دسته‌ها
فرهنگی

جشن دیگان

در ایران باستان، به جشن و شادی اهمیت زیادی داده‌ می‌شد. در روزهای بخصوصی از سال، مردم گرد هم جمع آمده و به جشن و سرور می‌پرداختند، جشن‌هایی که ریشه در تاریخ این مرز و بوم دارد و متاسفانه امروزه اکثر آن‌ها به دست فراموشی سپرده شده ‌است. بد نیست با آگاهی یافتن درباره‌ی این جشن‌های باستانی، برپاکننده‌ی شادی در جامعه و ادامه دهنده‌ی این آیین‌های زیبای کشورمان باشیم. جشن دیگان از جمله جشن‌هایی‌ست که در گذشته به شکوه هرچه تمام‌تر برگزار می‌شد و امروزه در گوشه و کنار ایران‌ زمین، هنوز هم افرادی وجود دارند که آن‌ را گرامی می‌دارند. با رسانه ۷ همراه باشید تا با این جشن ایرانی بیشتر آشنا شویم.

تاریخچه‌ی جشن دیگان

در ایران باستان، هر یک از روزهای ماه نام بخصوصی داشتند و در هر ماه، نام یک روز با نام آن ماه مقارن می‌شد و ایرانیان آن روز را گرامی داشته و به جشن و شادی می‌پرداختند. مثلا نوزدهمین روز از هر ماه، فروردین نام داشت و هر سال در دومین روز از ماه فروردین، جشن فروردگان برگزار می‌شد. به همین منوال در ماه دی هم جشن دیگان برگزار می‌شد. اما استثنایی که وجود داشت، این بود که در ماه، سه روز با نام دی نامگذاری شده بود، به این ترتیب در ماه دی سه جشن برای گرامیداشت این مناسبت، برگزار می‌شد. در گاهشمار زرتشتی روزهای هشتم (دوم دی ماه سال خورشیدی)، پانزدهم (نهم دی ماه سال خورشیدی)، و بیست و سوم دی ماه (هفدهم دی ماه سال خورشیدی)، به ترتیب، دی به آذر، دی به مهر و دی به دین نامگذاری شده بودند و در این روزها، مردم گرد هم آمده و جشن دیگان را گرامی می‌داشتند. این سنت زیبا در سرمای زمستان دل‌های مردم را به یکدیگر گرم می‌کرد و علاوه بر ایجاد همبستگی، شادی و سرزندگی را به آن‌ها می‌بخشید.
بنا بر گفته‌ی برخی منابع، روز اول دی ماه هم جزو روزهای برپایی جشن دیگان به حساب می‌آمده، زیرا اولین روز دی ماه، “خور روز” به معنای روز تولد خورشید نامیده می‌شد و طبق گفته‌ی ابوریحان بیرونی، دی ماه را خورماه نیز می‌نامیدند، از این رو با مصادف شدن نام اولین روز یعنی خور با نام این ماه یعنی خورماه، اولین روز جشن دیگان را همان اولین روز شروع این ماه می‌دانند. در پارسی باستان، دی به معنای آفریننده و صفت اهورامزدا (پروردگار آیین زرتشت) می‌باشد، بنابراین دی ماه، برای ایرانیان باستان جنبه‌ی نیایشی داشته و آن‌ها در جشن‌های این ماه به ستایش و شکرگزاری اهورا مزدا می‌پرداختند. امروزه هم در برخی نقاط کشورمان مردم که غالب آن‌ها زرتشتی می‌باشند، در یکی از روزهای دی و گاها در تمام دی ماه به برگزاری جشن دیگان می‌پردازند.

آیین و رسوم جشن دیگان

بهتر است آئین جشن‌ دیگان در روزهای مختلف آن‌ را، به تمیز نام روزها بررسی کنیم.

  • خور روز (خرم روز)، نخستین روز دی ماه: روز اول دی ماه را از آن جهت خرم روز می‌نامیدند که این روز به زعم ایرانیان باستان، پس از طولانی‌ترین شب سال یعنی شب یلدا، روز تولد دوباره‌ی خورشید بوده‌ است. این روز را زرتشتیان و به ‌خصوص پارسیان گرامی می‌داشتند و با آیینی خاص به استقبال آن می‌رفتند. خرم روز جزو تعطیلات رسمی به شمار می‌رفت و مردم به استراحت، نیایش خداوند و جشن و شادی مشغول می‌شدند. در این روز شاه و مردم عادی تفاوتی نداشتند و همگی لباسی ساده به تن می‌کردند، پادشاه با مردم دیداری عمومی داشته و کسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و همه‌ی کارها داوطلبانه انجام می‌شد. مردم سعی می‌کردند در این روز مرتکب کار ناپسندی نشوند و از دروغگویی، جنگ و خونریزی و حتی کشتن حیوانات برای تامین غذا هم پرهیز کنند. از دیگر آئین‌های جالب خرم روز  این بوده است که مردم مقابل درخت سرو که نماد مقاومت در برابر تاریکی و سرما بوده می‌ایستادند و عهد می‌کردند که تا سال آینده حداقل یک درخت سرو دیگر بکارند. این آیین زیبا نشان‌ از توجه ایرانیان به محیط زیست و طبیعت در تاریخ سرزمینمان دارد.
  • دی به آذر، دی به مهر، دی به دین: این سه روز از ماه دی هم به تشابه روز اول دی، تعطیل بوده و مردم به برگزاری جشن و سرور می‌پرداختند و به ستایش پروردگار مشغول می‌شدند. به جز جشن دیگان، در این ماه جشن‌های دیگری هم برگزار می‌شد. جشنی به نام میدیارم‌گاه که به معنای میان سال است، پنجمین جشن از جشن‌های شش‌گانه‌ی گاهنبار بود که در دی ماه برگزار می‌شد و از روز دی به مهر (پانزدهم دی ماه طبق گاهشمار زرتشتی)، به مدت پنج روز ادامه داشت. در این روز مرسوم بود که مردم انبار زمستان را برای تغذیه‌ی دام‌های خود انباشته از آذوقه کنند. جشنی دیگر که یک روز پیش از جشن گاهنبار پنجم برگزار می‌شد، جشن سیرسور نام داشت. این جشن را مرتبط با سوگواری جمشید شاه، پادشاه نیکوکار ایرانی، می‌دانند و دلیل برگزاری‌اش این بوده که مردم، اندوه مرگ جمشید را فراموش کنند و با روحیه‌ی بهتر به زندگی ادامه دهند. مرسوم بوده که در این روز مردم خوراکی‌هایی مثل گوشت را با سیر طبخ کرده و بخورند و از آنجا که معتقد بودند دیوها، جمشید را کشته‌اند، این کار را برای دفع دیو از زندگی خود لازم می‌دانستند.

