دسته‌ها
شعر و ترانه

شعر مرگ من را / احمد شاملو

احمد شاملو اشعار, اشعار زیبا, در گذر زمان, اشعار شاملو

اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرد

اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد

اینک موج سنگین زمان است که چو نان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد

***************

در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام

در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام

در گذر گاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام

نیلوفر و باران در تو بود

خنجر و فریادی در من

فواره و رؤیا در تو بود

تالاب و سیاهی در من

در گذرگاهت سرودی دگر گونه آغاز کردم

***************

من برگ را سرودی کردم

سر سبز تر ز بیشه

من موج را سرودی کردم

پرنبض تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم

پر طبل تر زمرگ

سر سبز تر ز جنگل

من برگ را سرودی کردم

پرتپش تر از دل دریا

من موج را سرودی کردم

پر طبل تر از حیات

من مرگ را

سرودی کردم

منبع:beytoote.com

دسته‌ها
شعر و ترانه

شعر نه زنگی،نه حرفی،نه یادگاری (مریم حیدرزاده)

 

مریم حیدر زاده, شعرهای عاشقانه

نه زنگی،نه حرفی،نه یادگاری
تونکنه رفتی به خواستگاری

 

خب ببینم کیه؟موهاش بلنده؟
توی خیابون بی صدامیخنده؟

 

چشاش چه جوره؟روشنه؟کشیدس؟
یقین دارم که شبیه سپیدس

 

دساش چی؟جنس دستاش ازبلوره؟
توصورتش یه چیزی مثل نوره؟

ابروش چی؟حتماابروهاش کمونه
اخلاق ورفتارش چی؟مهربونه؟

چه رنگیه؟گندمی یاسفیده؟
چقددوسش داری تبت شدیده؟

 

کجادیدیش،توی محل کارت؟
اون چی،مث توشده بیقرارت

 

راستی مژش چی؟خیلی برمیگرده؟
همونه که تورودیوونه کرده؟

 

راستی موهاش چه رنگیه؟طلایی؟
یارنگی مثل رنگ بی وفایی؟

 

قدش به قدت میخوره عزیزم؟
بردارم اسفندبراتون بریزم؟

 

خب عزیزم منو خبر میکرد
باگریه هام گلویی ترمیکردی

 

ترسیدی من آه بکشم یانفرین؟
ردشه همون لحظه مرغ آمین

 

من تورونفرینت کنم؟؟نمیشه
هنوزدوست دارم مث همیشه

 

تازه اگه دعاهامستجاب بود
قصه ی ماحالاتوی کتاب بود

 

خلاصه که یه جمله می نویسم
بابارون پلکای سرخ وخیسم

 

اگه دعاهای منو می خوندن
به جای اون منو پیشت می شوندن

 

تاوقتی که کلاغ نره به خونه
این آرزوتوی دلم می مونه

 

منبع:lat.blogfa.com

دسته‌ها
شعر و ترانه

اشعار زیبای عید نوروز (۲)

شعر عید نوروز, اشعار زیبای عید نوروز,

دوباره آمد از راه
بهار سبز و زیبا

جوانه زد درختان
در ده کوچک ما

پروانه ‏های رنگی
می‏رقصند روی گل ها

در دشت و در بیابان
در باغ های زیبا

مادربزرگ خوبم
دوباره سفره چیده

هفت سین سفره گوید
که سال نو رسیده
” ملیحه آقاجانی

تبریک عید نوروز, شعر بهار

رعد همی زند دُهل ، زنده شده است جزء و کل
در دل شاخ و مغز گل بوی بهار می‏کشد

آن‏که ضمیر دانه را علت میوه می‏کند
راز دل درخت را بر سر دار می‏کشد

لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را
گرچه جفای دی کنون سوی خمار می‏کشد
” مولانا ”

تبریک عید نوروز, شعر بهار

بهار آمد ، بهار من نیامد
گل آمد گُلعذار من نیامد

برآوردند سر از شاخ ، گل ‏ها
گلی بر شاخسار من نیامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا
چراغ شام تار من نیامد

جهان در انتظار آمد به پایان
به پایان انتظار من نیامد
” مشفق کاشانی ”

