دسته‌ها
ضرب المثل

داستان ضرب المثل لا لحب علی (ع) بل لبغض معایه

داستان ضرب المثل, جنگ جمل

داستان ضرب المثل لا لحب علی (ع) بل لبغض معایه

ترجمه: نه به خاطر دوستی و علاقه با علی (ع) بلکه برای بغض و عداوت با معاویه.
یعنی اقدام به این عمل نه روی اصل علاقه و ارادت به علی بن ابی طالب (ع) بلکه به علت بغض و عداوت و دشمنی با معاویه انجام پذیرفته است.
این مثل عربی که در میان ایرانیان با سواد بخصوص آنهایی که به لسان عرب آشنایی دارند نیز مورد استفاده و استناد است در مواردی به کار می رود که بین دو نفر اختلاف وجود داشته باشد و شخص ثالث ظاهراً به نفر اول در این اختلاف کمک و مساعدت کند در حالی که این عمل و اقدامش باطناً روی اصل دشمنی و عداوت دیرینه با نفر دوم بوده که از این فرصت مناسب برای تلافی و انتقامجویی استفاده کرده است نه به خاطر دوستی با نفر اول. در چنین مورد و موارد مشابه آن به اختلاف بین ملل و جوامع می توان تسری داد.

اهل اصطلاح ضرب المثل بالا را به کار می برند و مقصود خویش را اظهار می دارند.
اکنون ببینیم چه کسانی روی اصل بغض و عداوت با معاویه، به فرزند ابی طالب کمک و یاری داده اند و این واقعه چه زمان و چه کیفیتی صورت پذیرفته که به صورت ضرب المثل در آمده است.
به صورتی که در کتب تاریخی آمده که پس از قتل عثمانی خلیفه سوم حضرت علی به ابی طالب (ع) به خلافت منصوب گردیده است و در دوران خلافتش دو جنگ بزرگ روی داده، یکی جنگ جمل که به کشته شدن طلحه و زبیر و هفده هزار تن از لشکریان عایشه منتهی گردید، دیگر جنگ صفین که در سال ۳۷ هجری بین علی (ع) و معاویه رخ داده است.
در جنگ اخیر که به روایات مختلف از چهل تا یک صد روز طول کشید در حدود نود جنگ بین طرفین روی داد و از دویست هزار نفر سپاهیان طرفین قریب هفتاد هزا نفر کشته شدند و سرانجام کار جدال و قتال کلمه حق یراد بها الباطل در کتاب حاضر نیز از آن بحث شده است.

برای آنکه اهمیت جنگ صفین و مبارزه حق و باطل روشن گردد کافی است گفته شود که در این جنگ عظیم بیست و پنج نفر از اصحاب پیغمبر اکرم (ص) نظیر عمار یاسر در سن ۹۱ سالگی و خزیمه بن ثابت انصاری ملقب به ذوالشهادتین و عبدالله بن بدیل و رقاء خزاغی که نود زخم برداشت در رکاب مولای متقیان (ع) شمشیر زدند تا به درجه شهادت رسیدند. در این جنگ شجاعتها و دلاوریهایی از حیدر کرار (ع) بروز و ظهور کرده که در تمام جنگها و غزوات گذشته نظایر آن کمتر دیده شده است.

از آن جمله در جنگ تن به تن با دو نفر از شجاعان و پهلوانان قبیله بنی لخم که به مواعید معاویه فریفته شده بودند می گویند ضربه ای که بر یکی از آن دو تن وارد آورد و باعث آن گردید که وی را از سر به جانب کمر دو نیمه ساخت به حدی با سرعت و برق آسا انجام گرفت که چند لحظه به علت آنکه دو نیمه سوار از یکدیگر جدا نشده بود سپاهیان تصور می کردند که سوار مزبور را آسیبی نرسیده است ولی چند لحظه بعد به یکبارگی آن دو نیمه از هم گسست و دانستند که ضربت شمشیر علی (ع) این کار شگرف را انجام داده است.
حضرت در جنگ با عمر و بن العیش چنان ضربتی زد که بدن وی از کمر به دو نیم شد و یک نیمه بر زمین افتاد و نیمه دیگر بر زین ماند. عمروعاص که شاهد این واقعه بود به معاویه گفت:«کسی جز حیدر کرار (ع) چنین ضربتی نزند.»