1 دی ماه؛ روز میلاد خورشید ۱ دی ماه؛ روز میلاد خورشید با مراسم مختلفی از جمله آتش افروزی و پایکوبی جشن گرفته می‌شود

تفاوت تقویم شمسی و زرتشتی

در بررسی روزهایی که جشن دیگان در آن‌ها برگزار می‌شود، احتمالا متوجه تفاوت تاریخ این روزها در تقویم کنونی و تقویم زرتشتی شده‌اید. علت این تفاوت این است که در گذشته، همه‌ی ماه ها سی روزی بوده‌اند و در پایان سال، با افزودن پنج روز به اسفند ماه که پنجه دزدیده نامیده می‌شد، ۳۶۵ روز سال را کامل می‌کردند. امروزه در تقویم شمسی، ۶ ماه ۳۱ روزه داریم و همین امر باعث شش روز اختلاف در این دو تقویم شده و اولین روز از جشن‌های دیگان در تقویم زرتشتی، مطابق با بیست و پنجم آذر ماه تقویم شمسی است. بسیاری از دانشمندان و تاریخ‌شناسان معتقدند که در گذشته، دی ماه اولین ماه سال شناخته‌ می‌شده است، چون از نظر آن‌ها همانطور که روز اول هر ماه با نام پروردگار زرتشت (اهورامزدا) مشخص می‌شود، باید احتمال این را بدهیم که اهورامزدا در اول یا وسط سال هم نقشی موثر داشته باشد.
آرتور کریستن سن، دانشمند دانمارکی، معتقد است ایرانیان دو تقویم سالیانه داشته‌اند، یکی سال عامه و یکی سال دینی. سال عامه از انقلاب تابستانی شروع می‌شد و دهمین ماه آن، دی ماه بوده که از اعتدال بهاری شروع می‌شد. سال دینی اما از اعتدال بهاری شروع می‌شد، بنابراین نخستین روز آن، دی ماه یا خرم روز بوده است. در هر حال چیزی که مشخص است، تقویم زرتشتی به دلایلی مثل رعایت نکردن کبیسه یا احتمال وجود دو نوع تقویمی که به آن اشاره کردیم، به مسئله‌ی پیچیده‌ای برای دانشمندان تبدیل شده است. خصوصاً اینکه در منابع تاریخی به برخی ماه‌ها و آب و هوای مخصوص آن‌ها اشاره شده که با آب و هوای کنونی آن ماه‌ها هیچ تطابقی ندارد. نکته‌ای که اهمیت دارد این است که نام ماه‌های ایران باستان تا امروز هم در تقویم کشور وجود دارد، نام‌هایی که ریشه در فرهنگ غنی این سرزمین دارد و با معانی زیبای خود، یادآور برخی فضایل و صفت‌های نیکو می‌باشد.
بازی‌ها و رسوم جشن دیگان بازی‌ها و رسوم جشن دیگان

راهنمای برگزاری جشن دیگان

همانطور که تا به حال متوجه آن شدید، جشن دیگان، رسمی کاملاً زرتشتی و مربوط به ایرانیان باستان بود. این جشن را هم اکنون تمامی ایرانیان پیرو آئین زرتشت انجام می‌دهند و در تمامی روزهای ذکر شده از جشن دیگان، به شادی و سرور می‌پردازند. با ورود اسلام به ایران، تقویم زرتشتی دچار تغییر و تحول شد و تعداد زیادی از مناسبت‌های زرتشتی به دست فراموشی سپرده شد. آنطور که از ظاهر امر برمی‌آید، بیشتر توصیه‌های مربوط به جشن دیگان، توصیه‌هایی به رعایت نظافت و پاکیزگی و همچنین برگزاری جشن و شادی‌ست که منافاتی با اسلام نیز ندارد. اگرچه شاید کمی عجیب باشد اما می‌توانید، برگزاری جشن دیگان را نیز در میان جشن‌ها و مراسم اسلامی خود جای دهید. برای جذاب‌تر شدن موضوع، می‌توانید به شهرهای زرتشت‌نشین ایران (یزد و کرمان) نیز سری بزنید. حتما در میان زرتشتیان، می‌توانید تجربه جذاب‌تری از جشن دیگان را داشته باشید.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

الناز شاکردوست با پرویز پرستویی به سینما می روند!

