دسته‌ها
ضرب المثل

تو نیکی می کن و در دجله انداز

 

سعدی شیرازی, خواجه نظام الملک

 

مصراع مثلی بالا نیم بیتی از ابیات روان وسلیس شیخ اجل سعدی شیرازی است که به دوشکل و صورت در دیوانش آمده شهرت و شیاع آن در افواه تا به حدی است که احتیاج به توضیح و تعبیر ندارد .

تفکر و تامل در این موضوع کافی است مدلل دارد که سعدی از این شعر مقصودی نداشت واصولا ماجرای جالبی انگیزه شاعر ارجمند ایران در سرودن آنبوده است که ذیلا شرح داده می شود .

 

متوکل خلیفه جابر و سفاک عباسی که به تحریک وزیر ناصبی مذهبش عبدالله بن یحیی بن خاقان در عداوت و دشمنی با خاندان بنی هاشم زبانزد خاص و عام می باشد اخلاقا مردی عیاش وشهوت پرست بود و به جوانان صبیح المنظر نیز تعلق خاطر داشت .

یکی ازاین جوانان خوش سیما به نام فتح بیش از دیگران مورد علاقه و توجه خلیفه قرار گرفت به قسمی که دستور داد تمام فنون زمان را از سوارکاری و تیراندازی و شمشیر بازی به او آموختند تا اینکه نوبت به شناوری و شناگری رسید . قضا را روزی که فتح در شط دجله شنا می کرد تصادفا موج سهمگینی برخاست و جوان را در کام خود فرو برد . غواصان وشناگران متعاقبا به دجله ریختند و تمام اعماق آن شط را زیرورو کردند ولی کمترین اثری از جوان مغروق نیافتند .

 

چون خبر به متوکل رسید آنچنان پریشان شد که از فرط اندوه و کدورت گوشه عزلت گرفت و در به روی خویش و بیگانه بست :« وسوگندان غلاظ یاد کرد که تا آن را بدان حال که باشد نیاورند و او را نبینم طعام نخورم .» ضمنا فرمان داد که هر کس زنده یا مرده فتح را پیدا کند جایزه هنگفتی در یافت خواهد داشت . شناگران معروف بغداد همگی به دنبال غریق شتافتند و زیر و بالای شط دجله را معرض تفحص و جستجو قرار دادند . دیر زمانی از این واقعه نگذشت که عربی به دارالخلافه آمد و پیدا شدن گمشده را بشارت داد .

 

متوکل عباسی چنان مسرور و شادمان شد که سرتاپای بشارت دهنده را غرق بوسه کرد و او را از مال و منال دنیوی بی نیاز ساخت . چون محبوب خلیفه را به حضور آوردند چگونگی واقعه را از او استفسار کرد . فتح درحالی که از فرط خوشحالی در پوست نمی گنجید چنین پاسخ داد :« هنگامی که موج نابهنگام مرا برداشت تا مدتی در زیر آب غوطه خوردم و از سویی به سوی دیگر رانده می شدم. با مختصر آشنایی که از فنون شناوری آموخته بودم گاهی در سطح و گاهی در زیر آب دجله دست و پا می زدم . چیزی نمانده بود که واپسین رمق حیات را نیز وداع گویم که در این موقع موج عظیمی برخاست و مرا به ساحل پرتاب کرد . چون چشم باز کردم خود را درحفره ای ازحفرات دیواره دجله یافتم . از اینکه دست تقدیر مرا از مرگ حتمی نجات بخشید بسیارخوشحال بودم لیکن بیم آن داشتم که به علت گذشت زمان و براثرگرسنگی از پای درآیم . ساعتهای متمادی با این اندیشه خوفناک سپری شد که ناگهان چشمم به طبقی نان افتاد که از جلوی من بر روی شط دجله رقص کنان می گذرد .

