دسته‌ها
طنز

طنز/ رفتارشناسی سر جلسه امتحان!

با شروع امتحان باید همه زور خود را بزنید تا با تقلب از بلد کلاس، چرت و پرت نویسی و اصطلاحا زخمی کردن پاسخنامه، حداقل نمره را کسب و خود را برای اقدامات احتمالی بعدی مانند رو‌بوسی، دست بوسی، پابوسی و فیزیوتراپی استاد آماده کنید!

 

وقتی شما همه منابع را کامل خوانده‌اید:

وقتی با این وضعیت درسی وارد جلسه امتحان می‌شوید، از دید همه‌ همکلاسی‌ها یک خرخوان بلامنازعید و انتظارات از شما بالاست! بنابراین تعدادی از عزیزان برای مذاکره پیش شما می‌آیند و تقاضای رساندن پاسخ، تعویض برگه، نشستن تمام مدت با زاویه درخواستی و یا عملیات خارق‌العاده و محیر‌العقول دارند! برخی هم بدون درخواست، فقط لحظه شروع می گویند: «گاردت رو نبند، بذار ما هم استفاده کنیم!»

 

تبصره: در نود و نه درصد مواقع، وعده خرخوان جماعت، مثل وعده برخی از مسئولین می ماند! یعنی درحالی که به همه قول مساعدت داده است، از اول تا آخر امتحان کر می شود، گاردش را کامل می بندد و در حالی که همه التماسش می‌کنند حداقل یک عدد را برساند، مدام برگه اضافی می‌گیرد و به اندازه هر برگه اضافی مقادیری نور و متعلقات به قبر اقوام پدری‌اش می‌تابد!

 

وقتی شما خوانده‌اید ولی مخاطب خاص تان نخوانده:

در این حالت بدبختی شما از ایام فرجه شروع می‌شود. اولا که فرت و فرت باید به همدیگر مسیج بدهید تا حس درس خواندن در شما دو نو‌گُل دانشجو نمیرد! یعنی کافی است که شما یک ربع کپه‌ مرگ‌تان را روی جزوه بگذارید و بخوابید، سریع مخاطب خاص‌تان تماس می‌گیرد که: مگه نگفتی تا شب ریاضی پیشرفته رو تموم می‌کنیم!(در ادامه دو ردیف ایموجی گریه یواش) حالا آروم پاشو برو سمت جزوه، فصل دو رو باز کن و با خودکار زرشکی قشنگت سوال دو رو برام حل کن!(در ادامه یک ردیف ایموجی میمون که دستاش رو چشماشه!) نیم ساعت بعد هم ۱۰ ردیف ایموجی عصبانیت و شیون و زاری و بدبختی که یعنی گور به گور بشی پاشو دوباره از اول بگو من هیچی نفهمیدم!

 

این وضعیت ادامه دارد و شما باید تا یک ساعت قبل از امتحان مخاطب خاص محترم را با دانش خود و البته علم روان‌شناسی، برای امتحان آماده کنید! اما این پایان ماجرا نیست؛ چون استرس صبح امتحان تمام تمرین و نمونه سوال و کوییزی که با مخاطب خاص جان مرور کرده بودید را به باد داده و از طرفی چون پایه‌ علمی نخبه‌ای که به مخاطب خاصی برگزیده‌اید از بیخ خراب است، حالا باید با یک گالن آب قند، سر جلسه امتحان بنشینید ور دلش تا به کمک تقلب شاید بتواند ۱۰بگیرد!

 

مخاطب خاص محترم کاری هم به این ندارد که نام فامیل خودش با حرف (ب) شروع می شود و نام فامیل شما با (واو)! اصرار دارد که حتی اگر چینش صندلی با حروف الفبا و شماره کلاسی است، «تو بایدِ باید کنار من بشینی و من از رو دستت بنویسم وگرنه قهر قهر قهر تا روز قیامت! کات می‌کنم و میرم کنار یکی دیگه پِیست می‌کنم خودموهاا! میدونی که هنوز با قریشی دوست معمولی‌ام و با سعادتی دوست مخصوص و با زراعتی دوست هات داگ! یه فامیل کباب لقمه هم داریم!»

 

خلاصه که آینده‌ زندگی‌تان به همین امتحان بستگی دارد و ممکن است با وجود اخذ معدل الف، مجبور شوید ماه‌ها محسن چاوشی گوش بدهید و یار را در کنار کسی که عُرضه همراهی سر جلسه امتحان و افزایش معدل دارد،تماشا کنید!

