دسته‌ها
کتاب

فوتبال با ما چه می‌کند؟! |«به چه فکر می‌کنیم وقتی به فوتبال فکر می‌کنیم» | معرفی کتاب

«به چه فکر می‌کنیم وقتی به فوتبال فکر می‌کنیم»

نوشته: سایمون کریچلی

ترجمه: سیاوش آقازاده مسرور

ناشر: ققنوس، چاپ اول ۱۳۹۸

۱۵۱ صفحه،۱۵۰۰۰ تومان

 

****

 

در ایام  نوجوانی هروقت که می نشستیم به تماشای فوتبال، مادربزرگ  می گفت چرا این همه آدم می دوند دنبال یک توپ؟  به هر کدام یک توپ بدهند که این بیچاره ها خودشان را اینقدر خسته نکنند!

معلوم نبود آن را جدی می‌گوید یا اینکه، چون همیشه می‌گفت و این تکرار نشان می‌داد،  هرچه هست آن را کاری بی‌هود می داند، چه ما‌که تماشایش می‌کردیم و چه آنها که بازی می‌کردند

شاید تصور کنید این صرفا یک لطیفه از سر مزاح باشد؛ اما نه. این ماجرا بیش از هر چیز حکایت از عدم درک نسبت به چیستی  فوتبال دارد. چنانکه هنوز هم بسیاری فوتبال را صرفا یک بازی ورزشی و نهایتا یک سرگرمی پولساز تصور می کنند اما  واقعیت این است که فوتبال چیزی فراتر از آن است که اغلب ما فکرش را می‌کنیم.

در سال ۱۹۹۰ تیم آلمان غربی یکی از بهترین دوران های خود را می‌گذراند. بدون شکست تا فینال رفت و سپس در یک بازی دشوار رو در روی آرژانتین قرار گرفت که با مارادونای افسانه‌ای‎اش برای دفاع از عنوان قهرمانی به میدان آمده بود، آلمان که فینال قبلی را واگذار کرده بود.توانست با غلبه بر این تیم در یک موقعیت تاریخی جام جهانی را فتح کند.

چرا که این پیروزی تنها در مستطیل سبز محدود نماند، ابعاد گوناگون تاثیرگذاری اش چنان بود که نمی توان از کنار نقش تعیین کننده آن در فروریختن دیوار برلین در سال بعد به سادگی گذشت. فوتبال با احیای غرور ملی  ژرمن‌ها روند اتحاد دو آلمان را تا حد زیادی تسریع کرد.

بنابراین تردید نکنیم فوتبال چیزی بیش از تصور مادر بزرگم، یعنی دویدن یک دوجین آدم بیکار دنبال یک توپ است؛ چیزی فراتر از آنچه خود من فکر می کردم یا حتی خیلی فراتر است از تصور شما که خواننده این یادداشت هستید! بنابراین واقعا نیازمند یک بازنگری جدی است که با ما چه می کند و امروز من می خواهم کتابی را معرفی کنم که بدرد این کار می خورد.

واقعیت این است  که اغلب ما شناختی یک بعدی از فوتبال داریم، در حالی که فوتبال ورزشی است با ابعاد گوناگون و در هم تنیده شده و بسیار تاثیر گذار در جهان امروز چرا که برخی از مهمترین مولفه‌ها همانند شهرت، ثروت و قدرت در حاشیه و متن آن حضور دارد؛ پس همانقدر که اقتصادی است، سیاسی هم می تواند باشد. کتاب «به چه فکر می‌کنیم وقتی به فوتبال فکر می‌کنیم» نوشته سایمون کریچلی با ترجمه سیاوش آقازاده مسرور که به همت نشر ققنوس منتشرشده و در نمایشگاه کتاب امسال رونمایی می شود، به همین موضوعات می پردازد؛ یعنی فوتبال از دریچه ای که تا کنون از آن غافل بوده ایم.

باید اعتراف کنم پیش از خواندن کتاب، تصور می کردم کتابی که به فوتبال می پردازد، چقدر میتواند حرف جدی برای گفتن  داشته باشد. حسن این کتاب در آن است که نویسنده فردی است اهل اندیشه و فلسفه بنابراین از نقطه نظرهایی به بحث درباره فوتبال و نقش آن در جهان امروز پرداخته که تاکنون کمتر نوشته شده است.

سایمون کریچلی کتاب خود را در شانزده بخش نوشته است که عناوین‌ آن بدین قرارند: سوسیالیسم، وجد حسانی، سوژه‌زدایی از فوتبال، توپ‌بودن چه حس و حالی دارد؟، تکرارِ بی‌خاستگاه، تئاتر هویت و ناهویت، موسیقی باید طنین‌انداز شود، تئوری و پراکسیس، بلاهت، ذکاوت، زیزو، نوستالژی مربی‌گری، کلوپ‌تایم، تاریخ‌گرایی فوتبال، فراخواندن، انزجار. ساختار کتاب مبتنی بر فصولی نسبتا کوتاه است که با وجود پرداخت جدی و فلسفی نویسنده به متن هم خواندنی اند و هم از زبانی همه فهم برخوردارند. افزون براین کرایچلی کتاب را به تصاویری ماندگار از تاریخ پرفراز و نشیب فوتبال مزین ساخته است که دقیقا با تناسبی مضمونی با  مباحث کتاب و در راستای درک بهتر آن انتخاب شده اند.

سایمون کریچلی اگرچه به عنوان یک اهل فلسفه شناخته می شود، اما در عین حال او یک هوادار دو آتیشه فوتبال است، یک هوادار سنتی لیورپول که به خوبی درون و بیرون مستطیل سبز زا می شناسد؛ بنابراین با آگاهی از زیر و بم فوتبال و مسائل ریز و درشت حاشیه و متن آن قلم بدست گرفته و واقعا می داند وقتی از فوتبال حرف می‌زند دقیقا از چه سخن می‌گوید.

