دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

مناجات با امام زمان و سبک روضه حضرت مهدی وگریزهای مناجاتی

،مناجات با امام زمان و سبک روضه وگریزهای مناجاتی حضرت مهدی	اشعار٬ امام٬ ذاکر٬ ذاکر جوادالائمه٬ روضه٬ زیباترین مناجات با امام زمان٬ سایت اسکیمو٬ سبک روضه٬ سینه زنی٬ شعر٬ شور٬ مجله سرگرمی اسکیمو٬ مداح٬ مداحی٬ مدح٬ مراسم٬ مناجات با امام زمان٬ مناجات با امام زمان و گریزهای مناجاتی٬ گریز روضه٬ گریزهای مناجاتی٬ یوسف زهرا

یا صاحب الزمان! شمائید که بر احوال ما آگاهید، از حوائج و خواسته های ما آگاهید. یابن زهرا! ان شاء الله خداوند به زودی فرجتان را برساند. ما از فراق و دوری شما اشک می ریزیم همان گونه که امام صادق (ع) فرمودند:
« باید آن قدر اشک بریزید و گریه کنید و ناله کنید تا خداوند مهدی را به فریادتان برساند. »
یابن الحسن؛ آقا جانم:
اشک ریختن ما در مصائب جد غریب شما سید الشهداء؛ اشک برای فراق و دوری شما نیز هست. آقا جان؛ تا کی در مصائب جد غریب شما سید الشهداء تنها و بدون شما اشک بریزیم؟
مهدی جان ما از دوری و فراق شما اشک می ریزیم و بسی ناله سر میدهیم که زودتر بیایی و با هم به کربلا برویم.
بیا که سینه هامون تنگه تنگه
دل آئینه هامون بی تو سنگه
بیا هم شویم کرب وبلایی
که با تو کربلا رفتن قشنگه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شب قدر است مولا جان کجایی؟!
چرا از جمع عشاقت جدایی؟!
سر از بالین عشقت بر ندارم
به دیدارم بیایی یا نیایی
آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده. آقا بیا و به این جدایی پایان بده.
چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید. می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند

@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ز هجر تو شدم حیران و نالان
شبیه مرغ پر بسته به زندان
ندارم طاقت هجران و دوری
شده پر، چوب خط جمعه هامان!
آقا جان؛ این چند روز عزاداری، محبان حسینی خیلی برای جد غریب شما حسین (ع) اشک ریختند و ناله زدند.
هر جمعه سحر دلم هوایی باشد
چشمش به ره مرد خدایی باشد
ای کاش که مهدی ز سفر آید و دل
این جمعه دگر کرب و بلایی باشد
زبان حال همه ی گریه کنان این جمله است:
« این الطالب بدم المقتول بکربلاء »
خدایا به حق لحظه ای که اهل خیام ذوالجناح را متحیر و وحشت زده در حالی که صیحه می کشید دیدند و از آمدن اباعبدالله ناامید شدند، لحظه ای که دیدند  به سراغ خیمه ی صاحبش سیدالشهداء می آید، ما را از این سرگردانی نجات عنایت بفرما.
ذوالجناح، تلّ زینبیه:
در آن هنگام که امام حسین در گودی قتلگاه افتاده بود، اسب حضرت همهمه کرده و از میان کشتگان رد شد و کنار بدن حضرت توقف کرد. یال و کاکل و پیشانیش را بر زمین زد و صیحه می زد به طوری که صدایش بیابان را پر کرده بود، تا جائیکه مردم از کارهایش متعجب شده بودند. ذوالجناح با آن حال به خیمه ها برگشت.
اهل خیام همین که صدای ذوالجناح را شنیدند، همه از خیمه ها بیرون دویدند و اطراف او را گرفتند، هر کسی از ذوالجناح سؤال می پرسید. زینب (س) فرمود: ذوالجناح بگو سالار زینب چه شد؟ سکینه (س) آمد جلو و گفت: « یا جواد هل سُقی ابی قُتل عطشاناً » ذوالجناح بگو ببینم آیا پدرم را آب دادند، یا با لب تشنه به شهادت رساندند؟
ذوالجناح جلو افتاد و بقیه به دنبال او تا رسید بالای تلّ زینبیه که مشاهده کردند ابا عبدالله در گودی قتلگاه افتاده است.
زینب که دید همه ی دشمن اطراف قتلگاه را گرفته و هر کسی هر چه در دست دارد به طرف حسین نشانه می گیرد یکی شمشیر می زند، عده ای سنگ می زنند …
صدای زینب بلند شد « أما فیکم مسلم؟ » مگر بین شما یک مسلمان پیدا نمی شود؟ که ناگهان مشاهده کرد: « الشمر جالس علی صدره … » شمر لعنه الله بر روی سینه ی برادرش نشسته است…

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

الا ای طراوت باران بیا بیا مولا
رسیده بر لب ما جان بیا بیا مولا
بسوخت خیمه ی شاه شهید کرب وبلا
برای شام غریبان بیا بیا مولا
یا صاحب الزمان! آنقدر آرزو داشتم در این ایام لحظه ای در کنار شما زانو می زدم و برای جد غریبتان اشک می ریختم.
آقا جان امشب که شام غریبان شهدای کربلاست، یتیمان کربلا نه خیمه ای دارند، نه پناهی؛ تنها پناه یتیمان زینب (س)، عمه ی بزرگوار شماست. شما را به دردهای دل عمه جانتان قسم می دهم که ما را مشمول لطف و مرحمت خود بگردانید.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