دسته‌ها
طنز

اگه دختر خانم ها نبودند چه اتفاقاتی رخ می داد؟ (طنز)

اگر دختر خانم ها نبودن چه اتفاقی رخ میداد؟(طنز)

اگه دختر خانم ها نبودند چه اتفاقاتی رخ می داد؟ (طنز)

۱-دیگه کی بود که مربا بده بابا ؟

۲-دیگه کی بود که پسرها را خمار کنه؟

۳-دیگه کی بود که پسر ها سرکار بذاره؟

۴_دیگه کی بود که حال پسر ها را بگیره؟

۵-دیگه کی بود که عین فرشته مهربون که سر راه پینوکیو سبز شد اونو از دروغ گویی باز داره؟

۷. دیگه کی بود که تو رو تحمل کنه؟

۸. دیگه کی بود که قشنگ باشه عزیز باشه؟

۹. دیگه کی بود که همیشه بوی خوب بده و پول تو جیبیهاشو عطر بخره؟

۱۰.دیگه کی بود که روز ولنتاین همه ی سرمایتو بری واسش خرج کنی؟

۱۱. دیگه کی لیلی میشد؟

۱۲. دیگه کی پسرا رو تیغ میزد؟(از خودتون یاد گرفتیم)

۱۳. دیگه کی چادر میپوشید عروس میشد؟

۱۴. دیگه کی عید نوروز پسته و فندقای سربسته رو میریخت تو ظرفت؟

۱۵.دیگه کی بود که پسرا دقه به دقه مزاحم و آویزونش باشن؟

وازهمه مهمتر:
۱۶.اگه دخترا نبودن دیگه کی بود که جنس تو رو به دنیا بیاره؟

دسته‌ها
ضرب المثل

یک گِل دوست بدتر از هزار سنگ دشمن

 

یک گِل دوست بدتر از هزار سنگ دشمن

 

مردی بود دو دختر داشت خیلی از آنها خوب نگهداری می‌کرد، وسواس داشت که دخترها چون خوشگلند از خانه کمتر بیرون روند که چشم اشخاص ناشایست به آنها نیفتد. دخترها دستور پدر را شنیده بودند اما از بس دلشان در خانه خفه می‌شد هر وقت پدر از خانه بیرون می‌رفت آنها هم دم در خانه‌شان توی کوچه می‌نشستند و به تماشای مردم مشغول می‌شدند و این رسم اکثر مردم و خانواده‌ها بود که برای رفع دلتنگی در خانه می‌نشستند. از قضا روزی پادشاه و خدمتکارانش از جلو خانه آنها رد می‌شد چشمش به دخترها افتاد، دختر کوچکتر را پسندید و عاشق او شد. موقعی که به قصر رسید فرستاد آن دختر را آوردند و به اجازه پدرش او را به عقد خود درآورد. بهترین قصرهای خود را به او داد آخر این دختر، خانم اول شهر و مملکت شده بود. آیا خواهرش در چه حالی بود؟

