد است بلکه ابرهای تردیدی به همراه خود میآورد که قسمتهای دیگر زندگیتان را هم تحتالشعاع قرار میدهد. اگر در یک جای زندگیتان خیانت کرده باشید، آیا در جای دیگر هم اینکار را میکنید؟ خیانت به همه نشان میدهد که شما راه ساده را انتخاب میکنید. به بقیه میفهماند که ارزشهای خانوادگیتان را به راحتی زیر پا میگذارید. برای همه مشخص میکند که نمیخواستهاید کار سخت را انجام داده و برای مشکلی که دارید کمک بگیرید. هیچکس یک خیانتکار را تحسین نمیکند. حتی اگر یک عمر درست رفتار کرده باشید، این کار بدتان همه آن را از بین میبرد.
اعتبار اخلاقیتان را از دست میدهید.
خیلی سخت خواهد شد که به بچههایتان (و بقیه) بگویید چه کاری درست است وقتی میدانند که خودتان کار درست را انجام ندادهاید. نه تنها احترام دیگران را از دست خواهید داد، احترامی هم پیش خودتان برایتان نمیماند. هر قضاوت اخلاقی که در آینده بکنید، با خیانتی که در گذشته کردهاید مقایسه خواهد شد. البته به این معنی نیست که نمیتوانید در آینده حرف درست بزنید، مسئله اینجاست که کسی به حرفتان گوش نخواهد داد.
همسرتان دچار مشکل اعتماد خواهد شد.
برای همیشه. شما به تنهایی اعتماد به نفس آن فردی که به او قول داده بودید همیشه دوستش بدارید را نابود میکنید. هر رابطه دیگری که بعد از شما داشته باشند، برای ایجاد اعتماد دچار مشکل خواهند بود.
اگر این کافی نیست، باید بگوییم که دنیای بچههایتان را هم نابود میکنید و باعث میشوید که ثبات هر رابطه معناداری برایشان زیر سوال برود.
استاندارد زندگی را از دست میدهید.
کارتان هر چه که باشد، ممکن است آن را از دست بدهید. خیلیها خانهشان را از دست میدهند. خیلیها با هزینههای سنگین دادگاه و مهریه و طلاق روبهرو میشوند. هر چکی که مینویسید، نادان بودنتان را به شما یادآوری میکند.
مجبور خواهید شد سالها برای ساختن دوباره زندگیتان تلاش کنید.
حتی اگر از نظر مالی وضعیتتان دچار مشکل نشود، اما خواهید دید که سالهای زیادی طول میکشد تا از نظر احساسی التیام پیدا کنید. ساختن دوباره دوستیها سالها زمان خواهد برد. ساختن دوباره شخصیتتان و ساختن دوباره اعتماد هم همینطور. حتی سالها طول خواهد کشید که بتوانید خودتان را ببخشید.
روابطتان را از دست خواهید داد.
روابط زیادی را از دست خواهید داد. دوستانی که سالهاست با آنها هستید، ترکتان میکنند. دوستان صمیمی که بارها و بارها به آنها کمک کردهاید هم دیگر دور و برتان نخواهند بود که کمکتان کنند. اعضای خانوادهتان هم که هر اتفاقی که میافتاد باز کنارتان بودند هم از شما فاصله میگیرند. آدم خیانتکار در آخر تنها میماند.
همچنین بخوانید: دلایل خیانت زن و مرد
احتمال ابتلا به بیماریهای مقاربتی در شما افزایش خواهد یافت.
بیماریهایی که از طریق رابطهجنسی منتقل میشوند بین کسانی که از نظر جنسی بیقید هستند متداولتر است. اما همسر خودتان که این بیماریها را ندارد درست است؟ اگر اینطور فکر کنید که همه بجز همسرتان مبتلا به یک بیماری مقاربتی است، آنوقت هیچوقت دست به خیانت نخواهید زد.
مرغ همسایه غاز نیست.
این یک تفکر اشتباه است. چون مرغ همسایه هیچوقت مال ما نبوده است، فقط تصور ماست که ممکن است از مرغ ما بهتر باشد. اما اینطور نیست. درواقع، بااینکه از دور ممکن است به نظرتان غاز برسد اما به محض اینکه به خانه همسایه پیش مرغش بروید، یکدفعه اتفاق جالبی میافتد، مرغ همسایه که به نظرتان غاز بود، شبیه به مرغ خانه خودتان میشود.
این اتفاق خیلی زود بعد از اینکه مچتان گرفته میشود میافتد. آنوقت همه چیز در نظرتان تغییر میکند، حتی نسبت به مرغ خودتان که ترکش کردهاید. یکدفعه نسبت به آن احساس پیدا میکنید. اما آن مرغ دیگر شما را پیش خودش نمیخواهد. فرقش اینجاست.
