دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

عظمت مقام انسان در ساحت آفرینش/ انسان مظهر «لاشریک له» است

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش ایکنا؛ سومین جلسه درس تفسیر آیت‌الله جوادی آملی در سال جدید تحصیلی، روز گذشته ۶ مهرماه با محوریت تفسیر آیات ۱ تا ۹ سوره انسان برگزار شد. متن بیانات بدین شرح است:

«هَلْ أَتی‏ عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً (۱) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً (۲) إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (۳) إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعیراً (۴) إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً (۵) عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً (۶) یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً (۷) وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً (۸) إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (۹)»

سوره مبارکه «انسان» که شواهد مدنی بودن او در صدر اول این سوره مشهود است از خلقت انسان شروع شده است. تاکنون به این نتیجه رسیدیم که موجودی در بین مخلوق‎ها نه تنها از انسان بالاتر خلق نشد بلکه همتای انسان هم چیزی خلق نشد که فرمود ما انسان را خلق کردیم، او را از نطفه و مانند آن آفریدیم، تطوّراتی را برای او در نظر گرفتیم آن بخش‎های نهایی او که ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾، [۱]مشهود است در آن مطرح است. آن وقت انسان این مراحل طولانی را که پشت‎سر گذاشت و هم‎اکنون دارد در هر بخشی با موجودی از موجودات شریک است در بخش جسماش با اجرام شریک است در بخش‎های نباتیاش با گیاهان شریک است، در بخش‎های حیوانی‎اش با حیوانات شریک است، در بخش‎های وهم و خیال با جن شریک است، در بخش‎های انسانی آن مراحل میانی‎اش با فرشته‎ها شریک است، در اوج انسانیت شریکی ندارد مظهر «لا شریک له» است؛ زیرا اگر در آن مرحله نهایی شریکی می‎داشت «خلیفه الله» نبود.

اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً﴾ و فرشته‎ها عرض کردند: ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ﴾ ذات اقدس الهی تفهیم کرده است که ﴿إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ﴾؛ [۲]بعد آن‌ها هم در پایان امتحان باور کردند و تصدیق کردند که ﴿لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا﴾ [۳]جریان تعلیم اسما را که ذات اقدس الهی به انسانِ کامل آموخت ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾؛ [۴]آن‎گاه همین اسما معلّمه را به عنوان امتحان از فرشته‎ها سؤال کرد که این چیست؟ آن‌ها عرض کردند ﴿لا عِلْمَ لَنا﴾ ما بلد نیستیم آن‎گاه ذات اقدس الهی به انسان کامل می‎فرماید شما معلم فرشته‎ها باش آن هم نه در حدّ تعلیم بلکه در حدّ انباء. دو تا نقص در فرشته‎ها هست: یکی اینکه توان شاگردی بلافصل خدا را ندارند برای اینکه صادر اول نیستند، چون اگر این‌ها در حدّی باشند که بتوانند شاگرد بلافصل خدای سبحان باشند در طرف ذات اقدس الهی که بُخلی نیست یاد می‎دهد همان طوری که اسمای الهی را به انسان کامل آموخت به فرشته‎ها هم یاد می‎دهد او که بُخلی در او نیست پس شاگرد بلافصل خدا نمی‎توانند باشند باید از آدم یعنی شاگرد مع الفصل این علوم را فرا بگیرند.

در بخش دوم که شاگرد مع الفصل‎اند در حدّ تعلیم اسما قابل نیستند در حدّ انباء اسماء قابل هستند؛ لذا ذات اقدس الهی به آدم (سلام الله علیه) نفرمود «یا آدم علمهم بأسماء هؤلاء» فرمود: ﴿یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ﴾ [۵]در حدّ نبأ، خبر، گزارش با این‌ها در میان بگذار لذا هیچ فرشته‎ای همتای انسان کامل نیست. اینکه در روایات هست که «اوّل مَا خَلَقَ الله نُورُ نَبِینَا (صلی الله علیه و آله و سلم)»، [۶]«اول ما خلق الله نور جدنا» که ائمه (علیهم السلام) فرمودند؛ برای اینکه این اولین صادر است، اولین فیض ذات اقدس الهی است؛ هم در بخش اصل تعلیم، هم فراگیری اسمای الهی، این‌ها می‎شوند مظهر اسم اعظم و غیر از این‌ها کسی مظهر اسم اعظم نیست.

پس این‌ها که حیات‎شناسی می‎کنند و زیست‎شناسی می‎کنند و می‎گویند حتی هشتاد درصد بین انسان و میمون مشترک است درست است؛ اما این‌ها بدن انسان را، حیات بدنی و مادی انسان را با حیوانات و این‌ها می‎سنجند می‎گویند چند درصد با گیاهان، چند درصد با فلان حیوان هشتاد درصد با میمون، اما آن ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾، [۷]در این بخش اصلاً انسان یک درصد هم باشد مشترک راه ندارد و شاهد آن این است که قضایای کلی را انسان می‎فهمد هیچ حیوانی کلی نمی‎فهمد و، چون کلی نمی‎فهمد نمی‎تواند استدلال کند برهان اقامه کند و ترقی کند؛ لذا همه حیوانات میلیون سال قبل همان حدّ هستند. آنچه انسان را از دیگر حیوانات جدا می‎کند که هیچ شرکتی ولو یک درصد بین انسان و حیوانات نیست آن ادراک قضایای کلی است و مستحضرید که علم با قضایای کلی پیش می‎رود؛ این است که در منطق می‎گویند قضایای شخصی در علم معتبر نیست درست است؛ مثلاً زید فلان جا رفت عمرو فلان جا آمد این‌ها قضایای شخصی است که صبغه علمی ندارد.

قضایای جزئی «فی الجمله» نافع است نه «بالجمله». قضایای جزئی مثل «بعض الانسان کذا» قضایای جزئی‎اند نه شخصی ولی قضایای جزئی به اندازه یک پایه است تا آن اندیشمند روی این پله پا بگذارد و بالا برود. با قضایای جزئی هرگز قیاس و استدلال سامان نمی‎پذیرد «ألجزئیین لا یکون قیاس». هیچ برهانی هیچ دلیلی، چه در فقه چه در غیر فقه ممکن نیست صورت بپذیرد از دو تا قضایای جزئی که بگوییم بعض «الف، باء» است بعض «باء، جیم» است، هرگز نتیجه نمی‎دهد بعض «الف، جیم» باشد؛ حتماً یک قضیه باید کلی باشد الا و لابد در بین اشکال اربعه و هیچ حیوانی و هیچ جنّی آن قضایای کلی که انسان درک می‎کند را درک نمی‎کند؛ لذا اگر هشتاد درصد مشترکاتی بین انسان و میمون باشد دلیل بر نفی نداریم، همه این‌ها را قبول می‎کنیم؛ اما بدن انسان است یا وهم و خیال انسان است که مشترکات بین انسان و میمون است، اما عقل انسان که کلی می‎فهمد این مخصوص خود انسان است. آن اوج کلیات عقلیه را هم که انسان می‎فهمد حتی فرشته هم درک نمی‎کند لذا اسمای الهی را انسان می‎فهمد. فرمود: ﴿هَلْ أَتی‏ عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً﴾.

