دسته‌ها
داستان طنز

داستان عشقی فرشته و پرسیل

داستان عشقی فرشته و پرسیل

ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﮐﻨﻨﺪ ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ .
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ
ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ
ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ , ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ
ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺍﺭ …
ﮐﻨﻪ ﭘﺪﺭ
ﺩﺧﺘﺮ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟّﻪِ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝِ
ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ
ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﯾﮏ
ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ
ﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺵ
ﮔﻠﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ
ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ
ﻭﻟﯽ
ﺑﺎﺯ
ﻟﮑّﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺷﺘﻪ
ﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﻪ
ﺩﺧﺘﺮﻩ
ﻣﯿﺎﺩ
ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ
ﺍﻭﻥ ﻟﮑّﻪ ﻫﺎ
ﺭﻭ ﺑﺮ
ﻃﺮﻑ
ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺷﺐ
ﺑﻌﺪ
ﻫﻤﺎﻥ
ﻓﺮﺷﺘﻪ
ﺑﻪ
ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ
ﺍﻭﻥ ﻣﯽ
ﮐﻨﻪ .
ﻣﺎﺩﺭِ
ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ
ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ
ﻟﮑﻪ ﺭﻭ
ﺑﺮ
ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ . ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﺩ ﻭ
ﺍﻭﻧﻬﺎ
ﻣﺘﻮﺟّﻪ
ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ
ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ
ﺭﻭ
ﺑﻪ
ﺩﺧﺘﺮ
ﻣﯿﺪﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ
ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﻓﺮﺷﺘﻪ
ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﭘﺮﺳﯿﻞ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻤﯿﺰ
ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ
ﻓﺭﺍﻭﺍﻥ
ﻟﮑﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻩ
ﺍﺯ ﻟﮑﻪ ﻫﺎ
ﺑﺎﻗﯽ
ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ \”
ﺷﺴﺘﺸﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﺳﯿﻞ …
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﯾﻨﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ
ﻧممیگم

snacksms

دسته‌ها
مطالب طنز

دعوای دختر و پدر (طنز باحال)

دعوای دختر و پدر (طنز باحال)

 

پدر و دختر

سال ۱۲۳۰
مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم…
زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش…
— بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال ۱۲۸۰
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده…
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت…
— بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

پدر و دختر

سال۱۳۳۰
مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم…
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کونی…
— بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال۱۳۸۰
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…
زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).
مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه… نه… نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره…

سال۱۴۰۰
دختر: چی؟ چی گفتی مرتیکه ی ****؟ دارم بهت می گم ماشین بی ماشین. همین که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشینم می خوام. میخوای بری بیرون پیاده برو…
باباه:جیکش در نمی یاد…
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…
— بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه.

دسته‌ها
داستان طنز

داستان طنز ملانصرالدین و شمع کوچک

در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می‌شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.

ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.

ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.


منبع:gizmiz

دسته‌ها
داستان طنز

داستان طنز برخورد یک زن و شوهر با ماموران

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند و آنها را خواستند! پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟ زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم ماموران مدرک خواستند، زن و مرد گفتند نداریم! ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید؟! زن و مرد گفتند برای ثابت کردن این امر نشانه های فراوانی داریم…!

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند، ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند، ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند، ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند، می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند، اما یکی از ما جلوتر از دیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند، ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند، ما لباسهای کهنه تنمان است…!

هشتم، … ماموران گفتند خیلی خوب، بروید، بروید،.. فقط بروید

منبع: سیمرغ

دسته‌ها
جوک زنان

داستان جالب و خنده دار جوک

شوهری یک پیامک به همسرش ارسال کرد :
سلام ، من امشب دیر میام خونه ؛ لطفا همه لباسهای کثیف من رو بشور و غذای مورد علاقه ام رو درست کن … ولی پاسخی نیومد !
پیامک دیگری فرستاد :
راستی ! یادم رفت بهت بگم که حقوقم اضافه شده و آخر ماه میخوام برات یه ماشین بخرم …
همسر : وای خدای من ! واقعا ؟
شوهر : نه ، میخواستم مطمئن بشم که پیغام اولم به دستت رسیده یا نه !!!
منبع:mollanasreddin
دسته‌ها
جوک و لطیفه

گلچین جوک های تاپ و شاخ پایانی سال

ملت میرن آتلیه عکس میگیرن نیم کیلو فتوشاپ روی صورتشون خالی میکنن بعد وقتی میری از نزدیک میبینیشون قصر رویاهات تبدیل میشه به یه همکف ۴۰ متری !
.
.
یادش بخیر یه وقت میگفتن سیگار نکشید پسته بخورید …
دیگه از این به بعد باید یه پاکت سیگار بزاریم توی جیبمون هر وقت هوس پسته کردیم یه نخ بکشیم !
.
.
من هنوزم که هنوزه نفهمیدم از کجا معلوم میشه ادکلن زنونه س یا مردونه ؟

