دسته‌ها
اس ام اس ماه رمضان شعر طنز

شعر طنز ماه رمضان مخصوص بیماران

 

طنز سرکاری ماه رمضان, مطالب طنز و خنده دار,شعر طنز ماه رمضان مخصوص بیماران

طنز خنده دار ، شعر طنز ماه مبارک رمضان

 

دل میرود زدستم! دکتربده دوا را
نسخه بپیچ کم کم، دردم شد آشکارا

 

دل درد و زخم معده آید سراغم این ماه
لطفی کن ای طبیبا ، معذوردار ما را

 

کلّیه ام دوباره این ماه سنگ سازد
آمپول و قرص و شربت تجویز کن نگارارا

 

ازفرط تشنه کامی چشمم رود سیاهی
باشد که باز بینم ، در مطّب آشنا را

 

هردکتری که رفتم آنهم سرش شلوغ است
بعضی کند مداوا ، با عدّه ای مدارا

 

دکتر خیال کرده دردم بهانه باشد
عذرم نمی پذیرد یا ایها السکارا

 

امّا صلاح این است! باید گرفته باشی
دفترچه بیمه دستی، دستی دگر دوارا

 

وقت ناهار کمتر باید که خورده باشی
افطار هم دوباره ، فرصت شمار یارا

 

درمسجدِ مَحلّه ،ما را گذرندادند
گفتن پیاز خوردی! تغییرده ، غذا را

 

یک ماه روزه خوردی در پستوی اتاقت
۱۰روز هم گذشته سّرت کن آشکارا

 

درخواب نازبودم!! گفتا یکی سحرگاه
وخه یره دگه سحر رفت باخار قتقارا

 

منبع:davarzannews.com

 

دسته‌ها
شعر طنز

شعر طنز ماه رمضان مطالب خنده دار

 

 

 

شعر طنز ماه رمضان،شعر طنز ماه رمضان مطالب خنده دار

 

سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری

برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند

برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته

خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم

پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر

وختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ

سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو

خلاصه روزه را آغاز کردم// برای اهل خانه ناز کردم

برای اینکه یابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت

دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا

به افطاری برایم شد فراهم// زدم تو رگ کمی از زولبیا هم

وسی روزی به این منوال طی شد// نفهمیدم که کی آمد و کی شد

به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازی ولی اقدام کردم

به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده کیلو فزودم

اگرچه رد شدم در این عبادت// به خود سازی ولیکن کردم عادت

خدایا ای خدای مهر و ناهید// بده توش و توانی را به« جاوید»

که گیرد سالیان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه

beytoote

دسته‌ها
شعر طنز

شعر طنز بوق

بوق, شعر طنز,محمود کریمی, صدا و سیما,سیاسی ,خنده بازا,شعر طنز بوق
چند ماهی است در صدا سیما / آمده طنز پرطرفداری
در حقیقت سیاسی و کمدی / گریه دار است و “خنده بازار”ی
جای اسم و مقام و حرف رکیک / بین برنامه بوق باب شده
جای لفظ فلان فلان قدیم / بوق ممتد ولی حساب شده
اگر اهل سیاست و ذوقی / من هم امروز حرف ها دارم
و چه خوب است در سخن جای / بعضی الفاظ بوق بگذارم
آی آقای بوق خالی بند / بوق ها را نریختی به حساب
بوق سهم عدالتت پس کو / مسکن بوق بی حساب و کتاب
همه بی کار و داده ای به یکی / چند پست کلیدی اهدائی
بزن از حلق مردم مظلوم / بده بوقندیار بوقائی
مانده ام بوق از کجا آمد / روی فرمان چرخ تو جا شد
مثل دوران بوق در بر تو / بوق پیدا شد و “هویدا” شد
دوستم با تو گفت از در لطف / درد خود با خلوص درمان کن
بوق بیرون فتاده ات دیدند / زشتی بوق خویش پنهان کن
طفلکی حرف بد نگفته به تو / اصلا این حرف را بزن تو به من
من اگر با تو حرف بوق زدم / بوق من را خودت بیا بشکن
یاد داری که بوق قبل از تو / بوق ها را شنید و کرد انکار
بس که هشدار را ندیده گرفت / منحرف شد ز راه و زد به چنار
شطّ رنج است ضربه ی حداد / بعد هر ضربه کیش و مات جدید
مرد باید که حرف حق بزند / هرکه “عاش سعید مات سعید”
شاعر : محمود کریمی

http://asooneh.ir

دسته‌ها
شعر طنز

نقش ایوان شعر طنزدرس

شعر,طنز,نقش ایوان,نسیم عرب امیری,دبستان،شعر طنز ،  نقش ایوان شعر طنزدرس

«ما که اطفال این دبستانیم»

از کتاب و قلم گریزانیم

غالباً تخس و لوس و بی ادبیم

موی ژولیده و پریشانیم

اول ترم فکر شیطنتیم

آخر ترم درس می خوانیم

موقع امتحان پایان ترم

بس که درمانده و پشیمانیم،

خیره بر برگه بغل دستی

لاجرم مثل فکس می مانیم!