 

دست دراز کردم نان را برداشتم و سدجوع کردم هفت روز بدین منوال گذشت و مرا درین هفت روز هر روزه ده نان بر طبقی نهاده می آمد . من جهد کردمی و از آن دو سه گرفتمی و بدان زندگانی می کردمی . روز هفتم بود که این مرد به قصد ماهیگیری به آن منطقه آمد و چون مرا در آن حفره یافت با تور ماهیگیری خود بالا کشید . راستی فراموش کردم به عرض برسانم که بر روی قطعات نان که همه روزه در ساعت معین بر روی دجله می آمد عبارت محمد بن الحسین الاسکاف دیده می شد که باید تحقیق کرد این شخص کیست و غرض و مقصودش از این عمل چیست .»

 

متوکل چون این سخن بشنید فرمان داد در شهر و حومه بغداد به جستجو پردازند و این مرد عجیب را هر جا یافتند به حضور آورند . پس از تفحض و جستجو بالاخره محمد اسکاف را در حومه بغداد یافتند و برای عزیمت به حضور خلیفه تکلیف کردند . محمد اسکاف در جواب جریان قضیه نان گفت : برنامه زندگی من از ابتدای تشکیل عائله این است که هر روز مقداری نان برای اطعام و انفاق مساکین کنار می گذارم تا اگر مستمندی پیدا شود با آن سد جوع کند یا آنکه با خود به خانه ببرد و با اهل و عیالش صرف کند ، ولی اکنون چند روزی است که کسی به سراغ نان نمی آید . ازآنجا که نان صدقه و انفاق را در هر صورت باید انفاق کرد لذا در این چند روزه قطعات نان را چند ساعتی پس از صرف ناهار و عدم مراجعه مستمندان ، به دجله می انداختم تا اقلا ماهیهای دجله بی نصیب نمانند .»

 

خلیفه وی را مورد تفقد و نوازش قرار داد و از مال و منال دنیا بی نیاز کرد. ضمنا در لفافه مطایبه به محمد اسکاف گفت :« تو نیکی را به دجله می اندازی بی خبر از آنکه خدای سبحان آن را در خشکی به تو باز می گرداند.» خواجه نظام الملک سؤال و جواب متوکل و محمد اسکاف را در قابوسنامه به این صورت نقل کرده که : خلیفه پرسید :« غرض تو از این چیست ؟» گفت :« شنوده بودم که نیکویی کن ودر آب انداز که روزی بردهد .»

منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

تفنگ حسن موسی هم نزد(ضرب المثل)

 

ضرب المثل, معنی ضرب المثل, داستان ضرب المثل

دنیای ضرب المثل – آدمی برای تحقق آمال و آرزوهای خویش به هر وسیله ای که متصورباشد توسل می جوید . وقتی که از همه طریق مایوس شد و آخرین مرجع امیدش هم نتوانست کاری انجام دهد به ضرب المثل بالا تمثل جسته می گوید:« این تفنگ حسن موسی هم نزد » یعنی آخرین تیر ترکش هم به هدف اجابت اصابت نکرده است .
بهترین تفنگسازان اخیر ایران سه نفر بودند به اسامی حاج مصطفی و حسن و موسی . حسن و موسی با یکدیگر شریک بودند و هر کدام در قسمتی از کارهای تفنگسازی تخصص داشتند لذا تفنگهای ساخت آنها بهتر و دقیقتر از تفنگهای حاج مصطفی و سایرین بوده است .
تفنگ ساخت حسن و موسی که اختصاراً تفنگ حسن موسی گفته می شد در هدف گیری مشهور بود که کمتر به خطا می رفت . باین جهت شکارچیان و تیراندازان غالباً تفنگ حسن موسی می خریدند و اطمینان داشتند که در موقع تیراندازی بالا و پایین نمی زند و دقیقاً به هدف اصابت می کند .
از آنجایی که تفنگ حسن موسی مورد کمال اطمینان بود و شکارچیان با در دست داشتن این نوع تفنگ به موفقیتشان کاملا امیدوار بودند لذا چنانچه احیانا تفنگ حسن موسی هم در نشانه زنی به خطا می رفت موجب یاس و نومیدی تیرانداز و شکارچی می شد و دیگر دست و دلش به شکار نمی رفت و در پاسخ سئوال کنندگان می گفت : تفنگ حسن موسی هم نزد و معنی استعاره ای آن کنایه از این است که همه چیز تمام شد و در انجام مقصود راه چاره و علاج دیگری متصور نیست .

منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

۹ ضرب‌المثل بسیار عجیب از کشورهای مختلف!!

 

 

ضرب المثل, ضرب المثل انگلیسی, شوخ طبعی

 ضرب المثل های، گنجینه هایی پنهان هستند- سینه هایی که عقل دوران های مختلف در آنها پنهان شده است و بهترین نوع عقل و دانش در آنها یافت می‌شود. ضرب المثل ها به نحوی ده سال تجربه شخصی و حقایق دنیا را تنها در یک جمله خلاصه کرده و چون حلقه ای زیبا به مخاطب خود ارائه می‌دهند. امّا چه اتفاقی می‌افتد، هنگامی‌که این حقایق با زن ستیزی، بی عفتی، و شوخی های ناخواسته سر و کار داشته باشند؟
حال در اینجا به معرفی نه ضرب المثل عجیب و خنده دار از سراسر جهان می‌پردازیم:

۱٫ یک سگ از یک زن عاقل تر است؛ هرگز برای ارباب خود پارس نمی‌کند.
از: روسیه
چیزهای زیادی را می‌توانید از این جواهر حکمت آموز یاد بگیرید. برای مثال، فردی ممکن است پس از آنکه همسر خود را با زنی جوان قیاس نمود، این جمله را ساخته باشد. یا شاید ممکن است در روسیه سگ های بسیار باهوشی زندگی می‌کردند. بخصوص در آن روزهایی که این ضرب المثل ساخته شده است. این امر در واقع پاسخ به این سوال است که چرا هنگامی‌که دهقانان زیادی گم می‌شدند، سگ ها را به دنبالشان می‌فرستادند.
با این حال، باید بدانیم که این جمله شبیه به شهادت مردی است که در یک روز اهمیت بسیار زیادی را برای سگش قائل شده است و تصمیم گرفته تا رفتاری پرخاشگرانه نسبت به همسر خود در پیش بگیرد. البتّه، پس از آن دسته ای گل رز را تقدیم همسر خود کرده است.

۲٫ یک شوهر خوب، هم سالم است، هم غایب
از: ژاپن
اگر با اصطلاحات ژاپنی در رابطه با زنان خانه دار آشنا باشید، احساس تهی بودن او را از نبود شوهرش در خانه احساس خواهید کرد. این امر توضیح می‌دهد که چرا چنین ضرب المثل هایی در ژاپن رواج دارد- بخشی از آگاهی ملی ژاپن است.
از سوی دیگر، شاید دلیل دیگری نیز وجود داشته باشد. شاید این زنان تنها خود را بازیچه ای در دستان مردان دانسته و می‌بینند. ما دلیل اصلی آن را نمی‌دانیم، امّا آنچه مشخص است، وجود خیانت های زیاد در چنین گنجینه هایی در ژاپن می‌باشد. آنها اینگونه حداقل سلامت شوهران شان را طلب می‌کنند.

۳٫ خانه ای بدون حضور سگ و گربه، خانه ای از شروران است
از: پرتغال
تجربه شخصی نشان داده است که خانه بدون سگ یا گربه، در درجه نخست خانه ای است که تمیز بوده و بوی خوب می‌دهد و نیمی‌از بودجه منزل را صرف هزینه های آنها، غذای آنها، و تمیز کردن خود خانه نمی‌کند. امّا جدا از تمام این موارد، خانه ای که حیوانی در آن زندگی می‌کند، خانه ای است که صاحب آن، مدفوع هیچ حیوانی را تمیز نمی‌کند، مگر آنکه خودش بخواهد.
امّا بار دیگر باید بگوییم، که ما هرگز در پرتغال نبوده ایم، بنابراین ممکن است تفاوت فرهنگی وجود داشته باشد و کشور آنها به طور ساده احترام بیشتری را برای افرادی قائل باشد که از این حیوانات کوچک پشمالو نگهداری می‌کنند.