می‌توانست این همه شوکت و جلال خواهر را ببیند و هیچ نگوید؟ نه، هرگز، خیلی حسودیش می‌شد. خیلی داشت غصه می‌خورد. نمی‌دانست چه کند؟ عاقبت به فکر انتقام افتاد. برای خواهر پیغام فرستاد که خیلی هم به خود مغرور نشو. می‌دانم که منتظری مادر شاهزاده بشوی اما هرطور باشد داغ آن را به دلت می‌گذارم. من چه کرد و تو چه کرد چرا باید تو ملکه باشی و من دختر یک مرد فقیر؟ خواهر که زن پادشاه بود هرچه برای خواهرش مهربانی می‌کرد، تعارف و هدیه می‌فرستاد باز هم خواهر حسود و بدطینت همان پیغام‌ها را می‌فرستاد که داغ مادر شاهزاده شدن را به دلت می‌گذارم. این را دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. مدت‌ها گذشت و گذشت تا خواهر اولی مادر شاهزاده شد. خداوند به او پسری داد بسیار زیبا. با کمال خوشحالی این خبر را به شاه دادند. قرار شد روز بعد شاه برای دیدن پسر کاکل‌زری به قصر زن تازه خود برود. غافل از اینکه پسری نخواهد دید زیرا به هر وسیله‌ای که بود خواهر زن سیاه دل بچه را دزدید و به جای آن توله سگی گذاشت. اتفاقاً شاه رسید و به جای پسر خوشگل توله سگ را دید. فریادش بلند شد آنقدر خشمگین شد که خواست زنش را بکشد. هرچه زن گریه و التماس می‌کرد قسم می‌خورد که من پسر زائیدم نمی‌دانم چرا کتی شده به خرج شاه نرفت که نرفت. بالاخره هم دستور داد تا کمر، زن را گچ بگیرند به مجازات اینکه توله سگ زائیده و او را در محلی که گذرگاه مردم است نگهداری کنند تا مردم ببینند و عبرت بگیرند. چنین هم کردند. سال‌ها گذشت بزرگترها به حال دختر بدبخت تأسف می‌خوردند و بچه‌های بی‌ادب مسخره‌اش می‌کردند و سنگ و چوبش می‌زدند و او چون عادت کرده بود و چاره‌ای نداشت، تحمل می‌کرد و چیزی نمی‌گفت. روزی پسربچه هشت نه ساله‌ای بسیار موقر و آرام آمد تا نزدیک زن نگاهی به او کرد گلی را که در دست داشت به طرف زن پرت کرد و رفت. زن برخلاف همیشه زارزار شروع به گریستن کرد آنقدر گریست که دل همه مردم به حالش سوخت نمی‌دانستند چه بکنند. بالاخره به شاه خبر دادند. شاه که تقریباً قضیه را فراموش کرده بود با خوشرویی با او حرف زد و گفت: “تو که سال‌هاست به این وضع عادت کردی حالا چرا گریه می‌کنی؟ سنگ به تو می‌زدند حرف نمی‌زدی مگر توی این گل چه بود که ناگهان عوض شدی؟” زن بیشتر گریه کرد و گفت: “مردم از این بدتر هم با من می‌کردند حرفی نداشتم تحمل می‌کردم چون از آنها توقع نداشتم اما این پسر خودم بود که گل به من پرتاب کرد دلم سوخت گریه‌ام گرفت. نمی‌توانم آرام شوم”. شاه راستی گفتار او را باور کرد. به هر ترتیبی بود بچه را پیدا کرد و مادرش را آزاد کرد و به جای خود به قصر خود برد. مادر و پسر را به هم رسانید عذرخواهی کرد و خواهر زن سیاه‌دل جفاکار را دستور داد به دم اسب دیوانه ببندند و از شهر بیرون کنند و کردند.
روایت دوم
سنگ دوست کشنده است

در زمان‌های قدیم زنباره‌ای را سنگسار می‌کردند و بنا به حکم شرع هرکس از آنجا می‌گذشت سنگی به او می‌زد. اما او اصلاً اظهار درد نمی‌کرد. تا اینکه یکی از دوستان خیلی نزدیک او از کنارش رد شد و او هم بنا به حکم شرع سنگریزه‌ای به طرف او انداخت. فریاد مرد بلند شد و گفت: “آخ! مردم”. مردم از این جریان تعجب کردند و علت را پرسیدند. مرد جواب داد: “سنگ دوست کشنده است”.

قصه دیگری هم به طنز برای این مثل ساخته‌اند که از این قرار است.

می‌گویند دو رفیق در مکه به هم رسیدند. اولی گفت: “حاج قاسم واقعاً که جایت در بهشت است. تو چقدر آدم نیکوکاری هستی!” حاج قاسم که هیچ انتظار نداشت رفیقش اینطور از او تعریف کند، پرسید: “از کجا می‌گویی؟” رفیقش جواب داد: “دیروز که ما سنگ جمره می‌انداختیم من با چشم خودم دیدم که همه سنگ‌ها به شیطان خورد اما او خم به ابرو نیاورد، تا نوبت تو رسید و چند تا سنگ به طرف شیطان انداختی. در همین موقع بود که شیطان فریادی از ته دل کشید. همه ما از این کار او تعجب کردیم و از شیطان پرسیدیم که چرا از سنگ حاج قاسم به فریاد آمدی؟” شیطان جواب داد: آخر شما نمی‌دانید، سنگ دوست کشنده است

منبع:sarapoem.persiangig.com

 