پرسش: …

پاسخ: بله این‌ها در آن بحث اشاره شد که این به تعلیم است. اگر ذات اقدس الهی به وسیله فرشته‎ای یا به وسیله پیامبری سنگی را گویا بکند این سنگ هم حرف می‎زند این با تعلیم در حقیقت کار وجود مبارک سلیمان بود که: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾، [۸]این‌ها را آگاه کردند، در حقیقت این وصف به حال متعلق موصوف است وگرنه هیچ حیوانی نه قبل از آن هدهد، نه بعد از آن هدهد در این حدّ حرف نزدند؛ این معلوم می‎شود که این معجزه وجود مبارک سلیمان است که از زبان هدهد شنیده شده است. اما آن قضیه دیگری که نمل گفته ﴿یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا﴾؛ [۹]این قضیه کلیه نیست، یک؛ قضیه جزئیه نیست، دو؛ قضیه شخصیه است و قضیه شخصیه پیداست که در علوم معتبر نیست و به وسیله رهبران الهی این گونه از قضایا شخصی اتفاق می‎افتد.

پرسش: …

پاسخ: بله این قضیه شخصیه است یعنی این قافله‎ای که دارند می‎آیند این گروه متوجه نیستند شما را زیر پا له می‎کنند، این یک حرف عادی است.

پرسش: …

پاسخ: بله این برهان کلی عقلی است یک برهان فلسفی است و این برهان فلسفی به تعلیم سلیمان (سلام الله علیه) است.

پرسش: …

پاسخ: چرا، وقتی که ذات اقدس الهی می‌خواهد کسی را به وسیله سلیمان گویا کند، سنگ را گویا می‎کند حرف را گویا می‎کند در و دیوار را آگاه می‎کند یک بیان نورانی در این پایان مفاتیح است که این جمله خیلی دعای بلندی است: «یَا مَنْ یَجْعَلُ الشِّفَاءَ فِیمَا یَشَاءُ مِنَ الْأَشْیَاء»؛ [۱۰]تسبیح می‎کنیم تقدیس می‎کنیم خدایی را که در هر چه بخواهد شفا قرار می‎دهد خدا مثل طبیب نیست که اگر بیماری را بخواهد شفا بدهد دستش بسته باشد فقط باید از داروی خاص بیمار را شفا بدهد. دارو وقتی داروست که او بخواهد، نه اینکه هر چه را او بخواهد باید تابع دارو باشد؛ «یَا مَنْ یَجْعَلُ الشِّفَاءَ فِیمَا یَشَاءُ مِنَ الْأَشْیَاء» هر چه را در هر چه بخواهد شفاء قرار بدهد می‎تواند اینکه با یک حمدی که یک زاهد وارسته‎ای بخواهد اثر دارد یک حبه خرمایی که ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ﴾ [۱۱]بخواند اثر می‎کند. شفای الهی مثل طبیب نیست طبیب اگر بخواهد بیماری را شفا بدهد راه مخصوص دستش بسته است، باید از داروی خاصی شفا بدهد؛ اما خدا این چنین نیست. انبیای الهی که کار خدا را دارند انجام می‎دهند به اذن الهی هم همین طور است یک چیزی را بخواهند گویا بکنند گویا می‎کنند.

غرض این است که انسان از آن جهت که انسان است هیچ مشترکی با هیچ چیزی ندارد اوست که می‎تواند خلیفه الله باشد لذا ذات اقدس الهی در بین همه موجودات، فقط ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً﴾ را مطرح کرد.

اما آن جریانی که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ که در خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. در صفین که دوباره حضرت می‎خواست نظامی‎ها را به صفین تجهیز کند فرمود «خلق الاشیاء لا من شیء»، [۱۲]این از عدم چیزی خلق نمی‎شود؛ اما آنکه در جوشن کبیر دارد «یَا مَنْ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَم» [۱۳]آن هم به همین معناست که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ نه اینکه از «لاشیء» چیزی را آفرید از «شیء» چیزی را خلق نکرد، «لا من شیء» خلق کرد.

اصطلاحی در کتاب‎های معقول است هم در حکمت و کلام هم در عرفان نظری که اشیاء ثابتات ازلیه‎اند اعیان ثابته‎اند. منظور آن آقایان این است که ثابت در علم است، معدوم در عین. این «خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَم» یعنی معدوم خارجی بودند و موجود علمی بودند. ذات اقدس الهی چیز‌هایی که در علم او هست و در عین او نیست معدوم خارجی هستند و موجود علمی‎اند آن‌ها را خلق کرد. «خلق الاشیاء من العدم الخارجی» که موجود علمی‎اند. این خطابی که در قرآن کریم است که: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ [۱۴]﴿أَرادَ شَیْئاً﴾ آن شیءِ مراد که نمی‎تواند معدوم باشد. ﴿یَقُولَ لَهُ﴾ این ضمیر که به معدوم برنمی‎گردد. خطاب ﴿کُنْ﴾، ﴿کُنْ﴾ که به معدوم برنمی‎گردد؛ به او می‎گوید ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ یعنی اینکه موجود در علم است و معدوم در خارج است، به او می‎گوید ﴿کُنْ﴾؛ این «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش». [۱۵]«خلق الاشیاء» از چیزی که عدم خارجی دارد و وجود علمی این خطاب ﴿کُنْ﴾ به چیست؟ به معدوم است یا به موجود است؟ موجود خارجی که نیست، معدوم هم که قابل ﴿کُنْ﴾ نیست؛ یعنی موجود علمی و معدوم خارجی مراد خداست اولاً، ﴿إِذا أَرادَ شَیْئاً﴾، ﴿یَقُولَ لَهُ﴾ مرجع ضمیر است ثانیاً. امر ﴿کُنْ﴾ متوجه او می‎شود ثالثاً. ﴿فَیَکُونُ﴾ تحقق وجود خارجی اوست رابعاً. ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ آن وقت جوشن کبیر معنای خودش را پیدا می‎کند که «خلق الاشیاء من العدم»؛ یعنی این شیئی که معدوم خارجی است قبلاً در خارج نبود و ذات اقدس الهی او را در خارج آفرید. قبلاً وجود علمی داشتند بعداً وجود عینی پیدا می‎کنند.

﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾؛ آن گاه درباره خلقت انسان فرمود: ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ﴾؛ در بخش پایانی سوره مبارکه قبل که سوره «قیامت» بود فرمود: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى﴾. [۱۶]درباره بدن انسان فرمود: این نطفه مخلوط بود در درون خود یک آمیزشی داشت بعد با نطفه همسر هم که مشیج است آن هم مخلوط شد، آن وقت ما این را خلق کردیم و سمیع و بصیر قرار دادیم. در این سمیع و بصیر قرار دادن که بعد از «نَبتلی» آمده، یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد دارد که با بیانات سایر مفسران فرق می‎کند. سایر مفسران بر این هستند که ما او را سمیع و بصیر قرار دادیم چرا؟ برای اینکه می‎خواهیم او را امتحان بکنیم. وقتی موجودی را می‎شود امتحان کرد که او عاقل باشد سمیع باشد بصیر باشد، موجودی که ادراک ندارد که قابل امتحان نیست. این ﴿نَبْتَلیهِ﴾ را همان ابتلا به معنی آزمون می‎گیرند؛ ﴿نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً﴾. آن وقت خودشان مثل فخر رازی و دیگران به خودشان اعتراض می‎کنند که اگر این سمیع و بصیر برای ابتلاست چرا ابتلا مقدم بر سمیع و بصیر قرار گرفت؟ می‎گویند این تقدیم و تأخیر است اصلش این است که ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ … فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿نَبْتَلیهِ﴾ می‎خواهیم ابتلا بکنیم ابتلا متفرع بر سمیع و بصیر است نه اینکه سمیع و بصیر متفرع بر ابتلا باشند. این کاری است که غالب مفسران مخصوصا فخر رازی دارند. [۱۷].

اما بیان ابتکاری سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این است که این ماده ابتلا از بِلاء است یعنی کهنه کردن اینکه می‎گویند ما امتحان کردیم معنای ابتلاء امتحان نیست آدم لباسی را که می‎پوشد وقتی چند مدت پوشید و آن را خوب کهنه کرد می‎گوید من آن را آزمودم من آن را کهنه‎اش کردم اگر با یک دوستی با یک رفیقی چند سال رفاقت داشته باشد می‎گوید من او را کهنه‎اش کردم کهنه کردم؛ یعنی در اثر این تکرر رفت و آمد‌های سالیان متمادی من برایم معلوم شد که او در چه حد می‎اندیشد اخلاقش چگونه است. [۱۸]﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً﴾ ما شما را امتحان می‎کنیم یعنی با این وضع می‎آزماییم کهنه‎تان می‎کنیم. چرا غم را می‎گویند بلا؟ برای اینکه باعث کهنگی اوست انسان را کهنه می‎کند تلاش و کوششی در انسان ایجاد می‎کند زیر و رو می‎‎کند؛ غم را اگر می‎گویند بلا به همین مناسبت است، حوادث تلخ را اگر می‎گویند بلا به همین مناسبت است.

پس ابتلا به معنای امتحان یعنی یک تحولی در او ایجاد می‎کنم یا تحولات ایجاد شده او را برای خودم تبیین می‎کنم. ذات اقدس الهی همان طوری که در بخش‎هایی از سوره مبارکه «مؤمنون» تحولات یکی پس از دیگری خلقت انسان را ذکر می‎کند، اینجا هم همین طور است. در سوره مبارکه «مؤمنون» تحولات خلقت انسان را یکی پس از دیگری به این صورت ذکر می‎کند که ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی‏ قَرارٍ مَکینٍ ٭ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً﴾ [۱۹]این تحولات را ما انجام می‎دهیم، اینجا هم فرمود تحولات را ادامه دادیم تا به سمع و بصر رسیدیم. ﴿نَبْتَلیهِ﴾ یعنی «نحوّله و نبدّله و نقلّبه تاره بعد أُخری» یکی از تحولات و تقلّبات و انقلاباتی که در او به عمل آوردیم این است که او را سمیع و بصیر قرار دادیم.

پس ﴿نَبْتَلیهِ﴾ یعنی به معنای آزمایش نیست یعنی «نحوّله و نقلّبه و نبدّله» حتی رسید به مسئله سمع و بصر. این تقدیم و تأخیر نمی‎خواهد، «فاء» هم سر جایش محفوظ است تقدیم و تأخیری در کار نیست. این نظر ابتکاری ایشان آن هم نظر معروف بین اهل تفسیر مخصوصاً فخر رازی.

اما آنچه فرمایش ایشان را می‎تواند تأیید کند این است که ابتلاء در قرآن کریم به معنای امتحان به امور خارج از ساختار خلقت است، به مال امتحان می‎کند، به فرزند امتحان می‎کند به مقام امتحان می‎کند به جاه امتحان می‎کند به حیثیت و آبرو امتحان می‎کند؛ این‌ها چیز‌هایی است که یا «نعَم» است یا «نقَم» یا به درد می‎آزماید تا صبر مشخص بشود یا به رحمت و عنایت می‎آزماید تا شکر روشن بشود که در ذیل این آیه: ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً﴾ [۲۰]مرحوم امین الاسلام طبرسی نقل می‎کند که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) بیمار شد، به عیادت آن حضرت رفتند و عرض کردند «کیف حالک»؟ فرمود «علی شرّ». عرض کردند شما هم تعبیر شر می‎فرمایید؟ فرمود بله برای اینکه خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً﴾ و این بیماری شرّ است برای ما، نه اینکه ما ـ خدای ناکرده ـ در برابر حوادث الهی ناراضی باشیم. [۲۱]، چون خدا فرمود، ما هم عرض می‎کنیم که شرّ است؛ ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً﴾، وگرنه در نظام أحسن چیزی شرّ نیست.

«ما لیس موزونا بنقم خاص»، آنچه که مناسب با نقم است در اسرار خلقت نیست؛ در ساختار خلقت بی‎نظمی نیست ولو به حساب بعضی افراد مناسب حال آن‌ها در نیاید؛ یا ﴿الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا﴾؛ [۲۲]یا در بخش‎هایی از سوره مبارکه «فجر» آمده است که ما انسان را با رحمت‎های خاص و گاهی با نقمت‎ها می‎آزماییم. سوره مبارکه «فجر» آیه پانزده به بعد: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَن﴾ یعنی ﴿أَکْرَمَنِ﴾؛ ﴿وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَن﴾ [۲۳]یعنی ﴿أَهانَنِ﴾؛ ﴿کَلاَّ﴾. ما گاهی انسان را مبتلا به سلامت می‎کنیم؛ سالم است در خانه‎اش زندگی می‎کند در محل کار است رفت و آمد دارد خیلی شاداب است، این مبتلا به سلامت است. گاهی بعضی را به بیماری مبتلا می‎کنیم که در بیمارستان بستری می‎شوند این مبتلا به مرض است. در هر دو حال ما داریم انسان را آزمایش می‎کنیم. ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ﴾، این مبتلا به کرامت می‎شود مبتلا به ثروت می‎شود مبتلا به قدرت می‎شود، مبتلا به جاه می‎شود مبتلا به عظمت و آبرو می‎شود این شخص مبتلاست.