فیلم سینمایی «مطرب» به تهیه کنندگی، کارگردانی و نویسندگی مصطفی کیایی، «قطار آن شب» به تهیه کنندگی بهروز رشاد، کارگردانی حمیدرضا قطبی و نویسندگی مشترک بهروز رشاد و حمیدرضا قطبی و «منطقه پرواز ممنوع» به تهیه کنندگی حامد بامروت نژاد، کارگردانی و نویسندگی امیر داساگر پروانه نمایش خود را دریافت کردند.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

بیوگرافی حسام محمودی بازیگر + زندگی شخصی هنری

در این مطلب بیوگرافی حسام محمودی را می خوانید

 

 

شروع با تئاتر

 

فعالیت حرفه ای خود را با تئاتر لیو به سرپرستی حسن معجونی آغاز کرد، او در این گروه در کنار یادگیری اصول بازی توانست در نمایش های جدی ایفای نقش کند

 

ورود به سینما

 

اولین حضور او در جلوی دوربین در سال ۱۳۹۱ صورت گرفت زمانی که ۲۶ ساله بود و بعد از تست دادن در فیلم سینمایی خسته نباشید به کارگردانی افشین هاشمی در نقش مرتضی ظاهر شد

 

عکس های حسام محمودی و مجتبی جباری

 

تسلط به زبان انگلیسی

 

آقای محمودی می گوید کاملا به زبان انگلیسی مسلط نیستم ولی به قول معروف می توانم گلیمم را از آب بیرون بکشم و در یکی از نقش هایی که داشتم از عهده این کار برآمدم

 

بازی در سه ژانر

 

بازی در سینما، تئاتر و تلویزیون سختی های خاص خود را دارد، من دوست دارم در صورت دریافت فیلمنامه خوب در این سه حوزه بازیگر را ادامه دهم

 

عکس حسام محمودی و بیتا سرخیر

 

تصمیمی به کارگردانی ندارم

 

به هیچ عنوان به کارگردانی در سینما فکر نمی کنم چون کار من نیست و نیاز به توان، دانش بالا، صبر و شکیبایی دارد، اما به هر حال دوست دارم کار در سینما را بعنوان بازیگری ادامه دهم

ازدواج

 

حسام محمودی چند سالی است ازدواج کرده و متاهل می باشد

 

عکس های حسام محمودی

 

ورود به تلویزیون

 

آقای محمودی اولین بار در سال ۱۳۹۳ با سریال گاهی به پشت سر نگاه کن وارد تلویزیون شد و در سریال زعفرانی سال ۹۴ و شکوه یکی زندگی و سایه بان در سال ۹۶ تجربه های موفقی بدست آورد

 

در سال ۹۷ نیز با سریال لحظه گرگ‌ و میش در تلویزیون حضور دارد

 

استقلالی

 

او یک استقلالی تمام عیار است و از کودکی پیگیر جدی این تیم می باشد

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

برنامه «عصرجدید» متفاوت می‌شود

ضبط مرحله دوم «عصرجدید» شروع شده است و ۶۰ اجرای برتر که با رای مستقیم هیات داوران، آرای مردمی، اعتبارنامه طلایی هیات ژوری و انتخاب گروه برنامه‌ساز، برگزیده شده‌اند در این مرحله حضور دارند.

«عصرجدید» در فصل دوم تغییراتی دارد و به طور مثال در آغاز هر اجرا، هر چهار ضربدر داوران، قرمزرنگ است و شرکت‌کننده‌ها باید با اجرای قوی‌تر خود نسبت به فصل مقدماتی، داوران را متقاعد کنند که ضربدرشان را سفید کنند.

در هر برنامه هم از میان اجراهای راه‌یافته به فینال همان شب، هیات ژوری تنها دو اجرا را برمی‌گزینند تا راهی مرحله آرای مردمی شود. این تغییر به این معنی است که قضاوت نهایی دور دوم، فقط و فقط به عهده مردم است و آنها هستند که از هر برنامه، با رای خود، تنها یک اجرا را برای حضور در مرحله نیمه‌نهایی برمی‌گزینند. بعد از پخش هر قسمت، مردم ۲۴ ساعت فرصت دارند تا از طریق اپلیکیشن یا با شماره‌گیری کد هر اجرا، رای خود را ثبت کنند و در نهایت، ۱۵ اجرا از میان ۶۰ اجرا، راهی نیمه‌نهایی خواهند شد.

از تغییرات دیگر برنامه هم می‌توان به متفاوت‌شدن دکور اشاره کرد.

برنامه «عصر جدید» در ایام ماه مبارک رمضان یکشنبه و دوشنبه ساعت ۲۲:۳۰ از شبکه سه سیما روی آنتن می‌رود.

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری

پشت‌پرده حذف بنیامین به روایت ارگان رسمی تلویزیون/ سلبریتی ممنوع!

به فاصله یک روز پس انعکاس گسترده و انتشار تحلیل‌ها و گمانه‌های متنوع در خصوص دلایل حذف ناگهانی برنامه “ماه ماه” با اجرای بنیامین بهادری از کنداکتور رمضانی شبکه سه سیما، روزنامه “جام‌جم” به‌عنوان ارگان رسمی صداوسیما امروز در گزارشی با تیتر “ماه مات” روایتی رسمی از پشت‌پرده این اتفاق ارائه کرد.

مهمترین نکته در این گزارش تایید نقش مستقیم مرتضی میرباقری در مقام معاون سیما در جلوگیری از پخش این برنامه است.

نویسنده گزارش ضمن اشاره به پیگیری و تدارک کامل شبکه سه و حتی هماهنگی با مهمانان این برنامه برای پخش در شب‌های رمضان، بر این نکته تاکید کرده است که؛ “اجرای این برنامه تلویزیونی مانند هر برنامه دیگری منوط به اجازه و موافقت دکتر میرباقری معاون سیمای رسانه ملی و چارچوب محتوایی برنامه و مهمتر از آن انتخاب مجری باید اول به تایید میرباقری می‌رسید. ”

مرتضی میرباقری معاون سیما مستقیماً با اجرای بنیامین بهادری مخالفت کرده‌است

در ادامه این گزارش آمده است؛ “آنگونه که از شواهد بر می‌آید، شبکه سه با این فرض که مجوز این برنامه صادر شده و مانعی در این مسیر وجود نخواهد داشت، زمینه‌های تولید برنامه و مذاکرات با عوامل و حتی مهمان‌ها را انجام داده است اما غافل از اینکه معاون سیما با حضور و استفاده از سلبریتی‌ها و هنرمندان در غیر از حوزه تخصصی خودشان مخالف است.”

