دسته‌ها
ضرب المثل

کلکش را کندند (ضرب المثل)

 

ضرب المثل, آهنگری, داستان ضرب المثل, اصطلاحات عامیانه

 

معنی و مفهوم استعاره ای عبارت مثلی بالا موقعی به کار میرود که شخصی را از بین برده یا از موسسه ای که در آن کار می کرده اخراج کرده باشند . در چنین موارد و نظایر آن گفته می شود : بالاخره کلکش را کندند .

 

این ضرب المثل در ازمنه و اعصار گذشته و دوران حکومیت مطلقه هنگامی که یکی از مخالفان و سرکشان دستگاه را سرکوب کرده از بین می بردند نیز به کار برده می شد ولی در حال حاضر ناظر بر کسی است که چون قصد تفتین و سعایت داشته باشد با اتخاذ تدابیر لازم نقشه هایش را بر هم زنند و دفع شر کنند . کلک آتشدان گلی و سفالین است که آهنگران از آن برای سرخ کردن فلزات استفاده می کردند تا بتوانند آهن و فلز گداخته را در روی سندان و زیر چکش به هر شکلی که بخواهند در بیاورند .

 

کلک مزبور به شکل تقریبی گلدانهای معمولی ساخته می شد و در زیر آن سوراخی داشت که لوله دمیدن را از زیر زمین به آن متصل می کردند . آن گاه در داخل مقداری آتش و بر روی آن زغال سنگ یا زغال چوب می ریختند و با تلمبه مخصوصی از زیر کلک به آن می دمیدند تا زغالها کاملاً سرخ شود . سپس آهن مورد نظر را در درون آتش می گذاشتند و باز هم به شدت می دمیدند تا آهن نیز گداخته شده به شکل آتش درآید و از آن تیشه و داس و تبر و بیل و کلنگ و انبر و… بسازند .

 

با وجود آنکه آلات و ابزار الکتریکی موجب شده است که آهنگری از صورت سابق به شکل کارگاههای برقی درآید مع هذا هنوز در غالب شهرهای ایران دستگاه کلک خودنمایی می کند و آهنگران مخصوصاً جوگی های دوره گرد از آن برای ساختن آلات و اشیاء فلزی استفاده می کنند . جوگی ها قبایل سیاری هستند که به صورت چادرنشینی زندگی می کنند و به تناسب فصل به روستاهای ییلاقی و قشلاقی می روند و در خارج از آبادی چادر می زنند . اگرچه هر یک از خانواده های جوگی چند راس اسب و الاغ و گوسفند دارند ولی حرفه اصلی آنها آهنگری است که چون درخارج از آبادی روستاها چادر زدند پس از نصب چادرها اولین کارشان این است که زمین جلوی چادر را کنده کلک را نصب میکنند . در حقیقت کلک اساس کار جوگی ها و آهنگرهاست تا بدان وسیله به ساختن احتیاجات فلزی روستائیان بپردازند .

 

وقتی کلک را بکنند یعنی از زمین دربیاورند دال بر این است که می خواهند ازآن منطقه کوچ کنند و به جای دیگر بروند . شبها که هوا تاریک میشود وسکنه دهات و روستاها در خانه های خویش خوابیده اند در دل شب به همان روستاها و روستاهای مجاور می روند و دستبرد می زنند . مردان جوگی هم برخی اسب و گاو می دزدند و شبانه به وسیله ایادی خویش حیوانات مسروقه را به نقاط دور دست می فرستند و به قیمت نازل می فروشند . همین مسائل موجب می شود که بعضی مواقع بین روستاییان و جوگی ها اختلاف بروز می کند و گهگاه به منازعه و زد و خورد منتهی می شود .

 

در این موقع کشاورزان قبل از هر کاری جلوی چادر جوگی می روند و کلکش را میکنند و به دور می اندازند . وقتی کلک کنده شد جوگی مجبور می شود اثاث و زندگی را جمع وبه جای دیگر کوچ کند . با این توصیف اجمالی معلوم گردید کلک را کندن یعنی دفع و رفع مزاحمت کردن است که در ادوار گذشته به علت بی نظمی و نابسامانی کشور و عدم وجود امنیت بیشتر مورد استعمال داشت و به همین جهت در اصطلاحات عامیانه به صورت ضرب المثل درآمده است .

منبع:iketab.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

۹ ضرب‌المثل بسیار عجیب از کشورهای مختلف!!