او معتقد است که فوتبال درباره خیلی چیزهاست، چیزهای پیچیده، متناقض و متعارض بسیار: حافظه، تاریخ، مکان، طبقه اجتماعی، جنسیت با تمامی تنوع پرمساله‌اش، هویت خانوادگی، هویت قبیله‌ای، هویت ملی، ماهیت گروه‌ها، هم‌گروه بازیکنان و هم گروه طرفداران، و روابط اغلب خشونت‌آمیز ولی گاه آرام و تحسین‌برانگیز بین گروه ما و گروه‌های دیگر.

بی شک همین ویکرد ویژه و نگاه فلسفی نویسنده به فوتبال است که از کتاب او اثری منحصز به فرد ساخته است، او در پشت این بازی گروهی روحی سوسیالیستی می بیند و از این منظر تحلیل خاص خود را نیز از این بازی ارائه می کند. ورزشی که به دلیل ویژگی هایش آدمهایی از طیف های مختلف را در سراسر جهان وادار به تماشا می کند.

فوتبال به دلیل ویژگی‌هایش  نظام جدیدی از زیباشناسی را می‌سازند که می‌تواندتماشاگرانش را مجذوب کرده تا از آن لذت ببرند، و در عین حال فوتبال به زعم کرایچلی بازتاب دهنده تصویری از جهانی است که در آن زندگی می کنیم، تصویری  که در عین حال زشتی ها و زیبایی های این جهان را نیز در خود دارد.

هنر کرایچلی این است که در آثار خود از زبان فلسفه برای پرداختن به موضوعات عامه پسند استفاده می کند؛ این بار پارا فراتر گذاشته و یکی از عامه پسند ترین ورزش ها را دستمایه کتاب خود قرار داده است، ورزشی که به زعم او باله‌ی طبقه کارگر محسوب می شود.

او با نگاهی پدیدارشناسانه به فوتبال، کوشیده نقاط مشترک میان فلسفه و فوتبال را شناسایی و مورد توجه قرار دهد، به نظر او بسیاری از چیزها که در حوزه فلسفه مصداق پیدا می‌کنند، از حیث فوتبالی نیز صادقند مثلا زمان، مکان، فضا عقل، زیبایی شناسی و حتی اخلاق و سیاست. با این حال او نمی خواهد بگوید که فلسفه می تواند درک فوق العاده‌ای از فوتبال در اختیار ما قرار دهد؛ اما فوتبال می‌تواند درکی از فلسفه و معنای انسان‌بودن در جهان به ما عرضه کند.

دسته‌ها
کتاب

«فقط یک داستان»

نویسنده: جولین بارنز

مترجم: سهیل سمی

ناشر: فرهنگ نشر نو؛ چاپ اول ۱۳۹۷

****

تازه‌ترین رمان جولیان بارنز، نویسنده‌ی «درک یک پایان»، کتابی است درباره‌ی عشق. این کتاب با ترجمه‌ی سهیل سمی از جانب نشر نو روانه‌ی بازار کتاب شده و در کوتاه‌زمانی چند بار تجدید چاپ است.

نیچه گفته است: «آن‌چه از سر عشق اتفاق می‌افتد، فراسوی نیک و بد است.» عشق مرزهای اخلاق و عرف اجتماعی را در هم می‌نوردد و برای بروز خود هیچ چارچوبی نمی‌شناسد. عشقی پیرانه‌سر که دامن مردی جاافتاده را می‌گیرد یا عشق ممنوعی که به شکل مثلث اتفاق می‌افتد و بنیان‌های زندگی متعهدانه را تهدید می‌کند. عشقی غیر متعارف که سرزنش جامعه را برمی‌انگیزد و عشقی که خارج از قواعد مرسوم زندگی نمود پیدا کرده است. در تمامی انواع دوست‌داشتن‌ها دردی پنهان شده است که جولین بارنز نویسنده‌ی پرآوازه‌ی انگلیسی در رمان پرتب و تابش، «فقط یک داستان» از آن دم می‌زند. او داستانش را با یک پرسش آغاز می‌کند: «ترجیح می‌دهید نصیب‌تان عشق بیش‌تر و رنج بیش‌تر باشد یا عشق کم‌تر و رنج کم‌تر؟ به نظرم در نهایت تنها سوال واقعی همین است.» اگر دوست دارید تا در اقیانوسی از عشق بی‌پایان بغلتید و نرد جاودانگی ببازید باید این اصل را در ذهن داشته باشید که لاجرم به همان اندازه رنج خواهید برد و اگر می‌خواهید در زندگی کم‌تر درد بکشید، عشقی کوچک برگزینید یا به تمامی از آن پرهیز کنید. با این‌که این پرسش از همان آغاز متناقض و به سفسطه آمیخته می‌نماید اما نمایان‌گر خاصیتی است که عشق با آن شکل گرفته و بر پایه‌ی همان تناقض رشد می‌کند.