۴٫ فرشتگان افراد مست را بر دوش های خود حمل می‌کنند
از: لهستان
اگر چیز مشترکی بین افراد مست و فرشتگان وجود داشته باشد، این حقیقت است که آنها هرگز بر روی زمین نبوده اند، و همواره در جایی بالاتر از سر ما انسان ها در پرواز بوده اند و نظاره گر رفتارها و مشکلات ما بودند. مردم خود را زمانی می‌یافتند که پس از خوردن نوشیدنی، در کوچه ای به خواب رفته بودند. این وضعیت مستان است و نه فرشتگان.
لهستان نمی‌تواند به اعتبار غربی بودن خود به عنوان یک روسیه کوچک، با تحمیل ته مایه های مذهبی به مصرف الکلیسم در کشورش، کمک شایان توجهی کند. ممکن است در حالت گیجی تحت الکل، احساس کنید تحت حمایت الهی قرار دارید، امّا چنین نگرشی است که سبب شده تا مست مست رانندگی کرده و تصادف کنید. لطفا این کار را متوقف نمایید.

۵٫ یک موی روسی، ارزشی بیش از نصف قطب را دارد
از: روسیه
درست شبیه به ضرب المثل قبلی از روسیه، این ضرب المثل هم به ما می‌گوید نیاز بیشتری داریم تا درباره فرهنگ روسی بدانیم: موی آنها حتما برایشان جاذبه ایجاد می‌کند که سبب می‌شود تا موی آنها سنگین تر از موهای معمولی باشد. که … ما فرض می‌کنیم، آیا چیزی ارزشمند در اروپای شرقی محسوب می‌شود؟ آیا مردم لهستان برای موهای روشن خود معروف شده اند؟ آیا این یک کلیشه واقعی است؟
امّا چه معنای دیگری می‌تواند داشته باشد؟ اووه، صبر کنید، ممکن است این امر با ضرب المثل پیشین از لهستان در ارتباط باشد. اگر فرشتگان افراد مست را بر دوش های خود حمل می‌کنند، و تمام مردم لهستان مست هستند، این امر ممکن است سبب شود تا وزن آنها از یک موی فرد روسی کمتر شود. عالی است! این منطق غالب است!

۶٫ یک زن ظاهری مثل فرشته دارد و مغزی اندازه نخود
از: آلمان
یک ضرب المثل نا مناسب دیگری در رابطه با زنان در این لیست وجود دارد که کمی ‌نسبت به قبلی بهتر است. در ابتدا به شما می‌گوید که زن ها ظاهری شبیه به فرشته دارند، امّا پیش از آنکه حتّی به شما زمان بدهد تا این امر را در ذهن خود تایید نمایید، محکم با بخش آخر ضرب المثل بر صورت شما می‌کوبد و تمام آن حالت جذّاب از بین می‌رود.
می‌توان تصور کرد چه مردی چنین ضرب المثلی را ساخته است؛ مردی که به دختری زیبا پیشنهاد داده تا برای صرف شام با او بیرون برود، امّا او نپذیرفته است.

۷٫ پس از اینکه با یک یونانی دست دادید، انگشتان دستان تان را بشمارید
از: آلبانی
برخی از کشورها، دشمنی ذاتی با یکدیگر دارند: چین و ژاپن، آمریکا و فرانسه، استرالیا و مریخ. امّا این نگاه بد میان یونان و آلبانی از کجا آمده است؟ آیا آنها نمی‌دانند که دشمن ملّی کشورشان ایرلند است و نه یونان؟ پس از آنکه لیام نیسون، ارتش فرانسوی آلبانی را در فیلم “taken” شکست داده و نابود می‌کند. آیا آنها اصلا این فیلم را دیده اند؟!
خب، این ضرب المثل در نوع خود جالب توجه است. به ما اجازه می‌دهد تا با فرهنگ یونان بیشتر آشنا شویم. آنچه که ما از این ضرب المثل دریافتیم، این است که یونانیان، دزدهای منطقه بوده و این در حالی بود که آلبانی ها از جذام موجود که علّتش ضمیمه هایی است که به آسانی از بین می‌رود، در رنج و غذاب بودند.

