دسته‌ها
ضرب المثل

 گربه دستش به گوشت نمی رسید می گفت بو می ده !

 

 

گربه, عکس گربه, قصابی

یک روز قصابی گوشت تازه ای را توی مغازه آویزان کرده بود و به سمت دیگر مغازه رفته بود ، گربه ی محل هم که از دور تماشا می کرد و دهانش آب افتاده بود ، آرام آرام خود را به مغازه رساند ولی دستش به قلابی که گوشت از آن آویزان بود نمی رسید .

تخته ای را که قصاب روی آن گوشت را ساطوری می کرد زیر پایش گذاشت ولی تخته چرب بود و گربه به زمین افتاد . چند بار که این کار را امتحان کرد موفق نشد . و بالاخره با دیدن قصاب پا به فرار گذاشت و چون موفق نشده بود برای این که ضایع نشده باشد ، دستش را جلوی بینی اش گرفت و گفت : ” پیف پیف این گوشت بو می دهد ! ”

از آنوقت به بعد هرگاه کسی از کاری که از عهده اش بر نمی آید و یا چیزی که در اختیارش نیست بد گویی می کند این مَثَل را بکار می برند !
منبع:nonahal.org

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل گربه تنبل را موش طبابت می‌کند

پیرزن, موش و گربه, داستان ضرب المثل،ضرب المثل گربه تنبل را موش طبابت می‌کند

گربه تنبل را موش طبابت می‌کند

می‌گویند: در زمان‌های قدیم پیرزن نخ ‌ریسی بود که از چند سال پیش شوهرش مرده بود و با دو تا گربه‌اش زندگی می‌کرد. اسم یکی از گربه‌‌ها عروس بود و اسم یکیش هم ملوس. گربه عروس خیلی زرنگ بود و روزی نبود که چند تا موش گت و گنده از پشت کندو و هیمه‌های پیر زال نگیرد و سبیلی چرب نکند برعکس او ملوس، گربه خیلی تنبل و تن‌پروری بود و بیشتر وقت‌‌ها می‌رفت پهلوی پیرزن و آنقدر لوس‌ بازی در می‌آورد تا پیرزن از غذای خودش یک چیزی به او می‌داد. موش‌های خانه پیرزن خیلی از عروس می‌ترسیدند اما میانه‌شان با ملوس خیلی خوب بود به‌ طوری که وقتی ملوس تنبل می‌خوابید موش‌‌ها از سر و کولش بالا می‌رفتند، بعضی از موش‌‌ها شیطان هم زیر دم او سیخونک می‌زدند، خلاصه وقتی موش‌‌ها از تنبلی و بی‌بخاری ملوس خبردار شدند قرار گذاشتند چند تا از گردن کلفت‌هاشان بروند پیش او و میانه آن دو تا را به هم بزنند تا از شر آن یکی خلاص شوند.

در همین گیر و دار ملوس ناخوش شد و به سراغ رفقاش رفت و از آنها کمک خواست، موش‌‌ها هم دور او جمع شدند تا فکری به حالش کنند. پیرزن که از بدحالی و ناخوشی ملوس باخبر بود به همراه زن همسایه وارد خانه شد. زن همسایه همین که چشمش به گربه و موش‌‌ها افتاد رو کرد به پیرزن و گفت: «اینها چه میکنن؟ این چه وضعیه؟» پیرزن جواب داد: «این گربه من ناخوشه، مرضش هم تنبلی است، حتماً رفته پیش موش‌‌ها به حکیمی؟» زن همسایه خنده‌ای کرد و گفت: «بله! گربه تنبل ره موش حکیمی منه!» (گربه تنبل را موش طبابت می‌کند!).

منبع:avaxnet.com