به دل عشق تو مادرزاد دارم
ز هجر روی تو فریاد دارم
برای دیدنت تا صبح جمعه
به دستم تیشه ی فرهاد دارم
آقا جان یا صاحب الزمان، شما در این چند روز بیش از همه عزادار و گریانید. چرا که شما صحنه وداع امام حسین را با عمه ی بزرگوارتان زینب (س) به چشم می بینید آن وقت که این برادر و خواهر می خواستند از هم جدا شوند.
نقل می کنند مقدس اردبیلی به همراه جمعی از طلبه ها برای زیارت سیدالشهداء به کربلا رفته بودند، رسیدند به حرم آقا امام حسین علیه السلام، طلبه ای با ایشان بود که برایشان روضه ی اباعبدالله را می خواند. بعد از خواندن زیارت نامه منتظر روضه خواندن ماندند تا بیاید و روضه بخواند یک مرتبه میان جمعیت آقایی جلو آمد و فرمود: مقدس می خواهی من برایت روضه بخوانم؟ عرض کرد: آری آقا! یک نگاه به ضریح شش گوشه امام حسین انداخت؛ از نگاه کردنش معلوم بود که پسر فاطمه است. فرمود: حسین جان یادم نمی رود و از ذهنم نمی رود آن لحظه ای که تو می خواستی از خواهرت زینب خداحافظی کنی؛ مگر می توانند این خواهر و برادر از یکدیگر خداحافظی کنند و از یکدیگر جدا شوند؟ امام حسین همه را دلداری داد و به  صبر امر نمود، اما کسی که از همه بیشتر بی تابی می کند، زینب (س) است.
نقل شده است: مرحوم مجلسی را در عالم خواب دیدند که در صحن حضرت سیدالشهداء منبر رفته است و پس از موعظه که خواست روضه بخواند شنیده شد که کسی به مجلسی می گوید: حضرت زهرا می فرمایند: « اذکر المصائب المشتمله علی وداع ولی الشهید. » یعنی مصیبت وداع فرزند شهیدم حسین را بخوان.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یا صاحب الزمان! شمائید که بر احوال ما آگاهید، از حوائج و خواسته های ما آگاهید. یابن زهرا! ان شاء الله خداوند به زودی فرجتان را برساند. ما از فراق و دوری شما اشک می ریزیم همان گونه که امام صادق (ع) فرمودند:
« باید آن قدر اشک بریزید و گریه کنید و ناله کنید تا خداوند مهدی را به فریادتان برساند. »
یابن الحسن؛ آقا جانم:
اشک ریختن ما در مصائب جد غریب شما سید الشهداء؛ اشک برای فراق و دوری شما نیز هست. آقا جان؛ تا کی در مصائب جد غریب شما سید الشهداء تنها و بدون شما اشک بریزیم؟
مهدی جان ما از دوری و فراق شما اشک می ریزیم و بسی ناله سر میدهیم که زودتر بیایی و با هم به کربلا برویم.
بیا که سینه هامون تنگه تنگه
دل آئینه هامون بی تو سنگه
بیا هم شویم کرب وبلایی
که با تو کربلا رفتن قشنگه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

الا ای مونس باغ و بهارم
تمام هستی ام دار و ندارم
بیا این جمعه قلبم را مسوزان
تمام جمعه ها چشم انتظارم

آقا جان یک روز عاشورای دیگر هم گذشت و نیامدی؛ آرزو کرده بودم که امسال روز عاشورا در کنار شما بنشینم و روضه ی جدّ غریبتان را از زبان شما بشنوم. یا صاحب الزمان! امسال هم عاشورا گذشت و تو نیامدی. آقا جان من به جرم و گناهم اعتراف می کنم؛ اگر من و امثال من گناه نمی کردیم شما می آمدی. آقا! شما عنایتی بفرما؛ اشک چشمی بر گونه هایم سرازیر شود که دیگر پایان گناه و معصیتم باشد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

سر راه تو نشستن چه صفایی دارد
دل من با تو عجب شور و نوایی دارد
چه شود یک نظری گوشه ی درگاه کنی
آخر ای دوست حریم تو گدایی دارد
بس که با ناله ی تو انس گرفتم همه شب
دل من زمزمه ی کرب وبلایی دارد
آقا جان اگر « برات کربلا » را به من عنایت کنی، اگر شما من را به امام حسین حواله بدهی! وقتی در زیر آن قبه ی نورانی که دعا مستجاب است بایستم صدا می زنم: خدایا امام زمانمان را به فریادمان برسان.
یا صاحب الزمان اگر بدون عنایت و توجه شما زائر کربلا شوم، اگر زیارتم بدون عنایت شما باشد، بدون توجه شما باشد، با این کوله بار سنگین گناهی که دارم می ترسم اربابم حسین به من نظر نکند. آقا جان می ترسم آن عشق و صفا را درک نکنم.
آقا ترحمی، لطفی، محبتی، گوشه ی چشمی! یا صاحب الزمان شما خودتان فرمودید: « و الله! لاَنا اَرحمَ بکم مِنکم بانفسکم … »
به خدا سوگند! که من نسبت به شما از خود شما مهربان تر و رحیم تر هستم.
آقا جان، عزیز دلم می دانم و اعتراف می کنم که اگر محبت و مهربانی شما نبود من کجا و مناجات و درد با شما کجا؟
اما من به محبت و مهربانی شما محتاج ترم.
آقا جان نگاه به عمل بدم نکن. اگر من بدم شما خوبی، شما فرزند فاطمه ای، کریمی، رحیمی، یابن زهرا، یک لحظه دست های نازنینت را بلند کن یک دعایی در حق ما بفرما.
« یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوباً لا یدتی علیها الا رضاکم. »
یابن الحسن بین من و خداوند گناهان فاصله و جدایی انداخته، احساس می کنم دیگر صدای ناله و گریه ی من اثری ندارد.
یا صاحب الزمان اگر شما من را نبخشی، اگر از دستم راضی نشوی، خدا از من راضی نمی شود.
آقا چه کنم که بعد از مجالس ماه عزای جدّتان به شما نزدیک شده باشم؟
آقا چه کنم اشک چشمم مورد قبول شما واقع شود؟
آقا جانم یا صاحب الزمان، امام زین العابدین فرمود: اگر گرفتارید و اگر حاجتمندید خدا را به حق دردهای دل عمه ام زینب قسم دهید.
خدایا به حق زینبی که از لحظه ی ورود به کربلا اشک چشمش خشک نشده بود چرا که او اسیری و بی برادری خود را نظاره می کرد و خبر از این مصیبت عظمی داشت، ما را ببخش.
مصائبی که زینب دید در مدینه، در کربلا، در نجف، در شام، در… خیلی بود نمی دانم کدام را به شما بگویم، در مدینه مصیبت مادر را در سنین چهار یا پنج سالگی دید، بعد از مادر، داغ پدرش علی را دید، بعد از داغ پدر، جگر پاره پاره ی برادرش امام حسن را دید، بعد از امام حسن که فرمود: لا یومک یا اباعبدالله، داغ پشت داغ در کربلا دید، داغ علی اکبر، داغ فرزندان خودش، داغ طفلان امام حسن، داغ علی اصغر، داغ برادرش عباس و از همه مهمتر از روی تل زینبیه! یا اباعبدالله! دید که شمر لعین روی سینه حسین …
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

