دسته‌ها
ضرب المثل

میخشو بکوب سر زبون من

 

میخشو بکوب سر زبون من , داستان ضرب المثل

یه روزی یکی پیاده از شهر به ده می رفت
ظهر شد و گرسنه شد و زیر درختی نشست و لقمه ای رو که زنش برای تو راهی براش گزاشته بود رو بیرون اورد تا بخوره
هنوز لقمه اولو دهنش نگذاشته بود که سواری از دور پیدا شد
مرد طبق عادت همه مردم بفرمایی زد و از قضا سوار ایستاد و گفت:رد احسان گناهه
از اسب پیاده شد و به این طرف و اون طرف نگاه کرد و چون جایی رو برای بستن اسبش پیدا نکرد پرسید
افسار اسبم رو کجا بکوبم
طرفم که از اون تعارف نا به جا ناراحت شده بود گفت :میخشو بکوب سر زبون من
منبع:babaghesse.blogfa.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

چیزی که عوض داره گله نداره

 

ضرب المثل , چیزی که عوض داره گله نداره

در یک‌ روز پاییزی‌ ملانصرالدین‌ توی‌ حیاط‌ خانه‌اش‌ نشسته‌ بود و داشت‌ از آفتاب‌ لذت‌ می‌برد که‌ ناگهان‌ متوجه‌ شد کسی‌ دارد با عصبانیت‌ در خانه‌اش‌ را می‌زند.
تا ملا از جا بلند شود و در خانه‌ را باز کند، کسی‌ که‌ پشت‌ در بود چندبار محکم‌ به‌ در کوبید و فریاد زد: .در را باز کن‌ ببینم‌ ملا؟.
ملانصرالدین‌ در خانه‌ را باز کرد و دید یکی‌ از همسایه‌هایش‌ با عصبانیت‌ و ناراحتی‌ پشت‌ در ایستاده‌ است. سلامی‌ کرد و گفت: .چه‌ خبر است‌ مرد حسابی،تو که‌ در خانه‌ را از جا کندی..
همسایه‌ ملا با ناراحتی‌ گفت: .چه‌ سلامی، چه‌ علیکی‌ با دسته‌ گلی‌ که‌ سگ‌ تو به‌ آب‌ داده، انتظار دیگری‌ داشتی؟.
ملا گفت: .من‌ که‌ نمی‌فهمم‌ چه‌ می‌گویی، مگر سگ‌ من‌ چه‌کار کرده؟.
همسایه‌ گفت: .چه‌کار کرده؟ سگ‌ تو پای‌ زن‌ مرا گاز گرفته‌ است..
ملا گفت: .عجب! اما در این‌ میان‌ من‌ چه‌ تقصیری‌ دارم، درِ بی‌گناه‌ خانه‌ چه‌ تقصیری‌ دارد که‌ آن‌ را می‌شکنی..
همسایه‌ گفت: .یعنی‌ چی؟ بالاخره‌ سگی‌ که‌ پای‌ زن‌ مرا گاز گرفته‌ سگ‌ توست‌ و هر طور شده‌ باید زیانی‌ را که‌ سگت‌ به‌ من‌ زده‌ است‌ جبران‌ کنی..
ملانصرالدین‌ که‌ دید همسایه‌ حرف‌ حساب‌ سرش‌ نمی‌شود، فکری‌ کرد و گفت: .عیب‌ ندارد، جبران‌ می‌کنم. تو هم‌ سگت‌ را بفرست‌ بیاید خانه‌ تا پای‌ زن‌ مرا گاز بگیرد. چیزی‌ که‌ عوض‌ دارد گله‌ ندارد..
از آن‌ به‌ بعد هر وقت‌ بخواهند بگویند جواب‌ خوبی‌ خوبی‌ است‌ و جواب‌ بدی‌ بدی‌ است‌ یا هر وقت‌ بخواهند بگوید، هر کار خوب‌ و بدی‌ پاداش‌ دارد و آدم‌ باید نتیجه‌ کارش‌ را هم‌ تحمل‌ کند، می‌گویند: .چیزی‌ که‌ عوض‌ دارد، گله‌ ندارد.

منبع:p30.baranpatogh.ir

 

دسته‌ها
ضرب المثل

ضرب المثل بره کشان است

 

ضرب المثل بره کشان است, کشتن بره, داستان ضرب المثل

در عبارت بالا به ظاهر معنی و مفهوم ذبح و کشتن بره – بچه میش – افاده می شود که به منظور کباب و بریان کردن و بر سفره نهادن، این حیوان ملوس و بی آزار را سر می برند و با اشتهای تمام تناول می کنند. اما در معنی و مفهوم استعاره ای کنایه از اخاذیهای کلان و خوشگذرانیهای چشمگیر است که غالباً غیر مجاز و نامشروع بعضاً حاصل آمده باشد.

 

فی المثل اگر بگویند: بره کشی یا بره کشان فلان دسته و جمعیت است، به قول علامه دهخدا یعنی: زمان استفاده های مالی آنان و زمان خوشگذرانی آنهاست.

 

اما ریشه تاریخی آن:
بره، به طوری که همگان دانند، همان بچه گوسفند است که هنوز چند ماه از تولدشان نگذشته، چوپانان آنها را از شیر مست می کنند و به ثروتمندان شکمباره می فروشند تا یک وعده، فقط یک وعده از گوشت نرم و لذیذ آن لذت برند و شکم بی هنر را سیر سازند. چوپانان موصوف برای آنکه بره را شیر مست و خان پسند کنند آن را دو مادره میکردند تا از دو میش شیر بخورد و سخت فربه شود.