او خیال می‎کند ما او را گرامی داشتیم گرامی داشتن در روز دیگر است این‌ها همه امتحان است. برای اینکه انسان در برابر او باید یک پاسخ مثبت بدهد؛ آن وقت ﴿فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَن﴾، خدا مرا گرامی داشت! نخیر، ﴿کَلاَّ﴾، این طور نیست. ﴿وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ﴾، ﴿کَلاَّ﴾، [۲۴]این آقایان مبتلا به سلامت‎اند آن آقایان که در بیمارستان هستند مبتلا به بیماری‎اند ما هیچ کدام را گرامی نداشتیم. گرامی داشتن، اجر و پاداش دادن، بعد از حساب است و توزین اعمال است و صحنه قیامت. الآن هر چه به ما دادند امتحان است پس هیچ کس نباید خیال کند که حالا خدا او را گرامی داشت. غرض این است که آنچه به ما می‎دهند امتحان است آنچه از ما می‎گیرند امتحان است؛ اما آن ساختار خلقت ما را که سمیع بودن بصیر بودن این‌ها را وسیله امتحان قرار بدهند در قرآن کریم نیست یا بسیار کم است. این است که سیدنا الاستاد فرمود امتحان با سمیع و بصیر کاری با او ندارد سمیع و بصیر بودن جزء تحولات خلقت است، مثل اینکه این بیان را تقویت می‎شود.

پس غرض این است که امتحان باید به یک امور خارج از ساختار خلقت باشد، آنچه که مربوط به داخل خلقت است این جزء تشکیلات امتحان نیست. ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ﴾ که ﴿نَبْتَلیهِ﴾ یعنی «نحوله و نقلبه» تا به مرحله سمع و بصر رسید، او را سمیع و بصیر قرار دادیم؛ البته سایر حواس هم هست، اما آن کاری که از سمع و بصر ساخته است از آن‌ها ساخته نیست، اولاً و سمیع هم مقدم بر بصیر است طبق نکته‎ای که در جلسه قبل گذشت.

﴿إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾؛ ما راه را به او نشان دادیم، چه از راه فطرت به او نشان دادیم چه از راه رسالت به او نشان دادیم؛ هم از راه درون و هم از راه بیرون، هم ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾‎‎؛ [۲۵]راهگشاست و هم ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ [۲۶]و امثال آن که انبیا را فرستادند یا ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾ [۲۷]است. فرمود: ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ﴾، حالا ﴿إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾؛ ما راه را به او نشان دادیم حالا یا راه را درست طی می‎کند یا بیراهه می‎رود: ﴿إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً﴾. اگر راه را شناخت و نه راه کسی را بست و نه خودش بیراهه رفت این شاکر است و اگر راه خود را بست یا راه دیگران را بست کفران کرد کیفر می‎بیند. این یک اصل کلی است که ذکر کرد تا جریان اهل بیت (علیهم السلام) را که عظمت و جلال و شکوه این سوره مبارکه «انسان» که در اواخر ذی حجه بعد از مباهله نازل شده است این بیان بشود.

فرمود: ﴿إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعیراً﴾؛ ما برای کسانی که خودشان بیراهه رفتند یا راه کسی را بستند، راه الهی را سلسله‎هایی آماده کردیم و غل‎هایی آماده کردیم و شعله افروخته دوزخ را آماده کردیم؛ البته همه این‌ها با دست خود این افراد ساخته می‎شود. مستحضرید در بحث‎های قبلی هم داشتیم که خدا نکند ما از جریان جهنم و این‌ها از نزدیک باخبر بشویم! اسرار آن عالم چقدر است ما نمی‎دانیم؛ ولی «این قدر هست که بانگ جرسی می‎آید»؛ [۲۸]ما این مقدار را از قرآن کریم به یاد داریم که از جنگل هیزم نمی‎آورند برای افروختن آتش جهنم، هیزم جهنم خود افراد ظالم هستند. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ [۲۹]«قاسط» اهل قَسط است، «قَسط» آن کسی است که سهم دیگری را می‎برد، «مُقسِط» آن کسی است که سهم خودش را حفظ می‎کند سهم دیگری را هم می‎دهد.

«قاسطان و مارقان و ناکثان» در برابر حضرت امیر همین هستند. ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، این صریح قرآن کریم است که هیزم جهنم خود اختلاسی و نجومی است، دیگر از جنگل هیزم بیاورند و از زیر درخت هیزم بیاورند نیست. حالا از کجا هیزم می‎آورند اگر دلیلی بیاید ثابت بشود «علی الرأس و العین»، ولی آنکه قرآن می‎گوید و انسان از آن باخبر است، یعنی خود این شخص گُر می‎گیرد. خود این شخص با دست و پای بسته می‎آید، آنکه راه دیگران را با گرانفروشی و اقتصاد شکست خورده بست و داد مردم را درآوردند این هم غل و زنجیر است، فرمود ما کاری به کار کسی نداریم این خودش گُر می‎گیرد ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، سلسله هم همین است، اغلال هم همین است، سعیر هم همین است.

این جهنم ترس دارد، ناله دارد. اینکه آن طوری این‌ها ناله می‎کردند همین است. ‎ از آتش به هر حال می‎شود فرار کرد یک وقت است که حالا یا انفجاری هست یا چیزی هست، لباس آتش می‎گیرد، آدم می‎تواند لباس را پرت کند و یک وقت است که نه، لباس تنها نیست خود بدن را می‎سوزاند، به هر حال انسان که مُرد راحت می‎شود. حالا یک کسی را منفجر کردند ترور کردند، این شخص مادامی که زنده است رنج می‎برد، اما وقتی که مُرد تمام می‎شود. اما «چه سازم به خاری که بر دل نشیند» فرمود آن‌هایی که بیراهه رفتند ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَهِ﴾؛ [۳۰]این بمیرد تازه اول شعله‎ور شدن آن آتش است، این از جای دیگر که نیامده است. آتشی که از بیرون می‎آید اگر به لباس برسد لباس را می‎گیرد و نجات می‎دهد، به بدن برسد به هر حال اگر توانست خودش را به آب می‎رساند. نشد به هر حال می‎‎سوزد و می‎میرد و تمام می‎شود. اما: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، آن هم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ﴾ که از درون در می‎آید آن چگونه می‎تواند فرار کند؟

خلد گر به پا خاری آسان برآرم ٭٭٭ چه سازم به خاری که در دل نشیند [۳۱]این طور ناله ائمه بلند است برای همین است. فرمود ما از هیچ جایی هیزمی گازوییلی نفتی هیزمی نیاوردیم. حالا اگر آیه‎ای روایتی داشته باشد «علی الرأس و العین» و، اما آنکه هست این است.

فرمود ما این کار را کردیم، آماده کردیم سلسله اگر است با خودشان می‎آورند، سعیر افروخته است با خودشان می‎آورند، زنجیر است با خودشان می‎آورند؛ اینجا دیگر هیچ خبری از آن‌ها نیست. بعد در قبال این‌ها مردانی هستند که ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ﴾؛ چون مستحضرید تازه این مقام ابرار است نه مقام مقرّبین، چون مقرّبین سلطه بر کتاب‎های ابرار دارند ﴿کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ﴾، [۳۲]تا برسد به ﴿کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾، [۳۳]مقربون شاهد کتاب اعمال ابرارند. این تازه مقام اوسط اهل بیت را دارد بیان می‎کند ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ﴾ «کأس» مستحضرید این مثل فارسی نیست که ما لیوان را چه پر باشد می‎گوییم لیوان چه خالی باشد می‎گوییم لیوان چه نیمه پر باشد می‎گوییم لیوان. آن قدرتی که عربی مبین دارد که فارسی و امثال فارسی ندارند با اینکه زبان ماست ما به آن خیلی احترام می‎گذاریم و خیلی غنی است؛ اما فارسی کجا و عربی مبین کجا! این لیوان اگر پر باشد یک اسم دارد نیمه پر باشد اسم دارد خالی باشد یک اسم دارد.