۸٫ برای آنکه مگسی را از پیشانی دوست تان دور کنید، نیازی به استفاده از تیشه نیست (دوستی خاله خرسه)
از: چین
گفته می‌شود که ضرب المثل ها حقایق جهانی را بازگو می‌کنند، هرچند از تجربه های شخصی می‌آیند؛ بنابراین، اگر بر روی این گفته کمی ‌تمرکز داشته باشیم، تاریخ خونین پشت آن را درک خواهید کرد!!
بسیار خوب؛ معنای ضمنی آن بسیار ساده و مشخص است: از کاه کوه نساز. ما با تمامی‌آنها موافقت می‌کنیم، امّا چرا قیاس رنگی؟ از یک طرف قطعا درست به نظر می‌رسد، امّا از سوی دیگر کاملا شیطانی جلوه می‌کند.
به خاطر خدا، اجازه دهید که وانمود کنیم، که چینی ها تصور فوق العاده ای داشته اند و موضوع را در همین جا فیصله دهیم.

۹٫ هر ذره کوچکی کمک می‌کند؛ این سخن یک پیرزن است
از: بریتانیا
بریتانیایی ها به خاطر حس شوخ طبعی خود و نوعی جذابیّت دمدمی ‌مزاجانه مشهور هستند؛ و این به خاطر کلمات خنده داری است که می‌سازند؛ بنابراین، جای تعجب نیست که خرد جمعی آنها، ضرب المثل های جذّابی را به وجود آورد. تصاویر در اینجا به هر صورت… جالب توجه است.
یکی از آنها که بسیار عجیب است، همین گفته است که ادعا می‌کند هر ذره ای کمک خواهد کرد، هرچند بسیار ناچیز به نظر آید، یا انکه سخنی طعنه آمیز و سرگرم کننده است که نشان از تلاشی بیهوده دارد؟ اگر بریتانیایی ها را کمی بشناسید، در خواهید یافت که هر دو نگاه تا حدّی درست می‌باشد.
منبع:seemorgh.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

کینه شتری ضرب المثل درباره کینه و انتقام

 

 

ضرب المثل, شتر, ساربان, داستان ضرب المثل،کینه شتری ضرب المثل درباره کینه و انتقام

 بشر نه تنها جایز الخطاست بلکه واجب الخطاست !! و از این رو بسیاری از اعمال و رفتار آدمی که ناشی از اشتباه یا علت جهالت و جوانی باشد قابل عفو و بخشایش است ولی بعضیها که لذت عفو را نچشیده اند در انتقام و کینه توزی چنان یکدنده و مقاوم هستند که به هیچ وجه حاضر نمی شوند ذره ای ازانتقامجویی خارج شوند و قلم عفوو اغماض بر جریده جرایم و خطایا بکشند .
کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به کینه شتری تعبیرشده است و در مقام کینه های پی گیر به آن استشهاد می کنند . به طوری که تاکنون از لطف علمای حیوان شناسی مطالعه و تحقیق به عمل آمده شتر مهربانترین و قانعترین حیوانات جهان شناخته شده است طاقت و توانایی این حیوان بارکش در برابر تشنگی و گرسنگی آن هم در بیابانهای بی کران و ریگزارهای سوزان واقعاً عجیب و شگفت انگیز است .
نکته بسیار شایان توجه در موضوع شتر آن است که این حیوان را شیوه راه رفتن می آموزند و قدوم آن را با صدایی آهنگ دار و موزون هدایت می کنند . شتر گامهای خود را با آهنگ نغمه منظم می کند و مطابق وزن صدا آرام یا تند حرکت می کند و نیز هنگامی که نمی خواهند در یک مسافت فوق العاده طولانی او را راه ببرند ساربانان آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می کنند .
در عربستان شتر نر را لوک و شتر ماده را ناقه می گویند ولی در کویر ایران به ویژه در اطراف کاشان شتر نر را لوک و شتر ماده را ارونه و همچنین نوزاد ماده را مجی و نوزاد نر را هاشی می خوانند.
کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد ساربان بتواند آن را تعدیل نماید . شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان متجاوز بگیرد . عجب در این است که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند . فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می بارد به چشمان آن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهد زیرا لوک کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند .
وای به روزی که شتر مست و کینه توز آن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد . البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد . وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد . در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد .
سپس مجدداً با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند . ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می اندازد و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می اندازد . چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت و گرنه مرگش حتمی است آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی .
منبع:iketab.com