تبریک عید نوروز, شعر بهار

خوشا طلیعه نوروز
خوشا بهار که پیغام آشتی با اوست
نظر کنید که هنگام آشتی با اوست

خوشا طلیعه نوروز خانگی یاران
خوشا طلیعه که فرجام آشتی با اوست

حدیث باد به گوش درخت اگر گفتی
به هوش باش که خود نام آشتی با اوست

شکوفه بر سر پیمان خویش می‏مانَد
و جشن ساده ایام آشتی با اوست

به رسم گل نچشیدی اگر حرامت باد
شراب وصل که انجام آشتی با اوست

میان عهد تو و من اگر خلاف افتد
خوشا نسیم که اعلام آشتی با اوست
” غلام‏حسین عمرانی ”

منبع:vefagh.co.ir

 

دسته‌ها
شعر و ترانه

شعر کاروان رفته بود و دیده من (فریدون مشیری)

اشعار عاشقانه, فریدون مشیری

کاروان رفته بود و دیده من
همچنان خیره مانده بود به راه
خنده میزد به درد و رنجم , اشک
شعله میزد به تار و پودم , آه

 

رفته بودی و رفته بود از دست
عشق و امید زندگانی من
رفته بودی و مانده بود به جا ,
شمع افسرده جوانی من !

 

شعله ی سینه سوز تنهایی
باز چنگال جانخراش گشود
دل من در لهیب این آتش
تا رمق داشت دست و پا زده بود !

 

چه وداعی , چه درد جانکاهی !
چه سفر کردن غم انگیزی
نه نگاهی چنان که دل می خواست
نه کلام محبت آمیزی !

 

گر در آنجا نمیشدم مدهوش
دامنت را رها نمیکردم
وه چه خوش بود , کاندر آن حالت
تا ابد چشم وا نمیکردم

 

چون به هوش آمدم نبود کسی
هستی ام سوخت اندر آن تب و تاب
هر طرف جلوه کرد در نظرم
برگ ریزان باغ عشق و شباب

 

وای بر من , نداد گریه مجال
که زنم بوسه ای به رخسارت
چه بگویم , فشار غم نگذاشت
که بگویم : (( خدا نگهدارت ))

 

کاروان رفته بود و پیکر من
در سکوتی سیاه میلرزید
روح من تازیانه ها میخورد
به گناهی که : عشق می ورزید

 

او سفر کرد و کس نمیداند
من درین خاکدان چرا ماندم
آتشی بعد کاروان ماند
من همان آتشم که جا ماندم
منبع:lat.blogfa.com

 

دسته‌ها
شعر و ترانه

اشعار شهادت حضرت زهرا (س)

شعر شهادت حضرت زهرا, تسلیت شهادت حضرت زهرا

ای چراغ خانه ام سو سو نزن
مرغ حقّم ناله ی کو کو نزن

حال که دستت شکسته لا اقل
چند روزی خانه را جارو نزن

 

ای جوان نیمه جان پیرم نکن
زیر چادر دست بر پهلو نزن

چند روزی هم اگر شد دست بر
زخم های گوشه ی ابرو نزن

 

یا دگر در پیش پایم پا نشو
یا دگر پیش علی زانو نزن

خواستی برخیزی از بستر بگو
یا که بر دیوار خانه رو نزن

ای همه دار و ندار بو تراب
ای چراغ خانه ام سو سو نزن

تسلیت شهادت حضرت زهرا, شعر شهادت حضرت زهرا

 اشعار شهادت حضرت زهرا

 

دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود
غلام خانه به دوشی برای زهرا بود

نه من ، که عالم امکان سراسرش هر دم
ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود

و نیمه های شب شهر مصطفی آن روز
گدای نیمه شب ربّنای زهرا بود

نبی که رفت تمام مدینه ویران شد
مدینه که همه اش خاک پای زهرا بود

ز گریه های شب فاطمه شکایت داشت
شبی که زائر آن اشک های زهرا بود

میان کوچه فدک را گرفت با سیلی
شروع کوچه شب انتهای زهرا بود

همیشه بغض میان گلوش سنگین بود
کسی که شاهد آن ماجرای زهرا بود

تمام شهر به این ماجرای غم تن داد
کسی نگفت که این حق برای زهرا بود

کسی به غربت مولا علی که رحم نکرد
همان علی که همیشه فدای زهرا بود

برای آتش بیداد هیزم آوردند
صدای آه شبیه صدای زهرا بود

مگر نبود که پیغمبر خدا فرمود
رضای حضرت حق در رضای زهرا بود

به پشت درب و لگدهای کینه ، با فضّه
بیا به یاری زهرا ندای زهرا بود

مقابل علی و زینب و حسین و حسن
شکست مادر و روز عزای زهرا بود

برای بستن حیدر طناب آوردند
یگانه یاور زهرا خدای زهرا بود

گرفته دست به دیوار و در پی حیدر
تمام شهر نبی هم نوای زهرا بود

 