پائول، نوجوانی که به سفارش پدر و مادرش به باشگاه تنیس رفته تا برای خود همدمی بیابد، آن‌جا عاشق زنی میان‌سال به نام سوزان می‌شود که مادر خانواده است و دو فرزند دختر نیز دارد. عشق پائول به سوزان که با هیچ متر و معیاری نمی‌توان برای آن توجیهی اخلاقی و اجتماعی پیدا کرد، ارتباطی است که از همان آغاز از آن بوی رسوایی به مشام می‌رسد. نویسنده تمام داستان را از زاویه‌ دید پائول روایت می‌کند. زاویه دیدی که بیش از همه بر اراده‌ی پائول برای تغییر شرایط پیرامونش و تصمیم قاطع او بر زندگی با سوزان تاکید می‌گذارد. در این میان سوزان به شکلی کلاسیک همان معشوق کم‌گو، آرمانی و دور از دست رمان‌های عاشقانه است که نقش سوژه‌ی ذهنی و عینی پائول را بازی می‌کند. پائول در آغاز روایت تاکید می‌کند که تنها داستان زندگی او همین یک داستان است. گو این‌که هر انسانی در زندگی‌اش داستان‌های زیادی برای گفتن دارد، اما فقط یک داستان است که خط اصلی سرنوشت و مسیر کلی زندگی‌اش را نشان می‌دهد و داستان‌های دیگر هرکدام از الگوی ماهوی این داستان تغذیه می‌کنند. داستان عشق پائول به سوزان مسیر زندگی هردو آن‌ها را برای همیشه تغییر می‌دهد. این عشقی است که در آن میل جنسی به شکلی آرمانی نمود پیدا کرده است و فراتر از آن، میل به بودن، داشتن و هستی در هوای دیگری است. سوزان که زنی خاص با عادات و رفتار خاص خود است، برای پاسخ به عشق پائول هزاران دلیل دارد، درست به همان اندازه که برای انکار آن. او زنی میان‌سال است که عمری همسر دائم‌الخمر و کج‌خلقش را تحمل کرده است و چنان که مشخصه‌ی زندگی‌های رو به ویرانی است، سال‌هاست بر تخت دونفره نخوابیده است. او به طور مشخص زنی تنهاست که در خانواده‌ای متوسط و برای فردا جز چشم‌انداز ویرانی نمی‌بیند. چشم‌اندازی که در آن دخترانش نیز تنها جزئی از آمبیانس ملال و دلزدگی‌اند. پس او ارتباط خارج از ازدواجش را با پائول ادامه می‌دهد و پیه رسوایی در شهر کوچک‌شان را به جان می‌خرد.

علاقه‌ی مفرط پائول به سوزان از یک نظر می‌تواند تجلی عقده‌ی اودیپ و بروز شکلی از کج‌تابی روانی باشد. او سوزان را جایگزینی برای مادر خود و ابزاری برای جبران سرکوب یا تثبیت در مرحله‌ی دهانی می‌بیند. با این همه راوی به شدت چنین احتمالی را انکار می‌کند و تلاش می‌کند جنس علاقه‌اش را چیزی فراتر از نظریات روان‌شناسی و تلقینات منحط اجتماعی نشان بدهد. او در کنار سوزان قرار دارد و همه‌چیز سوزان برای او دلفریب و نوازشگر است. او خودش را پاسدار آرامش سوزان می‌بیند و آن‌جا که چیزی پیدا می‌شود تا این آرامش را به هم بزند، او سرسختانه به مقابله با آن برمی‌خیزد. از این روست که کورکورانه کم به قتل گوردن همسر سوزان می‌بندد.

ساختار «فقط یک داستان» به گونه‌ای طراحی شده است که مراحل پیدایش، بالیدن و افول عشق را در یک طرح کلی نشان بدهد. سه فصل کتاب به طور مشخص نمایان‌گر سه مرحله از علاقه‌ی پائول و سوزان به یک‌دیگر و پایان تراژیک آن است. نویسنده به سبک استادان قدیم، تمامی زوایای پنهان چنین ارتباطی را با نگاهی کل‌نگر و همه‌جانبه مورد واکاوی قرار داده است و در خلال آن هرجا که لازم دیده تا خواننده نفسی تازه کند، به بیان مسائل فلسفی حول محور عشق پرداخته است. در حقیقت رمان فقط یک داستان، فقط یک داستان نیست، بلکه نوشتاری اندیشمندانه است درباره‌ی فلسفه‌ی عشق. راوی که مردی پا به سن گذاشته است با صبر و حوصله‌ی زیاد، مهم‌ترین داستان زندگی‌اش را برای خواننده بازگو می‌کند و جوهره‌ی احساسات و افکار دور و درازش را در قالبی دراماتیک که به طور مشخص می‌توان رد پای خود نویسنده را در آن دید، به صورت ساختاری کلاسیک در جهان مدرن امروز به یادگار می‌گذارد.

جولیان بارنز در ۱۹ ژانویه سال ۱۹۴۶ در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد و از کالج مگدالن آکسفورد در سال ۱۹۶۸ فارغ‌التحصیل شد. او به مدت سه سال، فرهنگ‌نویس واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد بود و بعد از آن در نیو استیستمن و آبزرور نقد می‌نوشت. بارنز دل‌بسته‌ی ادبیات فرانسه و عاشق فلوبر است. در سال ۲۰۱۱، کتاب او به نام «درک یک پایان» برنده‌ی من بوکر شد و همین مقدمه‌ی آشنایی خوانندگان فارسی‌زبان با آثار او بود. از دیگر آثار بارنز می‌توان به «دیار مترو»، «درباره‌اش حرف بزنیم»، مجموعه داستان «عبور از کانال»، «چیزی برای ترسیدن وجود ندارد» و هیاهوی زمان اشاره کرد.

دسته‌ها
کتاب

کتاب سکوت قبر | ماه پشت ابر نمی ماند!

«سکوت قبر»   

(کاوشگری های کارآگاه اِرلندور)

نویسنده: آرنالدور ایندیرداسون

ترجمه: زهرا زارعی

ناشر: قطره، چاپ اول ۱۳۹۷

۲۹۷ صفحه،۲۸۰۰۰ تومان

****

خاستگاه داستان پلیسی، ادبیات آنگلوساکسون بود؛ بنابراین عجیب نبود اگر در قرن بیستم، شاخص‌ترین آثار این گونه را آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها می‌نوشتند. البته در میانه قرن بیستم فرانسوی‌ها نیز سهمی از آن را به خود اختصاص که با وجود پاره‌ای نوآوری‌هایشان آشکارا دنباله رو پیشکسوتان خود بودند. با این احوال از آغاز قرن بیست و یکم این کشورهای اسکاندیناوی بودند که پرچمدار ادبیات پلیسی جنایی شدند و باطراوت‌ترین رمانها‌ی پلیسی و جنایی را به علاقمندان عرضه کردند. البته این اتفاق یکباره نیفتاد، نخستین بارقه های آن در آخرین دهه‌های قرن بیستم دیده‌شد؛ اما در نخستین سالهای قرن بیست و یکم بود که به آن پختگی و قوام یافتگی رسید که گوی سبقت را از دیگر رقبا برباید.