همان طوری که اشاره شد واقعه صفین در واقع مبارزه حق و باطل بود. یک طرف حضرت حضرت علی به ابی طالب (ع) قرار داشت که می خواست حق و عدالت را در پرتو تعالیم اسلامی اجرا کند و در این رهگذر حتی از برادر کهنسال و نابینا و کثیر الاولادش عقیل فروگذار نمی کرد. در طرف دیگر فرزند نابکار ابوسفیان معاویه و مشاور محیل و مکارش عمروعاص در رأس افرادی ناصالح و فریب خورده خودنمایی می کردند که مرام و مقصودشان تحصیل جاه و جلال و در اختیار گرفتن حکومت شکنجه و آزار مردم بی گناه و فی الجمله تضعیف و نابودی اسلام و حکومت اسلامی بوده است لاغیر.

راست است که اعراب صدر اسلام چون در ضمن محاربات و فتوحات عدیده صاحب مکتب و ثروت شده بودند به حکم زیاده طلبی علی الاکثر از سختگیریهای بی حد و حصر علی بن ابی طالب (ع) که مصمم بود احکام اسلام و قرآن را مو به مو اجرا کند دلخوش نبودند و به همین جهت غالب آنها جانب معاویه را مرعی داشتند ولی در این میان عده معدودی هم بودند که در عین نارضایی و ناخرسندی از علی (ع) هرگز حاضر نبودند به خودکامی و خودکامگی معاویه که بیت المال مسلمین را چون خوان یغما در اختیار دستگاه تبلیغات شیطانی قرار داده بود صحه بگذارند تا نهال نورس اسلام را که تازه می رفت نضج و نموی بگیرد و در اقصی نقاط عالم ریشه بدواند در مقابل دیدگانشان یکسره از بیخ و بن برکند و دوران جاهلیت را که براساس حکومت مطلقه و ظلم و ستم بر بندگان بردگان بوده است تجدید نماید. این بود که جمعی از آنها لا لحب علی (ع) بل لبغض معاویه، در زمره سپاهیان علی (ع) در آمدند و به جدال و قتال با سربازان معاویه پرداختند تا اسلام و قرآن را که ملعبه و بازیچه هوای نفس و جاه طلبیهای معاویه قرار گرفته بود از خطر زوال و نیستی نجات بخشند چه به زعم آنها اگر علی (ع) برای خلافت صالح نبود معاویه را فاسد می دانستند و نظرشان این بود که ابتدا دفع فاسد کنند و آن گاه فرد واجد شرایطی را به خلافت بردارند.
با این مقدمه که در نهایت ایجاز و اختصار شرح داده شد اصطلاح و ضرب المثل بالا زبان حال این عده مسلمین جاهل و غافل بوده است که در رکاب علی (ع) روی اصل بغض و عداوت با معاویه شمشیر می زدند.

اینها علی (ع) را دوست داشتند ولی از معاویه نفرت و بیزاری داشتند. به فرزند برومند ابی طالب ارادت نمی ورزیدند ولی فرزند ابوسفیان را به جان مخالفت و دشمن بودند. بی گمان غالب افراد این جمعیت همان کسانی بودند که پس از صدور قرار حکمیت به علت تعصب و بی خبری با خوارج همصدا شدند و چنین پنداشتند که اصولاً علی (ع) و معاویه و عمروعاص عوامل تشتت و اختلاف در میان مسلمین شده اند و مصلحت در آن است که هر سه نفر را از میان برداشت و شخص دیگری را به خلافت منصوب کرد تا امنیت و آرامش و وحدت کلمه در سرتاسر ممالک پهناور اسلامی برقرار بماند. متأسفانه نقشه آنها در مورد حضرت علی به ابی طالب (ع) کارگر افتاد ولی معاویه و عمروعاص جان سالم بدر بردند و قدرت و سیطره عمال معاویه، دیگر به آنها مجال دم زدن نداد و وقتی به خود آمدند و از کرده پشیمان شدند که ندامت و پشیمانی سودی نداشت.

منبع:avaxnet.com

دسته‌ها
ضرب المثل

آنکه شتر را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد

 ریشه ضرب المثل, شتر را به پشت بام برد

اگر چه عبارت مثلی بالا به همین صورت بر سر زبانهاست ولی با توجه به جریانی که روی داده فکر می کنم به این صورت باید تغییر داده شود آنکه الاغ را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد و شاید همین واقعه موجب شده باشد که عبارت بالا جزء امثله سائره در آید.