 

 

ضرب المثل, ضرب المثل انگلیسی, شوخ طبعی

 ضرب المثل های، گنجینه هایی پنهان هستند- سینه هایی که عقل دوران های مختلف در آنها پنهان شده است و بهترین نوع عقل و دانش در آنها یافت می‌شود. ضرب المثل ها به نحوی ده سال تجربه شخصی و حقایق دنیا را تنها در یک جمله خلاصه کرده و چون حلقه ای زیبا به مخاطب خود ارائه می‌دهند. امّا چه اتفاقی می‌افتد، هنگامی‌که این حقایق با زن ستیزی، بی عفتی، و شوخی های ناخواسته سر و کار داشته باشند؟
حال در اینجا به معرفی نه ضرب المثل عجیب و خنده دار از سراسر جهان می‌پردازیم:

۱٫ یک سگ از یک زن عاقل تر است؛ هرگز برای ارباب خود پارس نمی‌کند.
از: روسیه
چیزهای زیادی را می‌توانید از این جواهر حکمت آموز یاد بگیرید. برای مثال، فردی ممکن است پس از آنکه همسر خود را با زنی جوان قیاس نمود، این جمله را ساخته باشد. یا شاید ممکن است در روسیه سگ های بسیار باهوشی زندگی می‌کردند. بخصوص در آن روزهایی که این ضرب المثل ساخته شده است. این امر در واقع پاسخ به این سوال است که چرا هنگامی‌که دهقانان زیادی گم می‌شدند، سگ ها را به دنبالشان می‌فرستادند.
با این حال، باید بدانیم که این جمله شبیه به شهادت مردی است که در یک روز اهمیت بسیار زیادی را برای سگش قائل شده است و تصمیم گرفته تا رفتاری پرخاشگرانه نسبت به همسر خود در پیش بگیرد. البتّه، پس از آن دسته ای گل رز را تقدیم همسر خود کرده است.

۲٫ یک شوهر خوب، هم سالم است، هم غایب
از: ژاپن
اگر با اصطلاحات ژاپنی در رابطه با زنان خانه دار آشنا باشید، احساس تهی بودن او را از نبود شوهرش در خانه احساس خواهید کرد. این امر توضیح می‌دهد که چرا چنین ضرب المثل هایی در ژاپن رواج دارد- بخشی از آگاهی ملی ژاپن است.
از سوی دیگر، شاید دلیل دیگری نیز وجود داشته باشد. شاید این زنان تنها خود را بازیچه ای در دستان مردان دانسته و می‌بینند. ما دلیل اصلی آن را نمی‌دانیم، امّا آنچه مشخص است، وجود خیانت های زیاد در چنین گنجینه هایی در ژاپن می‌باشد. آنها اینگونه حداقل سلامت شوهران شان را طلب می‌کنند.

۳٫ خانه ای بدون حضور سگ و گربه، خانه ای از شروران است
از: پرتغال
تجربه شخصی نشان داده است که خانه بدون سگ یا گربه، در درجه نخست خانه ای است که تمیز بوده و بوی خوب می‌دهد و نیمی‌از بودجه منزل را صرف هزینه های آنها، غذای آنها، و تمیز کردن خود خانه نمی‌کند. امّا جدا از تمام این موارد، خانه ای که حیوانی در آن زندگی می‌کند، خانه ای است که صاحب آن، مدفوع هیچ حیوانی را تمیز نمی‌کند، مگر آنکه خودش بخواهد.
امّا بار دیگر باید بگوییم، که ما هرگز در پرتغال نبوده ایم، بنابراین ممکن است تفاوت فرهنگی وجود داشته باشد و کشور آنها به طور ساده احترام بیشتری را برای افرادی قائل باشد که از این حیوانات کوچک پشمالو نگهداری می‌کنند.

۴٫ فرشتگان افراد مست را بر دوش های خود حمل می‌کنند
از: لهستان
اگر چیز مشترکی بین افراد مست و فرشتگان وجود داشته باشد، این حقیقت است که آنها هرگز بر روی زمین نبوده اند، و همواره در جایی بالاتر از سر ما انسان ها در پرواز بوده اند و نظاره گر رفتارها و مشکلات ما بودند. مردم خود را زمانی می‌یافتند که پس از خوردن نوشیدنی، در کوچه ای به خواب رفته بودند. این وضعیت مستان است و نه فرشتگان.
لهستان نمی‌تواند به اعتبار غربی بودن خود به عنوان یک روسیه کوچک، با تحمیل ته مایه های مذهبی به مصرف الکلیسم در کشورش، کمک شایان توجهی کند. ممکن است در حالت گیجی تحت الکل، احساس کنید تحت حمایت الهی قرار دارید، امّا چنین نگرشی است که سبب شده تا مست مست رانندگی کرده و تصادف کنید. لطفا این کار را متوقف نمایید.