فارغ از اینکه گزاره طرح شده در این گزارش درباره مخالفت با حضور سلبریتی‌ها در مقام مجری، متضاد با رویکرد تلویزیون و معاونت سیما حداقل در یک سال گذشته به نظر می‌رسد، اشاره به غافل بودن مسئولان یکی از مهمترین شبکه‌های تلویزیون از این رویکرد هم در نوع خود قابل تامل است.

بنابر نوشته روزنامه جام‌جم، تولید و پخش “ماه ماه” به طور کامل متوقف شده است و تلویزیون قصد دارد برای بعد از این حضور سلبریتی‌ها در قاب سیما را ضابطه‌مند کند. جلوگیری از اجرای بنیامین بهادری در ماه رمضان هم به‌عنوان “گام اول” در این مسیر توصیف شده‌است.

باید دید آیا رویکرد تازه معاونت سیما در ادامه حضور چهره‌هایی همچون محمدرضا گلزار، حمید گودرزی، دانیال عبادی، امیرعلی دانایی، پژمان بازغی و دیگر چهره‌هایی که در فهرست گزینه‌های بعدی برنامه‌سازان برای ورود به میدان اجرا قرار دارند هم تاثیری خواهد داشت؟

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری دریچه

خانواده «برد پیت» و «آنجلینا» (+تصاویر)

رادیو چین: بازیگران مشهور هالیوودی همراه فرزندانشان تعطیلات خود را در استرالیا میگذرانند.

آنجلینا جولی که چندی پیش فیلم «نشکسته» را در خلیج مورتن در استرالیا به مقابل دوربین برد. حالا تعطیلات خود را به همراه همسرش برد پیت و شش فرزندش در استرالیا سپری میکند. آنجلینا جولی و بردپیت از مشهورترین بازیگران هالیوود میباشند.

در ادامه تصاویری از تازه ترین تعطیلات خانوادگی برد و آنجلینا را، روی قایق تفریحی در استرالیا را مشاهده می کنید.

اخبار,اخبارفرهنگی,قایق تفریحی  بازیگران مشهور هالیوودی،خانواده «برد پیت» و «آنجلینا»

اخبار,اخبارفرهنگی,قایق تفریحی  بازیگران مشهور هالیوودی

اخبار,اخبارفرهنگی,قایق تفریحی  بازیگران مشهور هالیوودی

اخبار,اخبارفرهنگی,قایق تفریحی  بازیگران مشهور هالیوودی

 اخبار  فرهنگی  -برترینها

 

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری دریچه

نظر جالب نگارجواهریان درباره رامبد جوان!

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,نگار جواهریان

گفتگویی مفصل با نگار جواهریان درباره زندگی شخصی اش، و فیلم سینمایی “پریدن از ارتفاع کم” و نظرش درباره بازی رامبد جوان .

یک بار زن شهرستانی جوانی بود روی تخت بیمارستان که از شوهرش خجالت می کشید که بچه هایش را تنها گذاشته، بار دیگر عروسی بود سیاه پوش که با اقتدار بر صدر مجلس می نشست و حرف آخر را می زد. و جایی دیگر دختری بی قرار بود که علیه اراده ی مادرش عصیان می کرد. این بار اما زنی ست با جنینی مرده در شکم که در سکوت فقط نگاه می کند، به آدم ها، به عادت ها، به روزمرگی.

نگار جواهریان خوب بلد است آدم را غافلگیرکند. حتی در میانه ی گفت و گو با نقلی از وولف از متنی که خودت آن را ترجمه کرده ای ولی انگار او آن را زندگی کرده. نه این که تجربه ی ناکام نداشته (او و شهاب حسینی با آن چشم های همچنان هشیارشان در ساختن آن زوج ناتوان ذهنی کم و بیش ناکام بودند)، اما در وجودش جدیت و عزمی هست (و البته وسواسی در انتخاب نقش) که می تواند حتی به ناکامی هایش رنگی از تجربه ببخشد.

در کنار بحث درباره ی حضور چشم گیرش در پریدن از ارتفاع کم در این گفت و گو سعی کردیم به بخش های ناگفته ای از تجربه های گذشته گریز بزنیم، گرچه حرف های بسیاری نیز ناگفته ماند، از جمله درباره ی حضورش در موقت و اعترافات ذهن خطرناک من (که در نوبت اکران امسال اند) و قندون جهیزیه (که هنوز دیده نشده). کم تر بازیگری را سراغ داریم که این گونه دقیق و بیرحم به تجربه هایش نگاه کند؛ به لحظه های بودن، و لحظه های نبودن اش، یا همان «زمان های پنبه ای».

عمیق زندگی کردن یعنی چی؟
یعنی این که یک «بچه سوسول» خیابان فرشته ممکن است تجربه ی چه بسا بسیار عمیق تری حتی در از دست دادن یا هر موضوع دیگری داشته باشد.

این درواقع کلیشه ای ست که در ذهن همه هست.
بله. من خودم هم خیلی از خاطرات عمیق زندگی ام را به تازگی دارم به یاد می آورم.

چه مانعی تا الان وجود داشته؟
شاید چون نمی خواسته ام به یاد بیاورم. وقتی از طبقه ی اجتماعی حرف می زنیم، تا حد زیادی داریم از پول حرف می زنیم و وقتی از پول حرف می زنیم، درواقع اصلا از پول حرف نمی زنیم، بلکه از هزارتا چیز دیگر حرف می زنیم. بنابراین این تصمیم دسته جمعی همه مان است که بتوانیم همه چیز را دسته بندی کنیم.

به خودمان بگوییم اگر این کشو را باز کردیم این توش است و توی آن کشو چیز دیگر. بنابراین اگر کشوی بچه ی خیابان فرشته را باز می کنی، نمی خواهی با تجربه ی از دست دادن خانه ی رویایی کودکی هایش رو به رو بشوی. چون دیگر نمی توانی با خیال راحت هرکسی و هر موضوعی را در طبقه و کشوی مخصوص خودش بگذارید.

