دسته‌ها
آموزش خیاطی

مدل های لباس و پالتو زیباو بسیار شیک سال۹۳ /آموزش مدل لباسهای شیک زنانه ودخترانه۲۰۱۴

 

 paeezi (3) paeezi (10) paeezi (12) paeezi (13) paeezi (14) paeezi (15) paeezi (17) paeezi (18) paeezi (19) paeezi (21) paeezi (22)منبع:بهار فا

دسته‌ها
سرگرمی

دکتری برای خواستگاری دختری رفت…. ( داستان کوتاه )/سرگرمی

دکتری برای خواستگاری دختری رفت

ولی دختر او را رد کرد

و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی نیاید.

آن جوان در کار خود ماند

و پیش یکی از اساتید خود رفت

و با خجالت چنین گفت:

در سن یک سالگی پدرم مرد

و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند

در خانه های مردم رخت و لباس میشست.

حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که

فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است

نه فقط این

بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است

به نظرتان چکار کنم؟

………..

برای خواندن بقیه داستان کوتاه روی ادامه مطلب کلیک کنید.

استاد به او گفت:

از تو خواسته ای دارم

به منزل برو و دست مادرت را بشور،

فردا به نزد من بیا و به تو میگویم چیکار کنی.

جوان به منزل رفت و اینکار را کرد

ولی با حوصله

دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد

زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده

و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید.

طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز می افتاد.

پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند

و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:

ممنونم که راه درست را به من نشان دادی

من مادرم را به امروزم نمی فروشم

چون اون زندگی خود را برای آینده من تباه کرد . . .

به سلامتی همه مادرا.
منبع:عشق یعنی انتظار

دسته‌ها
سرگرمی

داستان زیبا و آموزنده جراح قلب و تعمیرکار/سر گرمی

روزی جراح قلبی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!

تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح قلب گفت:

من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم

و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم

و تعمیر میکنم!

در حقیقت من هم به ماشین زندگی میبخشم!

حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟!

جراح قلب نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت :

اگر می خواهی درآمدت صد برابر من شود

اینبار سعی کن

زمانی که موتور در حال کار است

آن را تعمیر کنی!

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده سرگرمی

مهمترین عضو بدن کدومه؟!!! (داستان کوتاه)/سر گرمی

وقتی بچه بودم، مادرم همیشه عادت داشت از من بپرسه که کدام عضو مهمترین عضو بدن است. در طول سالیان متمادی، جواب هایی می دادم و همیشه تصورم این بود که بالاخــره جـــواب صــحیح را پیدا می کنم.

بزرگتر که شدم، به فکرم رسید که صدا برای ما انسان ها خیلی مهم است. پس در جواب مادرم گفتم: “مـامـان، فـکر می کنم گوش ها مهمترین عضو بدن هستند”. اما مادرم گـفت: “نـه پـــسرم، اشتباه می کنی. خیلی آدما ناشنوا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا” ازت می پرسم.”

چند سال گذشت و قبل از اینکه مادرم سوالش را تکرار کند، دوباره شروع کردم به فکر کردن و این طور نتیجه گیری کردم که بالاخره جواب صحیح را پیدا کردم. پس به مادرم گفتم: “مامان، بالاخره فهمیدم کدوم عضو مهمتره. چشم، چشم از همه اعضای بدن مهمتره.”

مادرم نگاهی به من انداخت و گفت: “خیلی خوب داری همه چیز رو یاد می گیری، اما بازم جوابت صحیح نیست، چون خیلی آدما نابینا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا” ازت می پرسم.”

از قرار معلوم بازم اشتباه کرده بودم. اما دست از تلاشم برنداشتم، چون مادرم هر چند سال یکبار این سوال را از من می پرسید و هر بار که جواب می دادم، طبق معمول می گفت: “نه پسرم جوابت درست نیست، ولی خوشحالم. چون داری هر سال باهوش تر میشی.”