در ادبیات پلیسی قرن بیستم  که ذکرش رفت، در دو جریان عمده نمود داشت،  رمان معمایی انگلیسی و رمان واقع گرایانه امریکایی؛ ادبیات پلیسی فرانسه نیز تقریبا چیزی میان این دو بود و بازتاب حوادث جنایی برای شخصیت‌هایی معمولی و در ریتم عادی زندگی روزمره در آثار نویسندگان فرانسوی (بوالو و نارسژاک) نمود یافت، اما ادبیات پلیسی اسکاندیناوی، در عین پاره ای شباهت‌ها، از این جریان ها مستقل بوده و صاحب هویتی خاص خود شده اند.

تحقیقات گروهی پلیس‌ها به جای کارآگاه های تکرویی که عادت داشتند به تنهایی گره از معماها بگشایند، بازتاب یافتن زندگی روزمره شخصیتهای این رمانها در لابلای ماجراهای جنایی، هویت پررنگ جغرافیای وقوع داستانها، آب و هوای سرد و آسمان ابری و گرفته، سرما و برف و….که عناصری از طبیعت بومی این کشورهاست که واسطه‌ای برای انتقال معنا و حس و حال موقعیت های داستانی رمان محسوب می شوند.

اگر چه سوئد، دانمارک و نروژ در میان کشورهای اسکاندیناوی بانویسندگانی همچون هنینگ مانکل، پتر هوگ، استیگ لارسن، کارین فوسوم و یو نسبو از جمله شاخص ترین این نویسندگان این گونه در کشورهای محسوب می‌شوند؛ اما در ادبیات دیگر کشورهای اسکاندیناوی نیز می توان چهره‌های برجسته‌ای را برشمرد که در امتداد این جریان جای می‌گیرند. آرنالدور ایندیرداسون، نویسندۀ ایسلندی، نیز در این دسته جای می‌گیرد  که به خاطر رمان های جنایی‌اش مشهور است.

آرنالدور ایندیرداسون برجسته‌ترین پلیسی‌نویس ایسلند است رمان‌‌های او تاکنون به ۴۰ زبان ترجمه شده‌اند و جوایز متعددی برایش به ارمغان آورده‌اند. شخصیت اصلی اکثر رمان‌های ایندیرداسون کارآگاهی میانسال به نام اِلندور است.

کارآگاهی که به واسطه درگیری‌های شغلی‌اش زندگی شخصی‌اش با چالش‌های جدی روبه‌رو شده و از هم پاشیده است. خوشبختانه اخیرا در مجموعه کتابهای پلیسی قطره که زیر نظر کاوه میرعباسی منتشر می شود، این نویسنده با یکی از بهترین رمانهایش یعنی «سکوت قبر» با ترجمه زهرا زارعی به مخاطب فارسی زبان معرفی شده است. رمانی که در سال ۲۰۰۵ جایزه‌ی بهترین رمان جنایی را از انجمن نویسندگان انگلستان دریافت کرده است.

آرنالدور ایندیرداسون در جایگاه یک نویسنده آثار پلیسی، جوایز زیادی را کسب کرده که جایزه کلید شیشه ای،  آر بی ای، دشنه زرین و قطره خونی از این جمله‌اند. سیاهه بلند و بالای جوایز او برای هر علاقمند ادبیات  پلیسی و جنایی می‌تواند وسوسه کننده باشد، تاکیدی بر این که با رمانی خواندنی و ارزنده طرف هستیم.

یکی از مهمترین امتیازهای هر رمانی و بخصوص آثار پلیسی شروعی جذاب است، شروعی که چنان توجه خواننده را جلب کرده و با خود همراه کند که در ادامه اگر هم بخواهد نتواند کتاب را زمین بگذارد. بی‌اغراق «سکوت قبر» چنین شروعی دارد. درست از همان خط اول با تصویر کردن بچه ای که در حال مکیدن یک استخوان است، خواننده را میخکوب می‌کند. البته نه یک استخوان معمولی بلکه استخوان یک انسان! به این ترتیب داستان از دل یک جشن تولد، به یک ساختمان نیمه کاره کشیده می شود، جایی که کودکی تکه استخوان را پیدا کرده  و به خیال اینکه یک تکه سنگ است به خانه برده است و… با پیدا شدن رد بقیه استخوانهای مدفون در زیر خاک، پای کارآگاه اِرلندور به ماجرا باز می شود.

ارلندور برای شناسایی هویت صاحب استخوانها  و زمان مرگ از باستان شناسان کمک می گیرد. باستان شناسان با استخوانها به عنوان یک مورد تاریخی روبه رو شده‌اند، به کندی پیش می روند، اما کارآگاهان می خواهند پرده از راز پشت آن بردارند.

رمان علاوه براین در دو خط موازی دیگر نیز پیش می رود، یکی ماجرای زندگی شخصی ارلندر که با تماس تلفنی کوتاه دختر او برای درخواست کمک بعد از سالها قطع ارتباط آغاز می شود. فریاد استمداد دختر ارلندر و قطع ناگهانی تلفن، او را در مسیر جستجو و یافتن دخترش می‌اندازد. اما در کنار این دو، داستان زندگی زنی که قصد نجات دادن خود و فرزندانش را از دست شوهرش دارد. مردی که مدام اورا تحت ضرب و شتم قرار می‌دهد. این خط داستان که در گذشته می‌گذارد در ادامه با دیگر خطوط داستان پیوند می‌خورد و ماجرایی جذاب و پرکشش رازگشایی می شود.