 

 

دسته‌ها
ضرب المثل

نه خانی آمده ، نه خانی رفته است

 

ضرب المثل,ضرب المثل  نه خانی آمده نه خانی رفت

وقتی که کسی بعد از چند بار تلاش و کوشش از آرزویش صرف نظر می کند و آن را کنار می گذارد می گویند نه خانی آمده نه خانی رفته است .
داستان از این قرار است که مرد ساده ولی به اسم صفر قلی که خیلی دوست داشت مثل رئیس قبیله باشد ولی زندگی خیلی ساده ای داشت ، سعی می کرد خودش را مال دار و زورمند نشان بدهد . بعضی وقت ها در بعضی کارها هم زیاده روی می کرد تا مردم بگویند که او خیلی دست و دل باز است و مثل آدم های ثروتمند زندگی می کند . مردم هم این را فهمیده بودند و او را صفر قلی خان ، صدا می زدند .
یک روز از یک دِه به سمت دِه دیگر می رفت ، می خواست چیزی بخرد و توی راه بخورد که دید پولش کم است .
تا به میدان رفت که یک خربزه ی کوچک بخرد ، مردم آن قدر صفر قلی خان می کردند که مجبور شد یک خربزه ی بزرگ بخرد تا آبرویش نرود ! بعد هم خربزه را برداشت و به سفر خود ادامه داد .
وقت ظهر که دید خیلی گرسنه است . زیر درختی نشست و خربزه را قاچ کرد و شروع به خوردن آن کرد . بعد با خود گفت , من که نمی توانم بقیه ی آن را با خودم ببرم بهتر است پوست آن را به همراه کمی گوشتش باقی بگذارم تا اگر کسی دید بگوید که آدم چشم و دل سیری از این جا رد شده است . بعد چشمهایش را بست تا کمی استراحت کند وقتی بیدار شد احساس گرسنگی کرد ، تمام گوشتهای خربزه را خورد و پوست نازکی از آن باقی گذاشت ، با خودش گفت : باز هم سیر نشدم ، بهتر است که پوست ها را هم بخورم و تخمه ها را بگذارم . هر کس هم به اینجا برسد می گوید خان اسب داشت ، خودش خربزه را خورد و اسبش هم پوست آن را خورده است . ولی باز هم احساس گرسنگی کرد ، تخم ها را خورد و گفت : اصلاً چه کسی خبر داشته که من از این راه آمده ام ، اصلاً نه خانی آمده ، نه خانی رفته است .
منبع:nogolan.org

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ریش و قیچی به دست کسی سپردن ضرب المثل برای اعتماد کردن

 

 

ضرب المثل, ریش, آرایشگر, داستان ضرب المثل،ریش و قیچی به دست کسی سپردن ضرب المثل برای اعتماد کردن