تا اینکه سال قبل، پدربزرگم مرد و این مسئله ای بود که قلب همه ما را به درد آورد. همه داشتیم گریه می کردیم. حتی پدرم هم گریه می کرد. وقتی که می خواستیم برای آخرین بار پدربزرگ را ببینیم و با او خداحافظی کنیم، مادرم رو به من کرد و گفت: “عزیز دل من، هنوزم نفهمیدی که مهمترین عضو بدن کدومه؟”

از اینکه مادرم درست در چنین لحظه ای این سوال را از من پرسید سخت تعجب کرده بودم. همیشه فکر می کردم این یک بازی بین من و مادرم است. مادرم که تعجب را در صورت من دید، گفت: “این سوال خیلی مهمه. اگر به این سوال جواب بدی، اونوقت می فهمم که معنی واقعی زندگی رو فهمیدی.”

“در این چند سال هر وقت ازت می پرسیدم مهمترین عضو بدن کدومه، هر بار بهت می گفتم که داری اشتباه می کنی و همیشه هم مثالی میزدم که بفهمی چرا جوابات اشتباهه. اما امروز همون روزیه که باید درس مهمی یاد بگیری.”

بعد نگاهی به من انداخت. نگاهی که تنها در یک مادر دیده می شود. به چشمان خیس از اشکش نگاه کردم. مادرم گفت:”عزیز دلم، مهمترین عضو بدن، شانه های توست”.

گیج و متحیر پرسیدم: “چرا، چون سر روی آن قرار دارد”؟ اما مادرم در جواب گفت:”نه برای اینکه وقتی دوست یا همسرت ناراحت است و گریه می کنه، سرش رو روی شونه های تو میذاره. عزیز دلم، هر کسی توی این دنیا به یک شونه نیاز داره که برخی مواقع سرش رو روی اون بذاره. فقط دعا می کنم تو هم دوست یا همسری داشته باشی که در هنگام نیاز سرت را روی شانه هایشان بگذاری و گریه کنی تا کمی تسلی پیدا کنی”.

همانجا و همان لحظه بود که دریافتم مهمترین عضو بدن نه تنها خودپسند است، بلکه در برابر غم و اندوه سایرین خود را مسئول می داند و با آنها همدردی می کند!!

خوشا به حال کسانی که شانه ای برای گریستن دارند و بدا به حال کسانی که از این نعمت بی بهره هستند.

منبع:عشق یعنی انتظار

دسته‌ها
سرگرمی

پـَـَـ نـه پـَـَـ ( جک بامزه و خنده دار ) / سر گرمی

رفتم خونه دوستم

داشت نهار میخورد

میگه بفرما نهار

میگم نه مرسی سیرم

میگه غذا خوردی؟

پـَـ نـَه پــَـ رفتم جلو آفتاب فتوسنتز کردم!

================================

رفتم استخر ، یارو برگشته میگه : اومدی شنا کنی ؟!؟

میگم : پـَـ نـَه پــَـ اومدم برا مسابقات جت اسکی

================================

بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا…

مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخواین براش اسم بذارین؟

پـَـ نـَه پــَـ میخوایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه “نیو فولدر”

================================

دوستم یه خانم باردار رو دیده،

میگه حاملست؟

پـَـ نـَه پــَـ ورم معده داره!

================================

ساعت ۳:۳۰ شب زنگ زده، میگه: اونجا الان شبه؟

پـَـ نـَه پــَـ خورشید خانم زایمان داشته، امروز پشت کوه نرفته

بعد میگه: یعنی تو خواب بودی؟

پـَـ نـَه پــَـ غرق فکر بودم که واقعا چرا یوگی تا حالا مجرد مونده

بعد میپرسه: یعنی مزاحمت شدم؟

پـَـ نـَه پــَـ لطف کردی از فکر و خیال یوگی درم آوردی

================================

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش.

دکتر میگه می خوای بینیتو کوچیک کنی؟

پـَـ نـَه پــَـ اومدیم بکوبیمش، ۳ طبقه بسازی!

================================

چرخ ماشین پنچر شده با ۱۰۰۰ تا بدبختی رسیدم دم پنچرگیری

یارو میگه چرخو باد کنم؟

میگم پـَـ نـَه پــَـ این همه راه اومدم بزنی اون چرخم پنچر کنی.