میان ذکر قنوت شبش پس از آن روز
دوای مرگ همیشه دعای زهرا بود

منبع:beithayesookhte.blogfa.com

 

دسته‌ها
شعر و ترانه

اشعار زیبای عید نوروز و بهار

شعر عید نوروز, اشعار زیبای عید نوروز,

دوباره آمد از راه
بهار سبز و زیبا

جوانه زد درختان
در ده کوچک ما

پروانه ‏های رنگی
می‏رقصند روی گل ها

در دشت و در بیابان
در باغ های زیبا

مادربزرگ خوبم
دوباره سفره چیده

هفت سین سفره گوید
که سال نو رسیده
” ملیحه آقاجانی

تبریک عید نوروز, شعر بهار

رعد همی زند دُهل ، زنده شده است جزء و کل
در دل شاخ و مغز گل بوی بهار می‏کشد

آن‏که ضمیر دانه را علت میوه می‏کند
راز دل درخت را بر سر دار می‏کشد

لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را
گرچه جفای دی کنون سوی خمار می‏کشد
” مولانا ”

تبریک عید نوروز, شعر بهار

بهار آمد ، بهار من نیامد
گل آمد گُلعذار من نیامد

برآوردند سر از شاخ ، گل ‏ها
گلی بر شاخسار من نیامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا
چراغ شام تار من نیامد

جهان در انتظار آمد به پایان
به پایان انتظار من نیامد
” مشفق کاشانی ”

تبریک عید نوروز, شعر بهار

خوشا طلیعه نوروز
خوشا بهار که پیغام آشتی با اوست
نظر کنید که هنگام آشتی با اوست

خوشا طلیعه نوروز خانگی یاران
خوشا طلیعه که فرجام آشتی با اوست

حدیث باد به گوش درخت اگر گفتی
به هوش باش که خود نام آشتی با اوست

شکوفه بر سر پیمان خویش می‏مانَد
و جشن ساده ایام آشتی با اوست

به رسم گل نچشیدی اگر حرامت باد
شراب وصل که انجام آشتی با اوست

میان عهد تو و من اگر خلاف افتد
خوشا نسیم که اعلام آشتی با اوست
” غلام‏حسین عمرانی ”

منبع:vefagh.co.ir

 

دسته‌ها
شعر و ترانه

اشعار زیبای عید نوروز

چند گویی که چو هنگام بهار آید
گل بیارید و بادام به بار آید

روی بستان را چون چهره ی دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید

این چنین بیهوده ای نیز مگو با من
که مرا از سخن بیهوده عار آید

شصت بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید

هر که را شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را به چه کار آید ؟

سوی من خواب و خیال است جمال او
گر به چشم تو همی نقش و نگار آید
” ناصرخسرو ”

تبریک عید نوروز, شعر بهار

نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند

بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
” منوچهری ”

تبریک عید نوروز, شعر بهار

 صدای پای بهار

برف و یخ آب شد
چشمه ‏ها شد روان

شد زمین رنگ‏رنگ
خنده زد آسمان

باز دنیای ما
شاد و پیروز شد

آمد ، آمد بهار
عید نوروز شد

پر شد از بوی گل
کوچه ‏ها ، خانه ‏ها

باز آغاز شد
رقص پروانه‏ ها

باز هم پهن شد
سفره هفت سین

سبز شد ، سرخ شد
هر کجای زمین

تبریک عید نوروز, شعر بهار

 عید نوروز

عید نوروز می ‏رسد از راه
شادی از روی خانه می‏بارد

پدرم با چه دقتی دارد
بوته ‏های بنفشه می‏کارد

مادر مهربان من از صبح
شستشو کرده هر چه را بوده

پرده را شسته ، شیشه را شسته
نیست در خانه ، ذره‏ای دوده

تازه وقت غروب هم مادر
خسته ، اما برای شادی ما

می‏نشیند لباس می‏دوزد
تا بپوشیم روز عید آن را
” سپیده رحیمی ”

منبع:vefagh.co.ir