۵٫ یک موی روسی، ارزشی بیش از نصف قطب را دارد
از: روسیه
درست شبیه به ضرب المثل قبلی از روسیه، این ضرب المثل هم به ما می‌گوید نیاز بیشتری داریم تا درباره فرهنگ روسی بدانیم: موی آنها حتما برایشان جاذبه ایجاد می‌کند که سبب می‌شود تا موی آنها سنگین تر از موهای معمولی باشد. که … ما فرض می‌کنیم، آیا چیزی ارزشمند در اروپای شرقی محسوب می‌شود؟ آیا مردم لهستان برای موهای روشن خود معروف شده اند؟ آیا این یک کلیشه واقعی است؟
امّا چه معنای دیگری می‌تواند داشته باشد؟ اووه، صبر کنید، ممکن است این امر با ضرب المثل پیشین از لهستان در ارتباط باشد. اگر فرشتگان افراد مست را بر دوش های خود حمل می‌کنند، و تمام مردم لهستان مست هستند، این امر ممکن است سبب شود تا وزن آنها از یک موی فرد روسی کمتر شود. عالی است! این منطق غالب است!

۶٫ یک زن ظاهری مثل فرشته دارد و مغزی اندازه نخود
از: آلمان
یک ضرب المثل نا مناسب دیگری در رابطه با زنان در این لیست وجود دارد که کمی ‌نسبت به قبلی بهتر است. در ابتدا به شما می‌گوید که زن ها ظاهری شبیه به فرشته دارند، امّا پیش از آنکه حتّی به شما زمان بدهد تا این امر را در ذهن خود تایید نمایید، محکم با بخش آخر ضرب المثل بر صورت شما می‌کوبد و تمام آن حالت جذّاب از بین می‌رود.
می‌توان تصور کرد چه مردی چنین ضرب المثلی را ساخته است؛ مردی که به دختری زیبا پیشنهاد داده تا برای صرف شام با او بیرون برود، امّا او نپذیرفته است.

۷٫ پس از اینکه با یک یونانی دست دادید، انگشتان دستان تان را بشمارید
از: آلبانی
برخی از کشورها، دشمنی ذاتی با یکدیگر دارند: چین و ژاپن، آمریکا و فرانسه، استرالیا و مریخ. امّا این نگاه بد میان یونان و آلبانی از کجا آمده است؟ آیا آنها نمی‌دانند که دشمن ملّی کشورشان ایرلند است و نه یونان؟ پس از آنکه لیام نیسون، ارتش فرانسوی آلبانی را در فیلم “taken” شکست داده و نابود می‌کند. آیا آنها اصلا این فیلم را دیده اند؟!
خب، این ضرب المثل در نوع خود جالب توجه است. به ما اجازه می‌دهد تا با فرهنگ یونان بیشتر آشنا شویم. آنچه که ما از این ضرب المثل دریافتیم، این است که یونانیان، دزدهای منطقه بوده و این در حالی بود که آلبانی ها از جذام موجود که علّتش ضمیمه هایی است که به آسانی از بین می‌رود، در رنج و غذاب بودند.

۸٫ برای آنکه مگسی را از پیشانی دوست تان دور کنید، نیازی به استفاده از تیشه نیست (دوستی خاله خرسه)
از: چین
گفته می‌شود که ضرب المثل ها حقایق جهانی را بازگو می‌کنند، هرچند از تجربه های شخصی می‌آیند؛ بنابراین، اگر بر روی این گفته کمی ‌تمرکز داشته باشیم، تاریخ خونین پشت آن را درک خواهید کرد!!
بسیار خوب؛ معنای ضمنی آن بسیار ساده و مشخص است: از کاه کوه نساز. ما با تمامی‌آنها موافقت می‌کنیم، امّا چرا قیاس رنگی؟ از یک طرف قطعا درست به نظر می‌رسد، امّا از سوی دیگر کاملا شیطانی جلوه می‌کند.
به خاطر خدا، اجازه دهید که وانمود کنیم، که چینی ها تصور فوق العاده ای داشته اند و موضوع را در همین جا فیصله دهیم.

۹٫ هر ذره کوچکی کمک می‌کند؛ این سخن یک پیرزن است
از: بریتانیا
بریتانیایی ها به خاطر حس شوخ طبعی خود و نوعی جذابیّت دمدمی ‌مزاجانه مشهور هستند؛ و این به خاطر کلمات خنده داری است که می‌سازند؛ بنابراین، جای تعجب نیست که خرد جمعی آنها، ضرب المثل های جذّابی را به وجود آورد. تصاویر در اینجا به هر صورت… جالب توجه است.
یکی از آنها که بسیار عجیب است، همین گفته است که ادعا می‌کند هر ذره ای کمک خواهد کرد، هرچند بسیار ناچیز به نظر آید، یا انکه سخنی طعنه آمیز و سرگرم کننده است که نشان از تلاشی بیهوده دارد؟ اگر بریتانیایی ها را کمی بشناسید، در خواهید یافت که هر دو نگاه تا حدّی درست می‌باشد.
منبع:seemorgh.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