================================

به دوستم میگم مهسا داره میره ماه عسل،

میگه با شوهرش؟؟؟

میگم پـَـ نـَه پــَـ منتظره امتحانات تموم شه با تو بره.

================================

مهمونی بودیم ، بلند شدیم خداحافظی میکنیم ،

صاحب خونه میگه : تشریف میبرین ؟؟

پَــ نَــ پَــ چشم بذار بریم قایم شیم بیا پیدامون کن .

================================

خواهرزادم تو کوچه داره فوتبال بازی میکنه.

بهش میگم ارشیا مامانت میگه آماده شو دارم میام دنبالت

میگه خودش گفت؟

میگم پَــ نَــ پَــ از منچستر یونایتده،

رونی مصدوم شده تو رو میخوان بذارن جاش!!!

================================

رفتم بالای برج میخواستم خودمو بندازم پایین.

یارو میگه میخوای خودکشی کنی؟

گفتم پَــ نَــ پَــ اومدم ببینم سرعت صفر تا صدم از این بالا تا پایین چقدر میشه،

بجای پروژه بدم دانشگاه

================================

به یارو راننده میگم

آقا اگه میشه یکم سریعتر

الان هواپیما میپره

میگه به سلامتی مسافرین؟

گفتم پَــ نَــ پَــ فندک هواپیما دیشب دستم جامونده

میرم بدم به رانندش

================================

رفیقم شمارمو می خواست

گفتم: یادداشت کن ۰۹۳۲

گفت : تالیا داری؟

گفتم پَــ نَــ پَــ همراه اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد

================================

رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم . میگه وای خفاشه!

گفتم پَــ نَــ پَــ بتمن بود.

اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!

================================

به یارو می گم حاجی برو از خودت یه عکسه ۳*۴ بگیر .

میگه برم عکاسی ؟

میگم :

پَــ نَــ پَــ برو همین روبرو صاف کاری بگو بدون رنگ یکی ازت در بیاره .
منبع:عشق یعنی انتظار

دسته‌ها
سرگرمی

پـَـَـ نـه پـَـَـ ( جک بامزه و خنده دار ) /سر گرمی

از تاکسی پیاده شدم به راننده نیگا میکنم ،

میگه باقی پولتو میخوای؟

میگم پـــَ نَ پـَـَــــ میخوام یه دل سیر نیگات کنم میری دلتنگت نشم!

================================

رفتیم رستوران ، میگم ۲ تا جوجه لطفا ، میگه جوجه کباب؟

پـَــ نَ پـَـــــ ازین جوجه رنگیا، یه قرمز بدین یه سبز!

================================

گواهینامه دوستم رو گرفتن باهم رفتیم راهنمایی رانندگی ،

افسره میگه زیرسیبیلی بدین حله.

دوستم میگه زیرسیبیلی منظورش رشوه بود؟

پَــ نَ پَـــ ! منظورش لب بود!!!

===============================

رفتم مغازه می پرسم آقا مرگ موش دارید؟

می پرسه برای کشتن موش می خوای؟

پـــَ نَ پـَـَــــ به عنوان تونیک تقویت مو می خوام ازش استفاده کنم میگن حرف نداره!

================================

دختره رفته مغازه میگه مایع سفید کننده دارین؟

فروشنده میگه واسه کف دستشور و حموم میخواین؟

دختره میگه: پَ نَ پَ کرم سفید کننده گرونه،

میخوام بجاش از این واسه صورتم استفاده کنم !

================================

طرف اومد این پاشو بندازه رو اون پاش ،

کفشش خورد به شلوارم ، شلوارم خاکی شد.

میگه آخ آخ ببخشید شلوارت خاکی شد؟

میگم پَ نَ پَ شما ببخشید که کفشتون شلواری شد!

================================

تو تراس خونمون یه کندو زنبور بود با چوب لهش کردم ،

یهو ناغافل یکیشون نیشم زد!

فرداش شوهر خالم می گه : می خواستی کندو رو خراب کنی نیشت زده؟!!!