سیره امام زمان حضرت ولی عصر (عج) در رابطه با عزاداری و گریه برای مصائب امام حسین (ع) بیانگر آن است که آن حضرت اهتمام بسیار به آن داده است، تا آنجا که دو زیارت ناحیه ۱٫ زیارت امام حسین (ع) ۲٫ زیارت شهدای کربلا از ناحیه مقدس آن بزرگوار نقل شده که در هر دو، فرازهائی بسیار از ذکر مصائب جانسوز امام حسین (ع) ذکر شده است.
امام زمان (عج) در فرازی از زیارت ناحیه امام حسین (ع) عرض می کند «وَلَأَبکِیَنَّ بَدَلَ الدُّموعِ دَماً؛ برای مصائب تو، به جای اشک ها، خون گریه می کنم. » شایان توجه این که طبق بعضی از روایات، هنگامی که امام زمان (عج) در کنار کعبه ظهور کند، و مردم جهان را مورد خطاب قرار می دهد، در همین خطابه ی جهانی و حساس یادی از امام حسین (ع) نموده و ذکری از مصیبت آن حضرت می نماید. و آن روایت چنین نقل شده:
هنگامی که حضرت قائم بین حجرالاسود و مقام ابراهیم ظهور می کند، صدای خود را به پنج ندای زیر بلند کرده می فرماید:
«أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الامامُ القائمُ الثانی عَشَرَ
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الصّمْضامُ المُنْتَقِم
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن قَتَلوهُ عَطْشاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن طَرَحوهُ عُریاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن سَحَقوهُ عُدواناً
ای مردم جهان! من امام قائم هستم، ای مردم جهان من شمشیر بران انتقام گیرنده هستم. ای مردم جهان! جدم حسین (ع) را بعد از کشته شدن برهنه بر زمین انداختند. ای مردم جهان! پیکر جدم حسین (ع) را پس از کشته شدن، از روی دشمنی، پامال سم اسبان و ستوران قرار دادند. »
چنان که ملاحظه می کنید امام قائم (عج) در این فرازها از سه مصیبت جانسوز امام حسین (ع) یاد کرده است که عبارتند از: تشنگی او، و برهنه انداختن بدن او، و پایمال نمودن پیکر نازنین او.
قابل ذکر است که واژه (سحق) در فارسی به معنی له کردن می آید.
اینها همه بیانگر آن است که باید به ذکر مصیبت امام حسین (ع) اهمیت داد و همواره از آن استاد و اسوه عشق و ایثار و شهادت، الهام گرفت.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آفتابا بس که پیدایی نمی دانم کجایی
دور از مایی و با مایی نمی دانم کجایی
هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم
جلوه گر از بس به هر جایی نمی دانم کجایی
کعبه ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمین
یا کنار قبر زهرایی نمی دانم کجایی
ای یوسف زهرا! کجا خیمه زده ای و برای جد مظلومیت اشک می ریزی؟ ای خیمه نشین زهرا (س) در کدام بیابان به سر می بری؟
کعبه ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمین
یا کنار قبر زهرایی نمی دانم کجایی
اما امشب را می شود حدس زد امام زمان (عج) کجا هستند. اربعین حسینی (ع) است، اگر امام کربلا نباشد پس کجا می خواهد باشد؟ یا بن الحسن سرتان سلامت …
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

« این معزّ الأولیاء و مذلّ الاعداء » ما الان این فراز ها را می خوانیم. « این معزّ الأولیاء… أین بقیه الله… » اما در کربلا اگر خوب گوش کنی ناله دل حضرت زینب (س) این است « أین الحسن و أین الحسین » حسنی داشتیم، کجاست حسن (ع)؟ حسینی داشتیم، قاسم و عبدالله داشتیم، عباس آب آور داشتیم … « این ابناء الحسین (ع) » صالح بعد صالح و صادق بعد صادق  …
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

فرشته ها امام زمان (عج) را بردند به آسمان ها تا زیارتش کنند، مادرش آمد گهواره را خالی دید، شروع کرد گریه کردن، بسیار گریه کرد. امام عسگری (ع) به او دلداری داد، و فرمود: او را فرشته ها برای زیارت برده اند و بر می گردانند، اما مادر امام زمان (عج) همچنان نگران بود و گریه می کرد.
این مادر می دانست فرزندش بر خواهد گشت اما با این حال این چنین نگران بود و گریه می کرد، اما دل ها بسوزد برای مادر شش ماهه ی کربلا علی اصغر (ع). درون خیمه ها منتظر است که امام حسین (ع) علی اصغر (ع) را سیراب برگرداند اما یک وقت شنید یکی از کودکان به زبان حال می گوید:
بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شش ماهم قربونی شده
عباشو طوری رو اصغر کشیده
گمونم خیلی خجالت کشیده

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هنگامی که به خانه ی امیرالمومنین علیه السلام هجوم آورند. در خانه را آتش زدند. آن هنگامی که حضرت زهرا سلام الله بین در و دیوار قرار گرفت و در به پهلوی خانم فشار آورد، همه می گویند، خانم فرمود: « یا فضه الیک فخذینی … » اما از علامه امینی نقل شده که حضرت زهرا سلام الله در این هنگام صدا زد « یا مهدی ».
بیا مهدی بیا، مادر غمین است
ببین بر پشت در نقش زمین است
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یابن الحسن! در زیارت جامعه می خوانیم:
عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم
آقا جان شما عادتتون کرم و نیکی به بندگان است، شیوه و روش شما کرم و بزرگواری است.
بابی انتم و امی و نفسی بموالاتکم
پدر و مادرم فدای شما بواسطه ی دوستی و ولایت شما.
یابن الحسن:
اگر محبت و دوستی شما در دل ما نبود، من چطور و چگونه به محبت الهی می رسیدم!
امشب شب رحلت امام رحمت، حبیب خدا حضرت محمد مصطفی هست.
امشب پاره ی تن مصطفی نگران است! چرا که برای مثل فردایی که پدر را از دست می دهد این امت با او و همسرش چه کار خواهند کرد؟
حضرت رسول چند روز در خانه ماندند و مردم مدینه بسیار دل تنگ ایشان بودند. بعد از ۳ روز رسول الله در حالی که تکیه به امیرالمؤمنین و فضل بن عباس زده بودند از منزل بیرون آمدند و وارد مسجد شدند، آن قدر بیمار بودند که پله اول منبر نشستند.
مردم که این حال بیماری پیامبرشان را دیدند شروع به گریه کردند. رسول الله پس از لحظاتی با حالت بیماری به مردم فرمودند: مردم من به زودی از میان شما می روم، ولی برای شما ۲ چیز گرانبها یعنی قرآن و عترتم را باقی می گذارم. مردم از این ۲ محافظت کنید تا گمراه نشوید … پیامبر در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری در سن ۶۲ سالگی دیده از جهان فرو بستند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