«کأس» همین طور «کأس» یعنی ظرف پر لیوان پر. این «کأس» یک وقت است پر از چشمه خاص است یک وقت است نه، یک چند قطره‎ای از چشمه کافور به او می‎دهند ﴿مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً﴾، نه اینکه مزه کافور می‎دهد خیر! چند قطره از چشمه کافور در آنجا ضمیمه کردند نظیر آن رحیق مختوم که ﴿مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیم‏﴾ [۳۴]نه اینکه بوی تسنیم می‎دهد مزه تسنیم بدهد. یک چند قطره از چشمه تسنیم در آن مخلوط کردند. این چند قطره از چشمه کافور زدند. کافور چیست؟ ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ﴾، آنکه خالص آن عباد الله می‎چشند که برتر از ابرار هستند، چند قطره از چشمه کافور در کأس و پیاله این ابرار می‎ریزند که ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ﴾، آن‎گاه این عباد الله کسانی‎اند که ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾ ما در دنیا تابع چشمه‎ایم هر جا چشمه است آنجا یا ویلا یا چادر یا خیمه یا خانه یا اتاق می‎سازیم کنار چشمه هستیم.

انسان تابع آن چشمه است. ولی این کریمه می‎گوید چشمه تابع انسان است تفجیرِ چشمه به دست خود این عباد الله است هر جا این‌ها بخواهند چشمه می‎جوشانند ذیل این مرحوم امین الاسلام نقل می‎کند که با دست مبارک این عباد الله یک خطی کشیدند همان جا چشمه می‎جوشد. شجر هم همین طور است ما در دنیا تابع باغ هستیم هر جا درخت است می‎رویم کنارش؛ اما در بهشت درخت تابع بهشتی است هر جا او بخواهد درخت رشد ‎می‎کند، یک چنین عالمی است. ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾، یعنی این چشمه‎ها را این‌ها شکوفا می‎کنند، چشمه به وسیله این‌ها این‌ها سر در می‎آورد.

این‌ها چه کسانی‎اند؟ حالا این قضیه شخصیه است نه قضیه خارجیه. ما یک قضیه حقیقیه داریم یک قضیه خارجیه کلی داریم این «قضیه فی واقعه»، قضیه خارجیه نیست. قضیه خارجیه نظیر «قتل من فی العسکر» و امثال آن، اما این قضیه شخصیه است منتها به زبان کلی بیان شده؛ این نه قبل بود نه بعد اتفاق افتاد مخصوص همین ذوات قدسی بود، مخصوص علی و فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) بود نه قبل سابقه داشت نه بعد سابقه دارد. عظمتی که قرآن برای این‌ها قائل شد، آن امور جزئی دیگر را ما بگذریم گرچه کلی است آن‌ها حالا این‌ها بیمار شدند نذر کردند که روزه بگیرند حالا جو یا گندم را وام گرفتند، آن دست مبارک دستاس کرده است روزه گرفتند روزه استحبابی، همه سرجایش محفوظ است؛ حالا ما کاری با هیچ کدام از این‌ها نداریم. به هر حال دارد که این‌ها ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾، بعد چه کار کردند؟ سه تا کار کردند که تفصیل این‌ها باید بحث بشود، اما اجمال آن را اینجا ذکر می‎کنیم. ﴿وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً﴾؛ حالا بر فرض ضمیر «حبّه» هم به طعام برگردد، خودشان هم احتیاج داشتند.

سه شب پشت سر هم هنگام افطار حالا افطار بود این‌ها روزه گرفتند همه این خصوصیات سر جایش محفوظ است ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً﴾. مسکین و یتیم هم باز قابل درک است، چون کمک کردن به مسکین یک امر عاطفی است درست است کمک کردن به یتیم هم درست است؛ اما در مدینه ما اسیر نداشتیم. این‌هایی که در جنگ بدر و غیر بدر آمدند پیغمبر را بکشند، علی (سلام الله علیه) را بکشند نتوانستند؛ هم ما در جنگ بدر اسیر دادیم هم آن‌ها اسیر دادند. یک ملحد مشرک بت‎پرستی که آمده پیغمبر و علی (سلام الله علیهما) را بکشد، حالا اسیر این‌ها شد؛ آن افطاریه را این‌ها جمع بکنند به این بدهند؟! این نمونه دارد؟!

حالا به هر حال درست است ما فاتح شدیم، کشور به دست ماست، این هم ملحد است مشرک است، به کشتن ما آمده؛ حالا امروز که اسیر ماست نباید گرسنه باشد. این دین بوسیدنی نیست؟ این علی (عَلَیْه السَّلام) جان دادن برای او نیست؟ دومی دارد یا ندارد؟ دیگر سؤال نکرد که به هر حال تو مسلمان نیستی، آن هم افطاریه است آن هم با دستاس فاطمه! هر چه انسان در برابر این‌ها خضوع بکند؛ حالا شما چه بخواهی چه نخواهی یک اربعین بیست میلیونی برای همین‎هاست. شما از ساسانی و سامانی و سلجوقی و کوروش و بزرگ و کوچک بیش از ۲۵۰۰ سال به زعم همه ما این‌ها حکومت کردند، یک وجب خاک به نام این‌ها نیست. سالیان متمادی کربلا شیار کردند مزرعه کردند زینب کبری فرمود قسم به خدا ما زنده‎ایم: «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا»؛ [۳۵]قسم یاد کرد؛ اصلاً نمونه ندارد اینها. شما یک نمونه، آن افطاریه را بدهند به یک بت‎پرستی که آمده این‌ها را بکشد. این انسان نمونه ندارد.

فهرست ارجاعات:
[۱]. سوره حجر، آیه ۲۹؛ سوره ص، آیه ۷۲.

[۲]. سوره بقره، آیه ۳۰.

[۳]. سوره بقره، آیه ۳۲.

[۴]. سوره بقره، آیه ۳۱.

[۵]. سوره بقره، آیه ۳۳.

[۶]. ر. ک: بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۸؛ «فَأَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) … خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)».

[۷]. سوره حجر، آیه ۲۹؛ سوره ص، آیه ۷۲.

[۸]. سوره نمل، آیه ۱۶.

[۹]. سوره نمل، آیه ۱۸.

۱. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۱، ص ۲۲۹.

[۱۱]. سوره اسراء، آیه ۸۲.

[۱۲]. الکافی (ط ـ الإسلامیه)، ج ۱، ص ۱۳۴.

[۱۳]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص ۴۰۹.

[۱۴]. سوره یس، آیه ۸۲.

۴. دیوان اشعار سنایی غزنوی، غزل ۲۰۹؛ «دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».

[۱۶]. سوره قیامت، آیات ۳۶ و ۳۷.