این عبارت را موقعی بکار می برند که طرف مقابل از هر جهت مورد اعتماد و اطمینان کامل باشد .
آورده اند که …
در قرون و اعصار گذشته مخصوصاً بعد از اسلام و با توجه به دستور فرمان پیامبر اکرم ( ص ) که فرموده اند ( ریش ها را بلند و سبیل ها را به اندازهٔ کافی کوتاه کنید ) ، برای صاحبان ریش هیچ بلا و مصیبتی بالاتر از این نبود که کسی از باب دشمنی ، ریشش را به زور بتراشند و او را که از افراد مومن و متقی شناخته می شد محروم دارند ، اگر از غصه دق نمی کرد ، مسلماً از عامل عمل ، انتقام وحشتناکی می گرفت وای بسا که سرها بر ریش به باد فنا و نیستی می رفت ، زیرا وقتی که یک تار موی ریش تا آن اندازه ارج و اعتبار داشته باشد که به گرو گذاشته شود ، بدیهی است قدر و منطلت تمامی و همگی محاسن را چه پایه و مایه خواهد بود . به همین جهت از عبارت ریش و قیچی به دست کسی سپردن که در موقع اصلاح سر و صورت از طرف سلمانی و آرایشگر انجام می گرفت ، این معنی مجازی افاده می شود که صاحب ریش ، همانطور که به سلمانی و آرایشگر اعتماد کامل دارد و مطمئن است که ریش را در حد آرایش نه از بیخ و بن با قیچی کوتاه می کند اعتماد کننده نیز به طرف مورد اعتماد تا اندازه ای اطمینان دارد که می داند حیثیت و آبرویش را محفوظ داشته در حفظ نگاهداشت امانت و احترام به قول و قرار صادق و راسخ خواهد بود .
منبع:shamimm.ir

 

دسته‌ها
ضرب المثل

مرغ ایشان یک پا دارد (ضرب المثل)

 

 

ضرب المثل, مرغ بریان, داستان ضرب المثل،مرغ ایشان یک پا دارد (ضرب المثل)

 

روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را زدند و با او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟

دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند : مرغ ایشان یک پا دارد .
منبع:nogolan.org

 

دسته‌ها
ضرب المثل

بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد! ضرب المثل درباره وعده دادن

 

 

 ضرب المثل, داستان ضرب المثل, بزغاله،بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد! ضرب المثل درباره وعده دادن

«بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد!» مثلی از امثال بسیار رایج در فرهنگ کوچه و بازار امروز است و کاربردش وقتی است که کسی بخواهد دیگری را با وعده دور و دراز، از سر وا کند، وعده دوری که با زبان و الفاظ شیرین و خو‌ش‌آینده توأم است.

مثلاً در فصل زمستان می‌گوید: ان‌شاءالله طلبت را بعد از فروش اجناس بهاره پرداخت خواهم کرد. در این هنگام، طلبکار در اعتراض به این وعده دور می‌گوید: بزک نمیر بهار میاد ـ کمبزه با خیار میاد!
با این توصیف، معلوم شد که این مثل در میان دامداران و کشاورزان پا به عرصه وجود گذاشته و بعد از رشد و نمو در روستا، مهاجرت کرده و شهرنشین شده است.

بز حیوانی است مقاوم که به هر طریقی شکم خود را سیر می‌کند. حالا مجسّم کنید بز کوچکی (بزغاله) را که در زمستان سخت و سوزان گرسنه است و صاحبش به جای دادن علوفه به او وعده فصل بهار را می‌دهد؛ که ای بُزک عزیز! اگر سه ماه زمستان گرسنگی را تحمل کنی، امید آن می‌رود که در فصل بهار که کمبزه (خربزه کال و نارس) و خیار می‌روید و به عمل می‌آید، من با تهیه آنها تو را تغذیه خواهم کرد و از خجالت تو درخواهم آمد!

راستی، بُزک (بزغاله) می‌تواند سه ماه زمستان گرسنگی را ـ با امید خوردن کمبزه و خیار در بهار ـ تحمل کند؟ چنین وعده‌ای باعث تلف شدن بز و از بین رفتن مایه و سرمایه خواهد شد.