غم عشقت مرا بیچاره کرده
دل تنگ مرا صد پاره کرده
هوای دیدن روی تو یک عمر
مرا در کوچه ها آواره کرده
یابن الحسن ، یابن الحسن
به تنگ آمد دلم از این جدائی
عزیزم جان جانم کی می آئی
سراپا از غم هجر تو دردم
بیا ای نازنین دورت بگردم
آقا به جان عمّه ات زینب بیا (نام عمه ی امام زمان حضرت زینب آمد) آقا خیلی عمه اش را دوست دارد حتی فرموده اند: به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حق عمه ام، حضرت زینب (ع) قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند. همان عمّه ای که در کوچه های مدینه دنبال مادر می دوید.
به طفلیت پیر و جوان گریه کرد
چشم زمین قلب زمان گریه کرد
تو دیدی آتش زدن خانه را
سوختن لحظه ی پروانه را
تو دیده ای نقش گل یاس را
نشانده ای بر جگر الماس را
تو نوبهار خود خزان دیده ای
تو داغ مادر جوان دیده ای
نمی دانم کدام روضه را بخوانم که نام زینب نباشد هر روضه را بخوانیم نام زینب است، مدینه زینب، کنار بستر مادر زینب، کوفه کنار بستر بابایش علی زینب، کنار طشت پر از خون امام حسن زینب، کربلا زینب، خیمه گاه زینب، قتلگاه زینب، دمّ دروازه ی کوفه زینب، تو مجلس یزید زینب، خرابه ی شام زینب، اربعین کربلا زینب، همه جا زینب است. امّا وقتی برگشت مدینه، از بس داغدیده، عبدالله بن جعفر زینب را نشناخت.
صدا زد: عبدالله! حق داری زینب را نشناسی ! زینبی که داغ شش برادر دیده است.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دل های ما لب تشنه ی باران نورت
چشم انتظار صبح زیبای ظهورت
می باری عطر روشنای صبحدم را
بر جاده های شب زده وقت عبورت
ما را ببر با خود به دیدار خداوند
از سمت سهله جمکران، از کوه طورت
آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است
شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت
هر روز بین کوچه های فاطمیه
لبریز ماتم می شود چشم غیورت
صاحب عزا با واهمه می خوانم امشب
مرثیه های مادرت را در حضورت
آقا کی می خوای بیای و شیعه رو از این بدبختی و فلاکتی که به وجود آمده نجات ببخشی، هر کجا که نگاه می کنی دارن به شیعه ظلم و جنایت بی حد و حساب می کنند. شیعه دلش به شما خوش است؛ یابن الحسن. آقا جان بعد از پیامبر (ص) خنده روی لب زهرا (س) نیومد الا یه جا که امشب با مدد شما میخوام روضه شو بخونم: در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که اسماء می گوید :
فاطمه زهرا (س) در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از این وضعی که درباره ی حمل جنازه ی زنها مرسوم است شرم می کنم و خوش ندارم که جنازه ی زنان را روی تخته ای می گذارند و پارچه ای روی آن  می اندازند و پستی ها و بلندی های بدن او برای بیننده آَشکار است.
اسماء می گوید: به او عرض کردم: من چیزی را که در حبشه دیده ام، هم اکنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانت می دهم، سپس چند عدد چوب تر و تختی آوردم و آن چوبها را خم کرده، دو طرف آن را بر کنار تخت بسته و چادر روی آن کشیدم، فاطمه آن را که دید، خوشحال شد و تبسم کرد. اسماء می گوید: از روزی که رسول خدا (ص) از دنیا رفته بود، تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پیغمبر را ندیده بودم.
در روایتی دیگر است که فرمود: چه چیز خوب و نیکویی است که بدان وسیله جنازه ی زن از مرد تشخیص داده نمی شود. و در حدیثی است که فرمود : « اِصنعی لی مثله استرینی سَتَرک الله من النار» برای من نیز یک چنین چیزی را درست کن و مرا مستور کن، خدایت از آتش دوزخ مستور دارد.
کجا بودی فاطمه ببینی که پسرت حسین بدون تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که داده بودی برای کفن از او به غارت بردند، نامردان بدن قطعه قطعه ی حسین رو سه روز و شب روی خاک گرم کربلا…
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شکسته از غم این روزگار می آیم
پر از تلاطم غم، بیقرار می آیم
به پا بوسی دریا، به محضر خورشید
شبیه قطره شبیه غبار می آیم
شهود اشک و تماشای آه و آیینه ست
به شوق رؤیت این جلوه زار می آیم
چقدر تشنه ی صبح زیارتش هستم
چهل شب است که من روزه دار می آیم
دوباره جمعه ی سردی گذشت اما باز
و با حقیقت تلخی کنار می آیم
آقا جان امشب شب آخر مجلس فاطمیه ی ماست، تو را به مظلومی علی خانه نشین قسم می دهم که به مجلس ما سری بزنی.
طبق وصیت حضرت فاطمه، امیر المؤمنین با چند نفر از اصحاب خاص خود، شبانه حضرت زهرا را دفن کردند، امیر المؤمنین برای این که قبر حضرت مخفی بماند با دست مبارکشان صورت چهل قبر را در بقیع درست کردند. صبح فردا که دشمنان از دفن حضرت مطلع گشتند، ابوبکر گفت تا افراد مطمئنی بروند و این قبرها را بشکافند و قبر حضرت را بیابند و بر او نماز بخوانند. تا این خبر به علی رسید، دستور داد تا پیراهن زردی را که در روزهای سخت می پوشید، بیاورند. پیراهن را پوشید، ذوالفقار را در دست گرفت و در حالی که خشمگین بود و چشم هایش سرخ و رگ های گردنش پر از خون شده بود، وارد قبرستان بقیع شد.
مردم گفتند: این علی بن ابیطالب است که می آید در حالی که سوگند یاد کرده که اگر یک سنگ از این قبرها جابجا شود، تمام شما را خواهد کشت. در این هنگام غاصب دوم که با جمعی از اصحابش حاضر بود، جلو آمد و گفت: ای ابوالحسن! این چه کاری است که انجام داده ای؟ سوگند به خدا که قبر زهرا را نبش می کنیم و بر او نماز می گذاریم. حضرت علی که ناراحت و خشمگین بودند دست بر دامن غاصب دوم زد و او را به زمین کشید، غاصب دوم به زمین خورد. حضرت خطاب به او فرمودند: ای پسر سودای حبشیه! من از حق خود گذشتم از بیم این که مردم از دین خارج گردند، اما در مورد قبر فاطمه سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، اگر چنین کنید، زمین را از خون شما سیراب میکنم. پس آنان هراسان شدند و پا به فرار گذاشتند. اولی که این وضع را مشاهده نمود، واسطه شد و به حضور امیر المؤمنین رسید و گفت: تو را به حق رسول خدا و به حق کسی که بالای عرش است سوگند می دهم که غاصب دوم را رها کن. ما چیزی که شما نپسندید را انجام نمی دهیم. آن گاه حضرت او را رها کردند و آنها هم از فکر نبش قبر منصرف شدند و قبرستان را ترک کردند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب قدر است مولا جان کجایی؟!
چرا از جمع عشاقت جدایی؟!
سر از بالین عشقت بر ندارم
به دیدارم بیایی یا نیایی
آقا جان خیلی دلم برای شما تنگ شده است؛ اما این بار معاصب من باعث جدایی من از شما شده. آقا بیا و به این جدایی پایان بده.
چون روح مطهر امیرالمؤمنین از بدنش مفارقت نمود، از خانه ی حضرت صدای شیون و ناله بلند شد مانند آن روزی که حضرت رسول از دنیا رفته بودند چون شب تاریک شد و آفاق آسمان متغیر شد و زمین لرزید و صداهای تسبیح و تقدیس از میان هوا به گوش مردم می رسید. می دانستند که صداهای ملائکه است. صدای گریه و نوحه و مرثیه ی جنیان را می شنیدند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا جان یابن الحسن سرت سلامت آقا! آخه امشب شب روضه ی عموی نشکفته ی سادات حضرت محسن بن علی است آقا جان. یه سری به این محفل بی ریای ما بزن آقا جان. آقا شما که جریان به آتش کشیدن خانه ی جدت امیرالمؤمنین جلوی چشماتونه و مطمئناً این ماجرای دردناک رو دیدید برای ما روضه خون باشید. آقا جان معذرت می خوام که این طور می گم اما اگه امشب این رو نگم و این شعر رو نخونم نمی دونم چی باید بخونم.
آن فرقه که زهرای جوان را کشتند
ناموس خدای مهربان را کشتند!
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یک سوم سادات جهان را کشتند
یا زهرا یا زهرا …
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا جان ممنونم که بازم امشب من رو سیاه رو به مجلس روضه ی مادرتان راه داده اید. ممنونم با این بار گناه که هیچ کجا راهم نمیدن شما منو به مجلس عزای مادرتان برای این که پاکم کنی راه داده اید.
آقا جان! توی این ایام فاطمیه شما کجا برای مادر پهلو شکسته ات مجلس عزا برپا کرده اید؟
آقا جان امشب بیا با هم یه سری بزنیم به مدینه! مدینه بعد از رحلت یا به روایتی شهادت پیغمبر اکرم (ص) یه خبرایی هست! توی ایامی که امیرالمؤمنین در پی مراسم دفن و کفن بدن رسول گرامی اسلام هست، یه عده نامرد توی سقیفه جمع شدن و برای غصب خلافت برنامه ریزی کردن آقا جان سرت سلامت! یا صاحب الزمان!
آجرک الله فی مصیبت امک فاطمه الزهرا سیده نساء العالمین …
فاطمه نخستین کسی که به پیامبر ملحق شد: در لحظات آخر عمر شریف پیامبر اکرم (ص)، حضرت فاطمه به حضور پیامبر آمد و پیامبر مطلبی در گوش او فرمود که خندان شد! عایشه می گوید: من از علت تبسم فاطمه سؤال کردم؟ آن حضرت فرمود الان صلاح نیست. وقتی که پیامبر خدا از دنیا رحلت کرد، من راجع به آن تبسم از او پرسیدم. حضرت فاطمه فرمود: وقتی پیامبر خبر وفاتش را به من داد من گریان شدم، چون فرمود ” تو اولین کسی هستی از اهل بیتم که به من ملحق می شود ” و از ابن عباس روایت شده است که: پیامبراکرم (ص) زمان مرگ صدیقه طاهره را هم تعیین کرده و به دخترش فاطمه زهرا فرمود: ” دخترم گریه نکن بعد از من هفتاد و دو روز بیشتر عمر نمی کنی تا به من ملحق شوی ” و از این خبر حضرت زهرا سلام الله علیه متبسم شد.