«سکوت قبر» یک نمونه شاخص از رمان جنایی اسکاندیناوی است، با همان ویژگی هایی که آثار برجسته این جریان با خود یدک می کشند. یک کارآگاه پلیس که اگرچه نقش اصلی را برعهده دارد، اما به صورت تیمی کار می‌کند، و درکنار او همکارانش نیز شخصیت پردازی شده و در ماجرا نقشی تعیین کننده دارند. بازتاب یافتن زندگی روزمره آدمها که به ملموس شدن حال و هوای رمان و روابط میان آن‌ها کمک می کند و دیگری، استفاده از اتمسفر جغرافیای وقوع داستان که در این جا از ویژگی های طبیعی آن گرفته تا بازتاب مسائل اجتماعی و حتی رگه هایی از گذشته تاریخی آن را نیز می توان در این رمان دید؛ رمانی که درونمایه آن حکایت از این ایده جذاب دارد که ماه پشت ابر پنهان نمی ماند و جنایت بالاخره روزی رازگشایی می شود!

به هر روی «سکوت قبر» رمانی است جذاب و پرکشش به لحاظ داستانی که تاکیدی است بر حضور قدرتمند ادبیات جنایی و پلیسی اسکاندیناوی در ادبیات پلیسی و جنایی.

دسته‌ها
کتاب

معرفی کتاب ۱۹۸۴ جرج اورول

کتاب جرج اورل «۱۹۸۴»

نویسنده: جروج اورول

ترجمه: کاوه میرعباسی

ناشر: نشر چشمه،  چاپ اول ۱۳۹۷

*****

جورج اورول در داستانهایش از ماجراهای واقعی زندگی خود بهره بسیار می‌گرفت و این، به عنوان مشخصه‌ای در آثارش، از سوی برخی به عنوان ضعف در بکارگیری تخیل یاد شده است. اما آیا جورج اورول نویسنده‌ای با تخیلی ضعیف بود؟ گمان نمی کنم چرا که بهترین آثار او یعنی مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ که تقریبا در پنج سال پایانی عمرش نوشته و منتشر شدند، از این منظر درست نقطه مقابل دیگر آثارش بودند. نوعی تخیل محض، داستانهایی که به منظور بیان جهان بینی سیاسی و پیش بینی او از جهانی که درحال شکل گیری بود، نوشته شده اند و یکسره نیز زاییده تخیل او بودند. جالب اینکه برخی آنها را آثاری پیشگویانه به حساب آوردند که با بدبینی خبر از وقایع آینده‌ای محال می‌دادند. اما هرچه زمان به پیش آمد پیش بینی های او بیشتر بر واقعیت منطبق شد.

از میان دو اثر مهم اورل، مزرعه حیوانات به واسطه سادگی ساختارش اثری است که بسیار خوانده شده و با توجه به آشکار بودن کنایه‌های سیاسی آن با مخاطبانی از طیف های مختلف ارتباط برقرار کرده است. اما باید گفت که ۱۹۸۴ از وجوه مختلف اثری است به مراتب قوام یافته تر؛ رمانی که به نوعی وصیتنامه ادبی او نیز محسوب می شود.

اورول زخم خورده از جنگ داخلی اسپانیا در حالی که هنوز از نقاهت آن کاملا رهایی نیافته بود نوشتن این رمان را آغاز کرد، دردهای کهنه و نو و فشاری که هنگام نوشتن این اثر تحمل می‌کرد،  چنان بود که کارش به آسایشگاه مسلولین کشید و پر بیراه نیست اگر بگوییم جان خود را پای نوشتن این رمان گذاشت.

برخلاف تصور برخی ۱۹۸۴ نه ادامه مزرعه حیوانات است و نه تکرار دوباره آن حرفهاست به صورتی مفصل تر. اورول در مزرعه حیوانات آرمانهای دروغین سوسیالیسم روسی را به چالش کشیده است. این در حالی ست که خود او نیز یک سوسیالیست محسوب می‌شد؛ اما اعتقاد داشت که این دم و دستگاه به هیچ وجه سوسیالیسم واقعی را نمایندگی نمی‌کند. بعد از جنگ جهانی دوم و اهمیت یافتن پیروزیهای شوروی که آن را به یک بلوک قدرت جهانی بدل می ساخت،  اورول بیش از هر زمان دیگری ضرورت پرداختن به دستاوردهای پوشالی این انقلاب دروغین برای طبقه کارگر بیندیشد. جالب اینکه او بدون آنکه شوروی را از نزدیک دیده باشد و یا هنوز جنایات حکومت کمونیستی از پرده برون افتاده باشد، در داستان خود به نکاتی پرداخت که بعد ها همه به واقعیت پیوستند.

این ویژگی در رمان ۱۹۸۴ نیز دیده می‌شود. در این رمان اورول، ژول ورنوار جهان آینده را پیش بینی می‌کند. جهانی که در آن هیچ حریم خصوصی‌ای باقی نمانده و همه چیز تحت کنترل است. کنایه های او به حکومت های خودکامه و پلیسی است، اما نگاه او محدود به حکومت شوروی سابق نیست، بلکه او با نگاهی فراگیر همه نظامهای توتالیتر را هدف قرار داده است.

او داستان خود را در لندنِ چند دهه بعد روایت می کند، اورول با انتخاب این شهر به شکلی کنایی یادآوری می کند که اگر از توتالیتاریسم، به عنوان خطری مهم برای آینده بشریت، غافل شویم، در هر جایی (حتی لندن و قلب اروپا) می تواند ریشه دوانده و ظهور کند. اورول باور داشت پیشرفت های تکنولوژیک به خصوص از جنبه تسلیحاتی، خطری برای آزادی بشری در آینده خواهد بود.