بی هدف می رویم دانشگاه

ارزش علم را نمی دانیم

بعد طی مدارج عالی

لنگ شغلی شریف می مانیم

عوض حرفه ای درآمد زا

در مسنجر تمام شب ON ایم!

سالها لنگ مدرکی هستیم

تا که اقوام را بچزانیم

خانه از پای بست ویران است

بس که در بند نقش ایوانیم

شاعر : نسیم عرب امیری

asooneh

دسته‌ها
شعر طنز

شعر طنز قلب شوهر!

قلب شوهر, شعر طنزشعر طنز قلب شوهر

 داد زن شوهر خود را پیغام / که چرا عرضه نداری الدنگ؟
جاری‌ام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در این خانه تنگ
تو برایم نخریدی خودرو / پایم از پیاده رفتن شد لنگ
مردم از خانه‌نشینی ای مرد / تو بیا تا برویم سوی فرنگ
کاش می‌شد که تنم می‌کردم / پالتوی پوستی از جنس پلنگ
رنگ مویم دگر افتاد از مد / موی خود را بکنم باید رنگ
گر تو خواهی که طلاقت ندهم! / “باید این لحظه بی‌خوف و درنگ”
روی و پول فراوان آری / تا حرامت نکنم چند فشنگ
با نگاه غضب‌آلود و خشن / بر دل شوی خودش هی زد چنگ
شوهر ذلیل مادرمرده / نه بل‌آن جمله مردان را ننگ
هیبت شوهری از یاد ببرد / همچو ماهی که شود صید نهنگ
رفت و از غصه نشست و می خورد / شد ز می خوردن بسیار ملنگ
خیره از باده پی منقل رفت / شد هروئینی و آلوده بنگ
زن ظالم که بهانه می‌جست / سوی قاضی شد و سر داد آهنگ:
شوهر بنده که تریاکی هست / می‌زند سیلی و مشت و اردنگ
گر تو صادر نکنی حکم طلاق / می‌شوم کشته ضربات کلنگ
شوهر بنگی من تا اینجاست / شهد در کام حقیر است شرنگ
قاضی بی‌خبر و نا آگاه / خام یک مشت اراجیف جفنگ
به زن قصه طلاق اعطا کرد / شد زن قصه ما فاتح جنگ
خواست از محکمه بیرون آید / حکم قاضی به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین / “واندکی سوده شد او را آرنگ”
“از زمین باز چو برخاست نمود / پی برداشتن حکم آهنگ”
از دل شوهر سابق ناگاه / آمد آهسته برون این آهنگ:
آه دشت ژن من یافت خراش / آه پای ژن من خورد به شنگ!

———————–

– و بدان ای فرزند که شعر فوق بدان سبب سروده شده‌است که حواست را جمع نموده و زن نگیری که زن تو را معتاد می‌کند.

پی نوشت: ما حرفمان را پس می‌گیریم. ای فرزند زن بگیر که از قدیم گفته‌اند زن که عمر و نفسه دوتاش خوبه چهارتاش بسه!

منبع:ariaeyan.com

دسته‌ها
شعر طنز

شعر طنز معلم

 شعر طنز معلم تقدیم به همه معلم های زحمتکش این مرز و بوم

قدیم ترا معلم عزتی داشت
نون معلمی چه لذتی داشت

شاگردت از یه فرسخی مثل بید
ز هیبت معلمیت می لرزید

تو مهمونی جای تو صدر مجلس
زبونزد سوسن و سرو و نرگس

تموم دخترای این آبادی
می دیدنت تو پیرهن دامادی

عزت و احترام و جایگاهی
معلمی نگو، که پادشاهی

این روزا اما چی بگم، روم سیا
نداره هیچ رنگی دیگه اون حنا

تو مدرسه با بچه های شیطون
تو خونه هم نق نق و غرغر اون

به خونه باز با خلق تنگ اومدی
انگاری از میدون جنگ اومدی

می آی خونه خسته و درب و داغون
یه سال می شه سر نزدی به ننجون

خسته به خونه میری اما بانو
میده به دستت نرسیده جارو

تو مدرسه ، ادب یه جنس نایاب
تو خونه هم همیشه جنگ اعصاب

تو مدرسه ، شیطنت این و اون
تو خونه امر و نهی های ایشون:

گچی نکن اون کت و شلوارتو
نمالی روش ماژیک و خودکارتو

معلمی هم آخه کار شد واست؟
ببین سعید رفته تو بانک ملت

ببین تو دست خانمش پرستو
اضافه می شه روزی یک النگو

خونه گرفتن با آسانسور و وان
یه خونه هم تو شهرک گلستان

ببین فلانی که تو ساخت و سازه
اسم زنش کرده سه تا مغازه

این همه حرفا همه باد هواست
شکستن دلت ولی بی صداست

اگرچه همکلاسی های تنبل
همه برای خودشون شدن یل

فلانی که بی هنر و سواده
میفروشه بت همش پز و افاده

اگرچه بعضی رفقات گرفتن
هر کدوما چند تا خونه، چند تا زن

اگرچه بقال سر خیابون
بهتره روزگارش از حالتون

اما عوض نمی کنی با دنیا
معلمی رو با تموم حرفا
منبع:۱doost.com

دسته‌ها
شعر طنز

شعر طنز بسیار خنده دار و بامزه (تقابل زن و مرد)

شعر طنز بسیار خنده دار و بامزه (تقابل زن و مرد)

* این شعر صرفا جنبه طنز داره و لذا کسی به دل نگیرد! *

شعر طنز و کل کل زن و مرد

شعر طنزی که امروز آماده کردیم، کاری از دو شاعر طنز پرداز زن و مرد میباشد. شما را به خواندن این شعر طنز بسیار بامزه و جالب دعوت میکنم.

شاعر زن:

به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید!
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید! :|
مرا شکل طاووس کرد و تو را / شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری، نسترن آفرید :D
برای من اما فقط یک نفر / “براد پیت من” را “حَسَنْ” آفرید!
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید

(آقایون ادامه مطلب رو بخونید..!)

شاعر مرد:

به ‌نام خداوند مرد آفرین / که بر حسن صَنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین :D
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌ الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین!
رژ و ریمل و خط چشم و کِرِم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌ خشم و کین
زنی از همین سادگی سود بُرد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌ جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین

به افتخار آقایان یک کف مرتــــــــــــــب :D

.

.

.

.

به افتخار خانم ها هم … چی بگم خوبه؟ :)

یک دست گل این شکلی Flower

امیدوارم خوشتون اومده باشه.

منبع:doostiha

دسته‌ها
جک مردان شعر طنز

شعر طنز:من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم…

شعر طنز:من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم…

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

زن نگیر – از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”

منبع:patoghnima

دسته‌ها
شعر طنز شعر و ترانه

شعر مرد چهار زنه …به مناسبت روز مرد


شعر مرد چهارزنه

 دوستی داشتم لرستانی                              یار دیرینه ی دبستانی

 دیدمش بعد سالیان دراز                     همرهش چار زن همه طناز

 مات و مبهوت گشتم از حالش                  که لری آهوان به دنبالش

 گفتمش: چهار زن ؟ خدا برکت !           تو چگونه کنی ز جا حرکت

 گفت : این کار ماجرا دارد                     هر یکی حکمتی جدا دارد

 اولی را که هست خوشگل و ناز           من گرفتم ز خطه ی شیراز

 تا که شب ها قرینه ام باشد                      سر او روی سینه ام باشد

 بهر اوقات روزهایم نیز                        زن گرفتم ز خطه ی تبریز

 چون زن ترک، خوش بر و بازوست    خانه دار و نظیف و کد بانوست

 دست پختش که محشر کبراست       بهتر از آن، سلیقه اش غوغاست

 ظرف یک سال بسته ام بارم                چون زنی هم ز اصفهان دارم

 کشد از ماست تار مویی را                 یادمان داده صرفه جو یی را

  درکم و بیش استاد است                     او متخصص در اقتصاد است

 او بس که در اقتصاد پا دارد                   بی گمان فوق دکترا دارد

زن چارم که ختم آنان است               شیری از خطه ی لرستان است

گفتمش با وجود آن سه هلو                 زن چارم بر ای چیست؟ بگو

گفت گهگاه بنده گشتم اگر                         عصبانی ز همسران دگر

آن زمان جا ی آن سه تا، بی شک           این یکی را کشم به زیر کتک

منبع:patoghnima