mohsenjafari31

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

مناجات با امام زمان و گریزهای مناجاتی

مناجات با امام زمان و گریزهای مناجاتی ،سبک مداحی،گریز روضه،امام زمان،مسجد جمکران

از وقتی که مسجد مدینه ساخته شد، پیامبر اکرم (ص) در موقع خطبه خواندن و سخنرانی، مخصوصاً روزهای جمعه در مقابل انبوه جمعیت بر تنه درخت خرمایی که در صحن مسجد باقی مانده بود، تکیه می دا د. تا اینکه جمعیت زیاد شد، پیشنهاد کردند، که منبری برای رسول خدا (ص) بسازند . تا مردم به آسانی رسول خدا (ص) را ببینند. پیامبر (ص) اجازه فرمود، منبری از چوب با دو پله و عرشه ساختند.
اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم (ص) جمعیت را شکافت و آن ستون خرما را پشت سر نهاد و به طرف منبر رهسپار شد، همین که بر عرشه ی منبر قرار گرفت، یک مرتبه صدای ناله ی ستون خشکیده مانند زن بچه مرده بلند شد، در اثر ناله ی آن، صدای جمعیت به گریه و ناله بلند گردید، پیامبر (ص) از منبر به زیر آمده و ستون را در بغل گرفت و دست بر آن کشید و فرمود: آرام باش! و از او دلجویی کرد،
سپس به طرف منبر برگشت و فرمود: مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا (ص) اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد، ولی برخی از مردم چه نزدیک شوند به من یا دور، باکشان نیست. اگر من او را در بغل نگرفته و دست بر آن نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.
عرض می کنم! این درخت یک لحظه از پیامبر (ص) دور شد این چنین ناله زد. با اینکه رسول خدا (ص) را مشاهده می کرد، ولی ما سال ها است که امام زمانمان را نمی بینیم و از او دور هستیم، با این حال مشغول به زندگی عادی خودمان هستیم، به فکر همه کس و همه چیز هستیم الا امام زمانمان (عج)، همه ی فکر ها به ذهنمان خطور می کند جز فکر اما زمان (عج)… .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یوسف (ع) نه به تقاضای پدر بلکه از جانب خود پیراهنش را فرستاد، تا پدر بدان شفا یابد و چشمانش بینا شود. ای یوسف زهرا (س)! چشمان بصیرت ما به دلیل گناهان نابینا شده و گرنه از سعادت زیارت شما محروم نبودیم. ای یوسف زهرا (ع) ما یعقوب نیستیم اما شما از یوسف کریم تر هستید بر دیدگان ما نظری بیفکنید.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هنگامی که برادران یوسف (ع) پیش وی آمدند، اظهار پشیمانی کردند. یوسف سریع بخشید و طلب بخشش برای آنها کرد. ای یوسف زهرا (س)!  ما نیز در حق شما ستم های فراوانی کردیم، ما نیز با گناهانمان دل شما را شکستیم…. ولی می دانیم کرم شما از کرم یوسف بیشتر است، آقاجان! مارا هم ببخش، برای ما هم طلب بخشش کن.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام علی (ع) در جریان جنگ صفین در ضمن خطبه ای از عدم اطاعت پذیری و سستی یاران خود شکایت کرد. و فرمود: « ارید أن أداوی بکم و أنتم دائی کناقش الشّوکه و هو یعلم أنّ ضلعها معها …». (عجبا!) من می خواهم به وسیله ی شما « بیماریها » را مداوا کنم، اما شما خود «درد» منید! من به کسی می مانم که بخواهد خار را به وسیله ی خار بیرون آورد با اینکه می داند خار همانند خار است. (مانند خار قبلی سریع می شکند و در بدن می ماند)
اینجا امیر المؤمنین (ع) از یارانش این طور می نالد. شما فکر می کنید الان امام زمان (عج) درباره ی ما چه می فرماید؟ آیا مثل امام علی (ع) از ما هم شکایت می کند که من می خواهم به وسلیه ی شما « بیماریها » را مداوا کنم. اما شما خود « درد » من هستید ! مثل این که بخواهم خار را با خار بیرون بیاورم ، در حالی می دانم که خار همانند خار شکننده است و ممکن است راهی از پیش نبرد و مثل خار قبلی در بدن بماند … .
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