او این قسم باورها و نظریات سیاسی خود را درباره آینده جوامع پیشرفته در قالب داستانی  تخیلی،  روایت کرده است. برپا کردن جنگی به منظور از بین بردن ثروت تولید شده از سوی قدرتها جرقه آغاز این رمان است که از لندن خرابه برجای گذاشته با چند ساختمان سالم که به عنوان اداراتی که نمادهای قدرت حاکمه هستند امور مختلف زندگی مردم را تحت نظردارند. شخصیت اصلی داستان نیز در یکی از همین ادارات مشغول به کار است. شخصیتی که به تدریج به عنوان عنصری خرابکار علیه سیستم شناخته می‌شود.

در همه جا اما سایه حضور مردی احساس می شود که گویی بر تمام وجوه زندگی آدمها احاطه و نظارت دارد. نوعی پیشوا، برادر ارشد، برادر بزرگ، رفیق، یا هر نامی که برای دیکتاتورها می توان بکار برد.

رمان ۱۹۸۴ رمانی نیست که بتوان توصیفی روشن از داستان آن به دست داد، مهم برداشتی است که خواننده با توجه به تجربیات ذهنی و زیستی خود از این رمان می تواند داشته باشد. اورول تلویحا بر این نکته اشاره می کرد که از خوانده شدن متداوم رمانش خیلی راضی نیست! به عبارت دیگر آرزو می کرد نظام دنیا به گونه ای باشد که روزی خواندن چنین رمانی برای مخاطب تجربه ای غریب و غیر قابل فهم باشد.

اما ظاهرا تا دنیا دنیاست، دیکتاتوری ها پابر جایند و این رمان هم خوانده می شود! رمانها سیاسی معمولا عمری محدود دارند، عجیب اینکه اورول رمانی سیاسی نوشته که گویی خیال کهنه شدن ندارد. حتی رمان مزرعه حیوانات او که به کمونیسم روسی نظر دارد، بعد از فروپاشی کمونیسم باز هم خوانده می شود.

به هر روی ۱۹۸۴ در ایران به عنوان رمانی پرمخاطب بارها و بارها توسط ناشران گوناگون به فارسی برگردانده شده و متاسفانه بسیاری از آنها یا ترجمه های مخدوش و یا نسخه های کپی برداری شده از حاصل کار دیگران بوده است.

باز ترجمه این رمان توسط کاوه میرعباسی که به همت نشر چشمه در مجموعه آثار کلاسیک این ناشر منتشر شده فرصت مغتنمی ست برای آن دست از علاقمندان اورول که طالب خواندن ترجمه ای روان، مقبول و قابل اعتماد از این اثر شاخص هستند. از ویژگی های این ترجمه می توان به نوشته ای مفصل از جولین سایمون اشاره داشت که به عنوان پیشگفتاری برای معرفی جورج اورول و آثارش در ابتدای کتاب آمده و مدخل خوبی برای ورود به دنیای پر رمز و راز این رمان جذاب محسوب می شود. در پایان رمان نیز ضمیمه‌ای تحت عنوان ضمیمه اقیانوسیه که جزو کتاب است و اکثریت قریب به اتفاق مترجمان این رمان آن را نادیده گرفته‌اند به فارسی برگردانده شده با عنوان «اصول نو گفتار» بدان افزوده شده است

دسته‌ها
کتاب

ملاقات با هیتلر درونم

«اشدّ ملاقات»

شاعر: مجید رفعتی

ناشر: چشمه، چاپ اول، پاییز ۱۳۹۷

****

مهم‌ترین ویژگی شعرهای «مجید رفعتی» آشتی دادن اندیشه‌های مهم جهانی با مقوله‌های مربوط به عشق فردی است. او از شعارزدگی و گفتن کلیشه‌های روشنفکرانه دوری هدفمندی دارد؛ اما این گفته بدان معنا نیست، که مسائل اجتماعی پیرامون خود را نادیده بگیرد. او درست خلاف این مسیر را برگزیده است. عاشقانه‌های او بسیار نامحسوس با مسائل اجتماعی و انسانی گره می‌خورند و احساس خوشایند تجربه‌های ناب عاشقانه را در کنار تنفر از جنگ و خشونت و گرفتاری‌های حقیر؛ اما ویرانگر آدمی پیش چشم و ذهن مخاطب می‌آورند. تلاش او آن گونه که از شعرهایش بر می‌آید، دوری از شعار و قرابت با شعور است. شاعری صمیمی که قصد توقف ندارد. پوست می‌اندازد و پیش می‌رود.

مجید رفعتی شاعر اهل سیرجان و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد کرمان در رشته‌ی معماری است و دکترای رشته‌ی فلسفه و هنر خود را از دانشگاه علوم و تحقیقات تهران گرفته است. از او مجموعه شعرهای «همه چیز عادی‌ست» و «دوئل دو صندلی خالی» به چاپ رسیده‌اند. او خود را ساکن مثلث فلسفه، شعر و معماری می‌داند. غنای فضاهای شاعرانه‌ی او از این اندیشه سرچشمه می‌گیرند که بین شعر و فلسفه مرز قاطعی وجود ندارد و شعر صرفاً امری عاطفی نیست بلکه به شناخت عقلانی هم مرتبط است و می‌تواند حتی اندیشه‌ی تحلیلی را تشویق کند.