و این فقط هم مال تو نیست. یاد گلی ترقی افتاده که در همه ی داستان هایش ان گسست وحشتناک از دست دادن خانه هست. یک بچه فقیر این گسست را ندارد.
شاید توی یک خرابه زندگی کردن امنیت بیش تری داشته باشد تا زندگی در یک جای بی نقص که هرلحظه احتمال از بین رفتن دارد. با بمب یا هر چیز دیگری. بنابراین از یک جایی شروع کردم به یاد آوردن. اول سعی کردم آدم های دیگر را به یاد بیاورم و بعد سعی کردم دورانی از زندگی خودم را به یاد بیاورم.

یعنی به یاد آوردن این تجربه های عمیق به تو این اطمینان را داده که برای یک بازیگر خوب بودن چیزی کم نداری. شاید قبل تر در آن فضای بسته بندی شده ی ذهنی فکر می کردی جای کس دیگری را گرفته ای. انگار آن کسی که در ظاهر محرومیت بیش تری کشیده مستحق تر است.
برای من شاید این شکلی بوده که باید بهایش را می پرداختم. بهایش فاصله ی بین من ترانه… بوده تا طلا و مس. تقریبا ده سال. توی زندگی نامه ی ویرجینیا وولف که ترجمه کردید توصیفی هست از «زمان های پنبه ای» یا «لحظه های نبودنم.این چیزی که راجع به سطح می گویم ترس از پنبه ای شدن زمان ها است.

این ترسی ست که هیمشه داشته ام و الان که سن ام بیش تر می شود بیش تر هم می شود. وقتی زیاد کار می کنم، می خواهم این زمان های پنبه ای را در زندگی ام محدود کنم. وقتی کم کار می کنم هم عملا دارم همین کار را می کنم.

و کتاب «لحظه های بودن» دلیل قاطعی ست برای این که یک بچه ی مرفه هم می تواند تجربه های عمیقی داشته باشد.
و واقعیت این است که روند به یادآوردن، کار سخت تری ست. چون لازمه ی به یادآوردن این است که با آن زخم های گذشته هنوز ازشان خون می آید کنار بیایی. راحت ترش این است که به یاد نیاوری.

خب حرف زدن از پریدن از ارتفاع کم فرصتی ست که بچه های قبلی را هم در یک نمونه ی مشخص جمع بندی کنیم. چه قدر با یک فیلم نامه ی دقیق و مشخص سروکار داشتید؟
راستش خیلی. وقتی فیلم نامه را پیشنهاد کردند، من پرویز و فصل باران های موسمی را ندیده بودم ولی درباره شان شنیده بودم. فیلم نامه برایم شگفت انگیز بود. مطمئن بودم کسی این را نوشته که حتما مرا می شناسد. از خیلی لحظات فیلم نامه تعجب کردم و حتی ترسیدم، که کسی این قدر لحظات شخصی مرا دیده. بنابراین فیلم نامه ی دقیقی بود، ولی یک جاهایی هم تغییر کرد.

مثلا در پایان وقتی زن اثاث را می چید پشت در، تا موقعی که آن ها جمع بشوند و در را بشکنند، در فیلم نامه فاصله ای بود و در این مدت زن با بچه ی توی شکمش حرف می زد. من خیلی محکم ایستادم که این اتفاق نیفتد و این قضیه حذف شد. دلم می خواست قرص افسردگی خوردن زن هم حذف شود. چون این طوری ممکن است تعبیر شود که او آدمی افسرده ست و ربطی به بقیه آدم ها ندارد. مثل همان تقسیم بندی ها، مثل همان کشوها. ولی حامد روی این خیلی محکم بود. با این حال من هنوز فکر می کنم این بیاینه علیه روان پزشک هایی که قرص تجویز می کنند می توانست نباشد.

فرقش این است که اگر افسردگی زن نبود، این طور به نظر می رسید که انگار بد بودن حال زن فقط به بچه ربط دارد. شکل فعلی این طوری ست که بچه کمک کرده که او کمی حالش بهتر بشود. ولی حالا برگشته به حال قبلی اش. بنابراین بد بودن حال ربط دارد به وضعیت فرد در جامعه، که این هدف مهم فیلم است.
درست است. ولی نگاه من این است که داریم درباره ی پذیرفتن یک بخش مرده در زندگی حرف می زنیم، همان حرف فروید که مسیر مرگ و مسیر زندگی هر دو در زندگی هست و می شود به سوی مرگ هم زندگی کرد و سلامت روان داشت.

برای من تاکید زیاد روی از دست دادن بچه وجود نداشت. میل به خودکشی هم وجود نداشت. مطمئن بودم وقتی زن تصمیم می گیرد جنین مرده را برای چند روز نگه دارد، فقط برای چند روز است. مطمئن بودم تصمیم نگرفته همراه بچه بمیرد. هیچ لحظه ایش برای من میل به خودکشی نیست.

یک چیزهاییش اگزیستانسیالیستی تیپیک است. انگار از دل مدل سارتر می آید. حس بیگانگی، اراده برای انتخاب. انتخاب یک نگاه جدید به زندگی. شاید در سینمامان نداشته ایم نمونه ای که این قدر مشخص به این ایده بپردازد. چون پرویز که خیلی هم جنس این فیلم است، این قدر عناصر عینی را شدید می کند که دچار نقض غرض می شود.
یعنی به جای آن که جامعه را تبدیل به هیولا کند، خود «پرویز» هیولا می شود. به حامد رجبی گفتم این فیلم شبیه پرویز می شد اگر آب میوه ها واقعا مسموم بود. الان ما طرف زن ایم چون واقعا آب میوه ها مسموم نیست و کسانی که فکر می کنند مسموم است غیرعادی جلوه می کنند.

یک لایه ای از عقده و نادیده گرفته شدن در «پرویز» هست که به آدم ها احساس عذاب وجدان می دهد ولی در عین حال خطرناک جلوه می کند.