نه خانی آمده ، نه خانی رفته است

 

ضرب المثل,ضرب المثل  نه خانی آمده نه خانی رفت

وقتی که کسی بعد از چند بار تلاش و کوشش از آرزویش صرف نظر می کند و آن را کنار می گذارد می گویند نه خانی آمده نه خانی رفته است .
داستان از این قرار است که مرد ساده ولی به اسم صفر قلی که خیلی دوست داشت مثل رئیس قبیله باشد ولی زندگی خیلی ساده ای داشت ، سعی می کرد خودش را مال دار و زورمند نشان بدهد . بعضی وقت ها در بعضی کارها هم زیاده روی می کرد تا مردم بگویند که او خیلی دست و دل باز است و مثل آدم های ثروتمند زندگی می کند . مردم هم این را فهمیده بودند و او را صفر قلی خان ، صدا می زدند .
یک روز از یک دِه به سمت دِه دیگر می رفت ، می خواست چیزی بخرد و توی راه بخورد که دید پولش کم است .
تا به میدان رفت که یک خربزه ی کوچک بخرد ، مردم آن قدر صفر قلی خان می کردند که مجبور شد یک خربزه ی بزرگ بخرد تا آبرویش نرود ! بعد هم خربزه را برداشت و به سفر خود ادامه داد .
وقت ظهر که دید خیلی گرسنه است . زیر درختی نشست و خربزه را قاچ کرد و شروع به خوردن آن کرد . بعد با خود گفت , من که نمی توانم بقیه ی آن را با خودم ببرم بهتر است پوست آن را به همراه کمی گوشتش باقی بگذارم تا اگر کسی دید بگوید که آدم چشم و دل سیری از این جا رد شده است . بعد چشمهایش را بست تا کمی استراحت کند وقتی بیدار شد احساس گرسنگی کرد ، تمام گوشتهای خربزه را خورد و پوست نازکی از آن باقی گذاشت ، با خودش گفت : باز هم سیر نشدم ، بهتر است که پوست ها را هم بخورم و تخمه ها را بگذارم . هر کس هم به اینجا برسد می گوید خان اسب داشت ، خودش خربزه را خورد و اسبش هم پوست آن را خورده است . ولی باز هم احساس گرسنگی کرد ، تخم ها را خورد و گفت : اصلاً چه کسی خبر داشته که من از این راه آمده ام ، اصلاً نه خانی آمده ، نه خانی رفته است .
منبع:nogolan.org

 

دسته‌ها
ضرب المثل

مرغ ایشان یک پا دارد (ضرب المثل)

 

 

ضرب المثل, مرغ بریان, داستان ضرب المثل،مرغ ایشان یک پا دارد (ضرب المثل)

 

روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را زدند و با او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟

دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند : مرغ ایشان یک پا دارد .
منبع:nogolan.org

 

دسته‌ها
ضرب المثل

بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد! ضرب المثل درباره وعده دادن

 

 

 ضرب المثل, داستان ضرب المثل, بزغاله،بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد! ضرب المثل درباره وعده دادن

«بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد!» مثلی از امثال بسیار رایج در فرهنگ کوچه و بازار امروز است و کاربردش وقتی است که کسی بخواهد دیگری را با وعده دور و دراز، از سر وا کند، وعده دوری که با زبان و الفاظ شیرین و خو‌ش‌آینده توأم است.

مثلاً در فصل زمستان می‌گوید: ان‌شاءالله طلبت را بعد از فروش اجناس بهاره پرداخت خواهم کرد. در این هنگام، طلبکار در اعتراض به این وعده دور می‌گوید: بزک نمیر بهار میاد ـ کمبزه با خیار میاد!
با این توصیف، معلوم شد که این مثل در میان دامداران و کشاورزان پا به عرصه وجود گذاشته و بعد از رشد و نمو در روستا، مهاجرت کرده و شهرنشین شده است.

بز حیوانی است مقاوم که به هر طریقی شکم خود را سیر می‌کند. حالا مجسّم کنید بز کوچکی (بزغاله) را که در زمستان سخت و سوزان گرسنه است و صاحبش به جای دادن علوفه به او وعده فصل بهار را می‌دهد؛ که ای بُزک عزیز! اگر سه ماه زمستان گرسنگی را تحمل کنی، امید آن می‌رود که در فصل بهار که کمبزه (خربزه کال و نارس) و خیار می‌روید و به عمل می‌آید، من با تهیه آنها تو را تغذیه خواهم کرد و از خجالت تو درخواهم آمد!