پـَ نَ پـَـ با هاچ داشتیم دنبال مامانش می گشتیم باباش شاکی شد برخورد فیزیکی کرد باهام

================================

بهش میگم کامپیوتر رو خاموش کن!

میگه شات دان رو بزنم یعنى!؟

پــَـ نَ پــَــ فوت کن خاموش شه!!!!!

================================

دستمال دستمه دارم میزارو تمیز میکنم داداشم میپرسه داری گردگیری میکنی؟؟

گفتم پـَـ نـَه پـَـ میزا کمبود محبت گرفتن دارم دست نوازش به سرشون میکشم

================================

ساعت ۴ صبح بابام اومده تو اتاقم میگه خوابی‌؟

پـَـ نَ پـَـ دارم با پشه‌ها قایم موشک بازی می‌کنم ،

چشم گذاشتم برن قایم شن

================================

رفتم داروخانه شامپو بخرم میگه واسه موهاتون می خواین

پَــ نـَه پـَـ می خوام ریشمو باهاش بزنم!

================================

از بالا در دارم میام تو خونه

بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟

پــَـ نــه پــَـ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت !!!

================================

دارم کرکره مغازه رو میکشم پایین ،

یارو اومده میگه: داری تعطیل میکنی؟

پـَـ نـَـ‌ پـَـ دارم کرکره رو تست می کنم که اگه خراب بود بدم تو درستش کنی

================================

یارو گفت دانشگاه سراسری قبول نشدی که اومدی دانشگاه آزاد؟

گفتم پـَـ نـَـ پـَـ پزشکی دانشگاه تهران قبول شده بودم

ولی گفتم بیام دانشگاه آزاد که چرخ اقتصاد بچرخه

================================

یه گوسفند خریده بودیم بسته بودیمش به درخت که قربونیش کنیم

دختر خالم اومده میگه آخــــــی میخوان این طفلی رو بکشن؟

پـَـ نـه پـَـ کار بد کرده بستیمش به درخت درس عبرتی باشه واسه بقیه ی گوسفندا

================================

سر امتحان به یارو میگم ورقتو بگیر بالاتر ببینمش.

میگه میخوای از رو من بنویسی؟

پـَـَـ نه پـَـَـ میخوام ببینم اگه خطت خوبه تابلوی مغازه رفیقمو بنویسی

================================

با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛

نوبت ما که میشه طرف میگه:

شمام عسل میخواین!؟

پَــــ نــه پَــــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم!!

دسته‌ها
سرگرمی

اعتراف می‌کنم که…. ( اعتراف های بامزه و خنده دار ) /سر گرمی

اعتراف می کنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام ،

تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!

تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم ، چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

================================

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟

دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید

اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!

مامان گفت نوید کیه؟

گفتم: پسر آقای …

گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده !

================================

چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!

================================

چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار می کشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم هول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم !!

و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم!

================================

اعتراف می کنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم!

معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته !

ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت !

سریع گفت کی بود ؟!!

هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه

خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !

وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !

================================

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده

از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:

امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کدوم وسیله ها دست زد؟

بیشترم به دریچه کولر شک داشتم!

================================

اعتراف می‌کنم سر فینال جام جهانی‌ تا لحظه‌ای که اسپانیا گل زد فکر می‌کردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی‌،

گل هم که زد کلی‌ لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱- هلند ۰

تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم!

================================

اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه ،

مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!

بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!

================================

اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید،

روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم

و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده!

================================

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…

بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی می خوامـــت

گفتم منم همینطور

گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا حمتاً

از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش

به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف می زنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوار و گاز گرفتم…

================================

اون زمان که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده جا نمیشه.

درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم ، در کمال تعجب دیدم نه ، بازم جا نمیشه !!!!

================================

اعتراف می کنم یه روز که دیر از خواب بیدار شده بودم از اتاق که رفتم بیرون دیدم خونه سوت و کوره فهمیدم که کسی خونه نیست

و عصبانی شدم شروع کردم به غر زدن و فحش دادن به اعضای خونه که چرا نمیگن و میرن بیرون

خدا براتون نخواد یهو دیدم بابام رو کاناپه نشسته داره منو با تعجب میبینه!