میزان خشونتی که پرویز از خودش نشان می دهد خیلی زیاد است.
محمد کارت مستندی دارد به نام خون مردگی که درباره ی آدم هایی ست که قمه می کشند و آدم ها را توی خیابان می زنند و تو به شدت می ترسی ازشان. ولی از یک جایی از فیلم دچار مهر عجیبی می شوی که توام با عذاب وجدان هم هست. یعنی می بینی چه طوری قمه از دست خودت رفته به دست آن ها. این در مورد پرویز هم صدق می کند.

ولی پرویز به این حس راه می دهد که به جای جامعه، خود پرویز را هیولا تصور کنی. توی پریدن از ارتفاع کم این اتفاق نمی افتد. از آن روزی که فیلم را دیدم مدام به این فکر می کنم که این عنوان به چی بر می گردد. یکی از معانی اش عصیان زن است که انگار تا آخر خط نمی رود و از ارتفاع کم می پرد.
معنی دومش حقارت جامعه ست. مثل آن جمله ی فروغ که «و نردبام چه ارتفاع حقیری دارد».به خصوص کاراکتر مرد، که دنیاش چه قدر کوچک است. دنیایی که نقطه اوجش خریدن آن ماشین زشت حقیر است. یعنی آدم ها به پریدن از ارتفاعی مفتخرند که خیلی کم است. عنوان فیلم عملا هر دو طرف را می تواند پوشش بدهد.
برای من اولین نکته ی تکان دهنده اش اسمش بود. جالب است یک کسی به ام گفت شاید با بازی کردن در این فیلم یاد بگیری از ارتفاع کم بپری. واقعا این کارکرد را برای من دارد. یعنی یک ارتفاعی را می شود انتخاب کرد که مفهوم پریدن درش وجود داشته باشد ولی نمیری.

فیلم شبیه آن شوخی مشهور است که یک دیوانه به ملاقات کننده اش می گوید می شود جای ما برعکس باشد، ولی شما تعدادتان بیش تر است! همان تشبیهی که در فیلم هم هست که تعداد ماشین هایی که از رو به رو می آیند نشانه ی حقانیت آن ها نیست. این حس را در موقعیت های متعدد موفق می شود نشان بدهد.
و چون نهال آن حالت عقده ای «پرویز» را ندارد راحت تر می شود باهاش همراه شد، با این که کارهای عجیب و غریبی انجام می دهد.

و جالب این است که نهال با آدم ها مشکل ندارد، با علمکردها مشکل دارد. با شوهر مشکل ندارد، با تلویزیون نگاه کردن مشکل دارد، با خریدکردن به عنوان یک ابزار مشکل دارد. با مکانیکی زندگی کردن مشکل دارد.
نهال نه فقط با آدم های دیگر مشکل ندارد، بلکه آن ها را دوست دارد. چون اگر دوست داشتنی در کار نبود، ممکن بود برای عصیانش راه دیگری را برود. نهال سعی می کند با عصبانیتش چیزی را به دیگران بفهماند. نایستاده با تفاخر آن ها را نگاه بکند.

ارتباطش را با آن ها قطع نکرده…
یا جنس بد معرفی شده ای را روشنفکری را ندارد. اعتراض تحقیرآمیز ندارد.

قطاری ست که سوارش بوده و وقتی پیاده شده از خودش می پرسد «چه طوری سوارش بودم؟» و این شامل همه ی مکانیزم های عادی شده ی زندگی می شود. انگار دارد آداپته شدن را زیر سوال می برد. می گوید توقف کنید و نگاه کنید.
چیزی که نهال را حفظ کرده یک ساحتی از ترس است، که شبیه همان ترس از «پنبه ای شدن» زندگی ست. این ترس کمک می کند که شخصیت او را بفهمیم و کاملا ویرانگر نبینیمش. شاید بهترین مثالش همان سکانس آخر است که فرار می کند و پناه می گیرد. نه برای اینکه با آن جنین بمیرد، بلکه چون می ترسد.

پریدن از ارتفاع کم پازلی را در نقش هایی که بازی کردی کامل می کند. یک سری از نقش هایت آن دختر معصوم و ساده بود (یه حبه قند و شبانه روز و طلا و مس). آن طرف تر می ریم به نقش ات در هیچ، که یک نوع بدجنسی و بیرحمی درش هست (کسی که می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند، ولی آن قدر شدید نیست که تماشاگر این بیرحمی را باور کند). در بی خود و بی جهت تبدیل می شود به خودخواهی، که «چیزی را می خواهم و آن را به هر قیمتی به دست می آورم.» شخصیت نهال انگار این ها را به هم پیوند داده.
هم پیوند داده و هم برش زمان گذشته.

یعنی اگر این خودآگاهی را ازش بگیریم، شبیه پسند می شود، و در عین حال خودخواهی شخصیت بی خود و بی جهت را هم دارد.
خودخواهی توش نیست. چیزی که باعث می شود با همه ی آن ها فرق داشته باشد، انکارنکردن مرگ است. سعی دارد همین را به بقیه هم بگوید. معنی اش هم این نیست که از یک ارتفاع بلند بپریم و بمیریم. فقط از یک ارتفاع کوتاه بپریم و مفهوم مرگ را که در همه چیز هست ببینیم. اگر خودخواهی درش بود، اصلا این مسیر را نمی رفت.

به هر حال مسیر تخریب را می رود. وقتی چهار میلیون و خرده ای می دهد پای لباس، این فقط برای اصلاح جهان نیست، بلکه حاضر است یک چیزهایی را خراب کند.
کاراکتر نهال خیلی خاص است. برای رو به رو شدن باهاش با هیچ شیوه ای که ما بازیگران بلدیم نمی شد رفت سراغش. هیچ راهی نبود جز فهمیدنش.

