دسته‌ها
شعر و ترانه

بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته- در وصف عید مبعث

پیامبر اعظم(ع)-مبعث

بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته

در دل حیران من آیات حیران ریخته

نیستم ناراحت از این که شهیدم کرده اند

خون من گر ریخته در پای جانان ریخته

سفره ی دل باز کردن پیش مهمان بهتر است

پس دلم هر آن چه دارد پای مهمان ریخته

تا مقام قاب قوسین ابتلا باید کشید

در بیابان طلب خار مغیلان ریخته

گاه باید بیشتر همرنگ شد، مثل اویس

نذر یک دندان جانان، چند دندان ریخته

هر دو عالم، عالمی دارند پیش مقدمت

آن یکی دل ریخته است و این یکی جان ریخته

گر چه آدم، گر چه عیسی، گر چه موسی… باز هم

گمتر از درهای دربار تو دربان ریخته

بس که خاطرخواه داری و عزیزی که خدا

جای گل روی سرت آیات قرآن ریخته

نذر این پیغمبری خوب است ذبحی رد کنی

عید مبعث در ضمیرش عید قربان ریخته

آن قدر ذات خدا در تو تجلی کرده است

زآن همه یک جلوه اش را در خراسان ریخته

با علی بودن فقط راه مسلمان بودن است

ور نه از این نامسلمان ها فراوان ریخته

شب، شب مبعث ولی یاد نجف افتاده ام

بس که از روی لبت ذکر علی جان ریخته

یا نبی و یا نبی و یا نبی یا مصطفی

یا علی و یا علی و یا علی یا مرتضی

 علی اکبر لطیفیان

 

دسته‌ها
شعر و ترانه

اشعار مدح و مبعث حضرت رسول الله(ص)

اشعار مدح و مبعث حضرت رسول الله(ص)
اشعار مدح و مبعث حضرت رسول الله(ص)
صفای زندگیم آیه های قرآنت                        بیا به ما برکت ده به برکت نانت
تویی که کعبه به دور سر تو می گردد          رسول آینه ها! هستی ام به قربانت
کسی که عطر گدایت بر مشامش خورد          چنان اُویس قرن می شود پریشانت
تویی که ماه بود مُهر جانماز شبت                     تویی که حضرت حیدر شده مسلمانت
شبی بیا و مرا زائر حریمت کن                             چرا که عطر خدا می وزد ز ایوانت
اگر که خاک کف پای توست عرض و سما            بهشت شاخه یاسی است کنج گلدانت
تویی که در حرم چشم هات معلوم است                که خاک پای علی بوده است سلمانت
بیا و آتش جان مرا گلستان کن
بیا به حق حسینت مرا مسلمان کن

همیشه سفره لطفت به عالمی وا بود                  حرای خانه تو جانماز زهرا بود
تویی که وقت نماز جماعتت هر شب         همیشه در صف اول یقین مسیحا بود
مرا به خاک درت نوکری ست اربابی           چرا که خاک درت کوه طور موسی بود
همیشه دور و بر خانه بهشتی تو                 یکی دو تا نه، هزاران فرشته پیدا بود
کسی که از در این خانه رهگذر می شد                ندیده روی تو را بدتر از زلیخا بود
در آن حوالی گرم حجاز هم تنها                        دل تو بود که همواره مثل دریا بود
کسی که پشت سرت حامی رسالت بود           نوشته اند که تنها علی اعلا بود
علی کنار تو بود و تو هم کنار علی
و فاطمه همه جا بود ذوالفقار علی  

تو از نخست برایم پیامبر بودی                           در آسمان خدا برترین قمر بودی
تکامل همه ادیان به دست های تو بود            چرا که پیش خدا بهترین بشر بودی
پیمبران همه هم رأی بوده اند این که                  تو از تمامی آنها رسول تر بودی
ندیده ام که کسی هم تراز تو باشد                  تو از ولادتت آقا ز خلق سر بودی
پیمبریِ تو از اولش مشخص بود                       امین مردم و همواره معتبر بودی
پیمبران همه شاگرد مکتبت هستند
و عالمی همه مدیون زینبت هستند

پیامبر شده ای که برای تو باشیم                    همیشه تا به ابد مبتلای تو باشیم
تو گرم ذات خدا باش تا که ماها هم…          …غلام و نوکر خلوت سرای تو باشیم
بیا کرم کن و کاری کن این که تا آخر                         کنار خانه زهرا گدای تو باشیم
ببند گردن ما را به پای سلمانت                      که تا همیشه به زیر لوای تو باشیم
چه می شود که اویس قرن شویم و شبی          کنار صحن حسینت فدای تو باشیم
چه می شود که شبیه ابوذر و مقداد                   بلالمان بکنی تا عصای تو باشیم
چه می شود که شبیه ملائکه هر شب          دخیل رشته ای از آن عبای تو باشیم
مرا شبیه غلامان خود معطر کن
عنایتی کن و من را غلام حیدر کن