[۱۷]. مفاتیح الغیب، ج‏۳۰، ص ۷۴۰ و ۷۴۱.

[۱۸]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۲۰، ص ۱۲۱ و ۱۲۲.

[۱۹]. سوره مؤمنون، آیات ۱۲ ـ ۱۴.

[۲۰]. سوره أنبیاء، آیه ۳۵.

[۲۱]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۷، ص ۷۴.

۱. سوره کهف، آیه ۴۶.

۲. سوره فجر، آیات ۱۵ و ۱۶.

۳. سوره فجر، آیه ۱۷.

۱. سوره شمس، آیه ۸. [۲۵][۲۶]. سوره انعام، آیه ۱۸۵؛ سوره آلعمران، آیه ۴؛ سوره انعام، آیه ۹۱.

[۲۷]. سوره بقره، آیه ۱۸۵.

[۲۸]. اشعار منتسب به حافظ، شماره ۱۱؛ «کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید».

[۲۹]. سوره جن، آیه ۱۵.

۱. سوره همزه، آیات ۶ و ۷.

[۳۱]. غزلیات طبیب اصفهانی.

[۳۲]. سوره مطففین، آیه ۱۸.

[۳۳]. سوره مطففین، آیات ۲۰ و ۲۱.

[۳۴]. سوره مطففین، آیه ۲۷.

[۳۵]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص ۱۸۵.

انتهای پیام

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

جلسه تفسیر قرآن آیت‌الله محقق‌داماد برگزار می‌شود

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش ایکنا؛ جلسه تفسیر قرآن آیت‌الله سیدمصطفی محقق‌داماد، روز پنجشنبه، ۴ مهرماه، از ساعت ۱۷:۳۰ در خیابان شریعتی، پل رومی، پلاک ۱۷۹۰ برگزار خواهد شد.

یادآور می‌شود، در این جلسه آیت‌الله محقق‌داماد به تفسیر سوره مؤمنون می‌پردازد.

انتهای پیام

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

اضطراب بشر امروزی، نشانه سست‌ایمانی است/ مرح؛ شادی مذموم از نظر اسلام

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

اضطراب و استرس بشر امروزی، نشانه سست ایمانی استبه گزارش ایکنا، آیت‌الله مهدی هادوی تهرانی ششم مهرماه در ابتدای درس خارج خود با اشاره به آیه ۳۶ و آیت بعد از آن در سوره شورا گفت: خداوند در میان واجبات، به اقامه نماز در این آیات اشاره کرده است که برخی آن را نشانه اهمیت زیاد نماز دانسته‌اند و در روایت هم  وارد شده که قبولی اعمال دیگر انسان در گرو نماز او هست.

این استاد تفسیر بیان کرد: در ادامه فرموده که از ویژگی مومنان و اقامه‌کنندگان نماز این است که به مشورت با دیگران می‌پردازند؛ یعنی عُجب ندارند و تصور نمی‌کنند عقل کل هستند و چون مثلاً وزیر شده‌اند عقل کل هستند و نیازی به نظر دیگران ندارند.

مشورت نشانه ایمان است

هادوی تهرانی اضافه کرد: برخی تصور می‌کنند اعلم و عقل الناس هستند، در حالی که این افراد اهل مشورت و استفاده کردن از دانش و بینش دیگران هستند و علم مردم را به علم خود اضافه می‌کنند.

این استاد تفسیر افزود: وقتی قانون و دستورالعملی وضع می‌شود که بر دایره گسترده‌ای از امور در زمانی طولانی مؤثر است، باید همه جوانب را بسنجیم و دیدگاه‌های مختلف را بشنویم؛ البته معنای شنیدن لزوماً به معنای پذیرش نیست، اما احتمال دهیم که سخن طرف مقابل شاید از حرف ما درست‌تر باشد.

هادوی تهرانی بیان کرد: آیت‌الله اشتهاردی می‌فرمود کسی هنوز کتابی را که دیگری ننوشته بود نقد می‌کرد، با این اعتبار که من نخوانده می‌دانم او چه می‌خواهد بنویسد؛ ما غالباً سخنان دیگران را گوش نمی‌دهیم و بعدها نتیجه آن را می‌فهمیم.

وی افزود: الان جلسات در کشور زیاد داریم و گاهی مسئولان دائما از این جلسه به جلسه دیگر می‌روند و ممکن است کسی اگر کاری با آنان داشته باشد و بخواهد آنان را پیدا کنند، چون دائماً در جلسه هستند، چندین وقت طول بکشد، اما واقعاً اینکه این جلسات ماهیت شورایی دارد یا نه بحث دیگری است. ایکه چقدر به نظر افراد گوش داده شده و اهمیت می‌دهند هم مهم است.

هادوی تهرانی با اشاره به روایتی از امام علی(ع) ادامه داد: ایشان فرمود اگر کسی استبداد در رای داشته باشد، هلاک می‌شود؛ بنابراین اگر کسی بخواهد در هر زمینه نظر بدهد، به خصوص در عرصه‌ای که تخصص ندارد، موجب هلاکت خود و دیگران خواهد شد.

مرح؛ شادی مذموم از نظر اسلام

هادوی تهرانی همچنین با اشاره به آیات ۷۰ تا ۷۵ سوره غافر اظهار کرد: شادی دو نوع است شادی به حق و شادی بغیرالحق که دومی منشأ عذاب الهی برشمرده شده است.

استاد درس خارج در مدرسه آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی با اشاره به واژه «مرح» که به معنای غفلت از حق و شادی غافلانه است، تصریح کرد: مرح مطلقاً امر مذموم و همیشه باطل است، ولی فرح یعنی بهجت و سرور می‌تواند به حق باشد، مانند شادی که ما در ایام شادی ائمه(ع) داریم.

تشکر از خبرگزاری ایکنا

هادوی تهرانی از خبرگزاری ایکنا به علت انتشار خبر بیماری آیت‌الله مکارم از سوی ایشان تقدیر کرد و گفت: ما هفته گذشته از فضلا و استادان حوزه خواستیم که برای سلامتی آیت‌الله‌العظمی مکارم دعا کنند و الحمدلله چند روزی است که وضعیت جسمانی ایشان رو به بهبودی نهاده و نوع بیماری ایشان هم مشخص شده است و جای شکرگزاری به درگاه خداوند دارد.

استاد تفسیر و درس خارج فقه و اصول حوزه در ادامه بحث تفسیر اظهار کرد: کسانی که به مرح و فرح نادرست مبتلا هستند، ممکن است به نظر بیاید که ظاهراً شاد هستند و زندگی خوشی دارند، اما گاه و بیگاه این افراد دست به خودکشی می‌زنند، افزود: لذت انسان در دنیا مشوب به سختی است و انسان در فطرت خود دنبال حقیقت است که اگر از آن غفلت کرد، احساس تنهایی و غربت خواهد کرد و تنها ایمان است که انسان را از تنهایی ذاتی خود نجات می‌دهد.