راستی، بُزک (بزغاله) می‌تواند سه ماه زمستان گرسنگی را ـ با امید خوردن کمبزه و خیار در بهار ـ تحمل کند؟ چنین وعده‌ای باعث تلف شدن بز و از بین رفتن مایه و سرمایه خواهد شد.

منبع:ettelaat.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

بیلش را پارو کرده ضرب المثل درباره نادانی وسادگی

 

 

ضرب المثل, حضرت خضر, داستان ضرب المثل، بیلش را پارو کرده ضرب المثل درباره نادانی وسادگی

می گویند، اگر کسی چهل روز پشت سر هم جلو در خانه اش را آب و جارو کند، حضرت خضر به دیدنش می آید و آرزوهایش را برآورده می کند.
سی و نه روز بود که مرد بیچاره هر روز صبح خیلی زود از خواب بیدار می شد و جلو در خانه اش را آب می پاشید و جارو می کرد. او از فقر و تنگدستی رنج می کشید. به خودش گفته بود: .اگر خضر را ببینم، به او می گویم که دلم می خواهد ثروتمند بشوم. مطمئن هستم که تمام بدبختی ها و گرفتاری هایم از فقر و بی پولی است.
روز چهلم فرارسید. هنوز هوا تاریک و روشن بود که مشغول جارو کردن شد.
کمی بعد متوجه شد مقداری خاروخاشاک آن طرف تر ریخته شده است. با خودش گفت: .با این که آن آشغال ها جلو در خانه من نیست، بهتر آنجا را هم تمیز کنم. هرچه باشد امروز روز ملاقات من با حضرت خضر است، نباید جاهای دیگر هم کثیف باشد..
مرد بیچاره با این فکر آب و جارو کردن را رها کرد و داخل خانه شد تا بیلی بیاورد و آشغال ها را بردارد. وقتی بیل به دست برمی گشت، همه اش به فکر ملاقات با خضر بود با این فکرها مشغول جمع کردن آشغال ها شد.
ناگهان صدای پایی شنید. سربلند کرد و دید پیرمردی به او نزدیک می شود. پیرمرد جلوتر که آمد سلام کرد.
ـ مرد جواب سلامش را داد.
ـ پیرمرد پرسید: .صبح به این زودی اینجا چه می کنی؟.
ـ مرد جواب داد: .دارم جلو خانه ام را آب و جارو می کنم. آخر شنیده ام که اگر کسی چهل روز تمام جلو خانه اش را آب و جارو کند، حضرت خضر را می بیند..
ـ پیرمرد گفت: .حالا برای چی می خواهی خضر را ببینی؟.
ـ مرد گفت: .آرزویی دارم که می خواهم به او بگویم..
ـ ٔپیرمرد گفت: .چه آرزویی داری؟ فکر کن من خضر هستم، آرزویت را به من بگو..
ـ مرد نگاهی به پیرمرد انداخت و گفت: .برو پدرجان! برو مزاحم کارم نشو..
ـ پیرمرد اصرار گرد: .حالا فکر کن که من خضر باشم. هر آرزویی داری بگو..
ـ مرد گفت: .تو که خضر نیستی. خضر می تواند هر کاری را که از او بخواهی انجام بدهد..
ـ پیرمرد گفت: .گفتم که، فکر کن من خضر باشم هر کاری را که می خواهی به من بگو شاید بتوانم برایت انجام بدهم..
ـ مرد که حال و حوصله ی جروبحث کردن نداشت، رو به پیرمرد کرد و گفت: .اگر تو راست می گویی و حضرت خضر هستی، این بیلم را پارو کن ببینم..
ـ پیرمرد نگاهی به آسمان کرد. چیزی زیرلب خواند و بعد نگاهی به بیل مرد بیچاره انداخت. در یک چشم به هم زدن بیل مرد بیچاره پارو شد. مرد که به بیل پارو شده اش خیره شده بود، تازه فهمید که پیرمرد رهگذر حضرت خضر بوده است. چند لحظه ای که گذشت سر برداشت تا با خضر سلام و احوالپرسی کند و آرزوی اصلی اش را به او بگوید، اما از او خبری نبود.
مرد بیچاره فهمید که زحماتش هدر رفته است. به پارو نگاه کرد و دید که جز در فصل زمستان به درد نمی خورد در حالی که از بیلش در تمام فصل ها می توانست استفاده کند.
از آن به بعد به آدم ساده لوحی که برای رسیدن به هدفی تلاش کند، اما در آخرین لحظه به دلیل نادانی و سادگی موفقیت و موقعیتش را از دست بدهد، می گویند بیلش را پارو کرده است.
منبع:koodakan.org