 

در اوایل سلسله قاجاریه یک نفر پهلوان کشتی از شهر اسلامبول به ایران آمد و در منطقه آذربایجان با هر پهلوان ایرانی که کشتی گرفت همه را مغلوب کرد. در شهر تهران هم مبارز و هماوردی برایش باقی نمانده بود وقصد مراجعت به خاک عثمانی- ترکیه امروز- را داشت که به وی خبر دادند در شهر یزد پهلوان نامداری به نام پهلوان عسگر- اصغر- زندگی می کند که تا کنون کسی نتوانسته پشت او را به خاک رساند. پهلوان اسلامبولی با خود اندیشید که اگر پشت این پهلوان را به خاک نرساند دور از جوانمردی است که در عالم پهلوانی ادعای قهرمانی کند. پس درنگ و تامل را جایز ندیده راه یزد را در پیش گرفت تا هم دیداری از بلاد مرکزی ایران کرده، ره آورد سفر ایران را تکمیل نماید و هم با پهلوان یزدی که صیت شهرتش همه جا را فرا گرفته دست و پنجه ای نرم کرده باشد.
خلاصه بار سفر بست و پس از چند روز طی مراحل وارد یزد شد و در حضور جمعی کثیر از معاریف و جوانان و ورزشکاران با پهلوان عسگر کشتی گرفت. این کشتی که در آخر به گلاویزی کشیده بود، سرانجام به فتح و غلبه پهلوان عسگر یزدی منتهی گردید و پهلوان اسلامبولی به وطن مالوفش بازگشت.

پدر پهلوان عسگر که انتظار چنین فتح و فیروزی را نداشت و هرگز تصور نمی کرد که قدرت و توانایی فرزند برومندش تا به این پایه باشد از فرط سرور و خوشحالی مقرر کرد که بقال سرگذر هر روز مقدار کافی شکر سفید در اختیار فرزندش بگذارد تا شربت کند و به منظور رفع خستگی و ازیاد قدرت بنوشد. زیرا سابقا معمول بود و اخیرا تجارب علمی هم نشان داده است که قهرمانان ورزشی با مصرف کردن شکر به مقدار قابل توجهی انرژی و قدرت بیشتر کسب کنند و با زحمت کمتری پیروز شوند.
باری، دستور پدر تا مدت چند ماه ادامه داشت و کار پهلوان یزدی این بود که همه روزه به سراغ بقال سر گذر برود و مقرری شکر را اخذ نماید.
چون چندی بدین منوال گذشت، روزی بقال سر گذر از دادن شکر امتناع کرد و در مقابل اصرار و پافشاری پهلوان عسگر اظهار داشت که پدرش جیره او را قطع کرده و دیگر حاضر نیست بیش از این پول شکر بدهد. پهلوان عسگر پیش پدر رفت تا او را از این تصمیم باز دارد ولی هر چه بیشتر اصرار و الحاح کرد کمتر نتیجه گرفت. در این موقع فکر بکری به خاطرش رسید و شب هنگام که تمامی اهل خانه در خواب خوش غنوده بودند، به طویله رفت و الاغ مرکوب پدرش را بیرون کشید.
سپس نردبانی از پای طویله به پشت بام خانه گذاشته الاغ را بر دوش گرفت و با قدرت و نیروی شگرف خود به پشت بام برده و افسارش را در گوشه ای میخکوب نمود. بامدادان که اهل خانه بیدار شدند. طویله را خالی و الاغ را بر پشت بام دیدند. پدر پهلوان عسگر چون به جریان قضیه واقف شد در مقام چاره جویی بر آمد و مقصودش این بود که الاغ را به هر وسیله ای که ممکن باشد بدون کمک و یاری فرزند پهلوانش پایین بیاورد.
پس چند تن پهلوان نیرومند را به خانه آورد و از آنها استمداد نمود . پهلوانان موصوف هر قدر فعالیت کردند نتوانستند الاغ را از آن بام رفیع به زیر آورند، زیرا تنها راه چاره و علاج این بود که الاغ را بر دوش گیرند و پله پله از نرده بان پائین آیند، در حالی که انجام چنین کاری از عهده آنها خارج بود. هیچ کدام چنان نیروی شگرفی نداشتند که چنین کار خطیری را انجام دهند. پس با نهایت یاس و شرمندگی به پدر پهلوان عسگر اطلاع دادند که این کار را از ناحیه هیچ کس در یزد ساخته نیست و آنکه الاغ را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد . پدر پهلوان عسگر یزدی چون بار دیگر به نیروی خارق العاده فرزند سطبر بازویش واقف گردید او را مورد نوازش قرار داد و مقرری شکر را دوباره برقرار کرد.