 

از این چوپانها بی انصافتر آنهایی بودند که گوسفند باردار و آبستن را ذبح میکردند و بره درون شکم را که به نام تودلی موسوم است به افرادی بی رحمتر از خود میفروختند. این نابخردیها و اعمال بی رویه سبب شده بود که به قول تاورنیه سیاح معروف فرانسوی در عصر صفویه: «… شتر به ارمنستان و آناطولی فروخته می شد. گوسفند ایران تا اسلامبول و ادرنه نیز می رفت.»  و اکنون به صورت یخ زده و منجمد از اروپا و استرالیا به ایران وارد می شود.

 

در طول تاریخ ایران، تنها زمامداری که از بره کشی و بزغاله کشی قویاً جلوگیری کرده، قاورد سلجوقی پادشاه کرمان بود که در حکومت سی و دو ساله خود به قول محمد بن ابراهیم: «…. هرگز رخصت نداد که بر خوان او بره یا بزغاله آورند و قصابان نیز نهاراً جهاراً نیارستندی به مذبح برد. گفتی: بره و بزغاله طعام یک مرد باشد، و چون یکساله شد طعام بیست مرد، و در پروردن آن رنجی به کسی نمی رسد. علف از صحرا می خورد و می بالد.»

 

در واقع بره کشی و بره کشان از قدیمترین تاریخ حشم داری در نزد حشم داران معمول و متداول و مایه افاده و افتخار بوده است تا با این عمل نابخردانه، شخصیت کاذبه خویش را به رخ دیگران بکشند، ولی واقعه ای که آنرا به طور کامل و صریح ورد زبان ساخته، صورت ضرب المثل به آن داده، واقعه تاریخی زیر است که فی الجمله شرح داده می شود:

 

شادروان حسن مستوفی الممالک که چهار راه حسن آباد (در تهران) به نام او نامگذاری شده، از رجال نامدار و شریف ایران است که به علت کمال امانت و صداقت و وطنخواهی به نام آقا معروف بوده است. زنده یاد مستوفی الممالک از اردیبهشت ۱۲۸۶ تا اردیبهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در شش کابینه سمت وزارت جنگ و مالیه را داشت و از سال ۱۲۸۹ تا خرداد ۱۳۰۶ خورشیدی ده بار نخست وزیر ایران شد، که تمام دوران خدمتش به پاکی و نیکنامی مصروف گردید.

 

باری پس از آنکه کابینه قوام السلطنه در پنجم خرداد ۱۳۰۱ خورشیدی استعفا کرد، مستوفی الممالک با رأی اکثریت مجلس چهارم به ریاست وزرا منصوب گردید. در اواخر مجلس بر اثر اختلافات شدیدی که بین نمایندگان مجلس و اعضای دولت پیش آمد (که البته بر محور انتخابات دوره پنجم مجلس دور میزد) نامه ای مبنی بر عدم اعتماد به دولت به امضای چهل و پنج نفر از نمایندگان مجلس رسید تا دولت مجبور به استعفا شود ولی زنده یاد مستوفی الممالک که به ریشه اختلافات و بازیهای پشت پرده کاملاً واقف بود زیر بار استعفا نرفت و حرفش این بود که: «باید استیضاح کنند و من جواب بگویم. اگر رأی اعتماد به حد کافی نداشتم کنار بروم.»

 

کار این محاوره و مشاجره به درازا کشید و بالاخره مرحوم مدرس و عده ای از رفقایش که در صف مخالفان بودند، اجباراً ورقه استیضاح را که مربوط به «رویه دولت نسبت به سیاست خارجی» بود توسط رییس مجلس به دولت ابلاغ کردند. روز مزبور از طرف ناطقین دو طرف که مهترین آنها مدرس و فروغی وزیر خارجه بودند، بیانات شدیدالحنی در لفافه تعریض و کنایه ولی با کمال احتیاط رد و بدل شد. عاقبت زنده یاد مستوفی الممالک که دامن خویش را از هرگونه آلودگی منزه میدانست با کمال ناراحتی پشت تریبون رفت و ضمن نطق تاریخی خویش چنین گفت: «… از چندی به این طرف مشتری زیاد برای صحت عمل و اجرای قانون و پاکدامنی نمی بینم. هیچ وقت برای رسیدن به مقام تلاش نکرده ام. خوشوقتم که در این موقع آقای مدرس بیش از قصور نسبتی به کابینه نداد، و با اطمینان میگویم که کابینه اندک قصوری هم در وظیفه نکرده است…. مطالب روشن است.

 

وضعیات امروز طوری است که مداخله امثال من پیشرفت ندارد. اشخاصی می خواهند آجیلها بخورند و آجیلها بدهند. ایام غیبت مجلس هم، ایام بره کشی است. معده من ضعیف است. برای حفظ احترام اکثریت میروم و استعفای خود را خدمت اعلیحضرت (احمد شاه) میدهم.»  و از مجلس خارج شد و مشیر الدوله مأمور تشکیل کابینه گردید.

 

کاری به دنباله مطلب و جریان مجلس نداریم. غرض این است که بره کشی و بره کشان از این تاریخ و با این نطق تاریخی مرحوم مستوفی الممالک ورد زبان و قلم سخنرانان و نویسندگان جراید و مجلات گردید و رفته رفته در محافل خصوصی و محاورات عمومی صورت ضرب المثل پیدا کرده است.
منبع:farhangsara.com