 

دسته‌ها
ضرب المثل

از دماغ فیل افتادن ضرب المثل تکبر و خود بینی

 

 

ضربالمثل, ضرب المثل ها, ضرب المثل ایرانی،از دماغ فیل افتادن ضرب المثل تکبر و خود بینی

● از دماغ فیل افتادن یعنی چی؟
ضرب المثلی که از دیرباز میان مردم رد و بدل می شود، به کسی اطلاق می شود که به اصطلاح، خودش را بسیار می گیرد. یعنی به زبان صریح تر، کسی که از خودراضی باشد و تکبر و خودبینی اش دیگران را آزار دهد، مردم درباره اش می گویند فلانی از دماغ فیل افتاده

مهدی پرتوی آملی، نویسنده و محقق کتاب جامع «ریشه های تاریخی امثال و حکم» معتقد است که ریشه این ضرب المثل به زمان حضرت نوح باز می گردد داستان از این قرار بود که حضرت نوح که از سوی خداوند مامور می شود تا از تمام موجودات کره زمین یک جفت در کشتی معروفش بگذارد تا سیل و طوفان نسل آنان را منقرض نکند، یک روز دید که کشتی پر از فضولات حیوانات شده است. همراهان حضرت نوح گله به نزد پیامبر می برند و او هر چه می اندیشد برای تخلیه فضولات آن همه حیوان، فکری به ذهنش نمی رسد. پس دست به دعا می برد و از خداوند می خواهد که در این طوفان، آنان را از فضولات و بوی آن نجات دهد. خداوند هم به او دستور می دهد که دستی به پشت فیل بزند. حضرت نوح به محض این که دستور را می شنود، آن را عملی می کند. دستی به پشت حیوان عظیم الجثه یعنی فیل می زند و ناگهان از دماغ بزرگ فیل، یعنی خرطومش یک خوک می افتد زمین. خوک هم به محض این که پایش به زمین می رسد شروع می کند به خوردن فضولات و کثافات و کشتی ظرف چند ساعت، مثل روز اول، پاک و پاکیزه می شود.

در همین هنگام می گویند، ابلیس که از پاکیزگی کشتی ناراحت شده بود، دست به پشت خوک می زند و ناگهان از دماغ خوک، موشی بیرون می جهد. موش شروع می کند به خرابکاری و آنقدر به کارش ادامه می دهد که نزدیک است کشتی سوراخ شود. خداوند که این را می بیند به نوح دستور می دهد تا دوباره دستی به پشت شیر بمالد. هنوز حضرت نوح دستش را از پشت شیر برنداشته بود که ناگهان از دماغ شیر درنده، گربه به زمین می افتد و به دنبال موش می افتد. پس طبق روایات اسلامی سه حیوان پس از طوفان نوح به جهان هستی گام گذاشتند و پیش از آن وجود نداشتند: خوک، گربه و موش.
حال ببینیم ارتباط خوک که از دماغ فیل افتاده است چه ربطی دارد به آدم های متکبر و از خود راضی مهدی پرتوی آملی در این باره آورده است: «از آنجا که فیل حیوان عظیم الجثه ای است و عظمت و هیبتش دل شیر را می لرزاند، لذا آنچه از دماغ فیل افتاده: «حتی اگر خوک مفلوک هم باشد» در مورد افراد خودخواه متکبر معجب مورد استفاده و ضرب المثل قرار گرفته است» اما به نظر می رسد که چهره خود خوک هم در کاربرد این ضرب المثل درباره آدم های از خود راضی، بی ارتباط نیست.

خوک همان طور که همگان می دانند دماغی سربالا دارد و چشم های ریزش هم طوری است که انگار همیشه از بالا، آن هم از بالای دماغ سربالایش به بقیه چیزها نگاه می کند. چنانچه اصطلاح دیگری هم در مورد آدم های از خود راضی به کار می رود: «طرف چنان دماغش را بالا می گیرد و راه می رود که انگار از دماغ فیل افتاده »

منبع:aftabir.com

 