دوست دارید رفتار مشابهی با شما شود؟
دزدها دوست دارند جیب دیگران را بزنند اما از اینکه کسی جیبشان را بزند خوششان نمیآید. اگر همه ما با این قانونی طلایی زندگی میکردیم: با دیگران همانطوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود، آنوقت بیشتر مشکلات زندگی یکشبه حل میشد.
به این کار از این دیدگاه نگاه کنید که برای خودتان اتفاق افتاده باشد. مشکل اینجاست که این چیزها نیازمند فکر کردن است و فکر کردن آخرین چیزی است که یک خیانتکار به سراغش میرود.
بعدها از این تصمیمتان پشیمان خواهید شد.
در همان لحظه، خیانت ممکن است به نظرتان منطقی بیاید. حس خوبی دارد و حتی به نظرتان کار درستی میآید. اما یادتان باشد احساسات گول میزنند. خیلی زود بعد از آن چشمهایتان باز شده و از اینکه سیب ممنوع را خوردهاید پشیمان میشوید. به اندازه کافی پشیمانی در زندگیمان نداریم؟ چرا یک پشیمانی دیگر به آنها اضافه کنیم، آنهم یکی که همه چیزهایی که با تلاش برای خودتان ساختهاید را نابود میکند. شاید خانهتان عالی و ایدآل نباشد اما بهتر از زندگی کردن در چادر است.
چیزی که از دست میدهید بیشتر از چیزی است که به دست میآورید.
هیچکس در بستر مرگ نگفته است کاش خیانت میکردم. هیچکس دفتر وکیلش را با لبخند روی لب بخاطر تجربهای که داشته است ترک نکرده است. هیچکس از اینکه بخاطر خیانتش دوستانش را از دست میدهد خوشحال نشده است. چیزهایی که از دست میدهید، نابودتان میکند. دردش غیرقابلتحمل است. حتی امپراطوریها هم ممکن است بخاطر چند لحظه خوشی و لذت موقتی نابود شوند. واقعاً ارزشش را ندارد.
برخی افراد فکر می کنند که نیمه ی گمشده ی یک فرد همان همسر اوست در حالی که برخی دیگر معتقدند که ما نیمه های گمشده ی متعددی داریم. بدون توجه به موضع شما در مورد عشق، ملاقات کسی که با او ارتباط عمیقی را برقرار می کنید، دنیای تان را متحول خواهد ساخت.
هنگامی که فردی را ملاقات می کنید که گویا حس و درکش از زندگی درست همانند شماست احساس می کنید کاملا زنده و پر از شور و شوق هستید و شوق و اشتیاقتان برای زندگی دو صد چندان خواهد شد. زمانی که در نهایت نیمه ی گمشده تان را ملاقات کنید احساس می کنید که هیچ حد و مرزی بینتان وجود ندارد و همه ی مشکلات رنگ خواهند باخت.
وقتی نیمه ی گمشدهتان را می بینید احساس می کنید که یک دوست یا اشنای قدیمی را دیده اید چرا که انگار از قبل او را می شناسید. به همین دلیل است که هرگز از حرف زدن و مصاحبت با او خسته نمی شوید و مدام دلتان برایش تنگ می شود. اگر مطمئن نیستید که آیا فردی که وارد زندگیتان شده نیمه ی گمشدهتان است یا خیر، مطالب زیر را مطالعه کنید.
۱۰ علامتی که نشان می دهند شما نیمه ی گمشده یتان را یافته اید
رابطه ای که با او دارید با تمام روابط قبلیتان متفاوت است
زمانی که شما در کنار نیمه ی گمشدهتان هستید، کاملا ارام خواهید بود و احساس خوبی خواهید داشت. هیچ چیز ناخوشایندی وجود ندارد و یا مجبور نیستید کاری را که دوست ندارید انجام دهید؛ شما از صرف وقت با آنها لذت خواهید برد و احساس آرامش خواهید کرد. اینگونه افراد هرگز شما را مجبور نمی کنند که کار خاصی برای اثبات دوست داشتنتان انجام دهید. این نوع ارتباط در بیشتر موارد اتفاق نمی افتد مگر اینکه شما نیمه ی گمشده تان را ملاقات کید.