دسته‌ها
شعر طنز

شعر طنز بوق

بوق, شعر طنز,محمود کریمی, صدا و سیما,سیاسی ,خنده بازا,شعر طنز بوق
چند ماهی است در صدا سیما / آمده طنز پرطرفداری
در حقیقت سیاسی و کمدی / گریه دار است و “خنده بازار”ی
جای اسم و مقام و حرف رکیک / بین برنامه بوق باب شده
جای لفظ فلان فلان قدیم / بوق ممتد ولی حساب شده
اگر اهل سیاست و ذوقی / من هم امروز حرف ها دارم
و چه خوب است در سخن جای / بعضی الفاظ بوق بگذارم
آی آقای بوق خالی بند / بوق ها را نریختی به حساب
بوق سهم عدالتت پس کو / مسکن بوق بی حساب و کتاب
همه بی کار و داده ای به یکی / چند پست کلیدی اهدائی
بزن از حلق مردم مظلوم / بده بوقندیار بوقائی
مانده ام بوق از کجا آمد / روی فرمان چرخ تو جا شد
مثل دوران بوق در بر تو / بوق پیدا شد و “هویدا” شد
دوستم با تو گفت از در لطف / درد خود با خلوص درمان کن
بوق بیرون فتاده ات دیدند / زشتی بوق خویش پنهان کن
طفلکی حرف بد نگفته به تو / اصلا این حرف را بزن تو به من
من اگر با تو حرف بوق زدم / بوق من را خودت بیا بشکن
یاد داری که بوق قبل از تو / بوق ها را شنید و کرد انکار
بس که هشدار را ندیده گرفت / منحرف شد ز راه و زد به چنار
شطّ رنج است ضربه ی حداد / بعد هر ضربه کیش و مات جدید
مرد باید که حرف حق بزند / هرکه “عاش سعید مات سعید”
شاعر : محمود کریمی

http://asooneh.ir

دسته‌ها
شعر طنز

نقش ایوان شعر طنزدرس

شعر,طنز,نقش ایوان,نسیم عرب امیری,دبستان،شعر طنز ،  نقش ایوان شعر طنزدرس

«ما که اطفال این دبستانیم»

از کتاب و قلم گریزانیم

غالباً تخس و لوس و بی ادبیم

موی ژولیده و پریشانیم

اول ترم فکر شیطنتیم

آخر ترم درس می خوانیم

موقع امتحان پایان ترم

بس که درمانده و پشیمانیم،

خیره بر برگه بغل دستی

لاجرم مثل فکس می مانیم!

بی هدف می رویم دانشگاه

ارزش علم را نمی دانیم

بعد طی مدارج عالی

لنگ شغلی شریف می مانیم

عوض حرفه ای درآمد زا

در مسنجر تمام شب ON ایم!

سالها لنگ مدرکی هستیم

تا که اقوام را بچزانیم

خانه از پای بست ویران است

بس که در بند نقش ایوانیم

شاعر : نسیم عرب امیری

asooneh

دسته‌ها
مطالب طنز

طنز؛ منّت جراح رو نکش!

مجری: شنوندگان عزیز. در خدمت خانم دکتر چالان چولانی هستیم، متخصص زیبایی سر و صورت و یه جاهای دیگه تا به سوالات شما پاسخ بدهند. اولین شنونده بفرمایید.

* سلام، من هفتاد و سه سالمه، می خوام یه عمل انجام بدم بلکه یه درجه جذاب تر بشم.

,طنز؛ منّت جراح رو نکش! جراحی,طنز,سرگرمی,جوک، طنز، لطیفه خنده دار، چیستان، جوکهای جدید، جوک خفن

طنز؛ منّت جراح رو نکش! جراحی,طنز,سرگرمی

* دکتر (با صدای کیپ): چه عملی جانم؟ عمل دماغ؟ یا نکنه می خواهید گونه بکارید یا پوست تونو بکشید.

* نه، دماغم رو دو بار عمل کردم، اندازه یه نخوده. گونه هم کاشتم الان هم دیگه فصل برداشتنشه. پوستم هم جوری کشیدم که مگس روش بکس و باد می کنه. می خوام این صِدامو عمل کنم بشه مثل صدای یه دختر دم بخت!

* دکتر: صدا جزء چیزهاییه که عمل شدنی نیست. منتها شما می تونید چند جلسه برید پیش دختر همسایه تون واسه گفتار درمانی. یه کم شینِ تون بزنه یا مثلا به جای عزیزم بگید عجیجم. اون هم درست می شه.