دسته‌ها
ضرب المثل

اگر پیش همه شرمنده ام پیش دزده رو سفیدم

ضرب المثل, دزد, ثروتمندان،اگر پیش همه شرمنده ام پیش دزده رو سفیدم

یکی از ثروتمندان ، میهمانی باشکوهی ترتیب داد و از همه ی اشراف و مقامات بلندپایه ی شهر دعوت کرد تا در میهمانی اش شرکت کنند.
همه ی میهمانان خوشحال به نظر می رسیدند. انواع و اقسام غذاها، میوه ها، نوشیدنی ها، شیرینی ها و خوردنی های ، برای پذیرایی از میهمانان آماده شده بود . خدمتگزاران از میهمانان پذیرایی می کردند.
یکی از خدمتگزاران بیمار و ضعیف بود و قدرت حرکت زیادی نداشت. به همین دلیل کارش این شده بود که گوشه ای بنشیند و کفش میهمانان را جفت کند.
به خاطر بیماری حال و حوصله ی خندیدن و خوش آمد گفتن هم نداشت. سرش را پایین انداخته بود و کار خودش را می کرد.
ناگهان یکی از میهمانان با صدای بلندی گفت: “ساعتم! ساعت طلای گران قیمتم نیست.”
میهمانان دور مردی که ساعت طلایش گم شده بود، جمع شدند و هرکس حرفی می زد:
ـ مطمئن هستید که آن را با خودتان آورده بودید؟
ـ نکند ساعتتان را توی خانه ی خودتان جا گذاشته باشید.
ـ بهتر نیست جیب لباس هایتان را یک بار دیگر بگردید؟
ـ شاید کسی ساعت شما را دزدیده باشد.
ـ آخر اینجا کسی نیست که اهل دزدی باشد.
ـ بله، راست می گفت. کسی باور نمی کرد که حتی یکی از آن میهمانان ثروتمند و با شخصیت دزد باشد.
صاحب ساعت گفت: “بله حتماً یک نفر آن را دزدیده است. من ساعت طلایم را با خودم به اینجا آورده بودم. مطمئنم، همین نیم ساعت پیش بود که به ساعتم نگاه کردم ببینم ساعت چند است.”
صاحب ساعت از این که ساعت باارزش و طلای خودش را از دست داده خیلی ناراحت بود. اما میزبان از او ناراحت تر بود. او اصلاً دلش نمی خواست میهمانی باشکوهش بهم بخورد و آن همه هزینه و دردسری که تحمل کرده از بین برود.
میهمانی تقریباً بهم خورد. همه دنبال ساعت طلا می گشتند . اوضاع ناجور میهمانی را فریاد یک نفر ناجورتر کرد: “هر کس خواست از باغ خارج شود بگردید تا شک و تردیدها از بین برود.”
این حرف، توهین بزرگی به آن میهمانان عالیقدر به حساب می آمد
صدای اعتراض همه بلند شده بود که ناگهان یکی از میهمانان رو کرد به بقیه و با صدای بلند گفت: “ما آدم های با شخصیتی هستیم. مسلماً دزدی ساعت کار هیچ یک از ما نیست. اما من فکر می کنم دزد ساعت را پیدا کرده ام.”
همه به حرف های او توجه کردند. او با اطمینان خدمتگزار بیمار و ضعیف را نشان داد و گفت: “رفتار او خیلی مشکوک است. حتماً ساعت را او دزدیده است.”
پیش از این که صاحب میهمانی واکنشی از خود نشان بدهد، خدمتگزاران دیگر به سر آن خدمتگزار بیچاره ریختند و تمام سوراخ سمبه های لباسش را جستجو کردند.
خدمتگزار بیچاره که گناهی نداشت، با ناله گفت: “اگر پیش همه شرمنده ام، پیش دزد رو سفیدم. لااقل یک نفر توی این جمع هست که به بی گناهی من اطمینان دارد. و او کسی جز دزد ساعت طلا نیست.”
نگاه خدمتگزار بیچاره، هنگامی که این حرف را می زد، به سوی همان کسی بود که او را متهم به دزدی کرده بود. ناخودآگاه همه متوجه او شدند. میزبان به طرف او رفت و گفت: “چه ناراحت بشوی و چه نشوی باید تو را بگردم.” و پیش از آن که مرد فرصت دفاع از خود را پیدا کند، به جستجوی جیب های او پرداخت.
خیلی زود ساعت طلا از توی جیب بغل میهمان ثروتمند پیدا شد. همه فهمیدند که بیهوده به خدمتگزار بیچاره اتهام دزدی زده اند. میهمان با سری افکنده میهمانی را ترک کرد.
از آن به بعد، وقتی آدم بی گناهی امکان دفاع از خود را نداشته باشد، می گوید: “اگر پیش همه شرمنده ام، پیش دزد روسفیدم.”
منبع:koodakan.org

دسته‌ها
ضرب المثل

داستان ضرب المثل پیراهن عثمان

 

ضرب المثل, ثروتمندان, داستان ضرب المثل،داستان ضرب المثل پیراهن عثمان

بعضی افراد برای غلبه برحریف به هر دستاویزی متمسک می شوند و هر لغزش و اشتباه ناچیز از ناحیه رقیب را گناهی نابخشودنی جلوه می دهند . تلاش آنها صرفا غلبه و پیروزی بر حریف نیست بلکه ناظر به این موضوع است که مبارزاتشان را قبلا توجیه کنند و هر گونه توهم و اشابه ذهنی را مرتفع نمایند تا اذهان و انظار دیگران را به سوی خود جلب کرده باشند.