منبع:ettelaat.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

بیلش را پارو کرده ضرب المثل درباره نادانی وسادگی

 

 

ضرب المثل, حضرت خضر, داستان ضرب المثل، بیلش را پارو کرده ضرب المثل درباره نادانی وسادگی

می گویند، اگر کسی چهل روز پشت سر هم جلو در خانه اش را آب و جارو کند، حضرت خضر به دیدنش می آید و آرزوهایش را برآورده می کند.
سی و نه روز بود که مرد بیچاره هر روز صبح خیلی زود از خواب بیدار می شد و جلو در خانه اش را آب می پاشید و جارو می کرد. او از فقر و تنگدستی رنج می کشید. به خودش گفته بود: .اگر خضر را ببینم، به او می گویم که دلم می خواهد ثروتمند بشوم. مطمئن هستم که تمام بدبختی ها و گرفتاری هایم از فقر و بی پولی است.
روز چهلم فرارسید. هنوز هوا تاریک و روشن بود که مشغول جارو کردن شد.
کمی بعد متوجه شد مقداری خاروخاشاک آن طرف تر ریخته شده است. با خودش گفت: .با این که آن آشغال ها جلو در خانه من نیست، بهتر آنجا را هم تمیز کنم. هرچه باشد امروز روز ملاقات من با حضرت خضر است، نباید جاهای دیگر هم کثیف باشد..
مرد بیچاره با این فکر آب و جارو کردن را رها کرد و داخل خانه شد تا بیلی بیاورد و آشغال ها را بردارد. وقتی بیل به دست برمی گشت، همه اش به فکر ملاقات با خضر بود با این فکرها مشغول جمع کردن آشغال ها شد.
ناگهان صدای پایی شنید. سربلند کرد و دید پیرمردی به او نزدیک می شود. پیرمرد جلوتر که آمد سلام کرد.
ـ مرد جواب سلامش را داد.
ـ پیرمرد پرسید: .صبح به این زودی اینجا چه می کنی؟.
ـ مرد جواب داد: .دارم جلو خانه ام را آب و جارو می کنم. آخر شنیده ام که اگر کسی چهل روز تمام جلو خانه اش را آب و جارو کند، حضرت خضر را می بیند..
ـ پیرمرد گفت: .حالا برای چی می خواهی خضر را ببینی؟.
ـ مرد گفت: .آرزویی دارم که می خواهم به او بگویم..
ـ ٔپیرمرد گفت: .چه آرزویی داری؟ فکر کن من خضر هستم، آرزویت را به من بگو..
ـ مرد نگاهی به پیرمرد انداخت و گفت: .برو پدرجان! برو مزاحم کارم نشو..
ـ پیرمرد اصرار گرد: .حالا فکر کن که من خضر باشم. هر آرزویی داری بگو..
ـ مرد گفت: .تو که خضر نیستی. خضر می تواند هر کاری را که از او بخواهی انجام بدهد..
ـ پیرمرد گفت: .گفتم که، فکر کن من خضر باشم هر کاری را که می خواهی به من بگو شاید بتوانم برایت انجام بدهم..
ـ مرد که حال و حوصله ی جروبحث کردن نداشت، رو به پیرمرد کرد و گفت: .اگر تو راست می گویی و حضرت خضر هستی، این بیلم را پارو کن ببینم..
ـ پیرمرد نگاهی به آسمان کرد. چیزی زیرلب خواند و بعد نگاهی به بیل مرد بیچاره انداخت. در یک چشم به هم زدن بیل مرد بیچاره پارو شد. مرد که به بیل پارو شده اش خیره شده بود، تازه فهمید که پیرمرد رهگذر حضرت خضر بوده است. چند لحظه ای که گذشت سر برداشت تا با خضر سلام و احوالپرسی کند و آرزوی اصلی اش را به او بگوید، اما از او خبری نبود.
مرد بیچاره فهمید که زحماتش هدر رفته است. به پارو نگاه کرد و دید که جز در فصل زمستان به درد نمی خورد در حالی که از بیلش در تمام فصل ها می توانست استفاده کند.
از آن به بعد به آدم ساده لوحی که برای رسیدن به هدفی تلاش کند، اما در آخرین لحظه به دلیل نادانی و سادگی موفقیت و موقعیتش را از دست بدهد، می گویند بیلش را پارو کرده است.
منبع:koodakan.org