منبع:avaxnet.com

 

دسته‌ها
دریچه

زیباترین دختر بریتانیا با معیار ریاضی+عکس

حدود پنج قرن پیش لئوناردو داوینچی، سعی کرد با معیارهای ریاضی و بیان نسبت‌های بین اجزای صورت، صورت کامل و زیبا را توصیف کند.

به گزارش یک پزشک، حالا برای نخستین بار در برتانیا، بدون جار و جنجال‌های معمول در مسابقات زیبایی، برای اولین بار سعی شده است که تنها با اتکا به همین معیارهای زیبایی، زیبا‌ترین صورت برتانیا پیدا شود.

در مسابقه‌ای بین ۸ هزار شرکت‌کننده که تصویر صورت خود را بدون تغییر و آرایش فرستاده بودند، سرانجام زیباترین صورت برتانیا پیدا شد:

این دختر ۱۸ ساله -فلورانس کولگیت- نه به سبب چشمان آبی و موهای بلوند خود، بلکه به خاطر تناسب بین اجزای صورت‌اش، مقام اول را کسب کرد.

از نظر زیبایی‌شناسانه، فاصله بین دو مردمک چشم‌ها باید کمی کمتر از فاصله بین دو گوش باشد، در مورد فلورانس این نسبت ۴۴ درصد بود. متخصصان زیبای‌شناسی می‌گویند که فاصله بین چشم‌ها و دهان در یک صورت زیبا باید کمی بیشتر از یک سوم فاصله بین خط رویش مو و چانه باشد، در مورد فلورانس این نسبت ۳۲٫۸ درصد بود.

با همین معیارها آیا صورت شما هم زیباست؟
می‌توانید امتحان کنید، عکس مناسبی از خود بگیرید و بعد با کمک این اپلیکیشن اندروید یا iOS خودتان را ارزیابی کنید!

منبع:  فرارو

دسته‌ها
دیدنیها و شنیدنی ها

متن زیبا به مناسبت روز جهانی کارگر

متن زیبا به مناسبت روز جهانی کارگر

    امام صادق (ع) فرمود: 

 

 

«امیرالمومنین (ع) بیل می زد و زمین را احیاء می کرد 

 

و از در آمد و دسترنج خویش هزار بنده آزاد کرد»

 

تمام این ها حاکی از ارزشمندی کار و کارگری،

 

و مذموم بودن تنبلی و کسالت و بیکاری است.

متن روز کارگر،روز کارگر

 