اون لحظه فقط تونستم با سرعت باد برگردم تو اتاقم !

================================

اعتراف می کنم اولین باری که رفتم کارواش منم همراه کارگرها داشتم ماشینو میشستم

که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد !

خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین منو بشورن من وایستم نگاه کنم !

================================

سر کوچمون یه حموم عمومی بود با دوستام می رفتیم جلوش که آسفالت نبود چاله می کندیم روش خاک می ریختیم

می شد باتلاق تا میومدن بیرون می افتادن توش ما هم می خندیدیم فرار می کردیم

================================

اعتراف می کنم امشب تو عروسی اومدم به داماد شاباش بدم دیدم کلا یه اسکناس ده هزارتومنی دارم ،

اسکناس رو دادم بهش از دستش یه اسکناس پنج تومنی با یه دو تومنی گرفتم !!

================================

رفتم بلیط بخرم ، منشی بهم میگه سفر خوبی داشته باشین ، گفتم همچنین !!

================================

اعتراف می‌کنم که وقتی‌ پنج سالم بود عمه مامانم اومده بود ایران و اصلا فارسی بلد نبود

منو برد که از سوپر مارکت سر کوچه سیگار بگیریم

منم گفتم آقا یه بسته سیگار کنت با یک دونه تخم مرغ شانسی بدید ،

عمه مامانم پرسید این چیه ؟ منم خیلی‌ خونسرد گفتم این جایزه سیگاره !

================================

اعتراف می‌کنم تو بچگی‌ دوست داشتم تو آینده آرایشگر بشم

فقط به خاطر اینکه موهای ریخته شده رو کاشیهای سلمونی رو جارو کنم !!

================================

اعتراف می کنم کوچیک که بودم عشقم این بود که شیشه نوشابه رو حسابی تکون بدم تا گازشو بخورم.

یه بار ناهار سر سفره ، روبروی بابام نشسته بودم

جوری شیشه نوشابه رو تکون دادم که نتونستم جلوی گازشو بگیرم

هول شدم شیشه رو سمت بابام گرفتم

چشتون روز بد نبینه بابام خیس خالی شد

از بس هول کرده بودم زل زده بودم بهش و شیشه خالی نوشابه همچنان دستم بود بقیش هم خودتون می دونید !

================================

اعتراف می کنم یه بار مهمونی بود به من گفتن برنج رو از تو پلوپز درسته برگردونم تو دیس و بیارم سر غذا ،

دیس دستم بود و رو هوا گرفته بودم واسه خودم آرتیست بازی می کردم

که یه دفعه برنج از تو دیس لیز خورد قلمبه از سمت برنجش افتاد روی موکت بدون اینکه پخش بشه.

منم بلندش کردم مو ها و آشغالایی رو که بهش چسبیده بود تمیز کردم دوباره گذاشتمش تو دیس آوردم سر سفره !

================================

اعتراف می کنم یه روز عصر خواهرمو از خواب بیدار کردم گفتم صبحه مدرست دیر شده

با چشم گریان بچه کلاس اولی رو فرستادم مدرسه !!

================================

اعتراف می کنم آقایی داشت به یکی دیگه شیرینی می داد منم رفتم برداشتم گفتم قبول باشه

جلوتر که رفتم برگشتم دیدم بنده خدا شیرینی واسه خونه خریده به دوستشم تعارف می کنه من فکر کردم نذریه!

================================

اعتراف می کنم وقتی تاکسی دنده عقب اومد سوار شدم

راننده گفت آقا می خوام پارک کنم مسافر کش نیستم برو پایین داشتم از خجالت می مردم !

================================

اعتراف می کنم بچه بودم شنیدم جوجه کباب غذای لذیذیه .

من هم سریع یه کبریت برداشتم رفتم سراغ جوجمون و شروع کردم به جوجه کباب درست کردن .

اما خوشبختانه قبل از اینکه جوجه بدبخت کباب بشه مادرم سر رسید و نذاشت من یه جوجه کباب بخورم!
منبع:عشق یعنی انتظار