فردی در بیابانی به مجنون برخورد، دید مجنون روی خاک ها نشسته و با تکه چوبی بر روی زمین خط هایی می کشد. رو به مجنون کرد و گفت: مجنون! در وسط این بیابان چه می کنی؟ این خط ها چیست که بر روی زمین کشیده ای؟ مجنون گفت:
گفت مشق نام لیلی می کنم
چون میسر نیست بر من کام او
زین عمل خود را تسلی می کنم
عشق بازی می کنم با نام او
ای عاشقان مهدی زهرا (س)!
« بیایید در کوه ها آواره گردیم
به دنبال گل نرگس بگردیم »

بیایید به عشق خیمه نشین زهرا (س) مجنون وار سر به بیابان ها بگذاریم و مشق نام مهدی (ع) کنیم و در جواب عاقل نماها بگوییم:
مشق نام مهدی (عج) می کنم
زین عمل خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست بر من کام او
عشق بازی می کنم با نام او

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام سجاد (ع) غلامی داشت، مردم بیرون شهر برای باران دعا می کردند، مردی غلام را در بیرون شهر دید که جدای از مردم ضجّه می زند و دعا می کند. یک باره دید هوا ابری شد و باران آمد. فردای آن روز آن مرد آمد، محضر امام سجاد (ع) و تقاضای خرید غلام را کرد، تمام غلام ها به صف شدند، او را نیافت، عرض کرد، آیا غلام دیگری هم داری؟ فرمود: آری، آن غلام سیاه را آوردند. تا دید او را شناخت، گفت همین را می خواهم. غلام به گریه افتاد. گفت ای مرد از من چه می خواهی؟ چرا می خواهی مرا از امامم جدا کنی؟!  شروع به دعا کرد. خدایا! اگر قرار است از امامم جدا شوم مرگ مرا برسان! طولی نکشید که دعایش مستجاب شد و از دنیا رفت.
مردم! ما هم از اماممان جدا افتاده ایم! شیطان ما را از مولایمان جدا کرده است، غلام سیاه امام سجاد (ع) مرگ را بر دور بودن از امام خود ترجیح داد. مردم شما چه می خواهید بکنید؟!….
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

« ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی »
این را شما امروز برای یوسف فاطمه (ع) حضرت مهدی (عج) می خوانید و در فراغش اشک می ریزد. اما این بیت روزی زبان حال بی بی سادات حضرت زینب (ع) بود. آن وقتی که دیگر از برادرش جدا افتاده بود، آن وقتی که بدون حسین (ع) به سفر کوفه و شام می رفت می فرمود:
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
مشتاقی و مهجوری دو از تو چنانم کرد
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
کز دست بخواهد شد دامان شکیبایی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عالم بزرگواری به زیارت المیرالمؤمنین (ع) مشرف شد، ناگهان امام زمان (عج) را کنار ضریح مشاهده کرد که قرآن تلاوت می کند… بعد از آن با خودش زمزمه می کرد:
« چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن »
اینجا این مرد عالم خطاب به امام زمان (عج)، این بیت را زمزمه می کرد، اما یک وقت دیگری حضرت زینب (ع) در کوچه های کوفه سر بریده ی برادر را بالای نیزه می دید که قرآن می خواند. در آن هنگام زبان حال بی بی زینب (ع) این بود:
«چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن»
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شخصی می گفت: با یکی از دوستانم سر مسأله ای دعوا کرده بودم، با هم قهر بودیم تا اینکه پدرم در حادثه ای فوت کرد، مجلس عزایی گرفته بودیم، همان دوستم آمد و دقیقه ای نشست و قرآنی خواند و رفت. با خودم گفتم از او راضیم هر چند که اختلاف و دعوا داشتیم. بالاخره در مراسم عزای پدرم شرکت کرده بود و روی فرش عزای پدرم نشسته بود و قرآن خواند.
یا صاحب الزمان! اگر چه اعمالمان خون به دل شما کردیم، اما آقا جان! امشب در مجلس عزای جد غریبتان امام حسین (ع) شرکت کردیم، روی فرش عزای جد مظلومتان قدم گذاشتیم. آقاجان! نیم نگاهی بما بینداز…

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

« عزیز علیّ أن أری الخلق و لا تری» سخت است بر من که خلق را ببینم و تو را نبین، حضرت مهدی (عج) الان زنده است، اما در غیبت به سر می برد. با این حال عاشقان او این طور ناله می زنند و شکایت می کنند که « بر ما سخت است که همه خلق را ببینیم ولی تو را نبینیم. »
اما ای شیعیان در کربلا چه گذشت به حضرت زینب (س) که امامش را آنگونه شهید کردند. با زبان دلش زمزمه می کرد: « عزیز علیّ ان اری الخلق و لا تری » یعنی برادر من! حسین جان! بر من سخت است که همه ی خلق را ببینم، شمر را ببینم، خولی را ببینم، حرمله را ببینم، عمر سعد را ببینم، ولی تو را نبینم.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خشک سالی هفت سال مصر را فرا گرفت، یوسف و حکومت او بود که مصر را نجات داد.
ای یوسف زهرا (س) در دل های ما نه هفت سال است که عمری است خشک سالی حکم می کند. در این دل های خشکیده ی ما نه گل محبتی می روید نه شکوفه ی حضوری به بار می نشیند. آقا! بیا بر دل های ما حکومت کن که این دیار جز به تدبیر شما به سامان نرسد.
« رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
کرم نما و فرود آکه خانه، خانه ی توست »
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