* مجری: خب یکی از دوستان پیامک داده که دماغ من گوشتیه؛ به نظر شما عملش کنم؟

* دکتر: این روزا نون تو دماغ گوشتیه. اصلا ملّت می رن قصابی گوشت کیلویی سی و دو هزار تومن می خرند می زنند به تن و بدن، بعد شما می خوای گوشت تنت رو بکنی بندازی دور؟ عمل نکن عزیزم. گوشت دماغتو نگهدار منت جراح رو نکش!

* مجری: تلفن بعدی لطفا.

* (مردی با گویش لمپنی) خانوم دکتر، این چه بساطیه راه انداختید. جونِ اقدس، زنم، نباشه جونِ شوما … افت داره واسه ما که یکی از اهل منزل مون بخواد بره دماغشو عمل کونه.

* مجری: اقدس خانوم می خواد این کار رو بکنه؟

* بَه، اقدس خانوم تاج سر ماس. منتها قلم پاش رو خورد می کونم بخواد عملی مملی بشه. والله هر چی خودمون زمخت و سیبیل از بناگوش در رفته، این پسر کوچیکه ما از بد روزگار قرتی از آب دراومده، می خواد دماغشو عمل کونه.

* دکتر: پسر شما چند سالشه؟

* شونزده سالشه. نمی دونم کدوم شیر ناپاک خورده ای تو مدرسه بهش گفته دماغ خرطومی، اونم بند کرده که می باس دماغشو عمل کونیم.

* دکتر: خیالتون راحت باشه. عمل دماغ سن مشخصی داره. به جای این حرف ها به انگشت سبابه پسرتون فلفل بمالید که کمتر دست تو دماغش کنه تا دماغش از حالت خرطومی درآد.

* مجری: آخرین تماس ما خانوم شهره هستند که از طریق وب کم با ما در ارتباطند!

* سلام دکی جون. من طلسم خواستگار دارم. یکی بهم گفت برو دماغتو عمل کن بلکه طلسمت بشکنه. پنج میلیون هم که کل سرمایه ام بود واسه عمل دادم. الان شیش ماه گذشته، یه گربه هم محض رضای خدا واسه ما پیشده نکرده چه برسه به خواستگار.

* دکتر: شما اشتباه کردی جانم. الان دیگه عقل جوون ها به جای چشم شون به جیبشونه. شما پنج میلیون پول بی نوا رو دادی بالای دماغ. شاید به خاطر همون پولت یه خواستگار پیدا می کردی اما حالا چی؟ هیچی… توصیه من به شما اینه که امیدت رو از دست نده. آدمیزاد به امید زنده است.

* مجری: ممنون خانم دکتر. تا مشاوره بعدی خط خطی خدانگهدار…

مجله خط خطی – حمید پارسا

دسته‌ها
مطالب طنز

دعوای دختر و پدر (طنز باحال)

دعوای دختر و پدر (طنز باحال)

 

پدر و دختر

سال ۱۲۳۰
مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم…
زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش…
— بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال ۱۲۸۰
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده…
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت…
— بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

پدر و دختر

سال۱۳۳۰
مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم…
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کونی…
— بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال۱۳۸۰
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…
زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).
مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه… نه… نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره…

سال۱۴۰۰
دختر: چی؟ چی گفتی مرتیکه ی ****؟ دارم بهت می گم ماشین بی ماشین. همین که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشینم می خوام. میخوای بری بیرون پیاده برو…
باباه:جیکش در نمی یاد…
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…
— بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه.

دسته‌ها
مطالب طنز

سخن بزرگان درمورد ازدواج طنز

سخن بزرگان درمورد ازدواج طنز

ازدواج چیست ؟

ازدواج،سخنان طنز بزرگان در مورد ازدواج

ازدواج مثل شهر محاصره شده است : کسانی که داخل شهرند سعی دارند از آن خارج شوند ، و آنها که خارج هستند کوشش دارند که داخل شوند ! فرانکلین

زندگی زناشویی مثل تأتر است : مردم صحنۀ زیبا و آراسته آن را می بینند ؛درحالی که زن و شوهر با پشت صحنۀ درهم ریخته و پر ماجرای آن سر و کار دارند. فرانسیس بیکن