این پیداکردن با تمرین اتفاق افتاد یا با نماهای مجدد؟
خیلیش در تمرین های قبل از فیلم برداری پیدا شد. به لحاظ عملی شبیه تمرین هایی که این جا بدون من با بهرام توکلی داشتم نبود. آن جا روی حتی پلک زدن و نوع چرخاندن سر و چیزهای دیگر کار می کردیم.

این جور وقت ها چه قدر به دریافت خودت از بازیت اطمینان داری و چه قدر به کارگردان؟
بستگی دارد به این که کارگردان کی باشد؟

جایی بوده که اعتماد کامل کرده باشی به کارگردان؟
هیچ وقت پیش نیامده که صددرصد اعتماد کنم.

طی فیلم برداری یاد بچه ی رزماری پولانسکی بودید؟
حرف نزدیم راجع به اش.

نمی شود به این شباهت هیچ انگی زد، ولی ایده ی کلی دو فیلم خیلی شبیه است. هجوم رجاله ها و تک افتادگی یک مادر و جنین.
چه عجیب! الان که گفتید می بینم این شباهت هست. ولی درباره ی شباهتش به رمان بیگانه کامو فکر کرده بودم.

بیگانه کامو مرا قانع کرد که اشتباه است فکر کردن به این که چرا بهانه ی ورود به بحران در فیلم، مرگ بچه است. چون در بیگانه هم بهانه، مرگ مادر است. به لحاظ بازی فکر می کنم این جا نقطه ی مقابل بازی است در بی خود و بی جهت هستی. آن جا یک جور حاضرجوابی داری، و این جا تبدیل می شود به مکث. همه چیز با مکث همراه است.
این چیزی بود که حامد در پیش تولید درباره اش حرف می زد. همیشه می گفت وقتی وارد دفتر می شوی باید دو سه ساعت بگذرد تا برسی به ریتم نهال. اولش انرژی داری و وقتی خسته می شوی شبیه او می شوی. حامد خیلی خوب می دانست که نهال چه شکلی ست. نقشه ی راه کاملا دستش بود.

فیلم با این که نهال را از بقیه جدا می کند، ولی در کل یک دنیا می سازد. و آدم های دیگر هم توی همین دنیا هستند. مثالم شخصیت شوهر است. او به زنش می گوید: «اگر من نرمالم، تو افسرده ای، و اگر تو نرمالی، همه ماها زیادی خوشحالیم.» ولی توی فیلم آن قدرها هم خوشحال نیست. کی این جمله را می گوید؟ کسی که به خوشحالی شهره است: رامبد جوان، ولی در فیلم او فقط یک ذره از نهال خوشحال تر است. آن قدر نیست که فیلم از هم بپاشد.
اتفاقا رامبد جوان خیلی کنترل شده بازی می کند و این خیلی خوب است.

این مدتی که رامبد بازی می کند به نسبت نقش های دیگرش افسرده ست! چه قدر خودتان حواس تان به این قضیه بود؟
موقعی که من وارد پروژه شدم هنوز بازیگر نقش شوهر انتخاب نشده بود و وقتی حامد گفت به رامبد فکر می کند، به نظرم آمد که چه عجیب و سخت بود رامبد با آن همه گرفتاریش بتواند بیاید و فکر می کردم نمی آید. و خوشحال شدم آمد. این شکل از کار را پذیرفتن، زیر این مانیفست رفتن به نظرم خیلی قابل احترام است.

به نظرم همان قدر که حضور پرویز پرستویی فیلم امروز را نابود کرد، چون بک گراندهای گفته نشده ی شخصیت را با «حاج کاظم» پُر کرد، این جا بک گراند رامبد جوان به کاراکتر کمک کرده. این جا لازم نیست رامبد به اندازه ی خنداونه شاد باشد، چون آن شادی در بک گراند ذهنی بیننده از رامبد هست.
و این خیلی تکان دهنده ست. کسی که همه ی عمرش تلاش کرده برای شادی مردم، خیلی عجیب است که بیاید برای این نقش.

تازه حرف فیلم انگار طعنه ای ست به مدل بیرونی رامبد. انگار رامبد تن داده که در معرض اتهام فیلم قرار بگیرد.
این به نظرم ویژگی استثنایی رامبد است. فکر می کنم پذیرفتن این نقش این را ثابت می کند که حدی از درک عمیق درد در او هست که تصمیم گرفته کاملا راه برعکس اش را برود. درواقع برای همین است که انتخابش معمولا شادبودن است.

آخر فیلم وقتی شوهر آن جمله را می گوید که «من بچه ام مرده» انگار این سیکل برای او هم تکرار می شود.
و در این لحظه ست که فکر می کنیم این دوتا آدمی که در طول فیلم این قدر از هم دور بوده اند حالا می توانند کاملا به هم نزدیک بشوند.

راستش این روزها خیلی به یاد حرفی ام که حامد محمدطاهری خیلی سال پیش در کارگاهش به ما گفت. یک تصویر فراموش نشدنی بود. گفت بیایید جوانی را یک گل تصور کنید. خودش اسمش را گذاشته بود «هانای جوانی»، می گفت این همانی ست که برای شما در کار و زندگی و وجودداشتن الهام بخش است. یک روز عمر این گل تمام می شود. دیگر نیست. باید تا قبل از این که تمام شود و درواقع همیشه، تا آخر عمر، بگردید دنبال چیزی که بیاید جای آن. هرکس باید راه خودش را پیدا کند.

اخبار فرهنگی –  مجله همشهری سینما ۲۴

 

 

دسته‌ها
اخبار فرهنگی و هنری دریچه

مهران مدیری درد را عریان‌تر از آنچه بود به ما چشاند!

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,سریال مهران مدیری

یادداشت یک معلم درباره سریال “درحاشیه” مهران مدیری نقدی نوشت که با هم می خوانیم.