حیفه

برا کسایی که

کل مملکت ما

با دستای پینه بسته

و بازوان پر قدرتشون

می چرخه

چیزی ننویسم

همون کسایی که

همه ی زحمت ها رو می کشن

کارگری که نه کسی بهش اهمیت می ده

نه حق و حقوقش رو درست می ده

شبانه روز کار می کنه

تا پوون مثبتش رو

رئیس یا کارفرماش بگیره

خستگی نداره

تا آقای مدیر تشویقی بگیره

نمی تونه حرفی بزنه

چون از کار اخراج می شه

اگه حرفی بزنه

اخطار می گیره

تو معدن کار می کنه

تو ساختمون کار می کنه

سر چاه نفت کار می کنه

شهر رو تمیز می کنه

بعضی هاشون

کارای خونه ی رئیس رو انجام می دن

خلاصه هر جا که

به ذهنمون بیاد یا نیاد

ای کاگرای زحمت کش و از جان گذشته

حضور دارن

اما وقتی پای حقوق و مزایا می رسه

از آخر اولین هستن

و همیشه رقیب اصلی رئیس و مدیرشه

می دونی چرا

چون مدیرا

تو حقوق و مزایا

از اول اولن

و کارگر بیچاره

از آخر اوله

خوب حالا اینو با یه حقوق

مدیر دست چندم مقایسه کنیم

مدیری که

سنگین ترین چیزی که بلند می کنه

همون خودکاره که باید

باهاش برگه های که شاید

نخونده باشه رو امضا کنه

به امید روزی که

هر کسی به اندازه عملش دست مزد بگیره

هفته ی کارگر رو

به تموم کارگرای عزیز و دوست داشتنی

باباهای کارگر

داداشای کارگر

عموهای کارگر

دایی های کاگر

مامانای کارگر

آجی کارگر

عمه های کارگر

خاله های کارگر

جووانای کارگر

پیرای کارگر

بویژه بابای عزیز خودم

تبریک و شاد باش می گم

و از خدا می خوام

همیشه رو لباتون گل لبخند باشه

و غم هیچ وقت به دلتون راه پیدا نکنه

منبع:mahdihosein

دسته‌ها
جک مردان جوک زنان مطالب طنز

درمان بی نظیر آزار شوهر

درمان بی نظیر آزار شوهر

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !

 

چگونه زن خود را روانــی کنیم ؟!! (آقایون بخونند)

وقتی بعد از یک روز شلوغ براتون غذا درست کرد و با تمام خستگی کنارتون نشست بهش بگید : ممنون عزیزم ، خوب شده ، ولی کاش قبل از درست کردنش به مامانم زنگ میزدی و طرز تهیه این غذا رو ازش میپرسیدی …

وقتی در جمع فامیل خودتون هستید شکم بزرگ پدرزنتون رو سوژه خنده همه قرار بدهید .

از صبح کتونی پا کنید و تا شب هم از پاتون در نیارید تا جورابتون بوی گربه مرده بگیرد و بعد با همان جورابها برید توی رختخواب .

به صورتش نگاه کنید و باحالتی متاثر بگید:عزیزم چقدر پیر شدی..

وقتی تخمه میخورید پوستهای تخمه را هر جای بریزید غیر از بشقاب جلوی دستتون.

همیشه آب را با بطری سر بکشید.

وقتی زنتون حواسش کاملا به شماست وانمود کنید زنتون رو ندیدید و یواشکی به بچه هایتون بگید:دوست دارید براتون یک مامان خوشگل بیارم!!.

وقتی با تلفن صحبت میکنید به محض ورود همسرتون با دستپاچگی بگید : باشه ، من بعدا بهت زنگ میزنم .. و سریع گوشی رو قطع کنید..

منبع:patoghnima

دسته‌ها
جک مردان جوک زنان

ده دلیلی که خداوند زن را آفرید !!! (طنز)

ده دلیلی که خداوند زن را آفرید

۱- خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود.

۲ -خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی کنترل تلویزیون رو بهش بده.

۳ -خدا میدونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمیگیره!

۴ – خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی دیگه نمیخره. …

۵- خدا میدونست که آدم یادش میره آشغالا رو بیرون ببره

۶- خدا می دونست ادم ،آدم بشو نیست

۷- خدا میدونست که مانند یک باغبون ، آدم برای پیدا کردن ابزارهاش نیاز به کمک داره

۸- خدا میدونست که آدم به کسی برای مقصر دونستش برای موضوع سیب یا هر چیز دیگری نیاز داره

۹- همونطور که در انجیل آمده است : برای یک مرد خوب نیست تنها بماند و به عنوان دلیل شماره یک

۱۰- خدا به آدم نگاه کرد و گفت : من بهتر از این هم می تونم خلق کنم….

منبع:patoghnima

دسته‌ها
جک مردان شعر طنز

شعر طنز:من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم…

شعر طنز:من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم…

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

زن نگیر – از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”