به همین جهات و ملاحظات کوچکترین نقطه ضعف حریف را امری خطیر وکمترین انحراف را ذنبی لایغفر جلوه می دهند. در چنین موقع و مورد است که مثل بالا مورد استفاده قرار می گرد و ظرفا و گوشه نشینان از باب طنز و کنایه می گویند : « فلانی مطلب ساده ای را پیرهن عثمان کرد .» و یا به قول عرب زبانها قمیص عثمان کرد تا حریف را تخفیف و مدعایش را توجیه کرده باشد .

عثمان هفتاد سال داشت که خلافت به وی رسید . مردی ملایم و نرمخو بود . مال اندیشی ابوبکر و عمر را نداشت . در صورتی که برای اداره کردن کشور پهناوری چون کشور اسلامی دقت و مال اندیشی از صفات لازم و ضروری است . نرمخویی و ملایمت عثمان تا به جایی رسیده بود که عیاشی و اقسام لهو و لعب در مدینه شیوع یافت چون عثمان در مقام جلوگیری بر آمد گروهی ازوی دلگیر شدند . بعضی از مسلمانان که جمعی از صحابه نیز از آن جمله بوده اند به علل و جهات دیگر از عثمان دل خوشی نداشتند .

اباذرغفاری وعماریاسر وعبدالله بن مسعود ازبزرگان اصحاب پیغمبر (ص) با عثمان سرگردان بودند و قبایل آنها نیز کینه عثمان را در دل می پرورانیدند . در ولایات نیز طبقه سپاهیان و جنگجویان که غالبا با فقر و حرمان می زیستند سخت دلگیر و ناراضی بودند .

این عوامل و اختلاف طبقاتی عمیقی که بین ثروتمندان و قریش و سایر طبقات مردم پیش آمد همه و همه دست به دست داده حس انتقاد و اعتراض بر خلیفه و دلگیری از روش او را پدید آورده است و مردم را در مدینه و سایر ولایات اسلامی به تمرد و عصیان برانگیخت و زمینه را برای تبلیغات مخالفان مهیا نمود . مردم مصربا شورش طلبان بصره وکوفه به سوی مدینه حرکت کردند و فتنه بالا گرفت.
بدوا مهاجمین آب را به روی عثمان بستند ولی علی بن ابی طالب (ع) برایش آب فرستاد و حسن و حسین و غلامش قنبر را برای حمایت به در خانه اش گماشت تا به احترام دو سلاله پیغمبرکسی هجوم نکند و چنین هم شد وهیچکس جرئت نکرد از آن راه هجوم ببرد ولی مخالفان عثمان چاره دیگری اندیشیدند و از دیوار خانه بالا رفتند . یک نفر به نام غافقی خلیفه سوم را به یک ضربت بکشت و با ضربت دیگری انگشت نانله یا نعیله همسر عثمان قطع گردید . آن گاه عثمان را گردن زدند و خانه وی و بیت المال را غارت کردند و علی بن ابی طالب (ع) به خلافت رسید .

وقتی عثمان کشته شد و علی (ع) به خلافت رسید بعضی ازاصحاب مانند سعد بن ثابت و ابوسعید خدری که به عثمان متمایل بودنداز بیعت با علی (ع) تخلف ورزیدند . بعضی کسان هم مانند مغیره بن شعبه به شام گریختند و با معاویه همدست شدند .

معاویه که از اقارب وبستگان عثمان بود وخود نیزداعیه خلافت بلکه سلطنت درسرمی پرورانید برای آنکه مردم را علیه علی بن ابی طالب (ع) بشوراند به اشاره عمر وعاص راههای مختلف در پیش گرفت که یکی از آن راهها این بود که علی (ع) را قاتل عثمان معرفی کرد وپیراهن خون آلود وی و انگشت بریده همسرش نائله را که به وسیله نعمان بن بشیر به شام رسیده بود در مسجد آویخت ودر انظار مسلمین قرار داد تا مظلومیت عثمان را مجوز عصیان خود قرار دهد . غرض ازتمهید مقدمه بالا این است که بدانیم چون پیراهن عثمان در تحریک مسلمین و انجام مقصود پلید معاویه نقش اساسی بازی کرد لذا برای کسانی که بخواهند با به دست آوردن دستاویزی من غیر حق به مقصود برسند مثل پیراهن عثمان را مورد استفاده قرار می دهند .
منبع:iketab.com