قبل از ملاقات نیمه ی گمشدهتان در دنیای واقعی، او را در رویاهای خود دیده اید
در صورتی که از همان لحظه اول ملاقات نیمه ی گمشده، حس کنید که این فرد را قبلا دیده اید ، این امر بدان معنی است که قبلا او را در رویاهایتان مشاهده کرده اید. در حالی که ممکن است قادر به دیدن چهره او در رویای خود نبوده باشید، اما قطعا انها به نظرتان بسیار اشنا می ایند گویی قبلا با انها زندگی کرده اید. توجه به این نکات به شما کمک می کند تا به طور قطع دریابید که همسر رویاهایتان را ملاقات کرده اید و حالا وقت ان است که او را از ان خود کنید. از او سوال کنید که ایا او هم چنین حسی دارد و چنین چیزهایی را تجربه کرده و اگر این طور بود بدانید که همه چیز برای برقراری یک رابطه ی احساسی عمیق مهیا است.
شما می توانید خاطراتی از زندگی قبلی تان را که با این شخص سپری کرده اید به یاد بیاورید
ملاقات با نیمه ی گمشده تان می تواند سبب شود که احساس غرور و اعتماد به نفس داشته باشید و گه گاه چیزهایی را در خاطرتان از وی به یاد اورید که هرگز اتفاق نیفتاده اند. هر دوی شما خاطرات زنده و واقعی ای از بودن در کنار یکدیگر دارید و نمی توانید ان ها را با وجود این که اتفاق نیفتاده اند انکار کنید. ممکن است پیش خود فکر کنید دیوانه شده اید یا عقلتان را از دست داده اید اما این ها همه نشانه ی خوبی از برقراری یک رابطه ی سالم و پایدار هستند.
با وجود اختلافات محرض، و تفاوت های زیاد، شما باز هم با او به تفاهم خواهید رسید
علی رغم مخالفت های گاه و بی گاه، در نهایت شما با نیمه ی گمشده تان به تفاهم خواهید رسید. این نوع رابطه به ما چیزهایی را در مورد خودمان و نقاط قوت و ضعف مان خواهد اموخت. ارتباط با نیمه ی گمشده انرژی تان را به شدت افزایش خواهد داد و باعث می شود که احساس سر زندگی و نشات داشته باشید بنابراین سعی خواهید کرد که به رغم تفاوت های موجود خود را با طرف مقابلتان سازگار کنید. با این حال، تحقیقات نشان می دهند که سازگاری لزوما با برقراری یک رابطه پایدار مرتبط نیست.
دکتر جان گوتمن، بنیانگذار موسسه گوتمن در سیاتل، در این خصوص می گوید که سازگاری با یک فرد لزوما، پایداری یا دوام یک رابطه را پیش بینی نخواهد کرد. البته او در ادامه می گوید “زوج هایی که انرژی خود را در زندگی صرف ساختن چیزهای معنی دار و مشترک می کنند (به عنوان مثال، شروع یک کسب و کار مشترک) قطعا رابطه ی طولانی تری خواهند داشت. اما در نهایت این که چطور یک زن و شوهر با هم تعامل دارند و نحوه ی برخوردشان با هم طول مدت رابطه شان را تعیین خواهد کرد. این بدان معنی است که کاری که انجام می دهید یا تلاشی که برای سازگار کردن خود با طرف مقابلتان صرف می کنید تضمین کننده ی رابطه تان نیست بلکه این رفتارتان با یکدیگر است که رابطه ی شما را تضمین خواهد کرد.
این که چگونه با یکدیگر صحبت می کنید، چقدر با هم خوب هستید و چقدر با هم هماهنگ پیش می روید. بنابراین، حتی اگر در رابطه ای باشید که حس می کنید طرف مقابتان همان نیمه گمشده تان است اما نمی توانید با هم کنار بیایید و یا سخنان یکدیگر را درک کنید باید بدانید که آن رابطه قطعا محکوم به شکست است.
شما با نیمه ی گمشده ی خود رابطه تلپاتی یا روانی دارید
به دلیل احساس خاص و شدیدی که ذهن شما با نیمه ی گمشده تان دارد، حتی اگر ان فرد در کنارتان نباشد می توانید ناراحتی ها و یا مشکلاتش را بلافاصله درک کنید. به عنوان مثال، اگر نیمه ی گمشدهتان در یک سانحه ی رانندگی اسیب ببیند این احتمال وجود دارد که دچار اضطراب شوید و چیزی مدام به شما بگوید که با او تماس بگیرید. این انرژی و احساس غالبا دو طرفه است و او نیز گاهی دچار چنین احساساتی می شود. به عنوان مثال، ممکن است گاهی احساس کند که شما در حال فاصله گرفتن از او هستید و از روی گله گی این موضوع را با شما در میان بگذارد. این ارتباط عمیق نه تنها می تواند دو نفر را به یکدیگر نزدیک کند بلکه باعث می شود که در غم و شادی های هم شریک باشید. شما احساسات کاملا متفاوتی را با او تجربه خواهید کرد و همین موضوع باعث می شود که ارتباطتان روز به روز قوی تر شود.