.
.
سگ و گربه ازدواج میکنن … با هم تفاهم نداشتن طلاق گرفتن !
چیه حتما منتظری بگم بچشون چی شد ؟ آره ؟
اگه بچه دار میشدن تو خرجشو می دادی با این گرونی ؟
.
.
یکی از معضلات ذهنی من اینه که وقتی از کسی میپرسم : چای میخوری ؟ میگه : خیلی ممنون !
آخه چرا تشکر میکنه ؟ من که نمیفهمم بالاخره میخوری یا نه ؟
.
.
به سلامتی رفیقاااااااااااااااام که منو واسه خودم میخوان نه واسه پسته های تو جیبم !!!
.
.
ـــــهههههههههههـــــ
ـــــهههههههههههـــــ
ـــــهههههههههههـــــ
معرفت رو ببین و یاد بگیر تو این گرونی برات کباب فرستادم !
.
.
اس ام اس غضنفر به نامزدش برای تولد :
عزیزم تولدت مبارک ایشالا تا آخر عمر زنده باشی !
.
.
هیچی بدتر از این نیست که شام خوشمزه داشته باشید ، مهمونای خوب داشته باشید ، فیلم عالی هم تلوزیون داشته باشه اما تو مشقات مونده باشه !
یادتونه ؟
.
.
خوشحال میشم منو از این سردرگمی در بیارین :
اگه “یک” استاد نمیتونه همه درسارو درس بده ، “یک” دانش آموز چطوری میتونه همه درسارو یاد بگیره ؟
.
.
بزارین گ.ه.م.و بخورم چیست ؟
آخرین تلاش یک درمانده برای زدن حرفش تو یه جمع خودمونی و صمیمی …
.
.
ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻧﻪ ﻣﺠﺮﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ! ﻋﻨﻦ آقا عن …
.
.
یکی از عجایب خلقت اینه که وقتی ۱۰تا دختر دارن حرف میزنن ، همزمان با هم حرف میزنن و عجیب تر اینکه حرفای همدیگه رو هم میفهمن !
.
.
یارو میره خواستگاری میگه پسته فروشم ، پراید هم دارم ؛ تحقیق میکنن گندش درمیاد که دکتره !
.
.
توی مطب آرامش خودتونو حفظ کنید وگرنه :
آقای دکتر اسهال به روتون گلاب دارم !
.
.
خدایا هیچ جوونی رو از در هیچ یخچالی ناامید برنگردون !
.
.
بدترین لحظه بعد یه بحث کردن اینه که یادت میاد باید چیزای بیشتری میگفتی‌ اما دیگه دیر شده !
.
.
اینایی که رنگ پوستشون تیره ست
اینایی که هیچکس دوسشون نداره
اینایی که معمولا شبا از خلوتشون بیرون میزنن
همینایی که جثه کوچیکی دارن اما خیلیا ازشون میترسن
اینایی که خدا دوتا بال بهشون داده
اینا سوسکن ، سریع با یه دمپایی بزنین توی سرشون !
.
.
کبوتر با کبوتر باز باران با ترانه میخورد بر بامش بیش برفش بیشتر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور خربزه با پوست موزو میندازی زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره !
.
.
به خدا پارک دوبل اصلا سخت نیست فقط کافیه حواستون به
جدول و
تیر چراغ برق و
ماشین پشتی و
ماشین جلویی و
دسته برف پاک کن و
روسریتون و
کفش پاشنه بلند و
ناخون مصنوعی و
کلاچ و
ترمز و
گاز و
فرمون و
پسر همسایه که داره بهتون میخنده باشه !!! همین …
.
.
یه بار یه ماره از سرکار میره خونه ، زنش میگه از فلان خانوم یاد بگیر هر روز دست پر میاد خونه ، ماره میگه خب بیشعور اون هشپاس !
.
.
ایشاله یه روزی اونقدر فرهنگ سازی بشه که تا آدامست رو از جیبت درآوردی همه نگن به ما هم بده …
.
.
ﺑﻪ خواﺳﺘﮕﺎﺭ ﻧﮕﻮیید ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﺑﮕﻮیید خواستگار ﺩﺍﺭﻡ !
.
.
اون کسایی که یک ماه رفتن خارج بعد لهجه پیدا کردن رو باید با سیم جاروبرقی نیم ساعت بزنی بعدش لهجه شون خود به خود کم رنگ میشه !
.
.
یه سوال علمی ذهن منو سرویس کرده که عایا مورچه ها خسته نمیشن اینقدر سلام علیک میکنن ؟

منبع:mollanasreddin

دسته‌ها
جوک زنان

تمامی مزایا و معایب دختر بودن ( اگه میخوای از خنده غش کنی بخونش )

دختر بودن یعنی هاپو کوچولو به اون نازی رو میبینه جیغ میزنه

دختر بودن یعنی اندام متناسب ۵۵ کیلویی ( ۵ کیلو خودش ۵۰ کیلو طلا!!! )

.

دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!
.
دختر بودن یعنی هرکی از ۵ سالگی ببینتت میگه عروس خودمی ( اخرشم هیچ خری نمیاد بگیرتت )
.
دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!
.
دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی … ( فکر و رویا از صبح تا شب )
.
دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!
.
دختر بودن یعنی از صبح تا شب توی فی؟س بو..؟/ک تپیدن واسه پیدا کردن یه خری به نام شوهر
.
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
.
دختر بودن یعنی وقتی پیشی به اون نازی و میبینی خودت دو قدم بری عقب پیشی هم از ترس قیافت در بره
.
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن
.
دختر بودن یعنی انتظار خواستگار مایه دار!
.
دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!
.
دختر بودن یعنی دختر و چه به رانندگی؟ تو باید ماشین ظرفشویی برونی !
.
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!
.
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن! ( زور نزن نمیفهمی یعنی چی )
.
دختر بودن یعنی گریه بعد فیلم هندی ( خودتونم نمیدونید واسه چی گریه میکنید !!! )
.
دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده ۱۲ میلیون؟
.
دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟! ( هان ؟ واسه چی؟ )
.
دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل….هزار ماشالااااااا…
.
دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!
.
دختر بودن یعنی لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره!
.
دختر بودن یعنی ابراز فضل در کلاس های دانشگاه که اخرشم به خیط شدنتون منجر میشه !!!
.
دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم! ( یعنی ما رو بدبخت کردی بس نیست برو یه خره دیگه ایم بدبخت کن )
.
دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!
.
دختر بودن یعنی دو کیلو لباس تنته اما یه جو عقل تو سرت نیست !!!
.
دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!
.
دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!
.
دختر بودن یعنی تا سال ۲۰۰۵ تو عربستان اگه بودی شناسنامه هم نداشتی . پس قدر الانتو بدون !!!
.
دختر بودن یعنی اول ناموس پدر و برادر بعد هم ناموس شوهر !
.
دختر بودن یعنی با لباس سفید اومدن با کفن رفتن !
.
دختر بودن یعنی وا یعنی چی کتکت میزنه مگه کم تو خونه از بابات خوردی..برو سر خونه زندگیت..مردم حرف در نیارن !!! …
( این اخری مال جامعه قدیمه الان پسرا فک کنم گریه کنان میرن خونه ننه باباشون )
.
ااااااااااااااا کشتین منو
اصلا دخترا بودن کیلویی چنده
پسرا رو در یابین 🙂
………………………………….
ایول به خودم تو این متن عقده های چندین چند سالمه خالی کردم
 وقت برد اما حال داد
 🙂 اما نمیدونم چرا از عواقب کار خودم میترسم 🙂
…………………………………….

منبع:.fun-20.com

دسته‌ها
داستان طنز

داستان های بامزه و خنده دار دبستانی + طنز

 

آموزگار به دانش آموزان گفت کتابهای خود را باز کنید و از روی درس حسنک کجایی بخوانید. یکی از دانش آموزان شروع به خواندن کرد:
گاو ما ما می کرد. گوسفند بع بع می کرد. سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟ شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود . حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آمد. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

منبع : daneshjoo89.blogfa.com

دسته‌ها
طنز

داستان کوتاه طنز: هنر نزد ایرانیان است و بس

داستان کوتاه طنز,داستان طنز,داستان طنز کوتاه

داستان کوتاه طنز جدید و خنده دار

 

رسانه ۷ –داستان کوتاه طنز: هنر نزد ایرانیان است و بس

ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺑﺸﻪ !
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺸﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ پنج ﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﯼ ﻭ
ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺻﺤﯿﺢ ﺑﺪﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﻣﻮﻥ ﺑﺸﯽ!!
ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﺶ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻭ ﺑﭙﺮﺳﯿﻦ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ
ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﺍﻭﻧﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻻ ﺭﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻦ !
۱ : ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﻣﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻡ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩﻡ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ :ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻮﻥ !!
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﻌﺪﯼ !
۲ : ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﯽ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ:ﻧﯿﻮﻣﻦ ﺷﺎﭖ ﮐﯽ ﺣﺮﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ۴ ﺟﻮﻻﯼ !!
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ !
۳ : ﺍﻣﺴﺎﻝ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻩ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ: ﺗﻮﮔﻮﺭ !!
ﻃﺮﻑ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﻩ !
:۴ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ : ﺍﺯ ﭼﯿﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﺎﯼ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺑﺪﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻮﺵ !
هنر نزد ایرانیان است و بس

 

منبع: mazzeparan.blogfa.com

 

مرتبط با سرگرمی