در کتاب دوم او «دوئل دو صندلی خالی» شعرهایی مبتنی بر تلفیق فضای عاشقانه و اجتماعی بسیار خوانده‌ایم از جمله: «اگر اسکندر/ سربازانش را از تاریخ بیرون بیاورد/ و خون‌های ریخته/ به رگ‌های صاحبانشان برگردند/ من هم دست و پای گم شده‌ام را پیدا می‌کنم/ برای بغل کردنت» نمونه‌‌ای بی‌‌نظیر که چند ساحتی بودن و بهره بردن از هنرهای مختلف زبانی به شایستگی منعکس می‌‌کند. در مجموعه‌ی «اشدّ ملاقات» هم همین رویه ادامه می‌یابد. با شعرهایی کوتاه، جذاب و عمیق: «در خیال تو/ غرق می‌شوند کلمات من/ چون پناه‌جویانی که هرگز/ به ساحل نمی‌رسند.»؛ اما آن چه به روشنی در این مجموعه دیده می‌شود، پررنگ شدن عاشقانه‌ها در کار مجید رفعتی است. شعرهای کوتاه صرفاً عاشقانه‌ی فراوانی در این مجموعه دیده می‌شود و در کنار شعرهای اجتماعی، خواننده را از غوطه خوردن در یک فضای یکنواخت و کسالت‌بار دور می‌کند.

«آتش بس» نام شعری از این مجموعه است که چند ویژگی منحصر به فرد را، هم‌‌زمان دارد. اشاره به تاریخ، فرهنگ، اعتقادات و آشوب‌های دنیای کنونی. در میان شعرهای عاشقانه‌ی این کتاب «آتش بس» ناگهان ذهن را به آتش می‌کشد و عقل را تیرباران می‌کند: «صلح دستش را بریده/ بوی خون بند نمی‌آید/ خمپاره‌ها خودکار شلیک می‌کنند/ و ما/ در آتش‌‌بس می‌سوزیم/ مرده ریگ نیاکان خنجر خونینی است/ که دست به دست می‌شود/ سینه به سینه/ می‌کشیم و تشییع می‌کنیم/ می‌کشیم و انکار می‌کنیم/ دست‌های‌مان شلیک می‌کنند/ بی‌آن که تفنگی داشته باشند/ به مردمانی که دشمنی می‌کنند/ بی آن که دشمن باشند/ انگار/ در آغاز کلمه بود/ و هنوز همچنان کلمه است/ که از دهانش خون می‌چکد» باز هم گذشته از معنای عمیق و پخته، بهره‌‌گیری از هنرهای کلامی مختلف و همچنین بینامتنیت، از کارگاه ذهن شاعر گنجینه‌‌ای بیرون آورده است. شعرهای «اشد ملاقات» شعرهایی کوتاه و گاه نیمه بلند هستند. گاهی عاشقانه، گاهی اجتماعی و جهان شمول. شعرهایی که نمی‌دانم چرا من را به یاد دیالوگ فیلم جاودانه‌ی «هامون» می‌اندازد؛ آن‌‌جا که «حمید هامون» خطاب به «مهشید»، در هنگام معرفی کتاب‌ها می‌گوید: «فرانی اَند زویی، این یه چیزیه پر از درد و راز و رمز و عشق. حالا اگه می‌خوای مُخت کار کنه اینو بخون (آسیا در برابر غرب، داریوش شایگان) حالا اگه می‌خوای بخونی و بسوزی بیا اینو بخون (ابراهیم در آتش) مرا توی سببی نیستی/ براستی صلت کدام قصیده‌ای ای غزل!» حال حکایت «اشدّ ملاقات» است. گویی این مجموعه شعر، کتابی است پر از عشق و عقل و درک و درد و راز و رمز و البته تعهد و مسئولیت.

در پایان باید گفت که به نظر می‌رسد «مجید رفعتی» که دیگر شاعری پر تجربه محسوب می‌شود، به هیچ روی نمی‌خواهد در جا بزند. او همواره تجربه‌های تازه‌ای از خود ارائه و مخاطبانش را شگفت‌زده می‌کند؛ اما گویا هنوز راضی نیست و ذهنش بین عقل و عشق و بین شعر، فلسفه و معماری پرسه می‌زند. همین جست‌‌و جوگری‌‌ها او را گاهی به مولفه‌‌های شعر پست مدرن نزدیک می‌‌کند: «من/ عبارت از همه‌‌ی چوپان‌‌هایی هستم/ که دروغ می‌‌گویند/ همه‌‌ی دروغ‌‌هایی که چوپان می‌‌شوند/ گرگ‌‌بره‌‌ای هستم/ که دهان خونینش را با علف‌‌های سبز/ پاک می‌‌کند/ و با افتخار/ به آغوش گله بازمی‌‌گردد/ من عبارت از همه‌‌ی هیتلرهایی هستم/ که در آینه شلیک می‌‌کنند/ تا استالین را از پا در آورند/ و در استحاله‌‌ای غریب/ به داستانی بدل می‌‌شوند که پایانش را/ بلاغت تاریخ جویده است» او می‌خواهد تکلیف خود را با مقوله‌ای روشن کند که دهه‌های متمادی دغدغه‌ی ذهنی شاعران و نویسندگان ایران و همه‌ی جهان بوده است: «مسئولیت و تعهد». او که به زعم نگارنده‌‌ی این سطور در سرودن هر دو حیطه مهارت دارد و همچنین در تلفیق این دو، خود را به کدام اوج یا حضیض می‌کشاند، خود می‌داند و تنها خودش اهمیت دارد و استراتژی هنری‌اش.