شما ممکن است زمانی نیمه ی گمشده تان را ملاقات کنید که در یک رابطه ی دیگر هستید و یا برای برقراری یک رابطه ی عمیق آماده نیستید
برای وارد شدن به چنین رابطه ی پرشور و معنی داری، هر دو نفر باید چنین احساسی داشته باشند و برای یک رابطه ی تمام عیار اماده باشند. اغلب زمانی مردم با فرد مورد نظرشان اشنا می شوند که در زندگیشان جایی برای او ندارند و یا هنوز برای وارد شدن به چنین روابطی اماده نیستند. آنها ممکن است با فرد دیگری دوست باشند یا برای چنین ارتباط بزرگی آمادگی نداشته باشند.
یکی از افراد ممکن است از طرف دیگر فرار کند و با قلب خود بجنگد تا به طرف مقابلش اسیب نرساند. آنها سال ها بعد با یکدیگر ملاقات خواهند کرد و از این که از هم فرار کرده بودند احساس ندامت و پشیمانی خواهند داشت. اما از آن جا که دیگر هیچ چیز مانند قبل بر سر جایش باقی نمی ماند ممکن است هرگز شانس این را که مجددا با هم باشند به دست نیاورند. بنابراین بهتر است هر دو نفر برای رسیدن به هم تلاش کنند و شانس بودن با هم را از دست ندهند.
این که چه اتفاقی در زندگیتان رخ می دهد هیچ اهمیتی ندارد زیرا نیمه ی گمشدهتان همیشه در کنارتان می ماند و از شما یک فرد بهتر می سازد
نیمه ی گمشده ی شما همان کسی است که در گرفتاری ها و مشکلات از شما حمایت می کند. او مانند یک معجزه به نظر می اید و شما را به اوج اعتماد به نفس و شادی خواهند رساند. شما همواره اهداف و دیدگاه های مشابهی با او دارید و در همه ی شرایط با او سازگار و هماهنگ هستید. به عنوان مثال، شاید شما بخواهید پناهگاهی برای حیوانات بسازید یا یک قطعه زمین برای نگهداری از انها خریداری کنید و خواهید دید که نیمه ی گمشدهتان نیز به این کار علاقه خواهد داشت. مهم نیست که می خواهید کجا زندگی کنید و یا چه می خواهید او همیشه با شما هماهنگ خواهد بود..
شما در حضور همسرتان عملکرد بهتری خواهید داشت.
از انجا که شما همواره در حضور شریک زندگیتان احساس راحتی می کنید در حضور او عملکرد بهتری خواهید داشت. نیمه ی گمشده تان همان کسی است که به شما انرژی می دهد با وجود او اعتماد به نفستان افزایش خواهد یافت و لذا می توانید تمام کارها را به نحو بهتری انجام دهید.
شما احساس می کنید که وقتی که با نیمه گمشدهتان هستید درک بهتری از خودتان دارید.
نیمه ی گمشده تان باعث می شود که در زندگی به مراتب بالایی دست یابید و به انسانی بهتر از قبل تبدیل شوید. حتی ممکن است این احساس به شما دست دهد که او شما را بهتر از خودتان می شناسد. زندگی با نیمه ی گمشدتان مانند یک رویاست و به شما احساس سر زنده بودن و درک عمیق معنای زندگی را خواهد فهماند.
شما با یافتن نیمه گمشده تان معنای عشق واقعی را درک خواهید کرد
نیمه ی گمشدهتان به شما کمک می کند تا به درک متفاوتی از جهان و زندگی دست پیدا کنید و همین امر باعث می شود که عشق واقعی را درک نمایید. با وجود تفاوت ها و عادات متضادتان، او شما را دوست دارند و هرگز تنهایتان نخواهد گذاشت. این عشق بی قید و شرط و اطمینان از این که هرگز کسی نمی تواند جای شما را در زندگی برای او پر کند به احساسی عمیق تبدیل خواهد شد.
به نظر می رسد هیچ چیز در جهان وجود ندارد که بتواند شما دو نفر را از یکدیگر دور کند. مردم همیشه در رابطه با شما صحبت می کنند و این ثابت می کند که شما دو نفر به هم تعلق دارید. دیگران می توانند عشق تان را حس کنند و شما می توانید به وجود نیمه گمشدهتان در زندگی به خود ببالید.