منبع:patoghnima

دسته‌ها
شعر طنز شعر و ترانه

شعر مرد چهار زنه …به مناسبت روز مرد


شعر مرد چهارزنه

 دوستی داشتم لرستانی                              یار دیرینه ی دبستانی

 دیدمش بعد سالیان دراز                     همرهش چار زن همه طناز

 مات و مبهوت گشتم از حالش                  که لری آهوان به دنبالش

 گفتمش: چهار زن ؟ خدا برکت !           تو چگونه کنی ز جا حرکت

 گفت : این کار ماجرا دارد                     هر یکی حکمتی جدا دارد

 اولی را که هست خوشگل و ناز           من گرفتم ز خطه ی شیراز

 تا که شب ها قرینه ام باشد                      سر او روی سینه ام باشد

 بهر اوقات روزهایم نیز                        زن گرفتم ز خطه ی تبریز

 چون زن ترک، خوش بر و بازوست    خانه دار و نظیف و کد بانوست

 دست پختش که محشر کبراست       بهتر از آن، سلیقه اش غوغاست

 ظرف یک سال بسته ام بارم                چون زنی هم ز اصفهان دارم

 کشد از ماست تار مویی را                 یادمان داده صرفه جو یی را

  درکم و بیش استاد است                     او متخصص در اقتصاد است

 او بس که در اقتصاد پا دارد                   بی گمان فوق دکترا دارد

زن چارم که ختم آنان است               شیری از خطه ی لرستان است

گفتمش با وجود آن سه هلو                 زن چارم بر ای چیست؟ بگو

گفت گهگاه بنده گشتم اگر                         عصبانی ز همسران دگر

آن زمان جا ی آن سه تا، بی شک           این یکی را کشم به زیر کتک

منبع:patoghnima

دسته‌ها
شعر و ترانه

زندگی زیباست شعر زیبا درباره زندگی

 

 زندگی زیباست شعر زیبا درباره زندگی

 

 زندگی زیباست چشمی بازکن

گردشی درکوچه باغ راز کن

هرکه عشقش در تماشا نقش بست

عینک بدبینی خود را شکست

علت عاشق ز علتها جداست

عشق اسطرلاب اسرار خداست

من میان جسمها جان دیده‌ام

درد را افکنده درمان دیده‌ام

دیده‌ام برشاخه احساسها

می تپد دل در شمیم یاسها

زندگی موسیقی گنجشگهاست

زندگی باغ تماشای خداست

گر تو را نور یقین پیدا شود

می‌تواند زشت هم زیبا شود

حال من در شهر احساسم گم است

حال من عشق تمام مردم است

زندگی یعنی همین پروازها

صحبتها، لبخندها، آوازها

ای خطوط چهره‌ات قرآن من

ای تو جان جان جان جان من

با تو اشعارم پر از تو می‌شود

مثنوی‌هایم همه نو می‌شود

حرفهایم مرده را جان می‌دهد

واژه‌هایم بوی باران می‌دهد (مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)

 زندگی زیباست ای زیبا پسند

زنده اندیشان به زبائی رسند (مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)

 از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن

فردا که نیامده است فریاد مکن

برنامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن (خیام)(مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)

 سعدیا دی رفت و فردا هم چنان معلوم نیست

درمیان این و آن، فرصت شمار امروز را (سعدی)(مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)

 در همین لحظه از زندگی …

آزادانه بیندیش.

بردباری را بیاموز.

لحظات ناب را دریاب.

پیام خدا را به یاد داشته باش.

دوستانی نو به دست آور.

دوستان پیشین را دوباره کشف کن.

به آنها بگو به آنچه که می کنی عاشقی.

گرفتاری را فراموش کن.

دشمن را ببخش.

امیدوار باش، ببال، دیوانه شو و موهبت ها را بشناس.

معجزه ها را ببین.

کاری کن که همه به حقیقت بپیوندند.

نگرانی را گو مباش.

ببخش و ایثار کن.

اعتماد کن تا به دست آوری.

گل بچین و هدیه کن.

به پیمانت وفادار باش.

رنگین کمان ها را بجوی.

به ستاره ها خیره شو.

در همه چیز زیبایی را ببین.

سخت کوش باش و خردمند.

بکوش تا بفهمی.

عمرت را با مردم تقسیم کن.

برای خود زمان را بساز.

بخند از ته دل.

شادی را گسترش بده.

بخت را بیازمای.

دل بسپار.

بگذار دیگران با تو همراه شوند.

نوها را بیازمای.

آهسته رو.

نرم خویی پیشه کن.

خود را باور کن.

در آمدن آفتاب را بنگر.

به آهنگ باران گوش کن.

گذشته خویش را به یاد آور.

گریه کن اگر بدان نیاز داری.

به زندگی اعتماد کن.

ایمان داشته باش.

از شگفتی لذت ببر.

دوست را راحت جان باش.

اندیشه های نیکو داشته باش.

به لغزشها خوش آمد بگو. از آنها بیاموز.

و ” زندگی را ستایش کن “جان میشلسن

منبع:jomelatetalaii.