برادران یوسف با متاعی اندک و ناچیز برای خرید آذوقه آمدند، ولی یوسف پیمانه ی آنها را پر کرد. ای یوسف زهرا ما نیز خریدار مهر شما هستیم، ولی چیزی نداریم اگر هم داشته باشیم بضاعتی ناچیز است، که نگاه بر آن عرق شرمندگی را بر جبینمان جاری می کند، ولی چشم بر کرم شما دوخته ایم.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آن پیرزن کلاف آورده بود، گفت می دانم با کلاف، یوسف نمی دهند ولی می خواهم دنیا بداند که من هم خریدار یوسف هستم؛
پسر فاطمه! بی کلاف آمدم، کلاف هم ندارم، ولی مشتری شما هستم، نیم نگاهی به ما هم بیندازید …
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

علی علیه السلام خیلی غریب بود. چون کسی را نداشت که با او درد دل کند. هم صحبتی نداشت. کسی را نداشت، درد دل های او را بفهمد. لذا سرش را درون چاه می برد و درد دل هایش را با چاه می گفت. اکنون از شما می پرسم، الان امام شما صحبت ها و درد دل هایش را با چه کسی در میان می گذارد؟ امام زمان شما سر در درون کدام چاه می برد؟! پرونده ی اعمال شیعیان را که می خواند چه حالی پیدا می کند؟ اگر امیرالمؤمنین علیه السلام ۲۵-۳۰ سال خار در چشم و استخوان در گلو بود اما امام زمان شما الان هزار و چند سال است که خار در چشم و استخوان در گلو دارد و صبر می کند؟!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هر جمعه سحر آینه را پاک کنید
چون صبح گذشت سینه ها چاک کنید
دستان غروب روی تقویم نوشت
این جمعه گذشت هفته را خاک کنید
السلام علی بقیه الله فی بلاده و حجته علی عباده
السلام علیک یا حجه الله علی من فی الارض و السماء
اسلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته
اسلام علیک یا باب الله و دیان دینه …
یا صاحب الزمان امشب شما را به مظلومیت امام حسن مجتبی قسم می دهم که همه ی ما را مورد لطف و مرحمت بی نهایت خود قرار دهی.
بابی انتم و امی و اهلی و مالی و اسرتی
یابن الحسن پدر و مادرم و دار و ندارم همه فدای شما
انّی مؤمن بکم و بما آمنتم به
خدا را شاهد می گیرم شما را هم شاهد می گیرم که: همانا مؤمن به شما هستم و مرید و دل بسته به شما هستم و به شما ایمان دارم.
منتظر لامرکم، مرتقب لدولتکم، اخذ بقولکم، عامل بامرکم
آقا جان ما همه منتظر تشریف فرمایی شما هستیم، در آن صبح جمعه ای که از کنار کعبه صدای شما شنیده می شود دوست داریم که در رکاب شما باشیم آقا جان!
در این مجلس از مظلومیت و غریبی امام حسن مجتبی صحبت می کنیم!
یا صاحب الزمان!
شب ۲۸ ماه صفر که مصادف با رحلت رسول الله و شهادت امام حسن مجتبی است را به شما تسلیت عرض  می کنم.
امام حسن فرمودند: خواهرم را خبر کنید، خبر دادند به عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب کبری به بالین برادر آمد، تا چهره ی زرد برادر را دید، قلبش پاره شد، صدا زد: خدا مرگم دهد، برادر چه بلایی به سرت آورده اند؟
اما پس از شهادت امام مجتبی مصیبتی دیگر دل زینب و امام حسین را سوزاند و آن هم این که بنا بود بدن مبارک امام حسن مجتبی در کنار قبر پیامبر به خاک سپرده شود ولی عده ای بی دین و از خدا بی خبر مانع شدند و نگذاشتند و کار را به جایی رساندند که به بدن نازنین آن حضرت تیر پرتاب کردند و آن بدن شریف را تیر باران کردند.
امام حسن فرمود: برادرم گر چه مرا با زهر مسموم کردند ولی هر چه بخواهم از آب و غذا در این جا فراهم است و همه ی بستگان و اقوام و برادران و خواهرانم جمع هستند ولی: « لا یوم کیومک یا اباعبدالله ، یزد لف الیک ثلاثون الف رجل، یدعون انهم من امه جدنا فیجتمعون علی قتلک و سفک دمک… »
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آقا بیا که دلم غرق ماتم است
از دوریت به سرم زانوی غم است
یکدم بیا تو بخوان روضه ی عطش
آقا عنایتی شب هفت محرم است
« متی ترانا و نراک » آقا جانم کی می شود که تو را ببینم.
ای کاش کسی راه دیدن تو را به من نشان بدهد.
« هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی »
یا صاحب الزمان آیا برای زیارت شما راه ملاقاتی هست یا نه؟ وقتی به عملم نگاه می کنم خودم هم خجالت زده می شوم. وای بر من راهی برای دیدنت باقی نگذاشته ام.
آنقدر معصیت کردم که بین خودم و شما فاصله ی زیادی ایجاد کردم. امام خوبم وقتی به لطف و کرم و مهربانیت نظر می کنم امیدوار می شوم.
اگر توفیق مُجالست و نشستن در جوارت را ندارم لااقل عنایتی کن و سلام ناقابلم را بشنو.
« السلام علیک یا ابا صالح المهدی »
عزیز دلم الان کجایی، چه می کنی؟ مدینه ای؟ کربلایی؟ ای جان عالم به فدایت. قربان آن اشک چشمی که امروز برای جدّ غریبت حسین از گونه هایت جاری شد.
« اسلام علیک حین تقوم »
« اسلام علیک حین تقعد »
« اسلام علیک حین تقرء و تبین »
« اسلام علیک حین تصلی و تقنت »
« اسلام علیک حین ترکع و تسجد »
« اسلام علیک حین تهلل و تکبر »
« اسلام علیک حین تحمد و تستغفر »
« اسلام علیک حین تصبح و تمسی »
سلام بر تو در آن لحظه ای که از صبح برای جد مظلومت سیداشهداء ناله می زدی و گریه می کردی.