سست ایمانی؛ منشأ اضطراب

استاد سطح خارج حوزه علمیه قم تأکید کرد: اینکه دنیای امروز، دنیای استرس و افسردگی و اضطراب است، به دلیل آن است که انسان در دنیای امروز از اهداف واقعی خود دورتر شده و احساس غربت بیشتری می‌کند؛ خداوند فرمود این‌ها به ظاهر در فرح و مرح هستند، ولی در حقیقت گرفتار گمراهی و عذاب هستند و در جهنم هم در غل و زنجیر خواهند بود، زیرا حقیقت زندگی دنیایی آنان در آخرت مجسم خواهد شد.  

هادوی تهرانی با بیان اینکه انسان سعی می‌کند در دنیا به نوعی خود را به غفلت بزند، بیان کرد: انسان‌ها برای فرار از دردها و گرفتاری‌هایی که دارند، سعی می‌کنند به موادی مانند مواد مخدر و … پناه ببرند، در حالی که ایمان تنها راه برای کسب ایمان و اطمینان قلبی است و اگر می‌بینیم امروز اضطراب و استرس در میان ما زیاد شده، نشانه ضعف ایمان است و اگر می‌خواهیم این مسئله درمان شود، باید به ایمان به خدا بازگردیم و آن را در وجود خود تقویت کنیم.

انتهای پیام

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

بررسی مبانی قرائی تفسیر در دوفصلنامه «مطالعات قرائت قرآن»

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش ایکنا؛ دوازدهمین شماره دوفصلنامه علمی ترویجی «مطالعات قرائت قرآن» به صاحب‌امتیازی جامعهالمصطفی(ص) العالمیه و مدیرمسئولی محمدعلی رضایی اصفهانی منتشر شد.

عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «قرائت حدر در تجوید و فقه»، «دلایل فراگیری دانش تجوید و قرائت مرتّل»، «دیدگاه زمخشری در مورد قرائات»، «بررسی و نقد مقاله تجوید از دانشنامه قرآن (اولیور لیمن)»، «مبانی قرائی تفسیر»، «پژوهشی در قرائت ابی بن کعب و تطبیق آن با قرائت مشهور»، «دیدگاه شیخ امین‌الاسلام طبرسی در مورد قرائات»، «واکاوی تأثیر اختلاف قرائات سبع در تفسیر سوره نور»، «نگرشی بر ماهیت تغنّی در تلاوت قرآن»، «دیدگاه شیخ طوسی در مورد قرائات قرآن»، «بررسی قرائت مصاحف منسوب به ائمه(ع)» و «سنجش قرائت و معیارهای اختیار آن از نگاه ابن شنبوذ».

مبانی قرائی تفسیر

در چکیده مقاله «مبانی قرائی تفسیر» می‌خوانیم: «بحث مبانی تفسیر از مسائل مهم دانش تفسیر است که از دیرباز مورد توجه دانشمندان این فن قرار داشته است و در عصر حاضر بیش از پیش مورد کنکاش قرار گرفته است. یک دسته از مبانی تفسیر ریشه در دانش قرائات دارد. روشن است مفسر قبل از ورود به تفسیر ناگزیر باید در این زمینه نیز به یک نظریه برسد و تفسیر را بر آن بنیان نهد. این نوشتار در صدد بررسی مبانی قرائی تفسیر است و می‌کوشد با روش توصیفی تحلیلی سه مبنا از مبانی قرائی تفسیر که عبارتند از: تواتر قرائات، نزول قرآن بر هفت حرف و انحصار اعتبار قرائات در یک قرائت را مورد بررسی قرار دهد. برآیند پژوهش حاکی از آن است که ادعای تواتر قرائات قابل قبول نیست، از این رو نمی‌تواند مبنای صحیحی برای تفسیر قرآن قرار گیرد. همچنین احادیث نزول قرآن بر هفت حرف افزون بر غیر معتبر بودن در منابع شیعی در منابع اهل سنت نیز از حیث سندی محل تامل و از حیث دلالی مبهم است و تنها در مورد اختلافات ناشی از لهجات مختلف قابل پذیرش است و مبنا قرار دادن آن برای تفسیر قرآن بر اساس قرائات متعدد صحیح به نظر نمی رسد. انحصار اعتبار و حجیت به قرائت عاصم نیز فاقد مستندات کافی بوده و با گزارشات تاریخی همخوانی ندارد. بنابر این مفسر در تفسیر باید علاوه بر قرائت عاصم به سایر قرائات معتبر نیز نظر داشته باشد و ذکر احتمالات متعدد تفسیری بر اساس قرائت‌های مشهور و معتبر یک مزیت تفسیری به حساب می‌آید.»

دیدگاه شیخ طوسی در مورد قرائات قرآن

در طلیعه مقاله «دیدگاه شیخ طوسی در مورد قرائات قرآن» آمده است: «قاریان قرآن کریم در خوانش برخی از واژه‌های قرآن اختلاف داشته‌اند. پژوهشگران حوزه قرآن و تفسیر همواره در برابر پدیده اختلاف قرائت دیدگاه خویش را آشکار ساخته‌اند. شیخ طوسی در مقام بزرگ ‌مفسر و فقیه شیعی قرن پنجم در جای‌جای تفسیر خویش، التبیان، قرائت قاریان را حکایت کرده و حجّت هر یک از قرائات را بیان کرده است. هرچند شیخ طوسی قرائت قرآن به قرائت‌های متداول را، روا می‌داند و اصل گونا‌گونی خوانش را در قرآن کریم از اصحاب پیامبر اکرم(ص)، قاریان هفت‌گانه و دیگر قاریان می‌پذیرد، ولی پرسش آن است که وی در وجه اعتبار قرائت محکیّ از قاریان چه نظری دارد و چه قواعدی را برای تشخیص قرائت معتبر و روا از نامعتبر و ناروا به کار می‌بندد؟ بر اساس جست‌وجوی فراگیر در تفسیر التبیان شیخ طوسی و بررسی سخنان وی در حکایت اختلاف قرائات و داوری درباره آنها، چنین به دست می‌آید که شیخ طوسی بر پایه چهار ملاک و قاعده، قرائت معتبر را از نامعتبر می‌شناساند؛ قرائت مخالف اصول و قواعد مسلَّم و قطعی زبان عربی در حوزه لغت، صرف و نحو، قرائت شاذّ و نارایج، قرائت مورد نهی معصوم و قرائت مخالف خط مصحف مرسوم نامعتبر است و تلاوت قرآن به چنین گونه قرائت‌هایی ناروا است.»

انتهای پیام

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

بررسی گرایش‌های تفسیری در عصر امام باقر(ع) در فصلنامه «مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی»

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش ایکنا؛ نهمین شماره فصلنامه علمی پژوهشی «مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی» به صاحب‌امتیازی انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی و مدیرمسئولی مریم قبادی منتشر شد.

عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «نسبت گرایش تفسیری وجودگرایانه با سایر گرایش‌های تفسیری»، «بازتفسیر واژگان «فقر/ غنا» در قرآن کریم با تکیه بر زمینه‏‌های انسان‌‏شناختی ساخت مفهوم»، «بررسی تحلیلی تحول تاریخی پژوهش‌های غربیان درباره تفسیر شیعه ۱۹۰۰ – ۲۰۱۶»، «تحلیل مشخصه‌های فهرستی سعدالسعود و کارکردهای آن در نسخه‌پژوهی»، «گرایش‌های تفسیری شیعه در عصر امام باقر(ع): پیجویی دو گفتمان «ظاهر/باطن» و «تنزیل/تاویل»»، «گونه‌های سکوت گفتمانی در قصه مریم‌(س)».

بررسی تحلیلی تحول تاریخی پژوهش‌های غربیان

در چکیده مقاله «بررسی تحلیلی تحول تاریخی پژوهش‌های غربیان درباره تفسیر شیعه ۱۹۰۰ – ۲۰۱۶» می‌خوانیم: «نوشتار حاضر برآن است تا به بررسی وتحلیل وضعیت پژوهش‌های غرب در حوزه تفسیر شیعه از قرآن در چهار دوره زمانی نیمه اول قرن بیستم‌، نیمه دوم قرن بیستم‌، دهه اول قرن بیست و یکم و دهه دوم آن تا دوره حاضر بپردازد. برای این منظور از برخی کتاب‌ها و منابع فهرست برای بدست آوردن آماری از این پژوهش‌ها استفاده شده است. همچنین با مطالعه برخی از آثار قرآن‌پژوهان غربی در این حوزه در دوره‌های مختلف می‌توان تحلیلی از تحول دیدگاه آنان داشت. نتایج کلی این بررسی‌ها حاکی از رشد پیوسته گرایش به موضوع تفسیر شیعه در غرب است که در نیمه دوم قرن بیستم با جهش جدی همراه بوده است و انقلاب اسلامی ایران را می‌توان یکی از دلایل آن برشمرد. همچنین از آغاز قرن بیست و یکم به تدریج بر تنوع موضوعات پژوهش‌ها افزوده شده و در دهه دوم آن شاهد بیشترین شتاب و تنوع و گستردگی هستیم.»

گرایش‌های تفسیری شیعه در عصر امام باقر(ع)

در طلیعه مقاله «گرایش‌های تفسیری شیعه در عصر امام باقر(ع): پیجویی دو گفتمان «ظاهر/باطن» و «تنزیل/تاویل»» اثر محمدهادی گرامی آمده است: «پژوهش‌های مربوط به اندیشه‌های تفسیری و تاریخ تفسیر یکی از حوزه‌های شناخته شده در مطالعات قرآنی و تفسیری است و کارهای زیادی در این خصوص انجام شده است. با این حال تاکنون پژوهش مستقلی درباره جریان‌ها و گرایش‌های تفسیری در دوره تشیع نخستین براساس یک رویکرد عمیق تاریخی صورت نگرفته است. این بررسی هنگامی مهم‌تر می‌شود که براساس یک قرائت رایج تصور کنیم رویکرد تفسیری در نخستین مکتوبات تفسیری شیعه «باطنی/روایی» بوده است که یکسوی آن پدیده غلو قرار داشته است. این پژوهش بر آن است تا با استفاده از گزارش‌های تفسیری برجای مانده از عصر حضرت باقر‌(ع) گفتمان‌های اصلی تفسیری در دوره ایشان را بر پایه انگاره «تفسیر باطن»، پیجویی کند. این پژوهش در نهایت با کاربست رویکرد تاریخ انگاره و اندیشه در حوزه تفسیر، نشان خواهد داد که در اوایل سده دوم هجری رد پای دو گفتمان اصلی تفسیری در میان امامیه قابل پیجویی است. گروندگان به گفتمان اول که در اینجا از آن به عنوان گفتمان «ظاهر/باطن» یاد می شود عمدتا شخصیت‌های وابسته به طیف مفضل بن عمر جعفی بودند. گروندگان به گفتمان دوم که در اینجا از آن به عنوان گفتمان «تاویل/تنزیل» یاد می‌شود طیف اکثریت امامیه در آن دوره بودند که خوانش گسترده‌تری از مفهوم باطن بر پایه دوگان تنزیل/تاویل را دنبال می‌کردند.»

انتهای پیام

آخرین اخبار فرهنگ و معارف را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

تفسیر کاسیاس از فروپاشی رئال مقابل پاری سن ژرمن

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

به گزارش خبرگزاری فارس، تیم فوتبال رئال مادرید شب گذشته در اولین بازی خود در مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا میهمان پاری سن ژرمن بود که شاگردان زیدان در این بازی با نتیجه سنگین ۳ بر صفر شکست خوردند.

ایکر کاسیاس، اسطوره رئال مادرید بعد از این باخت سنگین مادریدی‌ها دلیل این شکست را این طور بیان کرد: در خط دفاع باید بهتر از این‌ها عمل شود. پاری سن ژرمن در خط میانی‌اش قدرتش را به رخ رئال کشید.

وی افزود:  البته مهارت تکنیکی دی ماریا در خط میانی به پاریس کمک زیادی کرد. رئال، هنوز بازی‌های زیادی را در لیگ قهرمانان اروپا پیش رو دارد و این تنها اول کار بود.

انتهای پیام/

 

منبع خبر: فارس

آخرین اخبار ورزشی را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.

دسته‌ها
اخبار ورزشی

واکنش کارشناس حقوقی به اظهارات دبیر هیات فوتبال: برداشت افراد نه قانونی و نه به نفع فوتبال است

پایگاه خبری – تحلیلی رسانه ۷:

عبدالصمد ابراهیمی در گفت‌گو با خبرگزاری فارس، در خصوص اظهارات دبیر هیات فوتبال استان تهران که گفته اساسنامه صراحت دارد که با پایان دوره ریاست هیات فوتبال، وی اجازه دارد تا برگزاری انتخابات در مسند خود باقی بماند گفت: چنین برداشتی نه به صلاح فوتبال است و نه توجیه قانونی دارد.

وی ادامه داد: رییس هیات فوتبال ارتباط مستقیم با خیلی از اعضای مجمع دارد. اینکه بگوییم این تداوم حضور، تعارض منافع نیست را متوجه نمی‌شوم ولی بی شک نباید عبارت “می‌تواند” تا زمان انتخابات به کار خود ادامه دهد را به شمشیری علیه فوتبال تبدیل کنیم. 

ابراهیمی تصریح کرد: به صورت کلی اساسنامه و چینش‌های مجمع‌ها در فوتبال ما ایرادات زیادی دارند ولی همین اساسنامه معیوب را هم بگونه ای تفسیر و اجرا می‌کنیم که هیچ منطقی آن را نمی پذیرد. ماده ١٠ کمیته اخلاق در این باره تکلیف را روشن کرده و اعضای آن کمیته باید از مقررات شان دفاع نمایند.

وی در پایان گفت: با این روند فقط باید امیدوار بود انتخابات به شکل قانونی و بدون شائبه برگزار شود. فقط امیدوار و لاغیر.

انتهای پیام/

منبع خبر: فارس

آخرین اخبار روز ایران و جهان را در سایت خبری-تحلیلی رسانه ۷ بخوانید.