قرار بود چهل روز در حرا باشد                      و از تمامی خلق خدا جدا باشد
قرار بود که او باشد و خدا باشد                  خدا معلم و شاگرد، مصطفی باشد
کسی اجازه ندارد به این حریم آید           به غیر یک نفر آن هم که مرتضی باشد
خدا به غیر نبی معتکف نمی خواهد        مقام هر کسی این نیست با خدا باشد
همان که کل بشر ریزه خوار خادم اوست          همان که خاک درش مُهر انبیا باشد
همان که فاطمه اش افتخار قرآن است        کسی ندیده، چنین دختری کجا باشد
تمام حاجت این عبد رو سیاه این است           چنین شبی حرم مشهد الرضا باشد
برات نوکریش را ابالحسن بدهد                          کبوترانه شب جمعه کربلا باشد
بیا و عیدی من را بده به چشم ترم
بگیر دست مرا و به کربلا ببرم
منبع:mohsenjafari31.blog.
دسته‌ها
شعر و ترانه

شعر مبعث حضرت رسول

شعر مبعث حضرت رسول

نتیجه تصویری برای مبعث

آن شب سکوت خلوت غار حرا شکست

با آن شکست، قامت لات و عزا شکست

آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان

مهر سکوت لعل بشر زان ندا شکست

با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل

در سرزمین رکن و مقام عصا شکست

 آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت

تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شکست

نوح نبى به ساحل رحمت رسید و خورد

طوفان به پاس حرمت خیرالورا شکست

بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق

تا ختم الانبیا گل لبخند را شکست

عیسى مسیح مُهر نبوّت به او سپرد

زیرا که نیست دین ورا تا جزا شکست

آمد برون ز غار حرا میر کائنات

آن سان که جام خنده باد صبا شکست

در خانه رفت و دید خدیجه که مى دهد

از بوى خویش مشک غزال ختا شکست

بر دور خویش کهنه گلیمى گرفت و خفت

آمد ندا که داد به خوابش ندا شکست

یا «ایّها المدّثر»ش آمد به گوش و گفت

باید که سدّ درد ز هر بى نوا شکست

قانون مرگ زنده به گوران به گورکن

کز مرگ دختران نرسد بر بقا شکست

آماده بهر گفتن تکبیر کن بلال

چون مى دهد به معرکه خصم دغا شکست

اینک به خلق دعوت خود آشکار کن

هرگز نمى خورد به جهان دین ما شکست

برخیز و بت شکن که على دستیار توست

کز بت نمى خورد على مرتضى شکست

طعن ابى لهب نکند رنجه خاطرت

کو مى خورد ز آیه «تبّت یدا» شکست

«ژولیده» گفت از اثر وحى ذات حق

آن سکوت خلوت غار حرا شکست

ژولیده نیشابورى

از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید

یا نخستین حرف قرآن کریم آمد پدید

صوت اقرأ بسم ربک مى رسد بر گوش جان

یا که از کوه حرا خلق عظیم آمد پدید

بانگ توحید است از هرجا طنین افکن به گوش

فانى اصحاب شیطان رجیم آمد پدید

سید امى لقب بر دست قرآن مى رسد

یا به گمراهان صراط مستقیم آمد پدید

فاش گویم عقل کل فخر رسل مبعوث شد

آن که گردد ز اعجازش دو نیم آمد پدید

قصه لولاک باشد شاهد گفتار من

یعنى امشب عالم آرا از قدیم آمد پدید

در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه گر

آن چه اندر طور سینا بر کلیم آمد پدید

نغمه اللّهُ اکبر از حرا تا شد بلند

بت پرستان را به تن لرزش ز بیم آمد پدید

گر قریش او را یتیمش خواند اما در جهان

بس شگفتى ها ازین دُرّ یتیم آمد پدید

منجى نوع بشر داراى آیات مبین

صاحب خلق خوش و لطف عمیم آمد پدید

گفته «ما اوذى مثلى» به عالم روشن است

پیشواى خلق با قلب سلیم آمد پدید

بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل

حال بر این بوستان خرّم نسیم آمد پدید

گشت مبعوث آن که عالم زنده شد از کیش او

فاش گویم محیى عظم رحیم آمد پدید

حب و بغض او نشانى از بهشت و دوزخ است

قصه کوته، صاحب نار و نعیم آمد پدید

زد تفأّل «ثابت» از قرآن به نام مصطفى

حرف بسم الله الرحمن الرحیم آمد پدید

منبع:yaran20.blogfa.