نمی دانم امروز برای کدام مصیبت امام حسین اشک می ریزی؟ آیا ناله هایت برای وداع است؟ یا لحظه ای که زینب از بالای تلّ زینبیه شاهد جان دادن برادرش حسین بود. یا نه، آن لحظه ای که اباعبدالله شاهد جان دادن علی اصغرش روی دو دستش بود.
ذکر مصیبت حضرت علی اصغر (ع)
« اسلام علیک ایها الرضیع الصغیر »
یکی از عزیزان اباعبدالله که روز عاشورا به شهادت رسید طفل شیرخواره امام حسین بود. آقا پشت درب خیمه با زینب و ام کلثوم و سکینه و بقیه اهل خیام خداحافظی کرد. کسی دیگر نمانده بود؛ اما یک وقت فرمود:
« یا اختاه ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه »
فرمود: آن شیرخواره را هم بیاور تا با او وداع کنیم، زینب رفت و علی اصغر را آورد. اباعبدالله مشاهده کرد که این طفل صغیر خیلی تشنه شده است. لب هایش را گاهی تکان می دهد. ابی عبدالله نتوانست تشنگی علی اصغر را تحمل کند. اباعبدالله نمی تواند ببیند مسلمانی تشنه باشد. یکی از سربازان حر خیلی تشنه بود خود امام حسین که مشاهده کردند این شخص خیلی تشنه است و عطش دارد یک شتر آب کش که آنجا بود فرمودند: « انخ الراویه » شتر را بخوابان و آب بخور. گفت: قدرت خواباندن شتر را ندارم، یک وقت خود امام حسین جلو آمد و شتر را خواباند، مشک را از روی شتر برداشت و فرمود: بگیر. آن شخص گفت: نمی توانم. خود امام درب مشک را باز کرد و جلوی صورت این لب تشنه ای که از دشمن بود گرفت تا او آب بخورد. امام حسین وقتی می بیند یک فرد قوی با لب تشنه از لشگر دشمن عطش دارد، اینطور برخورد می کند؛ ولی وقتی که شیرخواره ی لب تشنه اش را روز عاشورا ابی عبدالله در پارچه سفیدی پیچیدند و آوردند در مقابل لشگر و فرمودند:
« اسقوا هذا الرضیع » این طفل بی گناه را بگیرید و سیرابش کنید.
« یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظی عطشاه » یعنی: ای قوم اگر به من رحم نمی کنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمی بینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگی دهان کوچکش را باز و بسته می کند.
اما کسی جواب امام حسین را نداد. امام فرمودند: « ویلکم یا قوم » وای بر شما، عذاب بر شما، بلا بر شما، من که دیگر غیر از این شیر خوار کسی را ندارم. همین طور ابی عبدالله در حال سخن گفتن بود که حرمله لعنه الله علیه به دستور عمر بن سعد ملعون، جواب امام حسین را با نشانه گرفتن گلوی علی اصغر داد و گلوی نازنینش از گوش تا گوش بریده شد. « فذبحه من الاذن الی الاذن. »
یک مرتبه امام حسین مشاهده کرد که قنداق طفل صغیرش پر از خون شده است و آرام به سوی خیمه ها برگشت.
همین که امام به خیمه برگشت، سکینه به استقبال او شتافت و عرض کرد: « یا ابه لعلک اخی لماء » یعنی: بابا به برادرم آب دادی؟
در روایت دیگر سید بن طاووس در لهوف آورده است: امام می خواست با کودک وداع کند، کودک را در آغوش گرفته بود، ناگهان مشاهده نمود: « فذبح من الاذن الی الاذن »
گفت: خدمت امام سجاد رسیدم، به امام عرض کردم: مختار در حال انتقام گرفتن از قاتلان پدرت می باشد، امام سجاد فرمودند: آیا حرمله را هم گرفته اند یا نه؟ گفتم: من که از کوفه بیرون آمدم هنوز زنده بود، دیدم آقا دستش را به سوی آسمان بلند کرد و صدا زد: « اللهم اذقه حر النار، اللهم اذقه حر الحدید. »
گفتگوی علی اصغر با پدر در لحظه  شهادت
تا خدنگ حرمله خوابش نمود
کرد در دل با پدر گفت و شنود
ای که هستی تو مرا نور دو عین
عشق زینب هستی ام بابا حسین
تا خدنگ حرمله خوابم نمود
مادرت آغوش خود سویم گشود
باز کرد آغوش خود اما چه سود
دست بر پهلو گرفته رخ کبود …
لبخند عشق
علز جان تو هستز همه هست من
مزن دست و پا بر روز دست من
نمانده شکیبم ـ ببین من غریبم ـ لالایی علی
لالایی علی جان
چرا رفته با خنده چشمت به خواب
علی جان مگر دیده ای خواب آب
تو ای ماه پاره ـ مرا کن نظاره ـ لالایی علی
لالایی علی جان
ز لب های خشک تو شرمنده ام
به پشت حرم قبر تو کنده ام
غمت کرده آبم ـ خجل از ربابم ـ لالایی علی
لالایی علی جان
مرا ای پسر هر طرف می کشی
تو با خنده آخر مرا می کشی
غمت کرده آبم ـ خجل از ربابم ـ لالایی علی
لالایی علی جان

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

دلی شفاف چون آیینه داری
زلال اما غمی دیرینه داری
ظهورت جمعه ای دیگر اگر شد
سکوتی تلخ در آدینه داری!
یا صاحب الزمان؛ آیا دیگر وقت آن نرسیده که بیایی؟
آقا جان اگر ما آبرو نداریم شما را به آبروی علی اکبرِ امام حسین علیه السلام یک نظری به جمع ما بفرما.
آقا جانم، خواسته ها و حوائج ما خیلی زیاد است، اما خواسته مهم من در این لحظه معرفت به شماست تا بتوانم در دنیا و آخرت با حضرت باشم.
خدایا با توکل به تو امید دیدنش را دارم.
« اللهم و اقم به الحق و ادحض به الباطل »
یا صاحب الزمان! امشب شما از آن جام ظهور معرفتی به من بنوشانید. از آن معرفتی که علی اکبر وقتی آمد خدمت ابی عبدالله عرض کرد پدر جان؛ اجازه میدان به من بده، گویا می خواست از بنی هاشم اولین کسی باشد که از دست رسول الله سیراب می شود.
« اسلام علی علی الکبیر. »
« السلام علی اول من قتیل من نسل خیر خلق. »
mohsenjafari31.blog.