ناگهان دل درد شدیدی به سراغ مدیر مدرسه می‌آید و شبانه او را راهی بیمارستان می‌کند. پس از سردرگمی و بی‌سامانی در بیمارستان‌های دولتی، فرزندانش از سر بی‌تابی و به پیشنهاد یک پرستار، او را به یکی از نام‌آورترین بیمارستان‌های خصوصی می‌برند. به سرعت پرستاران دور و بر مدیر را می‌گیرند و دکتر کشیک با تشخیص انسداد روده، دکتر متخصص را فرا می‌خواند.

پزشک متخصص تشخیص را تأیید و اتاق عمل برای یک جراحی سنگین آماده می‌شود. همه چیز فراهم می‌شود و بیمار با دردی کشنده در آستانه ورود به اتاق عمل قرار می‌گیرد. دکتر فرزند ارشدش را فرا می‌خواند و پس از گوشزد خطر‌های عمل، درخواست ٣‌میلیون تومان (!!!) دستمزد می‌کند. فرزند سر‌در‌گم و هیجان‌زده، بر تخفیف پای می‌فشارد و دکتر نمی‌پذیرد و در آخر هم با واژه «خود می‌دانید!» به اصرار‌های پسر هراسان پایان می‌دهد. پسر پیشنهادِ پزشک را با خانواده در میان می‌گذارد و در پایان از سر ناچاری و هراسِ از دست دادن پدر، پیشنهاد را می‌پذیرند. خانواده در گیرودار فشار‌های عصبی عمل، درگیر چگونگی تهیه دستمزد پزشک است و ناچار …

مدیر عمل می‌شود و رو به بهبود نسبی اما پس از چند هفته دوباره دل‌درد و بیمارستان و تشخیص و اتاق عمل و رضایت‌نامه و …

پیشنهاد پزشک متخصص دوم اما این بار ١٩‌میلیون تومان!!! پسر می‌گوید دکتر! پدر من یک معلم است که حقوقش در یک سال، ١٩میلیون تومان نمی‌شود. دکتر می‌گوید عمل پیشین درست انجام نگرفته و سبب عفونت شدید شده است و حتما باید عمل شود. مدیر در آستانه خطر است. پسر می‌اندیشد اتومبیل و خانه و … بدون پدر ارزشی ندارد و با همه گرفتاری‌های مالی می‌پذیرد و پدر وارد اتاق عمل می‌شود.

هزینه‌های بیمارستان و دارو با بیمه نه‌چندان تکمیلی آموزش‌و‌پرورش تحمل‌کردنی است! اما هیچ بیمه‌ای زیر بار دستمزد غیرقانونی اما جا‌افتاده! دکتر‌ها نمی‌رود و مدیر در آستانه بهبود به این می‌اندیشد که چرا باید در چند هفته، دسترنج یک عمر تلاشش از کف رود و در آستانه بازنشستگی به خانه نخست زندگی باز‌گردد؟!

بی‌گمان در جامعه پولی شده ما بسیاری از ارزش‌ها از پنجره سود نگریسته می‌شوند. اخلاق خود را با سود هم‌راستا می‌کند و خواسته یا نا‌خواسته بسیاری افراد در هر کنشی نخست به ارزیابی میزان پولی که به دست می‌آورند یا پولی که از دست می‌دهند، رابطه خویش را با دیگران پی می‌ریزند و سامان می‌دهند. شاید تا این‌جا هیچ مشکلی نباشد اما پولی شدن برخی افراد یا حرفه‌ها، اخلاق را به گونه‌ای سهمگین به چالش می‌کشد و بر باد می‌دهد.

بی‌گمان پزشک و پزشکی از آن افراد و از آن حرفه‌هاست. جان انسان، ارزشمند‌ترین گوهر زندگانی اوست و از دست‌ دادنش بزرگترین زیان. گاهی خانواده‌ها با این‌که می‌دانند عزیزشان حتی با پرداخت هزینه از دست می‌رود، همه کاری می‌کنند و تنها به زندگی او می‌اندیشند. حال در این موقعیت حساس، اگر کسی از جایگاه یا شغلش بهره‌های غیراخلاقی ببرد، واقعا نوبر است. بی‌گمان در هر حرفه‌ای، خوب، بسیار و بد هم قابل شمارش؛ اما «یک» بد هم برای حرفه پزشکی بسیار زیاد است.

برای از میان برداشتن بداخلاقی، یکی از راه‌هایش، فاش‌گویی و بیان درد است. گرچه بسیاری از بخش‌های سریال تلویزیونی «در حاشیه» که در روزهای گذشته پخش آن از تلویزیون متوقف شد را ندیدم اما بی‌گمان مهران مدیری به‌رغم همه نقدهای محتوایی و فنی که به کارش وارد آوردند، با توجه به داشته و نداشته‌های جامعه و فرهنگ ما، بخشی از واقعیتِ زشتِ فرهنگ پول‌محور را به رخ تک تک‌مان کشید. او درد را عریان‌تر از آنچه بود به ما چشاند، آیا هنر به نمایشِ زیبایی‌ها و زشتی‌ها به توان چند نیست؟!

 

اخبار فرهنگی – خبرآنلاین

 

دسته‌ها
دریچه

خداحافظی گوینده قدیمی اخبار ورزشی پس از ۲۵ سال

اخبار,اخبار امروز,اخبار جدید

گوینده قدیمی اخبار ورزشی، پنجشنبه ۲۸ اسفند در اخبار ساعت ۲۱ با تلویزیون خداحافظی کرد.

 محمدرضا حیاتی گوینده پیشکسوت خبر، شامگاه پنجشنبه ۲۸اسفند حین اجرای بخش خبری ساعت ۲۱، اعلام کرد قرار است با محمود معصومی گوینده اخبار ورزشی خداحافظی صورت بگیرد.

در ادامه، محمود معصومی پس از ۲۵ سال اجرا و گویندگی در حوزه اخبار ورزشی در استودیو حاضر شد و با اعلام اینکه بازنشسته شده، آخرین گویندگی اخبار ورزشی خود را انجام داد.

اخبار فرهنگی – مهر