تا قبل از ازدواج فقط مرگ می تواند دو عاشق دلداده را ازهم جدا کند ؛ اما بعد از ازدواج تقریبا ً هرچیزی می تواند سبب جدایی آنان شود ! سامرست موام

ازدواج با یک مرد مثل خریدن کالایی است که مدت ها مشتاقانه از پشت ویترین تماشایش کرده اید ؛ اما وقتی به خانه می رسید از خریدنش پشیمان می شوید ..! جین کر

ازدواج برای کسانی که تصور می کنند صبح روز بعد از آن ، آدم دیگری می شوند موضوعی نا امید کننده است. ساموئل راجرز

مجردان بیشتر از متاهلین درباره زنان اطلاع دارند ، چون اگر نداشتند آنها هم ازدواج می کردند ! اچ.ال.منکن

مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ، ولی زن باید روی آینده خود خط بکشد. سینکلر لوییس

قبل از ازدواج ؛ مرد قبل از خواب به حرف هایی می اندیشد که شما گفته اید، اما بعد از ازدواج ؛ مرد قبل از این که شما حرف بزنید به خواب می رود ! هلن رولان

هیچ گاه ازدواج نکردم چون سه حیوان خانگی داشتم که دقیقا نقش یک شوهر را به تناوب برایم ایفا می کردند. یک سگ داشتم که هر روز صبح غرغر می کرد. یک طوطی داشتم که تمام بعداز ظهر بد و بیراه می گفت و یک گربه که همیشه دم دمهای صبح به خانه بازمی گشت ! ماری کورلی

زنان با این آرزو با مردان ازدواج می کنند که مردان تغییر کنند … که نمی کنند. مردان با این آرزو با زنان ازدواج می کنند که زنان تغییر نکنند … که می کنند !

خیلی بامزه است : هنگامی که زنان از ازدواج خود داری می کنند اسمش را می گذاریم عشق به استقلال اجتماعی، اما وقتی مردان از ازدواج خودداری می کنند به آن می گوییم ترس از مسوولیت اجتماعی ! وارن فارل

اگر می خواهی برای یک روز معذب باشی مهمان دعوت کن. اگر می خواهی یک سال عذاب بکشی پرنده نگه دار و اگر می خواهی مادام العمر در عذاب باشی ازدواج کن ! « ضرب المثل چینی »

اگر از دوران مجردیت لذت نمی بری ؛ ازدواج کن. اونوقت حتما ً از دوران مجردیت لذت می بری ! « ضرب المثل چینی »

برای ازدواج کردن لحظه‌ای درنگ نکنید !اگر زن خوبی نصیبتان شود ، خوشبخت می‌گردید .. و اگر زن بدی گیرتان آمد مثل من فیلسوف می شوید !! سقراط

منبع:jokestan

دسته‌ها
جوك حيوانات

عکس های جالب و خنده دار

 عکس های جالب و  خنده دار

نیـدفـور اسپیـد دهـه شصـت و هفتـادیـا :دی

بازی های آتاری دهه شصت به قبل
بغل رایگان ارائه می شود!

عکس های جالب فیس بوکی

بهترین چیزها در دنیا مجانی اند

عشق و بوس و بغل کردن

عکس خنده دار حیوانات

عکس طنز فیس بوک

لبـاس هـای مـارک دار
بـاطن ِ آدمُ نمیپـوشـونـه
گـاو هـم پـوستش چـرم ِ خـالصـه
ذات ِ آدم مهمـه

انیشتیـن میگـه :
.
.
.
.
.
وقتـی از دوستت خبـری نیسـت،خـوشحـال بـاش
چـون حتمـا اونقـدر حـالش خـوبـه کـه تـو از یـادش رفتـی !!

زنـدگـی بـه مـن آمـوخـت کـه هیچ چیـز
از هیچکـس بعیــد نیسـت !! 😐 😐

هـرکسـی رو تـو دلتـون راه نـدیـد
آفتـابـه جـاش تـو کـافـی شـاپ نیـسـت :دی
از مـا گفتـن بـود :)))

خـلاقیـت از نـوع ِ بـرگـر :)))

خلاقیت از نوع برگر

اول مـو در آورده بعـد دسـت و پـآ !! :)))))

عکس های طنز و خنده دار فیس بوک

منبع:jokestan