دسته‌ها
کتاب

همینگوی به روایت همینگوی | «ارنست همینگوی، آخرین مصاحبه و دیگر گفتگوها»

«ارنست همینگوی، آخرین مصاحبه و دیگر گفتگوها»

ترجمه: هوشنگ جیرانی

ناشر: چشمه؛ چاپ اول، ۱۳۹۷

 

****

 

همینگوی نوشتن را با خبرنگاری آغاز کرد، دوره‌ای تقریبا طولانی به این حرفه مشغول بود، چنانکه از جنبه های مختلف بر او اثر گذاشت، هم در نویسندگی و هم در سلوک او به عنوان یک نویسنده. به خوبی بر اهمیت رسانه‌‎ها واقف بود و در زمان حیاتش شهرتی ورای شهرت معمول نویسنده‌ها داشت؛ بی‌اغراق در دنیای ادبیات برای خود یک سوپراستار بود! بخصوص بعد از دریافت جایزه نوبل، جالب اینکه ماجراجویی‌های او کار دستش داد و به خطر سقوط هواپیمایش چنان مجروح شد که نه تنها فرصت حضور در مراسم را از دست داد، بلکه جراحت های آن به عنوان دردی کهنه تا پایان عمر همراهش بود.

از آن نویسنده‌های بدقلق نبود که از عالم و آدم، فراری هستند؛ با دوربین میانه خوبی داشت و به همین خاطر عکس‌های زیادی از او برجای مانده است. چند گفتگوی طولانی هم با او انجام شده که در شناخت روش و منش او در زندگی و نویسندگی بسیار مفیدند.

حال این گفتگوها در کتاب «ارنست همینگوی، آخرین مصاحبه و دیگر گفتگوها» گردآوری و منتشر شده‌اند  که با ترجمه خوب هوشنگ جیرانی به همت نشر چشمه به بازار آمده است. کتاب حاضر  شامل چهار گفتگوی مهم و مفصلی است که همینگوی در طول زندگی خود انجام داده است. مدخل گفتگوها، مقدمه‌ای است به قلم هوشنگ جیرانی که در آن اشاره ای گذرا به زندگی و جایگاه همینگوی به عنوان بزرگترین نویسنده امریکایی  شده است. جیرانی مقدمه خود را با نقل قولی هوشمندانه از زبان ویل و آریل دورانت درباره همینگوی، آغاز می‌کند: «من هیچ نویسنده‌ای را مانند ارنست همینگوی نمی‌شناسم که در وجود او زندگی و ادبیات بدین گونه تنگاتنگ عجین شده باشد.» این احساسی است که هنگام خواندن این گفتگوها نیز به مخاطب دست می‌دهد.

نخستین مصاحبه این کتاب با عنوان «ارنست همینگوی، هنر داستان‌نویسی(شماره ۲۱)» معروف‌ترین گفتگویی‌ست که همینگوی انجام داده است، البته طولانی‌ترین آنها نیز هست. این گفتگو را جورج پلیمتون انجام داده و در نشریه پاریس ریوی یو  سال ۱۹۵۴ در منتشر شده است.

همینگوی روی این گفتگو که به صورت سوال و جواب تنظیم شده وسواس زیادی داشت و پس از چند نوبت حک و اصلاح متن در نهایت اجازه انتشار آن را داد. حاصل کار هم گفتگویی است خواندنی و پروپیمان که تاحد بسیار زیادی نشان دهنده احوال همینگوی به عنوان یک داستان نویس و دیدگاه‌ها و عادات او و همچنین نظراتش درباره نویسندگان مختلف است. در این گفتگو همینگوی از شیوه کار و زمانی که برای نوشتن صرف می‌کند، سخن گفته است؛ به کسانی اشاره کرده که آن ها را به لحاظ ادبی پیشکسوت خود می‌دانست؛ از خاطره‌هایش با دیگر نویسندگان حرف می زند؛ به شگردهای خود در داستان نویسی اشاره می‌کند و نهایتا به نقش امنیت مالی در کار نویسنده نیز می‌پردازد.

سه مصاحبه دیگر کتاب یه شیوه گزارش / گفتگو  تنظیم شده‌اند. اولی با عنوان «همینگوی در کوبا» که توسط رابرت مَنینگ به مناسبت موفقیت «پیرمرد و دریا» انجام شده و در سال ۱۹۵۴ در مجله آتلانتیک منتشر شده است. دومی تحت عنوان «سرزده رفتن به خانه همینگوی» توسط لیود لاکهارت انجام شده و در سال ۱۹۵۸ در هفته نامه استار  به چاپ رسیده است. سرانجام گفتگوی پایانی کتاب که همانا آخرین گفتگوی همینگوی پیش از مرگ او باشد، با عنوان «زندگی در بعدازظهر» توسط رابرت امِت جینا با انجام شده و در سال ۱۹۵۸ در اسکوائر به چاپ رسیده است.

حسن سه مصاحبه پایانی کتاب در این است که به گفتگو کننده مجال آن را داده آنچه در حین انجام مصاحبه شاهد بوده را نیز روایت کند. به همین خاطر جزئیات جالبی از زندگی ارنست همینگوی در کوبا، ملک خصوصی‌اش در هاوانا، خانه و زندگی‌اش، اتاقها، لوازم خانه، کتابها و خلاصه زندگی شخصی او و عاداتی که هنگام مطالعه و نوشتن داشته است؛ به خواننده ارائه می‌کند.

همینگوی در رهگذر این گفتگوها  به مراحل مختلف زندگی حرفه‌ای‌اش به عنوان خبرنگار و نویسنده می پردازد، از علائق خود در زندگی شخصی سخن گفته و به عشق، جنگ، شهرت، ماهیگیری و عاداتش هنگام نوشتن اشاره می کند. از جالب ترین بخشهای این گفتگو آنجاست که همینگوی از عدم تمایل برای صحبت کردن درباره نویسندگی سخن به میان آورد. او معتقد است از نویسنده‌ای که درباره نویسندگی اش حرف می زند چیزی از دست می‌رود! او یادآوری می کند که نویسندگان بزرگی چون شروود اندرسن و جیمز جویس که در جوانی با آنها نشست و برخاست داشت نیز معمولا درباره نویسندگی صحبت نمی‌کردند.